728 x 90

كمپ اشرف,ادبیات و فرهنگ,

مرواریدها کجا هستند؟ - نسیم هامون

-

مزار مروارید اشرف
مزار مروارید اشرف
این پریش گیسوان باد، چیست؟ در گلوی بادها فریاد کیست؟
مبهوت خاک و سنگٍ مقتول و درختان مصلوبٍ مروارید اشرفم. «بطن هستی با انسان جز به‌صورت انسان سخن نمی‌گوید». 1
با سنگ صبور صبح می‌گفت سخن بازآمده‌یی از شب خونین وطن
سنگ از پس روی شرمگین، گفت سخن: تو سنگ صبور قصه هستی یا من؟
من و سکوت، سرشار گفتن و نگریستن و مجال‌های اندیشه‌ایم. یـاران مزمورساز تلخ و شیرین تاریخ نبرد آزادی، زیر برفدانه‌های اورنگ خاطر و موسیقی واژه‌هایند. آنان که در غربت مروارید اشرف هم، ماندگاران برابر تندرهایند...
از شوق جهان چکیده با هم رفتیم با سبزه و گل دمیده با هم رفتیم
از دامن باد، لاله‌ها می‌چیدیم با بال صبا پریده با هم رفتیم...
از جان جهان چه گفتگو با ما بود آزادی و مهر و عشق او با ما بود
بیم شب هایل و خطرها در راه آغوش سپیده، روبه‌رو با ما بود...
باور می‌کنم. باور می‌کنم آنچه می‌بینم، آثار و نشانه‌های تباه‌ساری نحله‌گان دین‌فروش ضدبشر است. اثر انگشت ایدئولوژی آنانی که «برای چیره شدن بر انسان، به حیوان باز می‌گردند».2 از مغاک تاریخ سر برمی‌آورند و از کابوس فلسفهٴ تاریخ هراسناکند. بوف‌هایی که ویرانه‌ها، چهره‌های روح آنان است. مانداب بویناک مرامی که مذهب کاذب را پوشش رذالتهای خویش ساخته است.
دیریست این باور را، یقینی ناگزیر در اسلوب‌های اندیشیدن به این جهان و آدمهایش، به سوختباری برای فهم درست واقعیتها، خاصه واقعیتهای «جهان سومی»، بدل ساخته است.
کدام حقیقت بشری و بشریت آزادیخواه، این بارقه در او ندرخشید که آنچه در مروارید اشرف رخ داد، «کباب قناری / بر آتش سوسن و یاس» 3 است؟
بر خاک نشین و عشق از خاک بچین از برگ درخت مهربانان زمین
گلبانگ ترانه‌های این خاک شنو! ــ می‌گفت به گوش من گل سرخ چنین ــ
روزهای مصادف با هفتادمین سالگرد فروپاشی اردوگاه آدم‌کشی «آشوییتس» و دیگر اردوگاههای موازی آن هم‌چون «بلزن» و «داخائو» است. نوادگان ایدئولوژیک و تاریخی نازیسم، درون‌مایهٴ سفله‌گی فطری و ذاتی ایدئولوژی‌شان را در سایهٴ سیاسی حاکمیت ولی‌فقیه، در کشتن خاک و سنگ آرامگاه مرواید اشرف به نمایش گذاشتند.
آنچه اهمیت دارد و نباید از آن غافل شد، جنبهٴ انگیزش‌های عاطفی ناشی از این جنایت نیست؛ این شناعت حتی یک رویکرد سیاسی صرف نیز نمی‌باشد. درنده‌خویی این حقدگشایی و کینه‌ورزی، عملی ناشی از کنش بنیادگرایی مذهبی است. دندان‌گرد سفلة پلشتی‌گستر ولایت‌فقیه ـ با یونیفورم و مارک اقلیمی عراقی هم که باشند ـ. همان ایل و تبار کیش انسان‌ستیز خمینی ابلیس‌اند. دست‌آموزان و آبخوران و نحله‌گان و عروسکان مراد پلیدی که در انهدام و تخریب مزار شهیدان، در بهشت‌زهرا و خاوران تهران، در کربلا و در اشرف، همگرایند. اتحاد و اجتماعی از جهالت و جنون و شقاوت و دیکتاتوری و پلشتی و دین‌فروشی‌.
«از این کـله تا آن کـله فرقی ندارد شیخ و شه
من پاسدار و پاسبان ایران به ایران دیده‌ام» 4

مرواریدها کجا هستند؟
به‌راستی میان خاک و سنگ مقتول و درختان مصلوب «یادگاران خون سرو» 5 اشرف، مرواریدها کجایند؟ مرواریدها اگر‌چه هنوز «مهجوری عشقهایشان را / حتی به شعرهایشان نگفته‌اند»، اما خود را در باغچه‌ها و گلگشت مردمانشان کاشته‌اند. مرواریدها تاریخ خود را نوشته و سرشته و ساخته و «آتش را گرامی‌تر از اجاق» 6 خواسته‌اند.
محبوب ندا و نام و یاد یاران: رخشی‌ست رمیده در پس ابر روان
کوهیست نهاده سر به پای پروین گیسوی مدام دانه دانه باران
پوزارکشان زعیم جهالت و شقاوت و رذالت، با زندگی تاریخی و روزگاران آنان که از خاک‌ها رسته‌اند و با «دانه‌یی که سنگ را شکافته و خود را به منظر آفتاب رسانده» 7، چه خواهند کرد؟ با روزان و شبان چرخان بر مدار خورشید دانش و آگاهی چه خواهند کرد؟
«ز خشمخندهٴ یاران به چهرهٴ جلاد هراس ـ رعشه‌یی از اضطراب می‌روید
به دشت تفته شب، این سیاهی ساکن چه سیل‌واره‌یی از صبح ناب می‌روید» 8
مروارید، نماد گویایی از میراث پایداری مردم ایران، برابر ایلغار خمینی و بخشی از میراث فرهنگی ماست. اغواگر خونچهر آرمانی مرواریدها، آزادی خجسته است. محبوب تاریخی میهنی که مرواریدهایش، گوهر جان و نیایش و نیازشان، گل‌های پـرپـر هستی و مراقد مقتول آرامگاهشان را به پای آن ریخته و تا همیشه دوستش دارند:
«برای خاطر تو
از شکسته‌های دل
گلدانی می‌سازم
و خود را به تمامی در آن می‌کارم
می‌دانم
خون خواهم خورد
رشد خواهم کرد
سبز خواهم شد.
... ... ... ... ... ... ...
برای خاطر تو
امید خواهم داشت
سرود خواهم خواند
شعر خواهم گفت.
برای خاطر تو
خود را به «دار» عشق می‌آویزم
و حرف آخرم این است:
دوستت دارم برای همیشه
آ ز ا د ی»... 9
نشانی‌ها: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فریدریش نیچه، «چنین گفت زرتشت، ص 38»، ترجمه داریوش آشوری
همان، ص 7
احمد شاملو، شعر «در این بن‌بست، مرداد 1358»
برگرفته از اینترنت، از کلیپی با نام «انسان»
«یادگار خون سرو»، عنوان کتاب و شعری از هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه)
تعبیری از فصل جهل و یکم کتاب «بابک»، نوشته جلال برگشاد، ترجمه رحیم رئیس‌نیا و رضا انزابی
همان، ص 46
ایرج جنتی عطایی، شعر « انقلاب»
از آخرین شعرهای احمد شاملو در وصف آزادی (نقل از نشریه نبرد خلق، تابستان 92)
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/7b33404f-2bb8-4266-8f5d-8ede2c2804ee"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات