«در درون زندان... وقتی در مقابل شکنجهچیها و بازجویانی که خودتان میشناسید... اسم مجاهدین برده میشد، اعصاب اینها بههم میلرزید و کنترلشان را از دست میدادند؛ با اینکه اغلب در چنگال آنها بودند. این دلیل بر قدرت عقیده و ایمان بـهحق است. از اســم مسعود رجوی وحشت داشتند، از اسم خیابانی وحشت داشتند»...
پدر طالقانی در دیدار با مجاهدین آزاد شده از زندان- منزل رضاییهای شهید
زندان و رهنمودها از زبان برادر - برادر مجاهد مسعود رجوی
10ـ 12سال پیش، وقتی که بعد از دستگیری و زدن و بستنها و کشتنهای آن ایام، نخستین محاکمات ما در بیدادگاههای شاه تمام شد و بالاخره به خیلی از ما گفتند باید بنشینید و تا «ابد» حبس بکشید و «بپوسید» و «لاشه» بشوید، اول با تعدادی از برادران نشستیم و به ارزیابی محیط جدیدمان (زندان) پرداختیم.
سؤال اصلی این بود که مهمترین خصوصیت یا ویژگی اخص زندان چیست و چه قانونمندیهایی را به دنبال میآورد؟ جواب این بود: «محدودیت، محدودیت و باز هم محدودیت».
شاید از این سؤال و جواب بدیهی تعجب کنید. اما برای اینکه محدودیت جسمی و فیزیکی به محدودیت و کوتهبینی فکری و عقیدتی و سیاسی منجر نشود و به پوسیدگی نینجآمد ما به این نتیجه رسیدیم که:
1ـ زندانی (علیالخصوص زندانی درازمدت) پیوسته باید در فکر «فرار» و درهم شکستن زنجیرهای اسارت خود باشد.
2ـ ارتباط مستمر او با محیط اجتماعی و مردمیش هرگز و بههیچ بهایی نباید قطع شود و لذا کسب اخبار و اطلاعات به یک وظیفه محوری تبدیل میشود.
3ـ بدون کار و برنامه مشخص و زمانبندی شده، زندان کشیدن همانا اتلاف عمر جلوه میکند.
4ـ هر کس، هر روز، یکبار ولو برای یک دقیقه، باید در نهانگاه اندیشهاش با خود خلوت کند و اقسام «محدودیت» های محیط را به خود گوشزد نماید و آنها را از صمیم دل بهخاطر خدا و خلق (و لاغیر) پذیرا شود والا کمحوصلگی و کجخلقی و پرخاشگری و کوتهبینی ایجاد میشود و صمیمیت رخت برمیبندد.
بعدها همهٴ این رهنمودها و بهخصوص آخرین آنها خیلی بهدرد ما خورد. مثلاً در سلولهای شکنجهگاه کمیته (مشترک شهربانی و ساواک) جایی که متهمین تحت شکنجه، اگر سیگاری بودند اغلب یک سیگار را 7ـ8نفری میکشیدند و لذا مهم بود که پکها طول نکشد و سیگار را هر چه زودتر به نفر بعد رد کنند. یا اگر گاه به لطایفالحیل پمادی برای مالیدن بهپای شکنجه شدهات پیدا میکردی، مهم بود که هر چه زودتر آن را با 10-20 پای مجروح و ورم کرده دیگر تقسیم کنی. چون آن پاها هم مثل پای تو (و در خیلی موارد خیلی بیشتر از پای تو) قرار و آرام نداشتند و ته مانده لوله پماد میتوانست چنددقیقهیی سوزش و ذقذق لاینقطع پا را کمی تسکین دهد. همچنین در زندان اوین، گاه میشد که مسئول صنفی با 2 یا 3 خیار به یک بند (در آن ایام حدود 100نفر) چیزی به نام «شربت خیار» مینوشاند، یا 1عدد پرتقال را (که فیالمثل در چله تابستان خانوادهیی چند عدد آن را برای فرزندش، ملاقاتی آورده بود) حصهٴ یک اتاق (در آن ایام بین 20 تا 30نفر) میشناخت. پس مهم بود که با توجه به همهٴ محدودیتها، زندانی به نیم پر پرتقال چندان چشم ندوزد...
بگذریم که محدودیتهای شکنجهگاهها و قتلگاههای خمینی از هیچ جهت با شکنجهگاهها و قتلگاهها و زندانهای شاه قابل مقایسه نیست. من خود در اینجا (پاریس) بهکرات شهود عینی را دیدهام که بالاتفاق میگفتند که در همان سلولهایی که در اوین زمان شاه ما را (در موقعی که یکی دو ماه به انتظار اجرای حکم اعدام بودیم) 1 تا 3نفره میانداختند، حالا 30-40نفر پر میکنند. چند روزه هم آن را پر میکنند و تازه خیلی از اعدامیها قبل از آخرین وداع، 2-3 حبه قندی را که ذخیرهٴ چند هفتهیی آنهاست در طبق اخلاص (و ضمناً بهمثابه «شیرینی شهادت» ) به سایرین هدیه میکنند...
پدر طالقانی در دیدار با مجاهدین آزاد شده از زندان- منزل رضاییهای شهید
زندان و رهنمودها از زبان برادر - برادر مجاهد مسعود رجوی
10ـ 12سال پیش، وقتی که بعد از دستگیری و زدن و بستنها و کشتنهای آن ایام، نخستین محاکمات ما در بیدادگاههای شاه تمام شد و بالاخره به خیلی از ما گفتند باید بنشینید و تا «ابد» حبس بکشید و «بپوسید» و «لاشه» بشوید، اول با تعدادی از برادران نشستیم و به ارزیابی محیط جدیدمان (زندان) پرداختیم.
سؤال اصلی این بود که مهمترین خصوصیت یا ویژگی اخص زندان چیست و چه قانونمندیهایی را به دنبال میآورد؟ جواب این بود: «محدودیت، محدودیت و باز هم محدودیت».
شاید از این سؤال و جواب بدیهی تعجب کنید. اما برای اینکه محدودیت جسمی و فیزیکی به محدودیت و کوتهبینی فکری و عقیدتی و سیاسی منجر نشود و به پوسیدگی نینجآمد ما به این نتیجه رسیدیم که:
1ـ زندانی (علیالخصوص زندانی درازمدت) پیوسته باید در فکر «فرار» و درهم شکستن زنجیرهای اسارت خود باشد.
2ـ ارتباط مستمر او با محیط اجتماعی و مردمیش هرگز و بههیچ بهایی نباید قطع شود و لذا کسب اخبار و اطلاعات به یک وظیفه محوری تبدیل میشود.
3ـ بدون کار و برنامه مشخص و زمانبندی شده، زندان کشیدن همانا اتلاف عمر جلوه میکند.
4ـ هر کس، هر روز، یکبار ولو برای یک دقیقه، باید در نهانگاه اندیشهاش با خود خلوت کند و اقسام «محدودیت» های محیط را به خود گوشزد نماید و آنها را از صمیم دل بهخاطر خدا و خلق (و لاغیر) پذیرا شود والا کمحوصلگی و کجخلقی و پرخاشگری و کوتهبینی ایجاد میشود و صمیمیت رخت برمیبندد.
بعدها همهٴ این رهنمودها و بهخصوص آخرین آنها خیلی بهدرد ما خورد. مثلاً در سلولهای شکنجهگاه کمیته (مشترک شهربانی و ساواک) جایی که متهمین تحت شکنجه، اگر سیگاری بودند اغلب یک سیگار را 7ـ8نفری میکشیدند و لذا مهم بود که پکها طول نکشد و سیگار را هر چه زودتر به نفر بعد رد کنند. یا اگر گاه به لطایفالحیل پمادی برای مالیدن بهپای شکنجه شدهات پیدا میکردی، مهم بود که هر چه زودتر آن را با 10-20 پای مجروح و ورم کرده دیگر تقسیم کنی. چون آن پاها هم مثل پای تو (و در خیلی موارد خیلی بیشتر از پای تو) قرار و آرام نداشتند و ته مانده لوله پماد میتوانست چنددقیقهیی سوزش و ذقذق لاینقطع پا را کمی تسکین دهد. همچنین در زندان اوین، گاه میشد که مسئول صنفی با 2 یا 3 خیار به یک بند (در آن ایام حدود 100نفر) چیزی به نام «شربت خیار» مینوشاند، یا 1عدد پرتقال را (که فیالمثل در چله تابستان خانوادهیی چند عدد آن را برای فرزندش، ملاقاتی آورده بود) حصهٴ یک اتاق (در آن ایام بین 20 تا 30نفر) میشناخت. پس مهم بود که با توجه به همهٴ محدودیتها، زندانی به نیم پر پرتقال چندان چشم ندوزد...
بگذریم که محدودیتهای شکنجهگاهها و قتلگاههای خمینی از هیچ جهت با شکنجهگاهها و قتلگاهها و زندانهای شاه قابل مقایسه نیست. من خود در اینجا (پاریس) بهکرات شهود عینی را دیدهام که بالاتفاق میگفتند که در همان سلولهایی که در اوین زمان شاه ما را (در موقعی که یکی دو ماه به انتظار اجرای حکم اعدام بودیم) 1 تا 3نفره میانداختند، حالا 30-40نفر پر میکنند. چند روزه هم آن را پر میکنند و تازه خیلی از اعدامیها قبل از آخرین وداع، 2-3 حبه قندی را که ذخیرهٴ چند هفتهیی آنهاست در طبق اخلاص (و ضمناً بهمثابه «شیرینی شهادت» ) به سایرین هدیه میکنند...