728 x 90

ادبیات و فرهنگ,

فضولی در دین مردم ـ برگرفته از گلستان سعدی

-

پسری به همراه پدرش که مردی پارسا و زاهد بود، به زیارتگاهی رفته و چند روزی بود به نماز خواندن و عبادت مشغول بودند. روزها دعا می‌خواندند و طواف می‌کردند و شبها به نماز قیام کرده و به تلاوت قرآن می‌پرداختند.
شبی هر دو در گوشه‌یی از زیارتگاه تا سحر به عبادت مشغول و در کنار آنها زائران دیگر در خواب بودند. چندی به طلوع آفتاب نمانده بود که پسر رو به پدر گفت: اینها عجب مردمانی هستند، نماز در حال قضا شدن است اما هیچ‌ یک به نماز صبح برنخاست و همگی در خواب خوش فرو رفته‌اند!
پدر گفت: ای پسر! اگر تو هم می‌خوابیدی بهتر از آن بود که غیبت دیگران کرده، در کار مردمان وارد شوی و روش و مسلکشان را کنکاش کنی!
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/1b8c7d53-9603-48ed-9bf8-d8a033b228c3"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات