728 x 90

ادبیات و فرهنگ,اخبار مشاهير و هنرمندان,

«یک شاعر، درسی برای همه‌ی شاعران»

-

--
--
به یاد فرخی یزدی ”تاج الشعراء “شاعر آزادیخواه ایران

گر در طلب اهل دلی همدم ما باش               سلطانی اگر می‌طلبی یار گدا باش

گر درصدد خواجگی کون ومکانی                    با صدق و صفا بنده‌ی مردان خدا باش

در بادیه‌ی عشق اگر پای گذاری                     اول قدم آماده‌ی صد گونه بلا باش

محمد فرخی یزدی شاعر آزادیخواهی بود که در تبلیغ و دفاع از آزادی دست از جان خود شست و شعرش را در مبارزه برای آزادی به زبان حال ستم کشیدگان و محرومان جامعه تبدیل کرد و علیه ستم و سرکوب حاکمان ضدمردمی و مرتجعان سرود. قلمش را شکستند و دهانش را دوختند اما نتوانستند طنین صدای شعرش را خاموش کنند.

شعرهای انگیزاننده‌ی زنده یاد فرخی سالهاست که سینه به سینه و از نسلی به نسلی دیگر منتقل می‌شود و یادآور حماسه‌های پرشور مبارزان میهن ما است:
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی            دست خود ز جان شستم از برای آزادی

تا مگر به دست آرم دامن وصالش را               می‌دوم به پای سر در قفای آزادی

فرخی در سال 1264 شمسی در یزد و در یک خانواده‌ی متوسط بدنیا آمد. او در مدارس قدیمی یزد زبان و ادبیات فارسی را فراگرفت. همزمان با تحصیل در نانوایی و پارچه‌بافی کار کرد. در اوایل جنبش مشروطیت، با وجود دوری از تهران و سایر کانونهای جنبش مشروطه در یزد به دفاع از مشروطه برخاست. در سن 25سالگی درباره‌ی ظلم‌های حاکم وقت یزد قطعه‌ای سرود. اما به‌خاطر همین سروده او را به زندان انداختند و لبان آزادیخوانش را دوختند.

تا تو را در راه آزادی تن صد چاک نیست           نیستی در پیش یاران، پیشوای انقلاب

آزادیخواهان به وی لقب ”تاج الشعرا “دادند. در مقابل، حکام مستبد او را تهدیدی جدی برای دستگاه سرکوب و دیکتاتوری خود دانستند. چرا که او علیه ستم می‌سرود و شعرهایش مردم را علیه دستگاه استبداد برمی‌انگیخت. فرخی می‌سرود:
رسم و راه آزادی یا پبشه نباید کرد یا آن‌که ز جانبازی اندیشه نباید کرد

سودی نبری از عشق گرجرأت شیرت نیست        آسوده گذر هرگز زین پیشه نباید کرد

گر آب رزت باید ای مالک بی‌انصاف                      خون دل دهقان را در شیشه نباید کرد

در سایه‌ی استبداد پژمرده شد آزادی                  این گلبن نورس را بی‌ریشه نباید کرد

به‌خاطر همین قلم عریان و بی‌پروا، حاکم وقت یزد او را به زندان انداخت. اما چند ماه بعد فرخی از زندان گریخت و به تهران رفت. در آن زمان احمدشاه آخرین پادشاه قاجار حکومت می‌کرد. فرخی در تهران به فعالیتهای ضداستبدادی خود ادامه داد.

فرخی هفت‌ساله بود که گلوله‌ی میرزا رضای کرمانی به حکومت خودکامه‌ی ناصرالدین شاه پایان داد و هجده ساله بود که دستخط مشروطه توسط مظفرالدین شاه امضاء شد و نخستین مجلس شورای ملی گشوده شد. اما دستخط شاه، عدالت و آزادی را به ارمغان نیاورد و با بمباران مجلس استبداد صغیر آغاز شد. وثوق الدوله با قرارداد ننگینش حرف اول را در به باد دادن ایران و ایرانی می‌زد. این‌گونه بود که فرخی یزدی شعر خود را در جهت بیان درد و رنج مردم و مشکلات زندگی تحت حکومت استبداد قرار داد.

شعر فرخی نمونه‌ای بارز از شعر عصر بیداری است. مهمترین درون‌مایه‌های شعر فرخی عبارت بودند از: وطن، آزادی، قانون‌گرایی، تعلیم و تربیت نوین، روی کردن به مردم، توجه به جامعه‌ی زنان، عنایت به تمدن جدید و نفرت از استبداد.

فرخی در آغاز جنگ جهانی اول و دستگیری آزادیخواهان، ایران را ترک کرد ولی خارج از ایران هم به‌خاطر انتشار افکار آزادیخواهانه بر ضداستبداد و استعمار انگلیس مورد تعقیب قرار گرفت و ناچار شد از بیراهه با پای برهنه به ایران بازگردد. زندگی او پر است از دستگیریها، تبعیدها و مهاجرت‌ها. اما در این زندگی پرفراز و نشیب، هرگز عشق به ایران و آزادی مردم ایران را فراموش نکرد. در دوره‌ی رضاخان، فرخی با مشکلات زیاد روزنامه‌ی توفان را منتشر می‌کرد. این روزنامه در عرض 7سال، 15بار توقیف شد. خود وی اغلب تحت نظر بود و هر چندگاهی نیز به زندان می‌افتاد.

فضای کشور ایران در سال 1311 شمسی، که همان دوران رضاخان بود، به قول فرخی ’‌محیط مردگان ’ بود. یعنی دستگاه نظمیه در همه جا رخنه کرده بود، فرخی از روشنفکران خودفروخته و شاعران متملق که به ذائقه‌ی حکمران سخن می‌گویند و قلمها جز ستایش و تجلیل و مدح کار دیگری ندارند نفرت داشت. در شعر او از تملق و مدح خبری نیست و خطاب به آنها می‌سرود:
نیک می‌دانی نیم از شاعران چاپلوس       کــز برای سیـــم بنمـــایم کسی را پای بوس

از قطعات شعری طنز گونه تا اشعار میهنی و از مشروطه‌خواهی تا پیوستن به حزب دموکرات، در حقیقت سبک و روش او در شعر بازتاب زندگی و مبارزات اوست. زندگی او همه، دستگیری است و تبعید و مهاجرت بود. عزم جزم او برای دفاع از آزادی، به شعر او تپش می‌بخشید. ویژگی اصلی شعر فرخی سخن گفتن از زندگی مردم با بیانی ساده و مردمی بود. سخنی که در نزد رضاخان جرم محسوب می‌شد و به همین خاطر توطئه‌ی قتل او را چیدند. او ارتجاع را که همدست استبداد بود می‌کوبید:
قسم به عزت و قدر و مقام آزادی               که روح‌بخش جهان است نام آزادی

به پیش اهل جهان محترم بود آنکس                   که داشت از دل و جان احترام آزادی

چگونه پای گذاری به صرف دعوت شیخ                به مسلکی که ندارد مرام آزادی

هزاربار بود به زصبح استبداد                             برای دسته‌ی پابسته، شام آزادی

به روزگار، قیامت بپا شود آن روز                        کنند رنجبران چون قیام آزادی

اگر خدای به من فرصتی دهد یک روز                  کشم ز مرتجعین انتقام آزادی

ز بند بندگی خواجه کی شوی آزاد                     چو فرخی نشوی گر غلام آزادی

عوامل حکومت دیکتاتوری رضاخانی، یکی از طلبکاران فرخی را تحریک کردند که برای 50تومان قرض از او شکایت کند و این بهانه‌یی بود برای دستگیری فرخی. سرانجام این شاعر سازش‌ناپذیر را پس از 2سال اسارت و شکنجه، در تاریخ بیست و پنجم مهرماه 1318 با تزریق آمپول هوا به‌شهادت رساندند. و فرخی، شاعر آزادیخواه میهن، همان‌طور که در شعرش آزادی رو می‌ستود، از برای آزادی دست از جان شست و سر به پای آزادی نهاد و درسی را برای همه‌ی شاعران بعد از خود به‌جا گذاشت.

هرلحظه مزن در، که در این خانه کسی نیست       بیهوده مکن ناله که فریاد رسی نیست

شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستند     شاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست

آزادی اگر می‌طلبی غرقه به خون باش                  کاین گلبن نوخاسته بی‌خار و خسی نیست

هر سر به هوای سر و سامانی و ما را                  در دل بجز آزادی ایران هوسی نیست

تازند و برند اهل جهان گوی تمدن                         ای فارس مگر فارسماً را فرسی نیست

در راه طلب فرخی ار خسته نگردید                      دانست که تا منزل مقصود بسی نیست.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/b5de1161-dd88-45be-9900-6b4a0cb7905f"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات