(روز معلم، گرامی باد)
«دانش بیشتر، حرمت کمتر
دانش بیشتر، فقر بیشتر
هم از فقر مینالیم، هم از فرق بیزاریم
خدایا سرزمینم را از دروغ دور بدار!
ما زیاد هستیم، ولی زیادی نیستیم
معلم فریاد میکند، دولت سانسور میکند
آزادی معلمان زندانی، لغو احکام قضایی
ما خواهان پایان دادن به تبعیض و نابرابری هستیم.»..
اینها شعارها و جملهها و سخنان کوتاه زنان و مردان معلم ـ کاروانهای دانش و علمپردازان آیندهساز جامعهی ما ـ با حاکمان دانشستیز و ارتجاع قرونوسطایی آخوندی است.
ـ امان از حاکم بیعـار
امان از دانش بر «دار» ـ
خبر از عجین شدن علوم آکادمیک با دانش اجتماعی و انسانی با مضمون برابریطلبی و آزادیخواهیست. حالا دیگر مربیان آیندهساز جامعه با پشتوانهٴ عظیم دانش و علم و فرهنگ زندگی، به خیابان و میدان آمدهاند. شعارهای در دستگرفته شده و به خیابان آمدهی اینان، خواب فاشیسم آخوندی را آشفتهتر کرده و از این بیشتر نیز برهم خواهد زد. شعارها، نوشتهها، خواستهها و چهرهها، شعور، شرافت، حرمت و وجدان توهین شده یک جامعه و یک ملت توسط حاکمان بیعار را به میدان و خیابان آورده است.
ـ امان از حاکم بیشرم
به قتل زندگی سرگرم ـ
درّندگی و حرص ولایتفقیهی در پی لانهٴ اتمی و دریدن کشورهای دیگر، همهی عرصهها و پهنههای اجتماعی و فرهنگی و ملی و صنفی جامعه ما را گرفتار التهابهای عفریت فقر و گسیختگیهای اجتماعی کرده است. این دستاندازی و جنایت، پوزار گرگیست که امان از سفرهها و کاشانهٴ مردم ما گرفته و هر روز گلوی جامعه ما را بیشتر میفشارد.
ـ امان از داسها بر یاس
امان از فقر آزادی
امان از سنگسار دانه در زهدان آگاهی ـ
حالا عفریت فقر، سراغ زنان و مردان دانش و علم ایرانزمین رفته و بر دامان زحمتکشان فرهنگساز و دانشگستر، چنگ میاندازد.
«دانش بیشتر، حرمت کمتر
دانش بیشتر، فقر بیشتر
هم از فقر مینالیم، هم از فرق بیزاریم»
از آن سوی اما «روز معلم»، روز دانش آزادی، تعلیم عشق به زندگی و شورش فرهنگ علیه سرتاپای استبداد ابلیسصفت آخوندی گشته است. حالا دیگر زنگهای شعور و شرافت و حرمت به صدا درآمدهاند. لعنت و نفرین تمامت تاریخ و علم و دانش و فرهنگ ایرانزمین بر حاکمان جهلپرور و چپاولگر و تجاوزگر و دایرهی قدرتنشینانی که جامعهی فرهنگی و علمی ایران باید به خیابان بیاید و بر کاغذها و پارچهها و بر کف دستانش بنویسد و فریاد کند: دانش بیشتر، حرمت کمتر ـ دانش بیشتر، فقر بیشتر».
شعوری که به خیابان میآید، پادزهر جهلیست که آخوندها از آن ارتزاق کرده و حیات انگلیشان را استمرار دادهاند. شعور، جرقّـهیی بود که قرون تاریک وسطا را با انفجار رنسانس دانش و آگاهی، متلاشی کرد و حیات نوینی را در افق آیندهٴ بشری هویدا ساخت...
حالا دیگر «روز معلم»، آغاز روزها و ماههای فصلیست که شعور یک جامعه به خیابانها و میدانها سرازیر میشود...
اینک فصلی
که عاشق
با دانش عشقش
به خیابان میآید...
فصلهای فردا را
با دامن دامن شعور عشقپرور
چه خواهند کرد؟
اینک فصلی
که نعرههای عصیان سفره و جامهی دیاران آریایی
بر قصر و عمارت شیخ ریاست...
اینک فصلی
تا گچها و تختهها
قلمها و سطرها
«شعور» و «شرافت» و «حرمت» توهین شده را به خیابان آرند...
اینک فصلی
تا شعور و شرافت و حرمت
از اعماق سالهای غربت انسان
شورش هستیهای تجاوز شده را
درفش کاویانی
بر کف زنان و مردان دانش باشد...