اشرف رجوی بهعنوان اشرف شهیدان و موسی خیابانی بهعنوان سردار شهید خلق، دو شهید بزرگ در رأس همه شهدای مقاومت و مبارزه خلق ایران و مجاهدین خلق ایران در برابر استبداد دینی هستند که به نحو شگفت انگیزی با این جایگاه وحدتی بسیار پرمعنی دارند. آنها شاهدان بنیادیترین حقایقی هستند که از روز اول این کارزار تاریخی را پدید آورد و آن را به پیش برد. در چهره، در زندگی و در شهادت اشرف و موسی این حقایق واضحتر و گویاتر از هرجای دیگر نمایان است. در پرتو آنها همه چیز گویا و شفاف میشود و هیچ حقیقتی پنهان نمیماند و تحریف نمیگردد.
انقلاب ایران انقلابی بزرگ، پربار و اصیل بود که از پشتوانهیی صد ساله از مبارزات مردم ایران علیه دیکتاتوری، ارتجاع و استعمار برخوردار بود. از صدر مشروطه تا نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق. استقبالی که در قاهره از دکتر مصدق بهعمل آمد نشان داد که مصدق سمبلی و راهگشایی برای کل انقلابات شرق شده است. بعد از مصدق کبیر نیز این جنبش با همه پیشگامانش و همه آموزههایش دستاوردهای بزرگی را در سینه تاریخ به ثبت داد و فرهنگ و تجربه و ادبیات مبارزاتی غنی و پرباری را در ایران خلق کرد. چهرههایی مثل پدر طالقانی و بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، سایر انقلابیون و مبارزان و پیشگامان آن انقلاب با همهٴ پاکبازیهایشان، سیمای درخشان انقلابی با پیامهای روشن آزادی و استقلال را نمایان میکردند. 35سال جلوتر از آنچه که امروز در بهار عرب و تحولات تونس، مصر و سایر کشورها تجربه میشود، مردم ایران پا در این مسیر گذاشتند و آن انقلاب با شکوه را خلق کردند. چنین انقلابی توسط یک دجال دینفروش که خلق ما اعتماد خود را نثار او کرد و برای او فرش خون گسترد، مورد خیانت قرار گرفت و ربوده شد. موسی و اشرف، چهرهها، شخصیتها و قهرمانان پیشتاز خلق ما هستند که گواه این حقیقتند. هر کدام به گونه ای.
اشرف رجوی زنی است که حقیقتاً اصیل ترین، برجستهترین، جدیترین و با صلابتترین چهرهٴ زن انقلابی را در آن انقلاب حائز بود. او از همهٴ میدانهای آن انقلاب عبور کرده بود. آموخته بود، آگاه و پیشتاز و راهگشا بود. در صحنههای نبرد، در میدانهای جهاد، در نبرد با جلادان دیکتاتوری شاه، در مقاومت در زندانها و در مقابل شکنجهها با روحیه و صلابتی شگفتانگیز حضور داشت. از همهٴ راههای مبارزه عبور کرده بود و همه فراز و نشیبهای انقلابیگری و فداکاری را درنوردیده بود. او با اپورتونیسم، با ارتجاع، با شیادان، با گمراهان، با همه روبهرو شده و مقابله کرده بود و همه این بالا و پایینیها را از سر گذرانده بود، اشرف با چنین سیما و با چنین کارنامهیی بود که گرهها در مسیر مبارزه و مقاومت برای حضور مؤثر و پیشتاز زنان را باز گشود. انقلاب متعلق به او و همه یاران و همراهان او بود.
سردار خیابانی، سرداری از تبار خیابانی بزرگ انقلاب مشروطه، از تبار سرداران انقلاب مشروطه، از شهر آنها، تبریز. از محله خیابان، نامهای سمبلیکی که واقعاً در سیمای سردار خیابانی خودش را به گویا ترین صورت جلوهگر میکنند و متجلیاند. موسی در برابر دیکتاتوری، پیشگام و راهگشا بود، در شکلگیری سازمان مجاهدین خلق ایران، در دل زندانها، در نبرد با اپورتونیسم، در کنار مسعود و یار او بود. او سمبل ایستادگی در برابر مرتجعین بود. موسی در شکل دادن مناسبات نوین انقلابی بین نیروهای انقلابی در زندان و در بیرون زندان نقشی بیبدیل داشت. سخنرانیهایش در تفسیر قرآن، در تحلیل تاریخ ایران، ماندگار است. آری انقلاب متعلق به او و همراهان او بود.
پس بر صفحه تاریخ چه چیزی گویاتر و شهیدتر و شاهد تر و تبیین کنندهتر، پرمعناتر از سیمای اشرف رجوی و سیمای موسی خیابانی و همه آن یارانی که در رکاب آنها به خاک افتادند وجود دارد تا در برابر تاریخ به این حقیقت تاریخ گواهی بدهند که انقلاب مردم ایران به دست سارقانی که خمینی دزد بزرگ در رأس آنها بود ربوده شد؟
داستان ویران کردن یک انقلاب بر سر سازندگان آن، در شهادت اشرف و موسی، بسیار واضح و گویا خود را نشان میدهد. حقیقتاً آنها شهید و شاهد تاریخند. هرکس به آنها نگاه بکند و اصالت آنها، جدیت آنها، کارنامه آنها، آگاهی آنها و رزم آنها را از نظر بگذارند، میتواند ناروا بودن آن تباهی که خمینی و خامنهای با ربودن انقلاب ایران بر مردم ما تحمیل کردند را ببیند. در یک سو اشرف و موسی هستند با پیام آزادی و پیشرفت ایران، و در مقابل آنها امثال خمینی و خامنهای قرار دارند با پیام تاریک اندیشی، ارتجاع، و قهقرا.
اشرف رجوی و سردار خیابانی همچنین شاهدانی هستند بر تمام آن وقایعی که در دو سال و نیم کارزار همهجانبه سیاسی، فرهنگی، اجتماعی بین مجاهدین و متحدان و یارانشان با خمینی گذشت. در اجتماعات بزرگ، در کشاکشهای گسترده و سراسری، از دریای خزر تا سواحل عمان و خلیج فارس. از شهیدانی چون صنم قریشی در فارس، تا سمیه نقره خواجا در شمال، از شهیدان تبریز تا شهیدان تهران. همه این صحنه در معرض قضاوت مردم و جامعه قرار داشتند.
مجاهدین در رویارویی با ارتجاع، بدون شلیک یک گلوله، در یک کارزار مسالمتآمیز نقاب از چهره خمینی دجال کنار زدند. نشریه مجاهد، با تیراژ، 600هزار در سراسر ایران توزیع میشد و روز به روز استقبال اجتماعی از مجاهدین افزوده میگردید. اشرف رجوی شاهد این صحنه است، خودش در تمام این صحنهها حضور دارد و با حضور در متن کشاکشهای سیاسی پیام رهایی زن ایرانی را ترویج میکند. اشرف با بسیاری از این سردمداران رژیم از نزدیک آشنا بود، آنها را میشناخت و آزموده بود.
سردار خیابانی همه جا در کنار مسعود بود. در دیدار با خمینی و در آن اتمامحجت تاریخی که مجاهدین با استناد به قرآن و نهجالبلاغه با خمینی کردند، سردار در کنار مسعود بود و یار و یاور او محسوب میشد. در آموزشها، در دانشگاه تهران، در آن سخنرانیها، در معرفی عاشورا بهعنوان فلسفه آزادی به نسل جوان، موسی شاهد و شهید تمامی این صحنهها بود. موسی بر مرتجعین میخروشید، از مجاهدینی که به ناحق به اسارت درآمده بودند و زندانی دو نظام شده بودند، دفاع میکرد، روشنگری میکرد و آگاهی میبخشید. مرتجعین از موسی وحشت داشتند، درست همانگونه که دژخیمان شاه از او هراس داشتند. پدر طالقانی در حق او و مسعود گفته بود که جلادان و دژخیمان از اسمشان وحشت داشتند، از اسم مسعود رجوی وحشت داشتند، از اسم موسی خیابانی وحشت داشتند. پدر طالقانی به این حقیقت گواهی داده بود. مرتجعین از او وحشت داشتند از صلابت موسی و از ایمان موسی. موسی آنجا که میخروشید: «ای حسین، ای سرور شهیدان، ما با تو عهد میبندیم» یک نسل همپای او، همصدای او و با کلام او با حسین و راه سیدالشهدا عهد میبست.
پس اشرف رجوی و سردار خیابانی شاهدان و شهیدان این حقیقت تاریخی هستند که در آن دو سال و نیم مبارزه سیاسی چه گذشت، مجاهدین همه راهها را آزمودند، همه اتمامحجت ها را کردند و صبر پیشه نمودند.
یادم هست در همان اوایل در سال 60، وقتی که توفان مقاومت انقلابی تخت و تاج این استبداد دینی را میلرزاند، بسیاری از ناظران، حتی در خارج از ایران، میگفتند و مینوشتند که صبر و انضباط و روشنگری و بردباری و تحمل و احساس مسئولیت این نسل و این مجاهدین بسا از این حماسههای نظامی هم درخشان تر بود. چرا که مسئولانه نشان دادند که ماجراجو نیستند، ضدتروریسم هستند. در منتهای متانت، با یک فرهنگ غنی و سرشار انقلابی و سیاسی، که ذهن جامعه را قانع کرده بود، ذهن نیروهای سیاسی را قانع کرده بود و خمینی را به بنبست کشانده و او را رسوا و افشا کرده بود.
در هنگام اعلام کاندیداتوری مسعود رجوی توسط سردار خیابانی، سخنرانی موسی فراموشیناپذیر بود. موسی کاندیدای مجاهدین برای مجلس شورای ملی از تبریز بود که مسعود او را به زادگاه تاریخی مجاهدین، یعنی آذربایجان آزادیستان هدیه کرد.
اشرف و موسی با زندگی، مبازره و کارنامه خود و در نهایت با شهادت پرافتخار در صحنه عاشورای مجاهدین، بر تمام حقایق تاریخی یک انقلاب شکوهمند اما ربوده شده شاهد و گواهند.
اکنون و در این مقطع تاریخی و در دوران حساس رویارویی قطعیترین نبرد در برابر دشمن بعد از 35سال، این دو سمبل، این دو شهید، همچنان شاهد و شهید صحنه هستند. چقدر پر معنا و گویا، در کهکشان اشرف، در مرزبندیهای مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران، سردار حضور دارد. او در همان سال 60 جانشین مسعود در داخل کشور بود. اشرف شهیدان حضور دارد که فدیه مسعود بود و هر دوی اونها گواه منتهای پاکبازی و فدای مسعود هستند، یعنی کسی که عزیزترینهایش را، سردارش و اشرفش و پارههای تن و همه چیزش را درطبق اخلاص برای این خلق گذاشته است. اشرف برای مسعود نوشته بود که میدانم مثل شیر زخمی به خودت میپیچی از اینکه در کنار ما در اینجا نیستی. گویی آن صحنه که مسعود قبل از فروغ جاویدان، وقتی قهرمانان ارتش آزادیبخش را به میدان میفرستاد و چشمانش میدرخشید و میگفت خدایا بپذیر، بالاترین فدیههایم را به تو تقدیم میکنم، زبان حال مسعود در صحنه عاشورای مجاهدین بود.
بله اشرف و موسی بالاترین گواهان برترین حقایق درون مجاهدین و درون انقلاب خلقمان هستند. در همین روزها صورت مسأله نبرد و یا تسلیم، ایستادگی انقلابی، فدای حداکثر، فدای بدون چشمداشت تا به آخر، در شهر اشرف درخشانترین تبلور خود را نمایان ساخت. مترادف بودن این نامها تصادفی نیست. این سمبلیزم بیمعنی نیست، پرمعنی است، سرشار است. نام اشرف، نام شهری که به نام او پربا شد، در تمام دنیا بر سرزبان هاست. چه یگانگی و چه وحدتی بین ارزشها و فداکاری و پاکبازی اشرف شهیدان و حماسه اشرف و کهکشان اشرف وجود دارد و چه یگانگی و وحدتی هست بین آن صلابت و فدا و اقتدار سردار خیابانی با آنچه که امروز ما در قهرمانان لیبرتی شاهد هستیم. صلابت و ایستادگی در برابر موشکهای دشمن، در زندان لیبرتی. صلابت موسی، فدای او، امروز در صفوف مجاهدین و در کهکشان اشرف جاری است. در پایداری قهرمانان در مقابل موشکهای بزدلانه و ناجوانمردانه دشمن زبون جاری است. پایداری او بر ارزشهای انقلابی و تئوریهای انقلابی، بر مرزبندیهای انقلابی جاری است و رودرروی نامردمیها و سست عنصریها و بیمایه گیها، راه مبارزه و مقاومت و ایستادگی را باز میکند.
همین ایستادگی و پایداری تا به آخر است که در اوج تکامل و قطببندی بین انقلاب و ارتجاع، سست عنصری و سازش و چشم دوختن به درون رژیمی که تا آخر صد بار تجربه شده را رسوا میکند و راه را به خلق نشان میدهد. در دادگاههای زمان شاه، جایی که مسعود، بنیانگذاران و و بقیه کادر مرکزی مجاهدین دفاعیاتشان را میخواندند، مجاهدین میگفتند که ما کسانی هستیم که نه خود را فریب میدهیم و نه دیگران را. امروز هم همانگونه است. شهیدانی چون اشرف و موسی راه را نشان میدهند و مجاهدانی که از خون آنها برخاستهاند، مروجان بیهزینگی و سست عنصری و مبلغان قانون اساسی خمینی را بهعنوان راهزنان انقلاب افشا و رسوا میکنند و نشان میدهند که امروز مردم ایران برای پیشبرد جنبش آزادیخواهانه خود باید به کجا نگاه کنند. آیا باید به اشرف رجوی و به سردار خیابانی و به یاران مسعود بنگرند یا به آنهایی که دل در گرو فریب ارتجاع دارند و هم خود را فریب میدهند و هم خلق را؟
پس امروز هم اشرف و موسی زنده و حاضرند، آنها با زندگی و شهادت خود، هنوز به نسل جوان و مبارز این میهن بالاترین و بهترین پیامها را میبخشند. حقیقتاً که نقش آنها و تأثیری که شهادت آنها در احیا و دفاع از حریم و ناموس کلمات داشت را میتوان دید. کلماتی که خمینی کمر به ذبح آنها بسته بود؛ خمینی بر آن بودکه کلمه شهید را خراب کند و آن را از معنا تهی سازد. ولی در شهادت اشرف رجوی و در شهادت سردار خیابانی ما زندهترین و جاریترین معنای کلمه شهید و شاهد تاریخ را میبینیم چونکه میبینیم آنها گواهند. آنها شاهدند و آنها بر میانگیزانند. آنها زندهاند: ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاعندربهم یرزقون. زنده هستند، جاری هستند و زندگی میبخشند و نصیب میبرند. نامشان در تمام پیشرفتهای این انقلاب بالاتر میرود، پرچمشان بالاتر میرود. چقدر آنها انگیزاننده و آموزنده هستند برای نسل جوان ایران، برای دانشگاههای ایران، برای جوانان ایران، تا بتوانند راه را از چاه تشخیص بدهند، فریب را از هدایت تشخیص بدهند. همچنین یاد اشرف و موسی چقدر الهامبخش تلاش و سختکوشی و فداکاری برای تحقق آینده روشن ایران است. آنها افقهای تابناک تاریخ را میدیدند و به تکامل اجتماعی، به پیشرفت ایران و ایرانی ایمان داشتند.
پس اشرف و موسی امروز هم جاری و شاهد و حی و حاضرند و اجازه نمیدهند که خمینی انقلاب را بدزدد، کلمات را لوث کند، نام شهید، نام شهادت و ارزش شهادت را تباه سازد. آنها الهامبخش لحظههای پایداری و ایستادگی و راهگشایی در قطعیترین نبرد در برابر این رژیم زهرخورده و به آخر خط رسیده هستند. سلام بر آنها، سلام بر خون پاکشان، از بهمن 57 تا بهمن60 و از بهمن60 تا فروغ جاویدان و تا امروز تا همین بهمن تا بهمن92.
انقلاب ایران انقلابی بزرگ، پربار و اصیل بود که از پشتوانهیی صد ساله از مبارزات مردم ایران علیه دیکتاتوری، ارتجاع و استعمار برخوردار بود. از صدر مشروطه تا نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق. استقبالی که در قاهره از دکتر مصدق بهعمل آمد نشان داد که مصدق سمبلی و راهگشایی برای کل انقلابات شرق شده است. بعد از مصدق کبیر نیز این جنبش با همه پیشگامانش و همه آموزههایش دستاوردهای بزرگی را در سینه تاریخ به ثبت داد و فرهنگ و تجربه و ادبیات مبارزاتی غنی و پرباری را در ایران خلق کرد. چهرههایی مثل پدر طالقانی و بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، سایر انقلابیون و مبارزان و پیشگامان آن انقلاب با همهٴ پاکبازیهایشان، سیمای درخشان انقلابی با پیامهای روشن آزادی و استقلال را نمایان میکردند. 35سال جلوتر از آنچه که امروز در بهار عرب و تحولات تونس، مصر و سایر کشورها تجربه میشود، مردم ایران پا در این مسیر گذاشتند و آن انقلاب با شکوه را خلق کردند. چنین انقلابی توسط یک دجال دینفروش که خلق ما اعتماد خود را نثار او کرد و برای او فرش خون گسترد، مورد خیانت قرار گرفت و ربوده شد. موسی و اشرف، چهرهها، شخصیتها و قهرمانان پیشتاز خلق ما هستند که گواه این حقیقتند. هر کدام به گونه ای.
اشرف رجوی زنی است که حقیقتاً اصیل ترین، برجستهترین، جدیترین و با صلابتترین چهرهٴ زن انقلابی را در آن انقلاب حائز بود. او از همهٴ میدانهای آن انقلاب عبور کرده بود. آموخته بود، آگاه و پیشتاز و راهگشا بود. در صحنههای نبرد، در میدانهای جهاد، در نبرد با جلادان دیکتاتوری شاه، در مقاومت در زندانها و در مقابل شکنجهها با روحیه و صلابتی شگفتانگیز حضور داشت. از همهٴ راههای مبارزه عبور کرده بود و همه فراز و نشیبهای انقلابیگری و فداکاری را درنوردیده بود. او با اپورتونیسم، با ارتجاع، با شیادان، با گمراهان، با همه روبهرو شده و مقابله کرده بود و همه این بالا و پایینیها را از سر گذرانده بود، اشرف با چنین سیما و با چنین کارنامهیی بود که گرهها در مسیر مبارزه و مقاومت برای حضور مؤثر و پیشتاز زنان را باز گشود. انقلاب متعلق به او و همه یاران و همراهان او بود.
سردار خیابانی، سرداری از تبار خیابانی بزرگ انقلاب مشروطه، از تبار سرداران انقلاب مشروطه، از شهر آنها، تبریز. از محله خیابان، نامهای سمبلیکی که واقعاً در سیمای سردار خیابانی خودش را به گویا ترین صورت جلوهگر میکنند و متجلیاند. موسی در برابر دیکتاتوری، پیشگام و راهگشا بود، در شکلگیری سازمان مجاهدین خلق ایران، در دل زندانها، در نبرد با اپورتونیسم، در کنار مسعود و یار او بود. او سمبل ایستادگی در برابر مرتجعین بود. موسی در شکل دادن مناسبات نوین انقلابی بین نیروهای انقلابی در زندان و در بیرون زندان نقشی بیبدیل داشت. سخنرانیهایش در تفسیر قرآن، در تحلیل تاریخ ایران، ماندگار است. آری انقلاب متعلق به او و همراهان او بود.
پس بر صفحه تاریخ چه چیزی گویاتر و شهیدتر و شاهد تر و تبیین کنندهتر، پرمعناتر از سیمای اشرف رجوی و سیمای موسی خیابانی و همه آن یارانی که در رکاب آنها به خاک افتادند وجود دارد تا در برابر تاریخ به این حقیقت تاریخ گواهی بدهند که انقلاب مردم ایران به دست سارقانی که خمینی دزد بزرگ در رأس آنها بود ربوده شد؟
داستان ویران کردن یک انقلاب بر سر سازندگان آن، در شهادت اشرف و موسی، بسیار واضح و گویا خود را نشان میدهد. حقیقتاً آنها شهید و شاهد تاریخند. هرکس به آنها نگاه بکند و اصالت آنها، جدیت آنها، کارنامه آنها، آگاهی آنها و رزم آنها را از نظر بگذارند، میتواند ناروا بودن آن تباهی که خمینی و خامنهای با ربودن انقلاب ایران بر مردم ما تحمیل کردند را ببیند. در یک سو اشرف و موسی هستند با پیام آزادی و پیشرفت ایران، و در مقابل آنها امثال خمینی و خامنهای قرار دارند با پیام تاریک اندیشی، ارتجاع، و قهقرا.
اشرف رجوی و سردار خیابانی همچنین شاهدانی هستند بر تمام آن وقایعی که در دو سال و نیم کارزار همهجانبه سیاسی، فرهنگی، اجتماعی بین مجاهدین و متحدان و یارانشان با خمینی گذشت. در اجتماعات بزرگ، در کشاکشهای گسترده و سراسری، از دریای خزر تا سواحل عمان و خلیج فارس. از شهیدانی چون صنم قریشی در فارس، تا سمیه نقره خواجا در شمال، از شهیدان تبریز تا شهیدان تهران. همه این صحنه در معرض قضاوت مردم و جامعه قرار داشتند.
مجاهدین در رویارویی با ارتجاع، بدون شلیک یک گلوله، در یک کارزار مسالمتآمیز نقاب از چهره خمینی دجال کنار زدند. نشریه مجاهد، با تیراژ، 600هزار در سراسر ایران توزیع میشد و روز به روز استقبال اجتماعی از مجاهدین افزوده میگردید. اشرف رجوی شاهد این صحنه است، خودش در تمام این صحنهها حضور دارد و با حضور در متن کشاکشهای سیاسی پیام رهایی زن ایرانی را ترویج میکند. اشرف با بسیاری از این سردمداران رژیم از نزدیک آشنا بود، آنها را میشناخت و آزموده بود.
سردار خیابانی همه جا در کنار مسعود بود. در دیدار با خمینی و در آن اتمامحجت تاریخی که مجاهدین با استناد به قرآن و نهجالبلاغه با خمینی کردند، سردار در کنار مسعود بود و یار و یاور او محسوب میشد. در آموزشها، در دانشگاه تهران، در آن سخنرانیها، در معرفی عاشورا بهعنوان فلسفه آزادی به نسل جوان، موسی شاهد و شهید تمامی این صحنهها بود. موسی بر مرتجعین میخروشید، از مجاهدینی که به ناحق به اسارت درآمده بودند و زندانی دو نظام شده بودند، دفاع میکرد، روشنگری میکرد و آگاهی میبخشید. مرتجعین از موسی وحشت داشتند، درست همانگونه که دژخیمان شاه از او هراس داشتند. پدر طالقانی در حق او و مسعود گفته بود که جلادان و دژخیمان از اسمشان وحشت داشتند، از اسم مسعود رجوی وحشت داشتند، از اسم موسی خیابانی وحشت داشتند. پدر طالقانی به این حقیقت گواهی داده بود. مرتجعین از او وحشت داشتند از صلابت موسی و از ایمان موسی. موسی آنجا که میخروشید: «ای حسین، ای سرور شهیدان، ما با تو عهد میبندیم» یک نسل همپای او، همصدای او و با کلام او با حسین و راه سیدالشهدا عهد میبست.
پس اشرف رجوی و سردار خیابانی شاهدان و شهیدان این حقیقت تاریخی هستند که در آن دو سال و نیم مبارزه سیاسی چه گذشت، مجاهدین همه راهها را آزمودند، همه اتمامحجت ها را کردند و صبر پیشه نمودند.
یادم هست در همان اوایل در سال 60، وقتی که توفان مقاومت انقلابی تخت و تاج این استبداد دینی را میلرزاند، بسیاری از ناظران، حتی در خارج از ایران، میگفتند و مینوشتند که صبر و انضباط و روشنگری و بردباری و تحمل و احساس مسئولیت این نسل و این مجاهدین بسا از این حماسههای نظامی هم درخشان تر بود. چرا که مسئولانه نشان دادند که ماجراجو نیستند، ضدتروریسم هستند. در منتهای متانت، با یک فرهنگ غنی و سرشار انقلابی و سیاسی، که ذهن جامعه را قانع کرده بود، ذهن نیروهای سیاسی را قانع کرده بود و خمینی را به بنبست کشانده و او را رسوا و افشا کرده بود.
در هنگام اعلام کاندیداتوری مسعود رجوی توسط سردار خیابانی، سخنرانی موسی فراموشیناپذیر بود. موسی کاندیدای مجاهدین برای مجلس شورای ملی از تبریز بود که مسعود او را به زادگاه تاریخی مجاهدین، یعنی آذربایجان آزادیستان هدیه کرد.
اشرف و موسی با زندگی، مبازره و کارنامه خود و در نهایت با شهادت پرافتخار در صحنه عاشورای مجاهدین، بر تمام حقایق تاریخی یک انقلاب شکوهمند اما ربوده شده شاهد و گواهند.
اکنون و در این مقطع تاریخی و در دوران حساس رویارویی قطعیترین نبرد در برابر دشمن بعد از 35سال، این دو سمبل، این دو شهید، همچنان شاهد و شهید صحنه هستند. چقدر پر معنا و گویا، در کهکشان اشرف، در مرزبندیهای مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران، سردار حضور دارد. او در همان سال 60 جانشین مسعود در داخل کشور بود. اشرف شهیدان حضور دارد که فدیه مسعود بود و هر دوی اونها گواه منتهای پاکبازی و فدای مسعود هستند، یعنی کسی که عزیزترینهایش را، سردارش و اشرفش و پارههای تن و همه چیزش را درطبق اخلاص برای این خلق گذاشته است. اشرف برای مسعود نوشته بود که میدانم مثل شیر زخمی به خودت میپیچی از اینکه در کنار ما در اینجا نیستی. گویی آن صحنه که مسعود قبل از فروغ جاویدان، وقتی قهرمانان ارتش آزادیبخش را به میدان میفرستاد و چشمانش میدرخشید و میگفت خدایا بپذیر، بالاترین فدیههایم را به تو تقدیم میکنم، زبان حال مسعود در صحنه عاشورای مجاهدین بود.
بله اشرف و موسی بالاترین گواهان برترین حقایق درون مجاهدین و درون انقلاب خلقمان هستند. در همین روزها صورت مسأله نبرد و یا تسلیم، ایستادگی انقلابی، فدای حداکثر، فدای بدون چشمداشت تا به آخر، در شهر اشرف درخشانترین تبلور خود را نمایان ساخت. مترادف بودن این نامها تصادفی نیست. این سمبلیزم بیمعنی نیست، پرمعنی است، سرشار است. نام اشرف، نام شهری که به نام او پربا شد، در تمام دنیا بر سرزبان هاست. چه یگانگی و چه وحدتی بین ارزشها و فداکاری و پاکبازی اشرف شهیدان و حماسه اشرف و کهکشان اشرف وجود دارد و چه یگانگی و وحدتی هست بین آن صلابت و فدا و اقتدار سردار خیابانی با آنچه که امروز ما در قهرمانان لیبرتی شاهد هستیم. صلابت و ایستادگی در برابر موشکهای دشمن، در زندان لیبرتی. صلابت موسی، فدای او، امروز در صفوف مجاهدین و در کهکشان اشرف جاری است. در پایداری قهرمانان در مقابل موشکهای بزدلانه و ناجوانمردانه دشمن زبون جاری است. پایداری او بر ارزشهای انقلابی و تئوریهای انقلابی، بر مرزبندیهای انقلابی جاری است و رودرروی نامردمیها و سست عنصریها و بیمایه گیها، راه مبارزه و مقاومت و ایستادگی را باز میکند.
همین ایستادگی و پایداری تا به آخر است که در اوج تکامل و قطببندی بین انقلاب و ارتجاع، سست عنصری و سازش و چشم دوختن به درون رژیمی که تا آخر صد بار تجربه شده را رسوا میکند و راه را به خلق نشان میدهد. در دادگاههای زمان شاه، جایی که مسعود، بنیانگذاران و و بقیه کادر مرکزی مجاهدین دفاعیاتشان را میخواندند، مجاهدین میگفتند که ما کسانی هستیم که نه خود را فریب میدهیم و نه دیگران را. امروز هم همانگونه است. شهیدانی چون اشرف و موسی راه را نشان میدهند و مجاهدانی که از خون آنها برخاستهاند، مروجان بیهزینگی و سست عنصری و مبلغان قانون اساسی خمینی را بهعنوان راهزنان انقلاب افشا و رسوا میکنند و نشان میدهند که امروز مردم ایران برای پیشبرد جنبش آزادیخواهانه خود باید به کجا نگاه کنند. آیا باید به اشرف رجوی و به سردار خیابانی و به یاران مسعود بنگرند یا به آنهایی که دل در گرو فریب ارتجاع دارند و هم خود را فریب میدهند و هم خلق را؟
پس امروز هم اشرف و موسی زنده و حاضرند، آنها با زندگی و شهادت خود، هنوز به نسل جوان و مبارز این میهن بالاترین و بهترین پیامها را میبخشند. حقیقتاً که نقش آنها و تأثیری که شهادت آنها در احیا و دفاع از حریم و ناموس کلمات داشت را میتوان دید. کلماتی که خمینی کمر به ذبح آنها بسته بود؛ خمینی بر آن بودکه کلمه شهید را خراب کند و آن را از معنا تهی سازد. ولی در شهادت اشرف رجوی و در شهادت سردار خیابانی ما زندهترین و جاریترین معنای کلمه شهید و شاهد تاریخ را میبینیم چونکه میبینیم آنها گواهند. آنها شاهدند و آنها بر میانگیزانند. آنها زندهاند: ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاعندربهم یرزقون. زنده هستند، جاری هستند و زندگی میبخشند و نصیب میبرند. نامشان در تمام پیشرفتهای این انقلاب بالاتر میرود، پرچمشان بالاتر میرود. چقدر آنها انگیزاننده و آموزنده هستند برای نسل جوان ایران، برای دانشگاههای ایران، برای جوانان ایران، تا بتوانند راه را از چاه تشخیص بدهند، فریب را از هدایت تشخیص بدهند. همچنین یاد اشرف و موسی چقدر الهامبخش تلاش و سختکوشی و فداکاری برای تحقق آینده روشن ایران است. آنها افقهای تابناک تاریخ را میدیدند و به تکامل اجتماعی، به پیشرفت ایران و ایرانی ایمان داشتند.
پس اشرف و موسی امروز هم جاری و شاهد و حی و حاضرند و اجازه نمیدهند که خمینی انقلاب را بدزدد، کلمات را لوث کند، نام شهید، نام شهادت و ارزش شهادت را تباه سازد. آنها الهامبخش لحظههای پایداری و ایستادگی و راهگشایی در قطعیترین نبرد در برابر این رژیم زهرخورده و به آخر خط رسیده هستند. سلام بر آنها، سلام بر خون پاکشان، از بهمن 57 تا بهمن60 و از بهمن60 تا فروغ جاویدان و تا امروز تا همین بهمن تا بهمن92.
محمدعلی توحیدی - بهمن ۱۳۹۲