بدون مقدمه آغاز میکنم. هیچ مقدمهیی کهنتر از خود نمییابم. آری، تاریخ با من و از منزاده شد. انسان با من تکامل یافت. با من بود که انسان پای از مرز زندگی محدودش در حصار زمان بیرون گذاشت.
اشتباه نکنید! من تاریخ نیستم. نامم قلم است. اگر من نبودم، تاریخی نبود. زمان معنی نمیداد. شاید چرخ تکامل از جادهی هموار خویش منحرف میشد. من اکسیر جاودانگی را به انسان هدیه دادم. او را در طول سالیان کمک کردم تا مجبور به آزمودن آزمودهشدههای گذشتگان نشود. من تاریخ را متولد کردم. جنس من از دوات، مرکب، چوب یا جوهر و فلز و... نیست. اگر شما من را اینطور تصور میکنید سخت در اشتباهید.
اشکالی که من با آن شناخته شدهام، در طول قرون تغییر کردهاند، ولی ماهیت و هویتم هرگز تغییر نکرده و نمیکند. من رسالت کلمه را نمایندگی میکنم. در طول اعصار و قرون، انسانهای زیادی بودند که با من و به اسم من گواهی دادند و نام و فکر خود را در خاطر جاودانهی تاریخ ثبت کردهاند. انسانهایی هم بودند که من را به بازی گرفتند و معاصران و آیندگان خویش را نیز بازیچه قرار دادند. حتی برای رسیدن به منویات خود، با گذشتگان خویش نیز سخیفانه بازی کردند. در حقیقت منی که فرزندم تاریخ را به انسان هدیه کردم، در کوچهیی منحرف شده از تاریخ، گرفتار نیات شوم حاکمان و ظالمان شدم، اسیر شدم و گروگانم گرفتند. اینجا بود که از زبان من فرزندی ناصادق و پر دروغ و نیرنگ تربیت شد.
بگذریم... من همیشه هم در دست مستبدان نبودهام. زوایای روشن تاریخ را نباید از یاد برد؛ اگر چه نوشته شده است که «تاریخ را همیشه حاکمان نوشتهاند».
بله، این همان معناییست که به اشتباه «گواهی قلم» خوانده میشود. این بزرگترین خیانت به من و به بشر است که انسانیت و تعالی و تفوق خود را از تولد تاریخ بهدست آوردهاست. این بهمعنی انحراف از آزادی و آزادگی و نیل به سوی دنیایی حیوانی است.
اکنون این منم که برای نجات انسان از دورترین نقطهی تاریخ، یعنی از بدو شروع زمان، به معاصر شما پرواز کردهام. پرواز کردهام تا انسان را بار دیگر با رسالت کلمات آشتی دهم؛ تا خود را به دست کسانی بسپارم که فرزندم تاریخ را از سراشیب انحطاط نجات دهند و تجلی انسانیت در صفحات آن باشند. سیاهی و ظلمت و تباهی را از آن صفحاتی که از ازل زرّین بودهاند، بزدایند و معانی به سرقت رفتهی کلمات را به آنها باز گردانند. آنان که به رسالت کلمه معتقد باشند، دجالیت را با صراحت و صداقت افشا کنند و براندازند و جلوهی حقیقی تاریخ را به سود انسان و انسانیت تغییر دهند.
کلام را کوتاه کنم. من نیامدهام تا مثل دجالانی که با قلب کردن معنای کلمات، از زبان من و به اسم تاریخ، با سخنانی پر طمطراق و پوشالی، واژهها را به بازی بگیرم تا انسان را از رسالتش ـ که تن ندادن به ظلم و آزاده بودن است ـ منحرف کنم. من آمدهام تا به هر کس وظیفهی اصلی انسانیاش را یادآوری کنم تا با فهم آن، جایگاه از دست رفتهی خویش را احیا کند...
اشتباه نکنید! من تاریخ نیستم. نامم قلم است. اگر من نبودم، تاریخی نبود. زمان معنی نمیداد. شاید چرخ تکامل از جادهی هموار خویش منحرف میشد. من اکسیر جاودانگی را به انسان هدیه دادم. او را در طول سالیان کمک کردم تا مجبور به آزمودن آزمودهشدههای گذشتگان نشود. من تاریخ را متولد کردم. جنس من از دوات، مرکب، چوب یا جوهر و فلز و... نیست. اگر شما من را اینطور تصور میکنید سخت در اشتباهید.
اشکالی که من با آن شناخته شدهام، در طول قرون تغییر کردهاند، ولی ماهیت و هویتم هرگز تغییر نکرده و نمیکند. من رسالت کلمه را نمایندگی میکنم. در طول اعصار و قرون، انسانهای زیادی بودند که با من و به اسم من گواهی دادند و نام و فکر خود را در خاطر جاودانهی تاریخ ثبت کردهاند. انسانهایی هم بودند که من را به بازی گرفتند و معاصران و آیندگان خویش را نیز بازیچه قرار دادند. حتی برای رسیدن به منویات خود، با گذشتگان خویش نیز سخیفانه بازی کردند. در حقیقت منی که فرزندم تاریخ را به انسان هدیه کردم، در کوچهیی منحرف شده از تاریخ، گرفتار نیات شوم حاکمان و ظالمان شدم، اسیر شدم و گروگانم گرفتند. اینجا بود که از زبان من فرزندی ناصادق و پر دروغ و نیرنگ تربیت شد.
بگذریم... من همیشه هم در دست مستبدان نبودهام. زوایای روشن تاریخ را نباید از یاد برد؛ اگر چه نوشته شده است که «تاریخ را همیشه حاکمان نوشتهاند».
بله، این همان معناییست که به اشتباه «گواهی قلم» خوانده میشود. این بزرگترین خیانت به من و به بشر است که انسانیت و تعالی و تفوق خود را از تولد تاریخ بهدست آوردهاست. این بهمعنی انحراف از آزادی و آزادگی و نیل به سوی دنیایی حیوانی است.
اکنون این منم که برای نجات انسان از دورترین نقطهی تاریخ، یعنی از بدو شروع زمان، به معاصر شما پرواز کردهام. پرواز کردهام تا انسان را بار دیگر با رسالت کلمات آشتی دهم؛ تا خود را به دست کسانی بسپارم که فرزندم تاریخ را از سراشیب انحطاط نجات دهند و تجلی انسانیت در صفحات آن باشند. سیاهی و ظلمت و تباهی را از آن صفحاتی که از ازل زرّین بودهاند، بزدایند و معانی به سرقت رفتهی کلمات را به آنها باز گردانند. آنان که به رسالت کلمه معتقد باشند، دجالیت را با صراحت و صداقت افشا کنند و براندازند و جلوهی حقیقی تاریخ را به سود انسان و انسانیت تغییر دهند.
کلام را کوتاه کنم. من نیامدهام تا مثل دجالانی که با قلب کردن معنای کلمات، از زبان من و به اسم تاریخ، با سخنانی پر طمطراق و پوشالی، واژهها را به بازی بگیرم تا انسان را از رسالتش ـ که تن ندادن به ظلم و آزاده بودن است ـ منحرف کنم. من آمدهام تا به هر کس وظیفهی اصلی انسانیاش را یادآوری کنم تا با فهم آن، جایگاه از دست رفتهی خویش را احیا کند...