آقای سخنگو،
یک جامعه بزرگ و مورد احترام از ایرانیان در تبعید در کالیفرنیا مستقرند که من این افتخار را داشتم که طی سالهای اخیر برخی از آنها را بشناسم. آنها بخشی از 5 میلیون ایرانی در تبعید در جهان هستند که از ایران خارج شدند، بعد از اینکه (این کشور) 35سال پیش به دست فاشیسم اسلامی افتاد.
داستانهایی که تعریف میکنند نفس آدمی را بند میآورد. یک زن درباره یکی از بستگانش گفت که در یک تظاهرات ضدحکومتی دستگیر و زندانی شده است. بعد از چندین سال خانوادههایشان مطلع شدند که عزیزانشان در میدان شهر آزاد خواهند شد. خانوادههای ذوقزده گردهم آمدند برای دیداری که مدتها منتظر آن بودند اما فقط دیدند که پسرانشان در مقابل چشم آنها حلقآویز میشوند.
یک پزشک در مورد روزهای دانشگاهیاش در پاریس برایم تعریف کرد. وی به خانه زنگزده بود تا به برادرش در تهران درباره یک تظاهرات ضد خمینی بگوید. برادرش بلافاصله دستگیر شکنجه و زندانی شد، فقط بهدلیل گوشکردن.
چند ماه پیش، بعد از چندین سال سکوت، آن برادر در آمریکا تماسی از برادرش در ایران دریافت کرد که درباره ناآرامی جوشان در سراسر ایران توضیح داد. برادری که در آمریکا است به وی گفت، ساکت شو، تا یادش بیاید بار قبل که آشکارا صحبت کردند چه اتفاقی افتاد. برادرش در تهران گفت: «دیگر اهمیتی نمیدهم. نمیتوانند همهٴ ما را دستگیر کنند». همهٴ ایرانیان در تبعید که با آنها صحبت میکنم حرف مشابهی میزنند: تحریمهای اقتصادی و انزوای بینالمللی رژیم، ایران را در آستانهٴ انقلاب قرار داد.
این ما را به مذاکرات پرزیدنت (اوباما) با سران فاشیسم (حاکم بر) ایران میآورد.
هر توافقی با سران (رژیم) ایران بیمعنی است، چون حرفهایشان بیمعنی است. حکومت ایران یک حکومت یاغی بدنام و غیرقابل اعتماد است که کاملاً روشن ساخته، قصد دارد به تسلیحات هستهیی دست یابد و وقتی آنرا بهدست آورد، از آنها استفاده میکند. تنها راه جلوگیری از این کابوس، بهجز جنگ، این است که رژیم از داخل فرو بریزد.
در چندین سال گذشته، اپوزیسیون ایران بهطور چشمگیر گسترش یافته، به دو دلیل: یک درک قوی و فزاینده در میان مردم ایران هست که دیکتاتوری (حاکم بر) ایران در جامعه بینالمللی منفور است؛ و تحریمهای اقتصادی بینالمللی ناشی از آن شرایطی را ایجاد کرده که سرنگونی رژیم را ضروری میسازد.
دقیقاً در این لحظهٴ تاریخ، باراک اوباما خسارت بیحسابی وارد آورد، با شروع این مذاکرات. دقیقاً در همان لحظهیی که (این رژیم) در چشمان مردم خودش مشروعیتش را از دست داده بود.
مهم نتیجه مذاکرات نیست چون هر توافقی با سران حیلهگر (رژیم) ایران بیمعنی است.
این مستلزم آن است که با دیکتاتوری (حاکم بر) ایران بهعنوان رژیمی که در سطح بینالمللی منفور هست رفتار کنیم؛ و مستلزم آن است که هر ذره حمایت اخلاقی و مادی که اپوزیسیون ایران نیاز دارد برای آن فراهم شود تا کشورشان را از شر این دیکتاتوری و فاشیسم دینی خلاص کند، تا میراث افتخار آمیزشان را دوباره برقرار سازند و جای خود را در میان کشورهای متمدن در جهان باز یابند.
یک جامعه بزرگ و مورد احترام از ایرانیان در تبعید در کالیفرنیا مستقرند که من این افتخار را داشتم که طی سالهای اخیر برخی از آنها را بشناسم. آنها بخشی از 5 میلیون ایرانی در تبعید در جهان هستند که از ایران خارج شدند، بعد از اینکه (این کشور) 35سال پیش به دست فاشیسم اسلامی افتاد.
داستانهایی که تعریف میکنند نفس آدمی را بند میآورد. یک زن درباره یکی از بستگانش گفت که در یک تظاهرات ضدحکومتی دستگیر و زندانی شده است. بعد از چندین سال خانوادههایشان مطلع شدند که عزیزانشان در میدان شهر آزاد خواهند شد. خانوادههای ذوقزده گردهم آمدند برای دیداری که مدتها منتظر آن بودند اما فقط دیدند که پسرانشان در مقابل چشم آنها حلقآویز میشوند.
یک پزشک در مورد روزهای دانشگاهیاش در پاریس برایم تعریف کرد. وی به خانه زنگزده بود تا به برادرش در تهران درباره یک تظاهرات ضد خمینی بگوید. برادرش بلافاصله دستگیر شکنجه و زندانی شد، فقط بهدلیل گوشکردن.
چند ماه پیش، بعد از چندین سال سکوت، آن برادر در آمریکا تماسی از برادرش در ایران دریافت کرد که درباره ناآرامی جوشان در سراسر ایران توضیح داد. برادری که در آمریکا است به وی گفت، ساکت شو، تا یادش بیاید بار قبل که آشکارا صحبت کردند چه اتفاقی افتاد. برادرش در تهران گفت: «دیگر اهمیتی نمیدهم. نمیتوانند همهٴ ما را دستگیر کنند». همهٴ ایرانیان در تبعید که با آنها صحبت میکنم حرف مشابهی میزنند: تحریمهای اقتصادی و انزوای بینالمللی رژیم، ایران را در آستانهٴ انقلاب قرار داد.
این ما را به مذاکرات پرزیدنت (اوباما) با سران فاشیسم (حاکم بر) ایران میآورد.
هر توافقی با سران (رژیم) ایران بیمعنی است، چون حرفهایشان بیمعنی است. حکومت ایران یک حکومت یاغی بدنام و غیرقابل اعتماد است که کاملاً روشن ساخته، قصد دارد به تسلیحات هستهیی دست یابد و وقتی آنرا بهدست آورد، از آنها استفاده میکند. تنها راه جلوگیری از این کابوس، بهجز جنگ، این است که رژیم از داخل فرو بریزد.
در چندین سال گذشته، اپوزیسیون ایران بهطور چشمگیر گسترش یافته، به دو دلیل: یک درک قوی و فزاینده در میان مردم ایران هست که دیکتاتوری (حاکم بر) ایران در جامعه بینالمللی منفور است؛ و تحریمهای اقتصادی بینالمللی ناشی از آن شرایطی را ایجاد کرده که سرنگونی رژیم را ضروری میسازد.
دقیقاً در این لحظهٴ تاریخ، باراک اوباما خسارت بیحسابی وارد آورد، با شروع این مذاکرات. دقیقاً در همان لحظهیی که (این رژیم) در چشمان مردم خودش مشروعیتش را از دست داده بود.
مهم نتیجه مذاکرات نیست چون هر توافقی با سران حیلهگر (رژیم) ایران بیمعنی است.
این مستلزم آن است که با دیکتاتوری (حاکم بر) ایران بهعنوان رژیمی که در سطح بینالمللی منفور هست رفتار کنیم؛ و مستلزم آن است که هر ذره حمایت اخلاقی و مادی که اپوزیسیون ایران نیاز دارد برای آن فراهم شود تا کشورشان را از شر این دیکتاتوری و فاشیسم دینی خلاص کند، تا میراث افتخار آمیزشان را دوباره برقرار سازند و جای خود را در میان کشورهای متمدن در جهان باز یابند.