این روزها خبر احتمال صدور اجازه حضور زنان و دختران در ورزشگاه، آن هم فقط در حد تماشای بازی والیبال، به یکی دیگر از زمینههای نمایش بنبست نظام تبدیل شده است. این موضوع که توسط باند رفسنجانی- روحانی و از زبان مشاور روحانی در امور زنان، بهعنوان یک ژست فریبکارانه مطرح شده است و هنوز مجوز رسمی آن هم صادر نشده و تنها در حد احتمال است، در باند رقیب جنجالی بهپا کرده است!
آخوندهای ریز و درشت نظام در نامه به خامنهای ضمن ابراز نگرانی از «حضور بانوان در ورزشگاهها» از او خواستهاند که شخصاً وارد بشود و «جلو سیل بنیانکن تهاجم فرهنگی» را سد کند! یکسری از عوامل باند خامنهای هم تحت عنوان «گروه انصار حزبالله» یک فراخوان مسخره به اسم «حضور خونین امت!» صادر کردند و گفتند: «زنان به ورزشگاه بیایند زلزله بهپامیکنیم» آخوند مکارم شیرازی گفته است: «در شرایطی که به وحدت و اتحاد نیاز داریم، ضرورتی ندارد که زنان به ورزشگاه بروند که در این صورت میان مردم و دولت و نیروی انتظامی اختلاف ایجاد میشود». فرمانده نیروی سرکوبگر انتظامی هم اعلام کرده است که «ممانعت از حضور زنان در کنسرتها و ورزشگاهها وظیفه ذاتی ماست».
حالا سوالی که پیش میآید این است که چرا باید یک موضوع خیلی پیش پا افتاده مثل ورود دختران و زنان به ورزشگاهها (آن هم تنها ورود به سالنهای مسابقات والیبال و نه همهٴ ورزشگاهها) به قول خود سردمداران نظام خطری از جنس «سیل بنیان کن» و ایحاد «زلزله» را برای نظام به همراه داشته باشد؟
علت را باید در وضعیت وخیم رژیم جستجو کرد که در محاصره بحرانها و تحریمها، ظرفیت تحمل کوچکترین مانور فریبکارانه را هم در راستای کاستن از شدت خشم انفجاری جامعه ندارد. اجازهٴ حضور زنان در سالنهای مسابقات والیبال، حتی یک شکاف میلیمتری هم در سد سرکوب و اختناق بهحساب نمیآید، اما فشار انفجاری خشم و نفرت عمومی چنان است که از نظر سردمداران نظام، حتی همین درز میلیمتری هم میتواند به فوران خشم و بهراه افتادن سیل بنیانکن برای تمامیت نظام ولایت بهانجامد. چرا که همین شکاف ذرهبینی وقتی پایهایترین اندیشههای ارتجاعی نظام باقیمانده از خمینی، یعنی زنستیزی را هدف قرار میدهد، در واقع میتواند دینامیسم وجودی رژیم را بهخطر بیندازد. چرا که اگر از این رژیم روح زنستیزی گرفته شود، دیگر سنگش روی سنگ بند نمیشود. این نمودی از بنبستهای همهجانبهٴ رژیم است که اگر آن را در کنار سایر بنبستهایش بگذاریم، مثل بنبست اتمی، بنبست منطقهی، بنبست اقتصادی و بالاخره، بنبست سرکوب، خیلی خوب علت این همه سراسمیگی و هراس و وحشت روشن میشود. چشمانداز هر مسیری که رژیم در پیش بگیرد، یک کابوس مشترک برای همهٴ باندهاست. گسترش اعتراضات و نزدیک شدن خطر انفجاری که کاخ دینفروشان حاکم را از بنیان برخواهد کند.
آخوندهای ریز و درشت نظام در نامه به خامنهای ضمن ابراز نگرانی از «حضور بانوان در ورزشگاهها» از او خواستهاند که شخصاً وارد بشود و «جلو سیل بنیانکن تهاجم فرهنگی» را سد کند! یکسری از عوامل باند خامنهای هم تحت عنوان «گروه انصار حزبالله» یک فراخوان مسخره به اسم «حضور خونین امت!» صادر کردند و گفتند: «زنان به ورزشگاه بیایند زلزله بهپامیکنیم» آخوند مکارم شیرازی گفته است: «در شرایطی که به وحدت و اتحاد نیاز داریم، ضرورتی ندارد که زنان به ورزشگاه بروند که در این صورت میان مردم و دولت و نیروی انتظامی اختلاف ایجاد میشود». فرمانده نیروی سرکوبگر انتظامی هم اعلام کرده است که «ممانعت از حضور زنان در کنسرتها و ورزشگاهها وظیفه ذاتی ماست».
حالا سوالی که پیش میآید این است که چرا باید یک موضوع خیلی پیش پا افتاده مثل ورود دختران و زنان به ورزشگاهها (آن هم تنها ورود به سالنهای مسابقات والیبال و نه همهٴ ورزشگاهها) به قول خود سردمداران نظام خطری از جنس «سیل بنیان کن» و ایحاد «زلزله» را برای نظام به همراه داشته باشد؟
علت را باید در وضعیت وخیم رژیم جستجو کرد که در محاصره بحرانها و تحریمها، ظرفیت تحمل کوچکترین مانور فریبکارانه را هم در راستای کاستن از شدت خشم انفجاری جامعه ندارد. اجازهٴ حضور زنان در سالنهای مسابقات والیبال، حتی یک شکاف میلیمتری هم در سد سرکوب و اختناق بهحساب نمیآید، اما فشار انفجاری خشم و نفرت عمومی چنان است که از نظر سردمداران نظام، حتی همین درز میلیمتری هم میتواند به فوران خشم و بهراه افتادن سیل بنیانکن برای تمامیت نظام ولایت بهانجامد. چرا که همین شکاف ذرهبینی وقتی پایهایترین اندیشههای ارتجاعی نظام باقیمانده از خمینی، یعنی زنستیزی را هدف قرار میدهد، در واقع میتواند دینامیسم وجودی رژیم را بهخطر بیندازد. چرا که اگر از این رژیم روح زنستیزی گرفته شود، دیگر سنگش روی سنگ بند نمیشود. این نمودی از بنبستهای همهجانبهٴ رژیم است که اگر آن را در کنار سایر بنبستهایش بگذاریم، مثل بنبست اتمی، بنبست منطقهی، بنبست اقتصادی و بالاخره، بنبست سرکوب، خیلی خوب علت این همه سراسمیگی و هراس و وحشت روشن میشود. چشمانداز هر مسیری که رژیم در پیش بگیرد، یک کابوس مشترک برای همهٴ باندهاست. گسترش اعتراضات و نزدیک شدن خطر انفجاری که کاخ دینفروشان حاکم را از بنیان برخواهد کند.