در سالیاد حماسه موسی و اشرف.
خون که میریزد، خشک میشود. بعضی وقتها هم آنها که خون میریزند، «خونها را میشویند» تا ردی به جا نماند. منطق معمول ذهن آدمی هم فراموشی است. بهخصوص که سی و سه سال از ریختن یک خون بگذرد. اما خونی هست که نه تنها خشک و شسته و فراموش نمیشود، بلکه دمادم جوشش میگیرد. خون موسی و اشرف و یارانشان و خون هرکه در این مسیر قدم گذاشت. رازش در چیست؟
شاید پاسخ این باشد که آن خون، آمیخته با شوق ماندن به هر قیمت نبود. در فکر هزینه ندادن و ضربه نخوردن نبود. یادم هست برادر مجاهد محمود عطایی که در سال 60 در فرماندهی مجاهدین داخل کشور قرار داشت یک بار میگفت: بارها به موسی گفتیم میخواهیم جایی در بیرون تهران برای شما فراهم کنیم. که امنیت شما بیشتر فراهم باشد. بعد موسی با قاطعیت گفت، دیگر این بحث را مطرح نکنید». این پاسخ نشان میدهد که آنها میخواستند «به هر قیمت» بجنگند. بیمحاسبة هزینه. بیبیم ضربه خوردن و بیاندیشهٴ جان به دربردن.
الآن نگاه میکنیم میبینیم که همهٴ آنها که میخواستند «بمانند» از بین رفتهاند. آنها که فکرضربه نخوردن بودند، فکر نابودنشدن بودند، الآن کجایند. کدام جریان و کدام نامها الآن زندهترین و ماندگارترین اند؟
و با افتخار و با تحسین برلبها جاری میشوند؟ همانها که فکر ماندن بیهزینه را نکردند.
نکته دیگر اینکه آن آمادگی نه از شور قهرمان شدن و حماسه آفرین بود، نه حتی بهخاطر تبدیل شدن به سردارانی برای تاریخ کنونی ما. خیلی ساده، برای این بود که یک خمینی آنجا نشسته بود که میخواست استبداد حاکم کند و خلافت طولانی. و آنها میخواستند به مردم ایران و جوانان ایران بگویند نباید تن داد.
بهایش را باید داد. میخواستند بگویند محو چنان دیکتاتوری که علاوه بر قدرت، توان عجیب فریب، و توان بینهایت شقاوت و تاراج دادن و باج دادن به «اربابان بیمروت دنیا» را هم داشت، همین خون خود ما هم اگر باشد خوب چه عیب دارد. همین درست است که بایستیم.
الآن که سی و سه سال از آن سال گذشته بهخوبی میبینیم که این ولایتفقیه چه توانی در شقاوت و فریب و باج دادن به دنیا و سوءاستفاده از تروریسم و فرصتهای جهانی داشته است. آیا اگر مجاهدین آن آمادگی را نداشتند، که جانانه در برابر او بایستند و با هرچه در توان از جمله خون رگهایشان و به قول اشرف «با همهٴ خانمانشان» بایستند آیا این خلافت جنایت، امروز در شرف نابودی میبود؟ آیا اگر آن هزینه پردازان بیباک نبودند، که حتی به نسلهای مجاهد هوادار خود همین پیام فدا را بدهند، آیا این رژیم امروز غرقه در بحرانها بود؟
پس جای آن دارد که در تعریف فداکمی اندیشه کنیم. و دریابیم که فدا نه تنها از دست تو چیزی را نمیگیرد، بلکه چیزی خیلی بیشتر به تو میدهد. تو را تکثیر هم میکند. ماندگار هم میکند. اگرچه که هدف آن فداکاران حتی اینها هم نبود. آخر خمینیای آنجا نشسته بود. که جانشینان خونریزی مثل خامنهای داشت. بله آنها دردی داشتند و پیامی. حالا هم درد را نشان دادهاند هم پیام را به همه دادهاند. میخواهی بیولایت فقیه باشی. هزینه بپرداز!
خون که میریزد، خشک میشود. بعضی وقتها هم آنها که خون میریزند، «خونها را میشویند» تا ردی به جا نماند. منطق معمول ذهن آدمی هم فراموشی است. بهخصوص که سی و سه سال از ریختن یک خون بگذرد. اما خونی هست که نه تنها خشک و شسته و فراموش نمیشود، بلکه دمادم جوشش میگیرد. خون موسی و اشرف و یارانشان و خون هرکه در این مسیر قدم گذاشت. رازش در چیست؟
شاید پاسخ این باشد که آن خون، آمیخته با شوق ماندن به هر قیمت نبود. در فکر هزینه ندادن و ضربه نخوردن نبود. یادم هست برادر مجاهد محمود عطایی که در سال 60 در فرماندهی مجاهدین داخل کشور قرار داشت یک بار میگفت: بارها به موسی گفتیم میخواهیم جایی در بیرون تهران برای شما فراهم کنیم. که امنیت شما بیشتر فراهم باشد. بعد موسی با قاطعیت گفت، دیگر این بحث را مطرح نکنید». این پاسخ نشان میدهد که آنها میخواستند «به هر قیمت» بجنگند. بیمحاسبة هزینه. بیبیم ضربه خوردن و بیاندیشهٴ جان به دربردن.
الآن نگاه میکنیم میبینیم که همهٴ آنها که میخواستند «بمانند» از بین رفتهاند. آنها که فکرضربه نخوردن بودند، فکر نابودنشدن بودند، الآن کجایند. کدام جریان و کدام نامها الآن زندهترین و ماندگارترین اند؟
و با افتخار و با تحسین برلبها جاری میشوند؟ همانها که فکر ماندن بیهزینه را نکردند.
نکته دیگر اینکه آن آمادگی نه از شور قهرمان شدن و حماسه آفرین بود، نه حتی بهخاطر تبدیل شدن به سردارانی برای تاریخ کنونی ما. خیلی ساده، برای این بود که یک خمینی آنجا نشسته بود که میخواست استبداد حاکم کند و خلافت طولانی. و آنها میخواستند به مردم ایران و جوانان ایران بگویند نباید تن داد.
بهایش را باید داد. میخواستند بگویند محو چنان دیکتاتوری که علاوه بر قدرت، توان عجیب فریب، و توان بینهایت شقاوت و تاراج دادن و باج دادن به «اربابان بیمروت دنیا» را هم داشت، همین خون خود ما هم اگر باشد خوب چه عیب دارد. همین درست است که بایستیم.
الآن که سی و سه سال از آن سال گذشته بهخوبی میبینیم که این ولایتفقیه چه توانی در شقاوت و فریب و باج دادن به دنیا و سوءاستفاده از تروریسم و فرصتهای جهانی داشته است. آیا اگر مجاهدین آن آمادگی را نداشتند، که جانانه در برابر او بایستند و با هرچه در توان از جمله خون رگهایشان و به قول اشرف «با همهٴ خانمانشان» بایستند آیا این خلافت جنایت، امروز در شرف نابودی میبود؟ آیا اگر آن هزینه پردازان بیباک نبودند، که حتی به نسلهای مجاهد هوادار خود همین پیام فدا را بدهند، آیا این رژیم امروز غرقه در بحرانها بود؟
پس جای آن دارد که در تعریف فداکمی اندیشه کنیم. و دریابیم که فدا نه تنها از دست تو چیزی را نمیگیرد، بلکه چیزی خیلی بیشتر به تو میدهد. تو را تکثیر هم میکند. ماندگار هم میکند. اگرچه که هدف آن فداکاران حتی اینها هم نبود. آخر خمینیای آنجا نشسته بود. که جانشینان خونریزی مثل خامنهای داشت. بله آنها دردی داشتند و پیامی. حالا هم درد را نشان دادهاند هم پیام را به همه دادهاند. میخواهی بیولایت فقیه باشی. هزینه بپرداز!