پس از حملات اخیر باند خامنهای علیه رفسنجانی، درج مقالهیی در روزنامه حکومتی آرمان (اول دی) ظاهراً رویکرد جدیدی از رفسنجانی را به نمایش میگذارد. «آرمان» که مواضع رفسنجانی را منعکس و تبلیغ میکند، در این مقاله ضمن مجیزگوییهای غلیظ از رفسنجانی، گویی انصراف او را از رقابت و مقابلهجویی با باند رقیب اعلام میکند: «هاشمی امروز بازیگر صحنه سیاسی نیست و در مسابقه قدرت قرار نگرفته است… هاشمی امروز نه بهدنبال ریاست مجلس است، نه ریاستجمهوری و نه ضرورتی برای ریاست بر مجلس خبرگان میبیند».
این سخنان را چگونه باید تعبیر کرد؟ آیا بهراستی رفسنجانی از «مسابقه قدرت» و از «صحنهٴ سیاسی» کنار کشیده و میخواهد گوشهٴ عزلت گزیند؟ آیا صرفاً مظلومنمایی کرده و درصدد جذب نیروهای معلق میان دو باند در داخل رژیم میباشد، یا قصد و غرض دیگری در کار است؟
برای پاسخ به این سؤال نخست باید به روش و روانشناسی سیاسی رفسنجانی توجه کرد. همین مقاله مورد بحث، رفسنجانی را «یک سیاستورز کمنظیر که دنیای سیاست را به خوبی میشناسد و در صحنهٴ بازی یک بازیگر بیهمتاست» توصیف میکند. صرفنظر از تعریف و تمجیدهای این مقاله سفارشی، واقعیت این است که رفسنجانی در مکاری و سیاستبازی در میان همگنان خود در رژیم، «یک بازیگر بیهمتاست» و از همهٴ لوازم سیاستبازی و مهمتر از همه «روداری» برخوردار است. گرگ باران دیده است، کسی نیست که با چهار تا توپ و تشر امثال حسین شریعتمداری یا «تازه به دوران رسیدهها» یی امثال آخوند احمد خاتمی یا آخوند رسایی و غیره… جا بزند و میدان را خالی کند؛ ممکن است در مقاطعی، مثل آن زمان که خامنهای در نمایش انتخابات سال84 توی سر او زد و جوجه پاسداری مثل احمدینژاد را بهجای او از صندوق درآود، قیافهٴ افسرده بگیرد و «به خدا شکایت» برد، اما در همان زمان، در حال تدارک حمله متقابل است، بهخصوص که نقاط ضعف طرف مقابل را هم میشناسد، در فوت و فنهای دجالگری و فرهنگ آخوندی استاد است و خوب میداند که به کجا باید بزند.
اما عامل دیگری که به فهم روشنتر تک و پاتکهای اخیر دو باند حاکم و سمت و سوی آن، کمک میکند، روندی است که دور اخیر دعوا طی کرده است. دور اخیر از مانور باند روحانی تحت عنوان همایش مبارزه با فساد در روز 17آذر شروع شد. هدف از آن نمایش، حمله به سپاه بود و خود روحانی با شلیک مستقیم خود، کانون اصلی قدرت طرف مقابل را مورد آتشباری قرار داد و گفت که هر جا سلاح و پول و رسانه، یک جا جمع شود، آنجامنشأ و منبع فساد است. برای هیچکس جای ابهامی نبود که منظور روحانی سپاه پاسداران و قبضهٴ انحصاری همهٴ اهرمهای اصلی اقتصادی توسط آن است و البته برای همه روشن بود که سپاه اهرم دست ولیفقیه است. در این حمله، علی لاریجانی هم که متحد روحانی بود، در همان همایش گفت فساد ناشی از انحصار است و معنا ندارد که ما پالایشگاه و پتروشیمی را بدهیم دست وزارت دفاع!
باند ولیفقیه طبعاً نمیتوانست بهطور صریح و مستقیم به این حمله جواب بدهد و نمیتوانست علناً از انحصارات مالی و اقتصادی سپاه پاسداران دفاع کند، ناگزیر در حالی که جانب «رئیسجمهور محترم» را رعایت مینمود، بهطور غیرمستقیم درصدد دفاع برآمد. پیش از همه، خود خامنهای که از طرح و برنامه طرف مقابل در این همایش با خبر بود، بر خلاف عرف رایج، در پیامی که برای این همایش فرستاد، آن را بیتعارف به سخره گرفت و گفت: «این سمینار و امثال آن بناست چه معجزهای کند؟!» پس از آن سپاه پاسداران هم یک همایش اندر تشریح خدمات سازندگی سپاه به راه انداخت و سرکردههای سپاه به صحنه آمدند و به دفاع از خودشان پرداختند. جعفری سرکرده کل پاسداران گفت منظور روحانی اصلاً سپاه نبوده است. سرکرده قرارگاه خاتم به تلویزیون آمد و شرح کشافی از خدمات این نهاد غارتگر و ویرانگر داد و پرویز فتاح وزیر کابینهٴ احمدینژاد و یکی دیگر از سرکردگان سپاه هم درباره خدمات سپاه به همهٴ دولتها و از جمله دولت روحانی داد سخن داد و گفت آنچه روحانی گفته حرفهای داخل خانواده است و پاسداران حرفهای او را به دل نمیگیرند.
اما طبعاً ضربه چنان نبود که با این قبیل تعارفات بتوان از کنار آن گذشت، بنابراین خامنهای در روز 19آذر با به صحنه آوردن برادر بزرگتر خودش، آخوند محمد خامنهای و شلیک مستقیم به رفسنجانی توسط او، پاتک اصلی خود را به انجام رساند. یعنی درست مثل باند رقیب که سپاه را بهعنوان کانون قدرت باند ولیفقیه هدف قرار داده بود، خامنهای هم کانون و مرکز ثقل حریف، یعنی شخص رفسنجانی را نشانه گرفت.
محمد خامنهای از هنگامی که خمینی بر او و همپالکیهایش، بهخاطر زباندرازیشان غضب کرد و آنها را خانهنشین ساخت، جایی در رژیم نداشت؛ بنابراین ورود او به معرکه، اگرچه ناگهانی بود، اما اتفاقی نبود، بهخصوص که تمامی رسانههای باند ولیفقیه اظهارات او را وسیعاً انعکاس کردند. روشن بود که او به نیابت از خامنهای و در دفاع از برادرش به میدان آمده و اگر هیچیک از اتهامات سنگینی را هم که نثار رفسنجانی کرد، نمیگفت، باز هم صرف به صحنه آمدن او، پیامش این بود که دعوا بین خامنهای و رفسنجانی بر سر رهبری است! چه رسد به اینکه او این حرف را که جان کلام بود، کاملاً صریح بیان کرد و علاوه بر انواع اتهامات مثل «نقل قول دروغ» از خمینی و «اصرار آمریکا بر به قدرت رساندن او» تأکید کرد که رفسنجانی از ابتدا خواستار این بوده که بعد از خمینی خودش «رهبر» شود و هیچگاه هم از «پیگیری رسیدن به رهبری نظام» منصرف نشده است.
اکنون روزنامه بلندگوی رفسنجانی (آرمان) حرفش این است که «هاشمی هیچگاه بهدنبال رهبری نبوده و یکی از اهرمهای مهم انتخاب رهبری نظام بوده است». یعنی که خودش رهبر ساز است! (همچنان که پیش از این نیز روزنامه ابتکار ـ 26آذر ـ از رفسنجانی بهعنوان «دولت ساز» و «مجلس ساز» یاد کرده بود). این روزنامه حکومتی افزوده که رفسنجانی هیچ هم و غمی ندارد جز نجات رژیم! و تنها کسی هم که میتواند رژیم را از این ورطه نجات دهد، رفسنجانی است و بس! کما اینکه در بزنگاهها هم، همیشه همین نقش را بازی کرده است.
به این ترتیب میبینیم که در پوشش عبارات ظاهراً مظلوم نمایانه که «نه بهدنبال ریاست مجلس است، نه ریاستجمهوری و نه ضرورتی برای ریاست بر مجلس خبرگان میبیند» این مقاله، ادعاهای اساسی رفسنجانی را روی میز گذاشته است؛ اولاً میخ رفسنجانی را بهعنوان شریک رهبری کوبیده و او را «دوست و همسنگر» خامنهای توصیف نموده و روشن ساخته که جای او در کنار خامنهای و نه پشت سر اوست! و در جملهیی دیگر، او را بالاتر از خامنهای نشانده و نوشته است: «هاشمی امروز سره را از ناسره انقلاب جدا کرده است». یعنی شاخص تمیز دوست از دشمن در نظام، رفسنجانی است! چیزی که قاعدتاً بایستی در انحصار ولیفقیه باشد.
به این ترتیب بهرغم تصویر مظلوم نمایانهیی که در این مقاله از رفسنجانی ارائه شده، اما در عمق، این یک تهاجم اساسی به موضع ولیفقیه است و باید منتظر بود که در روزهای آینده، جنگ پایانناپذیر قدرت در رأس نظام، باز هم اوج بیشتری بگیرد و شکاف را در سراپای آن عمیقتر سازد.
این سخنان را چگونه باید تعبیر کرد؟ آیا بهراستی رفسنجانی از «مسابقه قدرت» و از «صحنهٴ سیاسی» کنار کشیده و میخواهد گوشهٴ عزلت گزیند؟ آیا صرفاً مظلومنمایی کرده و درصدد جذب نیروهای معلق میان دو باند در داخل رژیم میباشد، یا قصد و غرض دیگری در کار است؟
برای پاسخ به این سؤال نخست باید به روش و روانشناسی سیاسی رفسنجانی توجه کرد. همین مقاله مورد بحث، رفسنجانی را «یک سیاستورز کمنظیر که دنیای سیاست را به خوبی میشناسد و در صحنهٴ بازی یک بازیگر بیهمتاست» توصیف میکند. صرفنظر از تعریف و تمجیدهای این مقاله سفارشی، واقعیت این است که رفسنجانی در مکاری و سیاستبازی در میان همگنان خود در رژیم، «یک بازیگر بیهمتاست» و از همهٴ لوازم سیاستبازی و مهمتر از همه «روداری» برخوردار است. گرگ باران دیده است، کسی نیست که با چهار تا توپ و تشر امثال حسین شریعتمداری یا «تازه به دوران رسیدهها» یی امثال آخوند احمد خاتمی یا آخوند رسایی و غیره… جا بزند و میدان را خالی کند؛ ممکن است در مقاطعی، مثل آن زمان که خامنهای در نمایش انتخابات سال84 توی سر او زد و جوجه پاسداری مثل احمدینژاد را بهجای او از صندوق درآود، قیافهٴ افسرده بگیرد و «به خدا شکایت» برد، اما در همان زمان، در حال تدارک حمله متقابل است، بهخصوص که نقاط ضعف طرف مقابل را هم میشناسد، در فوت و فنهای دجالگری و فرهنگ آخوندی استاد است و خوب میداند که به کجا باید بزند.
اما عامل دیگری که به فهم روشنتر تک و پاتکهای اخیر دو باند حاکم و سمت و سوی آن، کمک میکند، روندی است که دور اخیر دعوا طی کرده است. دور اخیر از مانور باند روحانی تحت عنوان همایش مبارزه با فساد در روز 17آذر شروع شد. هدف از آن نمایش، حمله به سپاه بود و خود روحانی با شلیک مستقیم خود، کانون اصلی قدرت طرف مقابل را مورد آتشباری قرار داد و گفت که هر جا سلاح و پول و رسانه، یک جا جمع شود، آنجامنشأ و منبع فساد است. برای هیچکس جای ابهامی نبود که منظور روحانی سپاه پاسداران و قبضهٴ انحصاری همهٴ اهرمهای اصلی اقتصادی توسط آن است و البته برای همه روشن بود که سپاه اهرم دست ولیفقیه است. در این حمله، علی لاریجانی هم که متحد روحانی بود، در همان همایش گفت فساد ناشی از انحصار است و معنا ندارد که ما پالایشگاه و پتروشیمی را بدهیم دست وزارت دفاع!
باند ولیفقیه طبعاً نمیتوانست بهطور صریح و مستقیم به این حمله جواب بدهد و نمیتوانست علناً از انحصارات مالی و اقتصادی سپاه پاسداران دفاع کند، ناگزیر در حالی که جانب «رئیسجمهور محترم» را رعایت مینمود، بهطور غیرمستقیم درصدد دفاع برآمد. پیش از همه، خود خامنهای که از طرح و برنامه طرف مقابل در این همایش با خبر بود، بر خلاف عرف رایج، در پیامی که برای این همایش فرستاد، آن را بیتعارف به سخره گرفت و گفت: «این سمینار و امثال آن بناست چه معجزهای کند؟!» پس از آن سپاه پاسداران هم یک همایش اندر تشریح خدمات سازندگی سپاه به راه انداخت و سرکردههای سپاه به صحنه آمدند و به دفاع از خودشان پرداختند. جعفری سرکرده کل پاسداران گفت منظور روحانی اصلاً سپاه نبوده است. سرکرده قرارگاه خاتم به تلویزیون آمد و شرح کشافی از خدمات این نهاد غارتگر و ویرانگر داد و پرویز فتاح وزیر کابینهٴ احمدینژاد و یکی دیگر از سرکردگان سپاه هم درباره خدمات سپاه به همهٴ دولتها و از جمله دولت روحانی داد سخن داد و گفت آنچه روحانی گفته حرفهای داخل خانواده است و پاسداران حرفهای او را به دل نمیگیرند.
اما طبعاً ضربه چنان نبود که با این قبیل تعارفات بتوان از کنار آن گذشت، بنابراین خامنهای در روز 19آذر با به صحنه آوردن برادر بزرگتر خودش، آخوند محمد خامنهای و شلیک مستقیم به رفسنجانی توسط او، پاتک اصلی خود را به انجام رساند. یعنی درست مثل باند رقیب که سپاه را بهعنوان کانون قدرت باند ولیفقیه هدف قرار داده بود، خامنهای هم کانون و مرکز ثقل حریف، یعنی شخص رفسنجانی را نشانه گرفت.
محمد خامنهای از هنگامی که خمینی بر او و همپالکیهایش، بهخاطر زباندرازیشان غضب کرد و آنها را خانهنشین ساخت، جایی در رژیم نداشت؛ بنابراین ورود او به معرکه، اگرچه ناگهانی بود، اما اتفاقی نبود، بهخصوص که تمامی رسانههای باند ولیفقیه اظهارات او را وسیعاً انعکاس کردند. روشن بود که او به نیابت از خامنهای و در دفاع از برادرش به میدان آمده و اگر هیچیک از اتهامات سنگینی را هم که نثار رفسنجانی کرد، نمیگفت، باز هم صرف به صحنه آمدن او، پیامش این بود که دعوا بین خامنهای و رفسنجانی بر سر رهبری است! چه رسد به اینکه او این حرف را که جان کلام بود، کاملاً صریح بیان کرد و علاوه بر انواع اتهامات مثل «نقل قول دروغ» از خمینی و «اصرار آمریکا بر به قدرت رساندن او» تأکید کرد که رفسنجانی از ابتدا خواستار این بوده که بعد از خمینی خودش «رهبر» شود و هیچگاه هم از «پیگیری رسیدن به رهبری نظام» منصرف نشده است.
اکنون روزنامه بلندگوی رفسنجانی (آرمان) حرفش این است که «هاشمی هیچگاه بهدنبال رهبری نبوده و یکی از اهرمهای مهم انتخاب رهبری نظام بوده است». یعنی که خودش رهبر ساز است! (همچنان که پیش از این نیز روزنامه ابتکار ـ 26آذر ـ از رفسنجانی بهعنوان «دولت ساز» و «مجلس ساز» یاد کرده بود). این روزنامه حکومتی افزوده که رفسنجانی هیچ هم و غمی ندارد جز نجات رژیم! و تنها کسی هم که میتواند رژیم را از این ورطه نجات دهد، رفسنجانی است و بس! کما اینکه در بزنگاهها هم، همیشه همین نقش را بازی کرده است.
به این ترتیب میبینیم که در پوشش عبارات ظاهراً مظلوم نمایانه که «نه بهدنبال ریاست مجلس است، نه ریاستجمهوری و نه ضرورتی برای ریاست بر مجلس خبرگان میبیند» این مقاله، ادعاهای اساسی رفسنجانی را روی میز گذاشته است؛ اولاً میخ رفسنجانی را بهعنوان شریک رهبری کوبیده و او را «دوست و همسنگر» خامنهای توصیف نموده و روشن ساخته که جای او در کنار خامنهای و نه پشت سر اوست! و در جملهیی دیگر، او را بالاتر از خامنهای نشانده و نوشته است: «هاشمی امروز سره را از ناسره انقلاب جدا کرده است». یعنی شاخص تمیز دوست از دشمن در نظام، رفسنجانی است! چیزی که قاعدتاً بایستی در انحصار ولیفقیه باشد.
به این ترتیب بهرغم تصویر مظلوم نمایانهیی که در این مقاله از رفسنجانی ارائه شده، اما در عمق، این یک تهاجم اساسی به موضع ولیفقیه است و باید منتظر بود که در روزهای آینده، جنگ پایانناپذیر قدرت در رأس نظام، باز هم اوج بیشتری بگیرد و شکاف را در سراپای آن عمیقتر سازد.