در زنگ تنفس مذاکرات هستهیی و در حالی که هیاهو بر سر قدم زدن محمد جواد ظریف با وزیر خارجه آمریکا همچنان ادامه دارد، هر یک از دو باند خط و مبنایی متفاوت را برای ادامه مذاکرات که قرار است در اواسط ماه میلادی آینده شروع شود، تبلیغ میکنند. دلواپسان باند ولیفقیه این مبنا را با کلمه «اقتدار» بیان و تأکید و تکرار میکنند که ما باید با اقتدار پشت میز مذاکره حاضر شویم و به دولت روحانی و تیم مذاکرهکننده حمله میکنند که «عزت و اقتدار نظام» را به باد داده و آن را ذلیل کردهاند.
اما روحانی که سخنگوی باند رفسنجانی است، مبنا را «تعامل با جهان» معرفی میکند و مدعی است که «توسعهٴ اقتصادی» (بخوانید آویختن به اقتصاد آمریکا) تنها راه نجات نظام است؛ به یاد داریم که روحانی تأکید باند رقیب مبنی بر حضور با اقتدار بر سر میز مذاکره را مسخره میکرد و میگفت: «میگویند شما میخواهید با دنیا بسازید، نخیر میخواهیم خنجر بکشیم!» (تلویزیون رژیم ـ 14اردیبهشت 93) یا میگفت: «اگر برد موشک افزایش پیدا بکند، این میشود اقتدار؟ اقتدار این است که ما دستمان برای غذا و نونمان به بیرون دراز نباشد!» (7دی 93).
این کشمکش یک سال و نیم است که میان دو باند جریان داشته است، میان ادعای «اقتدار» با دعاوی «توسعهٴ اقتصادی» و البته هیچکدام نتوانستهاند مصداق مشخص آن چه را میگویند ارائه دهند.
دلواپسان باند ولایت که گاه بهگاه آدرس اقتدار را در عراق و سوریه و لبنان میدادند، اخیراً زبان به معرفی شاخصهای این نوع از اقتدار گشوده و میگویند: ولیفقیه برگهایی «چون قاسم سلیمانی و سید حسن نصرالله را در آستین دارد» (روزنامه وطن امروز 7بهمن 93). منظورشان جنایتهای گسترده ناشی از تروریسم صادراتی و جنگافروزی فرقهیی در مناطق مختلف است. البته این واقعیتی است که نظام ولایتفقیه، از زمان خوردن زهر آتشبس بهمدت بیش از دو دهه با استفاده از پیامدهای 2 جنگ کویت و عراق، توانسته است بهحیات پر جنایت خود ادامه دهد. یعنی سوار بر گردهٴ قدرتهای ضعیف و مماشتگر شرکت کننده در این جنگها، با استفاده از تروریسم و جنگافروزی، باجگیری کند. همان تروریسم صادراتی که با فتوای قتل سلمان رشدی آغاز شد و چون هیچ قدرتی نبود که جلو آن را بگیرد، بهراحتی در سوریه و لبنان و سپس عراق گسترش یافت.
اما حالا سؤال این است: در شرایطی که نظام ولایت مدتهاست در محاصره بحرانها و تحریمها بهزانو درآمده، آیا باز هم تروریسم و جنگافروزی و تلاش برای کسب بمب اتمی، میتواند دوای دردهای بیدرمانش باشد؟
دلواپسان میگویند راه نجاتی جز این وجود ندارد، اما جواب باند رفسنجانی به این سؤال چیز دیگری است. سردمداران باند رفسنجانی که خود زمانی از بنیانگذاران صدور تروریسم و جنگافروزی بودهاند میگویند در شرایط کنونی که نظام در معرض خفگی قرار گرفته این نوع از «اقتدار» دیگر جواب ندارد. این پاسخ را رفسنجانی، آخوند روحانی و وزیر خارجهاش بارها بهزبان آورده و بههمین دلیل هدف حملات باند رقیب قرار گرفتهاند. آنها میگویند بهویژه پس از سقوط قیمت نفت، آنچنان دستمان خالی شده است که امکان پرداختن مخارج امنیتی، شامل مزد مزدوران داخلی و مستمری حزبالشیطان لبنان و هزینههای هنگفت بشار اسد را نداریم و تنها راه «تعامل» با جهان و آویختن اقتصادی به غرب است.
سؤال این است که مگر هر دو باند، مهمتر از منافع باندی، بقای خود را در سرپا ماندن نظام ولایتفقیه نمیبینند، مگر در این هدف که خمینی آن را «اوجب واجبات» نامیده بود، مشترک نیستند؟ پس چرا مطلقاً نمیتوانند حتی بهطور موقت بهتوافق برسند و آنچنان تن به جنگ فزاینده و فرسایندهٴ قدرت دادهاند که خود بهبحرانی در کنار بحرانهای متعدد دیگر تبدیل شده و بر فشردن گلوی نظامشان افزوده است؟
پاسخ این است که این تضاد، در واقع تضاد و تصادم میان دو ضرورت حیاتی برای نظام ولایتفقیه است. یک ضرورت، دستیابی به بمب اتمی بهعنوان ضامن استراتژیک بقای آن است، ضرورت دیگر، باز شدن راه تنفس اقتصادی است، چون با ادامه و تشدید تحریمها و با سقوط قیمت نفت به حدود یک سوم، تمامیت رژیم در حالت خفگی قرار گرفته است.
هر کدوم از دو باند حاکم، یکی از این ضرورتها را نمایندگی میکنند. اما این دو ضرورت در نقطهٴ ولیفقیه یککاسه میشود و نتیجه آن همین سکوت و دوگانهگویی و به نعل و میخ زدنی که خامنهای در پیش گرفته است، چرا که او در موضع صاحب نظام پر جنایت ولایت، هر دو ضرورت را بهخوبی حس و لمس میکند، بنابراین به شیوه از این ستون به آن ستون، مذاکرات را کش میدهد تا شاید از جایی فرجی حاصل شود.
جالب است که روحانی در دیدار با وزیر خارجه پرتغال، با رندی همین موضع دوگانه و بلاتکلیف خامنهای را با این بیان مورد اشاره قرار داد که: «موضوع هستهیی، موضوعی کاملاً سیاسی است که برای حل و فصل آن، نیاز به یک اراده و تصمیم سیاسی از سوی دو طرف دارد» (روزنامه آرمان 7بهمن).
اگر چه روحانی چند جمله بعد اضافه کرده بود که «این اراده از طرف ما کاملاً وجود دارد تا مسائل را سریعتر حل و فصل کنیم». اما معنی جملهٴ اول، این است که دو طرف فاقد این اراده هستند و روشن است که منظورش خامنهای است. بنابراین باید منتظر باشیم که این رویکرد دوگانه تا فرارسیدن ضربالاجل مشخص شده از سوی 5+1 ادامه یابد، اما تردیدی نیست که تحولات جهانی و منطقهیی که از جمله در ترکیب جدید کنگرهٴ آمریکا و اقدامات ائتلاف جهانی در عراق و سوریه دیده میشود، امکان ادامه کشدار مذاکرات را نمیدهد و باید گفت که زمان تعیینتکلیف برای خامنهای روز به روز نزدیکتر میشود.
اما روحانی که سخنگوی باند رفسنجانی است، مبنا را «تعامل با جهان» معرفی میکند و مدعی است که «توسعهٴ اقتصادی» (بخوانید آویختن به اقتصاد آمریکا) تنها راه نجات نظام است؛ به یاد داریم که روحانی تأکید باند رقیب مبنی بر حضور با اقتدار بر سر میز مذاکره را مسخره میکرد و میگفت: «میگویند شما میخواهید با دنیا بسازید، نخیر میخواهیم خنجر بکشیم!» (تلویزیون رژیم ـ 14اردیبهشت 93) یا میگفت: «اگر برد موشک افزایش پیدا بکند، این میشود اقتدار؟ اقتدار این است که ما دستمان برای غذا و نونمان به بیرون دراز نباشد!» (7دی 93).
این کشمکش یک سال و نیم است که میان دو باند جریان داشته است، میان ادعای «اقتدار» با دعاوی «توسعهٴ اقتصادی» و البته هیچکدام نتوانستهاند مصداق مشخص آن چه را میگویند ارائه دهند.
دلواپسان باند ولایت که گاه بهگاه آدرس اقتدار را در عراق و سوریه و لبنان میدادند، اخیراً زبان به معرفی شاخصهای این نوع از اقتدار گشوده و میگویند: ولیفقیه برگهایی «چون قاسم سلیمانی و سید حسن نصرالله را در آستین دارد» (روزنامه وطن امروز 7بهمن 93). منظورشان جنایتهای گسترده ناشی از تروریسم صادراتی و جنگافروزی فرقهیی در مناطق مختلف است. البته این واقعیتی است که نظام ولایتفقیه، از زمان خوردن زهر آتشبس بهمدت بیش از دو دهه با استفاده از پیامدهای 2 جنگ کویت و عراق، توانسته است بهحیات پر جنایت خود ادامه دهد. یعنی سوار بر گردهٴ قدرتهای ضعیف و مماشتگر شرکت کننده در این جنگها، با استفاده از تروریسم و جنگافروزی، باجگیری کند. همان تروریسم صادراتی که با فتوای قتل سلمان رشدی آغاز شد و چون هیچ قدرتی نبود که جلو آن را بگیرد، بهراحتی در سوریه و لبنان و سپس عراق گسترش یافت.
اما حالا سؤال این است: در شرایطی که نظام ولایت مدتهاست در محاصره بحرانها و تحریمها بهزانو درآمده، آیا باز هم تروریسم و جنگافروزی و تلاش برای کسب بمب اتمی، میتواند دوای دردهای بیدرمانش باشد؟
دلواپسان میگویند راه نجاتی جز این وجود ندارد، اما جواب باند رفسنجانی به این سؤال چیز دیگری است. سردمداران باند رفسنجانی که خود زمانی از بنیانگذاران صدور تروریسم و جنگافروزی بودهاند میگویند در شرایط کنونی که نظام در معرض خفگی قرار گرفته این نوع از «اقتدار» دیگر جواب ندارد. این پاسخ را رفسنجانی، آخوند روحانی و وزیر خارجهاش بارها بهزبان آورده و بههمین دلیل هدف حملات باند رقیب قرار گرفتهاند. آنها میگویند بهویژه پس از سقوط قیمت نفت، آنچنان دستمان خالی شده است که امکان پرداختن مخارج امنیتی، شامل مزد مزدوران داخلی و مستمری حزبالشیطان لبنان و هزینههای هنگفت بشار اسد را نداریم و تنها راه «تعامل» با جهان و آویختن اقتصادی به غرب است.
سؤال این است که مگر هر دو باند، مهمتر از منافع باندی، بقای خود را در سرپا ماندن نظام ولایتفقیه نمیبینند، مگر در این هدف که خمینی آن را «اوجب واجبات» نامیده بود، مشترک نیستند؟ پس چرا مطلقاً نمیتوانند حتی بهطور موقت بهتوافق برسند و آنچنان تن به جنگ فزاینده و فرسایندهٴ قدرت دادهاند که خود بهبحرانی در کنار بحرانهای متعدد دیگر تبدیل شده و بر فشردن گلوی نظامشان افزوده است؟
پاسخ این است که این تضاد، در واقع تضاد و تصادم میان دو ضرورت حیاتی برای نظام ولایتفقیه است. یک ضرورت، دستیابی به بمب اتمی بهعنوان ضامن استراتژیک بقای آن است، ضرورت دیگر، باز شدن راه تنفس اقتصادی است، چون با ادامه و تشدید تحریمها و با سقوط قیمت نفت به حدود یک سوم، تمامیت رژیم در حالت خفگی قرار گرفته است.
هر کدوم از دو باند حاکم، یکی از این ضرورتها را نمایندگی میکنند. اما این دو ضرورت در نقطهٴ ولیفقیه یککاسه میشود و نتیجه آن همین سکوت و دوگانهگویی و به نعل و میخ زدنی که خامنهای در پیش گرفته است، چرا که او در موضع صاحب نظام پر جنایت ولایت، هر دو ضرورت را بهخوبی حس و لمس میکند، بنابراین به شیوه از این ستون به آن ستون، مذاکرات را کش میدهد تا شاید از جایی فرجی حاصل شود.
جالب است که روحانی در دیدار با وزیر خارجه پرتغال، با رندی همین موضع دوگانه و بلاتکلیف خامنهای را با این بیان مورد اشاره قرار داد که: «موضوع هستهیی، موضوعی کاملاً سیاسی است که برای حل و فصل آن، نیاز به یک اراده و تصمیم سیاسی از سوی دو طرف دارد» (روزنامه آرمان 7بهمن).
اگر چه روحانی چند جمله بعد اضافه کرده بود که «این اراده از طرف ما کاملاً وجود دارد تا مسائل را سریعتر حل و فصل کنیم». اما معنی جملهٴ اول، این است که دو طرف فاقد این اراده هستند و روشن است که منظورش خامنهای است. بنابراین باید منتظر باشیم که این رویکرد دوگانه تا فرارسیدن ضربالاجل مشخص شده از سوی 5+1 ادامه یابد، اما تردیدی نیست که تحولات جهانی و منطقهیی که از جمله در ترکیب جدید کنگرهٴ آمریکا و اقدامات ائتلاف جهانی در عراق و سوریه دیده میشود، امکان ادامه کشدار مذاکرات را نمیدهد و باید گفت که زمان تعیینتکلیف برای خامنهای روز به روز نزدیکتر میشود.