728 x 90

كمپ اشرف,

بیژن! ببین! لاله‌ها هنوز ایستاده‌اند - ع. طارق

-

بیژن میرزایی
بیژن میرزایی
به بیژن میرزایی، از شهیدان حماسه دهم شهریور اشرف، بعد از شنیدن نامه انگیزانندهٴ او به رهبری مقاومت، در یک تولید تلویزیونی.

بیژن عزیز!
با آن‌که داستان «میدان لاله» را، در خلال نامه‌یی به رهبری مقاومت برای دهمین بار شنیدم اما گویی همین الآن آن را شنیده‌ام. نمی‌دانم چه جادویی در کلمات ساده و بی‌پیرایه‌ات جاری است؛ کهنگی و مرگ نمی‌شناسند. آثار بسیاری از شاعران و نویسندگان به‌نام خوانده‌ام ولی هیچ‌کدام مرا تا این اندازه شیفته خود نکرده بود. آنچه می‌شنیدم کلمه نبود، گویی پاره‌هایی از جان تو در آنها تعبیه شده بود. از روی همین می‌فهمم آنچه به واژه‌ها جان می‌دهد و آنها را جادوانه و جاودانه می‌کند حالت روحی، وضعیت عاطفی و نوع نگرش و چگونگی زندگی و مرگ نگارنده و سرایندهٴ آنان است. صاحبان این‌گونه کلمات ممکن است بمیرند اما کلماتشان نمی‌میرد.

می‌دانم در آخرین روزها، نگهبان اشرف بودی و لابد بارها اشتیاق نگاهت را از پشت شیشه‌های کیوسک، روی گلبرگهای سرخ لاله‌ها پرواز داده‌یی و بارها بغض گلویت را فشرده است. آن کلمات صمیمی و خونگرم محصول ساعتها نگریستن نیازوار به میدان لاله است.

تو بهتر می‌دانی که این میدان به‌خاطر بزرگداشت انقلاب ضدسلطنتی و شهدای 17شهریور، در اشرف متولد شد. ساخت آن در شرایطی صورت گرفت که توفان و باران شدید اجازهٴ کار نمی‌داد. سازندگان آن شبها در هوای سرد داخل کامیون آیفا استراحت کرده و منتظر می‌ماندند تا در فواصل قطع باران بتوانند به کارشان ادامه دهند ولی مگر می‌شد، گچ به‌کار رفته در لاله‌ها به این سادگی خشک نمی‌شد و رنگ برنمی‌داشت. بناچار دور لاله‌ها چادر برزنتی کشیده و آن را با نایلون عایق کردند.

از آنجایی که مجاهدین عادت دارند هر کار نشد را به شد تبدیل کنند، سرانجام برخلاف روال، لاله‌ها یک روز صبح، سرخ و شاداب و شبنم آجین، از زیر چادر سرک کشیدند و «میدان لاله» از رؤیا به تحقق پیوست.

در حمله 19فروردین به اشرف، دشمن که از سمبلهای اشرف و نیز میدان لاله کینه‌یی خمینی‌وار به دل داشت، با لودر به آن حمله برد و سعی کرد از جا بکند. لاله‌ها اما سماجت کردند و لودر مستأصل، تنها توانست با ناخن‌هایش حلقه فلزی اطراف گلدانشان را از جایش دربیاورد و خاک را مقداری به هم بزند و بعد با بیل آویزان بگذارد و برود.

برادر عزیزتر از جانم بیژن!
لاله‌ها از آن تاریخ به بعد با تنی زخمی نماد ایستادگی ‌اشرف بودند و تو چه خوب آن را در نامه زیبا و ماندگارت به ثبت رسانده بودی. سرخی، سبزی و سپیدی آنان از یک سو پرچم ایران را بازتاب می‌کرد از دیگر سو نمایانگر، مقاومت و تسلیم ناپذیری اشرف، سبزینگی و بالندگی مجاهدین و سپیدی قلب و ضمیر آنان در انقلاب مریم رهایی بود.

این لاله‌های عجیب، هنوز ایستاده‌اند. من در کلمات جادویی نامه انگیزانندهٴ تو، عطر آنها را به‌خوبی استشمام کردم. دریغ که پرده‌های بلوری و لرزان اشک اجازه نمی‌داد و نمی‌دهد آنچه را که می‌خواهم به روی صفحه بیاورم. لبخند زیبای تو تمام مدت، مثل بارانی از یاس روی کلمات می‌بارید. وقتی در فیلم داشتند تن گلوله آجین تو را از کیوسک نگهبانی بیرون می‌کشیدند تازه دریافتم که لاله‌ها چرا هنوز با سماجتی سرخ، سر جایشان ایستاده‌اند. مثل آرش که جانش را در تیر دمید، تو نیز سرخی خونت را به لاله‌ها بخشیده بودی.

آن سه لاله سرخ، فقط 17شهریور 57 را تداعی نمی‌کنند. آنها در امتداد سفر خود به اصل، تندیس زندهٴ سه فریاد سرخ در «چیتگر» اند؛ حنیف، سعید و بدیع را می‌گویم.

***
برنامه هنوز ادامه دارد، نامه زیبای تو را اگر هزار بار دیگر بشنوم سیر نمی‌شوم. کلمات شعرگونهٴ نامه با موزیکی خاطرنواز هنوز در گوش ما جاری است و من دلم می‌خواهد از میان پرده‌های اشک رو به جاودانگی فریاد بزنم:
«بیژن! ببین! لاله‌ها هنوز ایستاده‌اند و هیچ اهریمنی نمی‌تواند آنها را از ایستادن مانع شود. بی‌مرگ بودن نامه تو، یکی از بینه‌های ایستادن پیوستهٴ آنهاست».
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/e2cf5128-6e41-4376-82ec-5b9b36f032be"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات