چهارشنبه، ۰۵آذر ۱۳۹۳ ۱۶:۴۴
در پی شکست توطئههای سیاسی- تبلیغاتی و جنایات نظامی - تروریستی رژیم آخوندی برای انهدام مجاهدین و تنها جایگزین دموکراتیک، که به تمام سوز شدن شماری از مهرههای ذخیرهٴ وزارت اطلاعات منجرشد، و بهدنبال شکست آخوند روحانی که حتی در حد راهانداختن دود و دم تبلیغاتی و توهم اصلاح و میانهروی از درون رژیم مشابه دوران خاتمی توفیق نیافت، وزارت اطلاعات به دستور بیت ولایت، با یک فرار به جلو به خودزنی دیگری دست زد و شماری دیگر از مأموران نفوذی و پوششی خود در خارجه با ژست اپوزیسیون را به نحو فضاحتباری تمام سوز کرد. تا بهزعم خود حفرهٴ این شکستها را از طریق دیگر پرکند.
این تقلای مذبوحانه از یکسو با تلاش برای درهم شکستن مرز سرخ بین رژیم و ضد رژیم و با ریختن قبح رابطه با بدنامترین مزدوران و جانیان صادراتی رژیم به خارجه انجام میگیرد که با مصاحبه یک مأمور نفوذی به نام محمد جعفری (تحت عنوان همنشین بهار) با شاگرد جلاد اوین سعید شاهسوندی آغازشده؛ با این دستاویز که پاسداری از حق دفاع در برابر اتهامات و حرف و حدیثها که گویا به ناحق در مورد این جانی مزدور مطرح است، چنین اقتضا میکند!
یک نمونه عبرت انگیز
این تقلای مذبوحانه از یکسو با تلاش برای درهم شکستن مرز سرخ بین رژیم و ضد رژیم و با ریختن قبح رابطه با بدنامترین مزدوران و جانیان صادراتی رژیم به خارجه انجام میگیرد که با مصاحبه یک مأمور نفوذی به نام محمد جعفری (تحت عنوان همنشین بهار) با شاگرد جلاد اوین سعید شاهسوندی آغازشده؛ با این دستاویز که پاسداری از حق دفاع در برابر اتهامات و حرف و حدیثها که گویا به ناحق در مورد این جانی مزدور مطرح است، چنین اقتضا میکند!
یک نمونه عبرت انگیز
از سوی دیگر، شاهد رونمایی از هویت واقعی یک مأمور نفوذی دیگر گشتاپوی آخوندی به نام جهانشاهی هستیم که با کندن برچسب «مخالف جدی رژیم» از روی خود و تخته کردن «دکان آلترناتیو» فرمایشی، از طریق بیعت رسمی با رژیم ولایتفقیه و تعیین تاریخ برای بازگشت به ایران؛ به شرح زیر به اطلاع عموم رسانده است:
«اینک 14ماه است که من آشتی ملی را روی کشورم گذاشتهام. در این مدت تحولات اساسی در ایران و منطقه صورت گرفته و شاهد بودیم رئیسجمهور جدید ایران آقای روحانی بارها به آشتی ملی تأکید کرده که مورد تأیید بسیاری از شخصیتهای جمهوری اسلامی هم بوده است. برای من روشن است که هیچ مسیر دیگری جز تعقیب آشتی ملی از طریق بازسازی اقتصادی کشور موجود نیست و ما اهداف خودمان را از هیچ مسیر دیگری دنبال نخواهیم نمود... . با توجه به فجایع زیادی که در خاورمیانه صورت گرفته با توجه به برنامه اعلام شده خود میخواهم بهصورت علنی اعلام کنم که تغییر و یا براندازی نظام جمهوری اسلامی توسط هرگروه سیاسی و یا فردی با در دست داشتن این تجربه که عواقب آن جنگ داخلی وتجزیه کشور خواهد بود امری کمتر از خیانت نخواهد بود. در مورد اوضاع خودم و ارتباط بامسولین داخل کشور: در این ۱۴ماه گذشته در امتداد مختلف با مسئولان و شخصیتهای مختلف حاکمیت بودهایم... من قصد دارم که حد اکثر تا بهار ۲۰۱۵ به کشورم باز گردم ولی قصد من به هیچ عنوان احیاناً تصور نگردد که هدف تحت فشار قرار دادن و یا صدمه زدن به دولت جدید باشد... . امروز میخواهم بهصورت علنی اعلام کنم در هفتههای آینده با توجه به تعهدات طبیعیام که زاییده این شرایط جدید ا ست در نظر دارم تمام فعالیت هایم را در چارچوب قوانین کشورمان قرار دهم مانند هر شهروندی در قبال کشورش». (امیر حسین جهانشاهی در مصاحبه با تلویزیون خودش به نام ”رها“-۲۱نوامبر۲۰۱۴)
روزنامه فرانسوی فیگارو ۸فوریه۲۰۱۴ (۱۹بهمن۹۲) در مصاحبهای با این شخص نوشت:
«جهانشاهی در مارس 2010 در پاریس و لندن، ”موج سبز“جنبش حمایت از اپوزیسیون ایران را راهاندازی میکند. امروز او برای آشتی ملی در کشورش تلاش میکند». در همین مصاحبه جهانشاهی میگوید: «من برای انتخاب روحانی شبکهها و نیز تلویزیون ماهوارهیی فارسی زبان خود به نام ”رها“ که در سال 2012 در لندن تأسیس کرده بودم، را فعال کردم. من تمام تلاشم را به کار خواهم گرفت تا آن دسته از مسئولان رژیم که میخواهند کشور را نجات دهند، موفق شوند»....
تلویزیون ”رها“ که اکنون صاحبش نقاب از چهره برمیدارد همان کانالی است که تواب تشنه به خون (ایرج مصداقی) را در 15مرداد 93 برای لجنپراکنی علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران بهکار گرفت تا به گفته صاحبش: آن دسته از مسئولان رژیم که میخواهند کشور را نجات دهند، موفق شوند!
از طرف دیگر جهانشاهی همان کسی است که بعد از قیام 88 درصدد بود با پاسدار مدحی که بعداً لو رفت نفوذی رژیم بوده است به براندازی قهرآمیز رژیم ولایتفقیه مبادرت کند.
در همان زمان، سایت پاسدار رضایی دربارهٴ طرح وزارت اطلاعات و موضوع نفوذ پاسدار مدحی به «درون اپوزیسیون» نوشت: گروههای اپوزیسیون «چگونه میتوانند نفوذیها را در میان خود شناساسی کنند؟ هیچ راهی ندارند چرا که اولین اصل در نفوذ، همرنگ شدن کامل عوامل نفوذی با محیط نفوذ است. ظاهر عوامل نفوذی از ضدانقلابترین ضدانقلابها نیز ضدانقلابیتر است! باور نمیکنید؟ چند ماه دیگر صبر کنید تا گازهای اشکآور دیگری در... و... منفجر شود». (سایت تابناک 22خرداد1390)
در همانروز، آخوند مصلحی وزیر وقت جاسوسی و ترور اطلاعات آخوندی طی مصاحبهای درباره موضوع نفوذ پاسدار مدحی «در پاسخ به سؤال دیگری مبنی بر اینکه آیا موارد دیگری از نفوذ دستگاه اطلاعاتی کشورمان در سیستمهای اطلاعاتی و اپوزیسیون وجود، دارد خاطرنشان کرد: قرار نیست الآن اعلام شود». (سایت جوان آنلاین رژیم 22خرداد1390)
اظهارات جهانشاهی در فیگارو در خرداد 89 نمونه عبرت انگیزی از همان عملکرد ”خودکار سبز خامنهای“ (پیام مسعود رجوی- 22بهمن 1388) است. به سؤال و جوابهای زیر در فیگارو 14ژوئن 2010 (24خرداد 1389) توجه کنید:
فیگارو: شما زندگی راحت خود بهعنوان یک تاجر را ترک کردید و خود را وارد یک مبارزه سیاسی پرمخاطره کردید. چرا؟
جهانشاهی: در زندگی هر فرد لحظاتی هستند که وظایف مبرم راه زندگی را تعیین میکنند. احمدینژاد نه تنها دشمن آزادی برای مردم من است، بلکه او کشور من را بسوی یک جنگ منطقهیی که عواقب جهانی خواهد داشت میبرد. ما هماکنون در یکی از این لحظات هستیم که فرد باید راحتی شخصی خود را فراموش کند و خودش را بر روی وظایفش متمرکز بکند. من در تاریخ ۱۹مارس اعلام کردم که من این وظیفه را به عهده خواهم گرفت که مردم ایران را بسوی آزادی رهنمون بشوم. من این مبارزه را تا روز پیروزیمان علیه توتالیتاریسم اسلامی رها نخواهم کرد.
فیگارو: شما گفتهاید هنگام آن فرا رسیده است که ایرانیان دیکتاتوری حاکم بر این کشور را با توسل بهزور سرنگون کنند. شما چطور در نظر دارید این کار را انجام بدهید؟
جهانشاهی: در گذشته برخی از ایرانیان، در برابر رژیمی که مردم من را سرکوب میکند، راهبرد نافرمانی مدنی را توصیه کرده بودند. به همه اینگونه افراد پاسخ من این است: اولا، ما در کشورمان فردی همانند گاندی نداریم. ثانیا، دیکتاتوری احمدینژاد ضعفهایی که امپراتوری انگلستان در آن دوران داشت را ندارد. ایرانیان هر روز با دستگیریها، اعدامهای خودسرانه، تجاوزات در زندانها و کشتارها در خیابانها مواجه هستند. به چه حقی من میتوانم از آنها بخواهم که واکنشی نشان ندهند و منتظر بمانند که این رژیم مانند یک میوه رسیده خودش بیفتد. وظیفه یک مسئول سیاسی این است که حقیقت را به مردمش بگوید. انقلابی که از ۱۲ژوئن ۲۰۰۹ آغاز شده است یک « انقلاب مخملی» نخواهد بود. ما یک راه طولانی را در پیش داریم که فداکاریهای بزرگی را ایجاب خواهد کرد. ولی ما به پیروزی خواهیم رسید و با توسل بهزور برقراری یک دولت قانون که حقمان است را محقق خواهیم کرد. زور چیست؟ در مبارزه ما برای آزادی، ما علیه رژیم همان از وسایلی استفاده خواهیم کرد که او بر علیه ما بکار ببرد.
فیگارو: آیا شما فکر میکنید این احتمال وجود دارد که سپاه پاسداران اردوی خود را تغییر داده و به شما بپیوندد؟
جهانشاهی: پس از فراخوان من در تاریخ ۱۹مارس، شخصیتهای زیادی که در حول و حوش رژیم و در بالاترین سطوح در داخل رژیم هستند با ما تماس گرفتهاند. بسیاری از آنها با من همنظر هستند و معتقدند که احمدینژاد کشور را بسوی یک فاجعه خواهد برد. به نظر من بروز یک جنگ در کمتر از ۱۸ماه کاملاً محتمل است. در حال حاضر سران کنونی رژیم به ۲ گروه تقسیم شدهاند: گروه اول که کنترل سپاه پاسداران انقلاب را در دست دارد تا آخر سیاست افراطگرایانه احمدینژاد را دنبال خواهد کرد. گروه دوم که از اکثریت برخوردار است آمادگی دارد که در موقع مناسب و در زمانی که ما بهعنوان یک آلترناتیو معتبر و مشروع جا افتاده باشیم به اردوی مردم بپیوندد.
در این نمونه عبرت انگیز، عملکرد و سبک کار یک مأمور بهاصطلاح مخالف و مدافع تغییر رژیم (جهانشاهی) بهوضوح پیداست. یک روز ”سبز“ میشود، یک روز خواهان براندازی قهرآمیز رژیم، و سرانجام در تنگنای نظام اعلام میکند که «تغییر و یا براندازی نظام جمهوری اسلامی توسط هرگروه سیاسی... امری کمتر از خیانت نخواهد بود».
در همین سبککار وزارتی، به مصداق، آب، گودال را پیدا میکند، با کانال تلویزیونی که وزارت اطلاعات برایش راه انداخته، مصاحبههای مفصلی هم با مصداق ”مخالف جدی رژیم“ و ”منتقد مجاهدین“، از قبیل همان ”تواب تشنه به خون“ انجام میشود تا هرچه ”دل تنگ“ وزارت میخواهد، علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران بگویند. اما بیچاره ولیفقیه شاخ شکسته و رئیسجمهور به گل نشسته و گشتاپوی بدنام، که با این فرار به جلوی ابلهانه، بهجای ریختن قبح بازگشت به ایران آخوند زده، جز انزوا و استیصال خود و سوزاندن مهره و ابزار صنعت مخالف بازی و آلترناتیو سازی مجازی، نصیبی نمیبرند و برای خود تنها شکست و رسوایی مضاعف رقم میزنند.
«همنشین شاگرد جلاد» کیست؟
«اینک 14ماه است که من آشتی ملی را روی کشورم گذاشتهام. در این مدت تحولات اساسی در ایران و منطقه صورت گرفته و شاهد بودیم رئیسجمهور جدید ایران آقای روحانی بارها به آشتی ملی تأکید کرده که مورد تأیید بسیاری از شخصیتهای جمهوری اسلامی هم بوده است. برای من روشن است که هیچ مسیر دیگری جز تعقیب آشتی ملی از طریق بازسازی اقتصادی کشور موجود نیست و ما اهداف خودمان را از هیچ مسیر دیگری دنبال نخواهیم نمود... . با توجه به فجایع زیادی که در خاورمیانه صورت گرفته با توجه به برنامه اعلام شده خود میخواهم بهصورت علنی اعلام کنم که تغییر و یا براندازی نظام جمهوری اسلامی توسط هرگروه سیاسی و یا فردی با در دست داشتن این تجربه که عواقب آن جنگ داخلی وتجزیه کشور خواهد بود امری کمتر از خیانت نخواهد بود. در مورد اوضاع خودم و ارتباط بامسولین داخل کشور: در این ۱۴ماه گذشته در امتداد مختلف با مسئولان و شخصیتهای مختلف حاکمیت بودهایم... من قصد دارم که حد اکثر تا بهار ۲۰۱۵ به کشورم باز گردم ولی قصد من به هیچ عنوان احیاناً تصور نگردد که هدف تحت فشار قرار دادن و یا صدمه زدن به دولت جدید باشد... . امروز میخواهم بهصورت علنی اعلام کنم در هفتههای آینده با توجه به تعهدات طبیعیام که زاییده این شرایط جدید ا ست در نظر دارم تمام فعالیت هایم را در چارچوب قوانین کشورمان قرار دهم مانند هر شهروندی در قبال کشورش». (امیر حسین جهانشاهی در مصاحبه با تلویزیون خودش به نام ”رها“-۲۱نوامبر۲۰۱۴)
روزنامه فرانسوی فیگارو ۸فوریه۲۰۱۴ (۱۹بهمن۹۲) در مصاحبهای با این شخص نوشت:
«جهانشاهی در مارس 2010 در پاریس و لندن، ”موج سبز“جنبش حمایت از اپوزیسیون ایران را راهاندازی میکند. امروز او برای آشتی ملی در کشورش تلاش میکند». در همین مصاحبه جهانشاهی میگوید: «من برای انتخاب روحانی شبکهها و نیز تلویزیون ماهوارهیی فارسی زبان خود به نام ”رها“ که در سال 2012 در لندن تأسیس کرده بودم، را فعال کردم. من تمام تلاشم را به کار خواهم گرفت تا آن دسته از مسئولان رژیم که میخواهند کشور را نجات دهند، موفق شوند»....
تلویزیون ”رها“ که اکنون صاحبش نقاب از چهره برمیدارد همان کانالی است که تواب تشنه به خون (ایرج مصداقی) را در 15مرداد 93 برای لجنپراکنی علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران بهکار گرفت تا به گفته صاحبش: آن دسته از مسئولان رژیم که میخواهند کشور را نجات دهند، موفق شوند!
از طرف دیگر جهانشاهی همان کسی است که بعد از قیام 88 درصدد بود با پاسدار مدحی که بعداً لو رفت نفوذی رژیم بوده است به براندازی قهرآمیز رژیم ولایتفقیه مبادرت کند.
در همان زمان، سایت پاسدار رضایی دربارهٴ طرح وزارت اطلاعات و موضوع نفوذ پاسدار مدحی به «درون اپوزیسیون» نوشت: گروههای اپوزیسیون «چگونه میتوانند نفوذیها را در میان خود شناساسی کنند؟ هیچ راهی ندارند چرا که اولین اصل در نفوذ، همرنگ شدن کامل عوامل نفوذی با محیط نفوذ است. ظاهر عوامل نفوذی از ضدانقلابترین ضدانقلابها نیز ضدانقلابیتر است! باور نمیکنید؟ چند ماه دیگر صبر کنید تا گازهای اشکآور دیگری در... و... منفجر شود». (سایت تابناک 22خرداد1390)
در همانروز، آخوند مصلحی وزیر وقت جاسوسی و ترور اطلاعات آخوندی طی مصاحبهای درباره موضوع نفوذ پاسدار مدحی «در پاسخ به سؤال دیگری مبنی بر اینکه آیا موارد دیگری از نفوذ دستگاه اطلاعاتی کشورمان در سیستمهای اطلاعاتی و اپوزیسیون وجود، دارد خاطرنشان کرد: قرار نیست الآن اعلام شود». (سایت جوان آنلاین رژیم 22خرداد1390)
اظهارات جهانشاهی در فیگارو در خرداد 89 نمونه عبرت انگیزی از همان عملکرد ”خودکار سبز خامنهای“ (پیام مسعود رجوی- 22بهمن 1388) است. به سؤال و جوابهای زیر در فیگارو 14ژوئن 2010 (24خرداد 1389) توجه کنید:
فیگارو: شما زندگی راحت خود بهعنوان یک تاجر را ترک کردید و خود را وارد یک مبارزه سیاسی پرمخاطره کردید. چرا؟
جهانشاهی: در زندگی هر فرد لحظاتی هستند که وظایف مبرم راه زندگی را تعیین میکنند. احمدینژاد نه تنها دشمن آزادی برای مردم من است، بلکه او کشور من را بسوی یک جنگ منطقهیی که عواقب جهانی خواهد داشت میبرد. ما هماکنون در یکی از این لحظات هستیم که فرد باید راحتی شخصی خود را فراموش کند و خودش را بر روی وظایفش متمرکز بکند. من در تاریخ ۱۹مارس اعلام کردم که من این وظیفه را به عهده خواهم گرفت که مردم ایران را بسوی آزادی رهنمون بشوم. من این مبارزه را تا روز پیروزیمان علیه توتالیتاریسم اسلامی رها نخواهم کرد.
فیگارو: شما گفتهاید هنگام آن فرا رسیده است که ایرانیان دیکتاتوری حاکم بر این کشور را با توسل بهزور سرنگون کنند. شما چطور در نظر دارید این کار را انجام بدهید؟
جهانشاهی: در گذشته برخی از ایرانیان، در برابر رژیمی که مردم من را سرکوب میکند، راهبرد نافرمانی مدنی را توصیه کرده بودند. به همه اینگونه افراد پاسخ من این است: اولا، ما در کشورمان فردی همانند گاندی نداریم. ثانیا، دیکتاتوری احمدینژاد ضعفهایی که امپراتوری انگلستان در آن دوران داشت را ندارد. ایرانیان هر روز با دستگیریها، اعدامهای خودسرانه، تجاوزات در زندانها و کشتارها در خیابانها مواجه هستند. به چه حقی من میتوانم از آنها بخواهم که واکنشی نشان ندهند و منتظر بمانند که این رژیم مانند یک میوه رسیده خودش بیفتد. وظیفه یک مسئول سیاسی این است که حقیقت را به مردمش بگوید. انقلابی که از ۱۲ژوئن ۲۰۰۹ آغاز شده است یک « انقلاب مخملی» نخواهد بود. ما یک راه طولانی را در پیش داریم که فداکاریهای بزرگی را ایجاب خواهد کرد. ولی ما به پیروزی خواهیم رسید و با توسل بهزور برقراری یک دولت قانون که حقمان است را محقق خواهیم کرد. زور چیست؟ در مبارزه ما برای آزادی، ما علیه رژیم همان از وسایلی استفاده خواهیم کرد که او بر علیه ما بکار ببرد.
فیگارو: آیا شما فکر میکنید این احتمال وجود دارد که سپاه پاسداران اردوی خود را تغییر داده و به شما بپیوندد؟
جهانشاهی: پس از فراخوان من در تاریخ ۱۹مارس، شخصیتهای زیادی که در حول و حوش رژیم و در بالاترین سطوح در داخل رژیم هستند با ما تماس گرفتهاند. بسیاری از آنها با من همنظر هستند و معتقدند که احمدینژاد کشور را بسوی یک فاجعه خواهد برد. به نظر من بروز یک جنگ در کمتر از ۱۸ماه کاملاً محتمل است. در حال حاضر سران کنونی رژیم به ۲ گروه تقسیم شدهاند: گروه اول که کنترل سپاه پاسداران انقلاب را در دست دارد تا آخر سیاست افراطگرایانه احمدینژاد را دنبال خواهد کرد. گروه دوم که از اکثریت برخوردار است آمادگی دارد که در موقع مناسب و در زمانی که ما بهعنوان یک آلترناتیو معتبر و مشروع جا افتاده باشیم به اردوی مردم بپیوندد.
در این نمونه عبرت انگیز، عملکرد و سبک کار یک مأمور بهاصطلاح مخالف و مدافع تغییر رژیم (جهانشاهی) بهوضوح پیداست. یک روز ”سبز“ میشود، یک روز خواهان براندازی قهرآمیز رژیم، و سرانجام در تنگنای نظام اعلام میکند که «تغییر و یا براندازی نظام جمهوری اسلامی توسط هرگروه سیاسی... امری کمتر از خیانت نخواهد بود».
در همین سبککار وزارتی، به مصداق، آب، گودال را پیدا میکند، با کانال تلویزیونی که وزارت اطلاعات برایش راه انداخته، مصاحبههای مفصلی هم با مصداق ”مخالف جدی رژیم“ و ”منتقد مجاهدین“، از قبیل همان ”تواب تشنه به خون“ انجام میشود تا هرچه ”دل تنگ“ وزارت میخواهد، علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران بگویند. اما بیچاره ولیفقیه شاخ شکسته و رئیسجمهور به گل نشسته و گشتاپوی بدنام، که با این فرار به جلوی ابلهانه، بهجای ریختن قبح بازگشت به ایران آخوند زده، جز انزوا و استیصال خود و سوزاندن مهره و ابزار صنعت مخالف بازی و آلترناتیو سازی مجازی، نصیبی نمیبرند و برای خود تنها شکست و رسوایی مضاعف رقم میزنند.
«همنشین شاگرد جلاد» کیست؟
محمد جعفری در آبان سال ۶۷ (چند ماه بعد از عملیات فروغ جاویدان) به ارتش آزادیبخش پیوست و در آبان سال ۷۱ اخراج گردید. از همان فردای ورود به ارتش آزادیبخش، ما با یک دافعهٴ نسبتاً شدید در مورد او در میان رزمآوران ارتش مواجه بودیم که کار سازماندهی او را بهطورجدی مشکل میکرد چون اغلب یکانها حاضر به پذیرفتن او در سازمان رزم خود نبودند. بهخاطر ژستهای بیمحتوا و حرفهای بیسر و تهای که در نشستهای عمومی برای خودنمایی میزد، کسانی که نام خانوادگی او را نمیدانستند او را ”محمد گوادلوپ! “ میخواندند و به همین نام در مورد او یادداشتهای اعتراضی میدادند. علتش استنادات مکرر و بیقافیه او در هر نشستی به کنفرانس گوادلوپ بود که به نظر میرسد حالا آن را با سقراط جایگزین کرده است!
واقعیت این بود که این شخص سنخیتی با مبارزه و ارزشهای انقلابی و انسانی نداشت. به همین خاطر در همین مدت نسبتاً کوتاه حضورش در ارتش آزادیبخش بارها از او خواسته شد که بهدنبال زندگی مطلوبش برود ولی او سودا و مأموریتی دیگر داشت که در آن زمان برای ارتش آزادیبخش مکشوف و اثبات نشده بود.
چندین بار که با او از اخراج صحبت شد ملتمسانه درخواست میکرد که هنوز بماند.
به این ترتیب، در آن دوره با صرف انرژی و بردباری زیاد از جانب مسئولان و سایر مجاهدان و رزمندگان در ارتش آزادیبخش حضورش تحمل شد. سرانجام بعد از چند بار اتمامحجت و نقض عهد مجدد از جانب نامبرده، او را به نشست هفتگی ستاد روابط خارجی فراخواندند و برای آخرین بار، مواضع و عملکردهای او در مناسبات ارتش آزادیبخش را مبنی بر: «دفاع مستمر از رژیم ضدبشری خمینی، کوچک کردن جرایم و حتی تا مرز تعریف پیش رفتن نسبت به پاسداران و جلادان و شکنجهگران» و «تلاش مستمر برای پراکندن روحیه یأس، تبلیغ ثبات رژیم و ترویج بریدگی» به او خاطرنشان کردند.
نتیجهگیری جمع در این نشست، به اتفاق آرا، این بود که وضعیت او بهخاطر «تلاش مستمر برای کسب اطلاعات» فراتر از بریدگی و اخراج، یک وضعیت مشکوک و نفوذی است. صورتجلسه این نشست به تاریخ اول آبان 1371 توسط تمامی حاضرین و شخص محمد جعفری امضا شده است:
واقعیت این بود که این شخص سنخیتی با مبارزه و ارزشهای انقلابی و انسانی نداشت. به همین خاطر در همین مدت نسبتاً کوتاه حضورش در ارتش آزادیبخش بارها از او خواسته شد که بهدنبال زندگی مطلوبش برود ولی او سودا و مأموریتی دیگر داشت که در آن زمان برای ارتش آزادیبخش مکشوف و اثبات نشده بود.
چندین بار که با او از اخراج صحبت شد ملتمسانه درخواست میکرد که هنوز بماند.
به این ترتیب، در آن دوره با صرف انرژی و بردباری زیاد از جانب مسئولان و سایر مجاهدان و رزمندگان در ارتش آزادیبخش حضورش تحمل شد. سرانجام بعد از چند بار اتمامحجت و نقض عهد مجدد از جانب نامبرده، او را به نشست هفتگی ستاد روابط خارجی فراخواندند و برای آخرین بار، مواضع و عملکردهای او در مناسبات ارتش آزادیبخش را مبنی بر: «دفاع مستمر از رژیم ضدبشری خمینی، کوچک کردن جرایم و حتی تا مرز تعریف پیش رفتن نسبت به پاسداران و جلادان و شکنجهگران» و «تلاش مستمر برای پراکندن روحیه یأس، تبلیغ ثبات رژیم و ترویج بریدگی» به او خاطرنشان کردند.
نتیجهگیری جمع در این نشست، به اتفاق آرا، این بود که وضعیت او بهخاطر «تلاش مستمر برای کسب اطلاعات» فراتر از بریدگی و اخراج، یک وضعیت مشکوک و نفوذی است. صورتجلسه این نشست به تاریخ اول آبان 1371 توسط تمامی حاضرین و شخص محمد جعفری امضا شده است:
صورتجلسه نشست هفتگی تشکیلاتی ستاد روابط
جمعه 1آبان 71
موضوع: تعیینتکلیف محمد جعفری
به دنبال گزارشهای کتبی و شفاهی که از تعداد زیادی از افراد ستاد روابط و همچنین افرادی از بخشها و یگانهای دیگر ارتش آزادیبخش درباره برخوردهای ضدتشکیلاتی نافی ارزشهای مجاهدین و به نفع خمینی به تعداد زیاد به مسئولان ستاد روابط رسیده بود طبق معمول در نشست هفتگی از افراد ستاد خواسته شد که اگر نکاتی دارند در دراینباره برای روشن شدن وضعیت محمد جعفری بیان کنند که تمامی افراد در این رابطه ضمن ارائه فاکتهایی بدون استثناء نه تنها او را شایسته مناسبات مجاهدین و ارتش آزادیبخش ندانستند بلکه به دلایلی که در زیر خواهد آمد وضعیت او را در حدی که در یک دادگاه ذیصلاح محاکمه شود قلمداد کردند. خلاصه آنچهکه جمع در رابطه با آن بهیقین رسید در مورد کارکرد و ماهیت محمد جعفری به شرح زیر است:
1. دفاع مستمر از رژیم ضدبشری خمینی، کوچک کردن جرایم او و حتی تا مرز تعریف پیش رفتن نسبت به پاسداران و جلادان و شکنجهگران.
2. تلاش مستمر برای پراکندن روحیه یأس، تبلیغ ثبات رژیم و ترویج بریدگی
3. ضدیت حرفی و عملی مستمر با مناسبات و ضوابط و ارزشهای تشکیلاتی
4. زدن مستمر محفل با عناصری که بریدهاند و در مناسبات منتظر تعیینتکلیف در خارج مناسبات ستاد میباشند.
5. تلاش مستمر برای کسب اطلاعات
کلیه افراد ستاد روابط خارجی که در این نشست برای بررسی وضعیت محمد جعفری شرکت کرده بودند بدون استثناء با بلند کردن دست 5ماده فوق را تأیید کردند. هیچ رأی مخالف و یا حتی ممتنع وجود نداشت و در مقابل سؤال مشخص نسبت به وجود رأی ممتنع یا مخالف همگی پاسخ منفی دادند (رد کردند).
بنابراین وضعیت محمد جعفری در رابطه محورهای 5گانه فوق باید تعیین و مشخص شود.
طبیعی است با توجه به ماهیت 5 محور فوق، مسأله فراتر از اخراج از مناسبات که تمامی جمع آن را حداقل میدانستند میباشد.
در این جلسه من حضور داشتم و تمامی مطالب بالا با حضور من انجام شد و تأیید میکنم که مطالب فوق در جمع جریان پیدا کرد. 71/۸/۱
محمد جعفری
در پایان همین نشست، محمد جعفری بهطور جداگانه تأیید و امضا میکند که ”برخی“فاکتهایی که درباره او گفتهاند درست است.
جمعه 1آبان 71
موضوع: تعیینتکلیف محمد جعفری
به دنبال گزارشهای کتبی و شفاهی که از تعداد زیادی از افراد ستاد روابط و همچنین افرادی از بخشها و یگانهای دیگر ارتش آزادیبخش درباره برخوردهای ضدتشکیلاتی نافی ارزشهای مجاهدین و به نفع خمینی به تعداد زیاد به مسئولان ستاد روابط رسیده بود طبق معمول در نشست هفتگی از افراد ستاد خواسته شد که اگر نکاتی دارند در دراینباره برای روشن شدن وضعیت محمد جعفری بیان کنند که تمامی افراد در این رابطه ضمن ارائه فاکتهایی بدون استثناء نه تنها او را شایسته مناسبات مجاهدین و ارتش آزادیبخش ندانستند بلکه به دلایلی که در زیر خواهد آمد وضعیت او را در حدی که در یک دادگاه ذیصلاح محاکمه شود قلمداد کردند. خلاصه آنچهکه جمع در رابطه با آن بهیقین رسید در مورد کارکرد و ماهیت محمد جعفری به شرح زیر است:
1. دفاع مستمر از رژیم ضدبشری خمینی، کوچک کردن جرایم او و حتی تا مرز تعریف پیش رفتن نسبت به پاسداران و جلادان و شکنجهگران.
2. تلاش مستمر برای پراکندن روحیه یأس، تبلیغ ثبات رژیم و ترویج بریدگی
3. ضدیت حرفی و عملی مستمر با مناسبات و ضوابط و ارزشهای تشکیلاتی
4. زدن مستمر محفل با عناصری که بریدهاند و در مناسبات منتظر تعیینتکلیف در خارج مناسبات ستاد میباشند.
5. تلاش مستمر برای کسب اطلاعات
کلیه افراد ستاد روابط خارجی که در این نشست برای بررسی وضعیت محمد جعفری شرکت کرده بودند بدون استثناء با بلند کردن دست 5ماده فوق را تأیید کردند. هیچ رأی مخالف و یا حتی ممتنع وجود نداشت و در مقابل سؤال مشخص نسبت به وجود رأی ممتنع یا مخالف همگی پاسخ منفی دادند (رد کردند).
بنابراین وضعیت محمد جعفری در رابطه محورهای 5گانه فوق باید تعیین و مشخص شود.
طبیعی است با توجه به ماهیت 5 محور فوق، مسأله فراتر از اخراج از مناسبات که تمامی جمع آن را حداقل میدانستند میباشد.
در این جلسه من حضور داشتم و تمامی مطالب بالا با حضور من انجام شد و تأیید میکنم که مطالب فوق در جمع جریان پیدا کرد. 71/۸/۱
محمد جعفری
در پایان همین نشست، محمد جعفری بهطور جداگانه تأیید و امضا میکند که ”برخی“فاکتهایی که درباره او گفتهاند درست است.
به فاصله چند روز بعد از این نشست، در منتهای تعجب همه حاضران و کسانی که این فرد را مشکوک میدانستند، مطلع شدیم که به دستور رهبر مقاومت، بهرغم همه خیانتها و جفاکاریهایش، با هزینه و امکانات مجاهدین و در کمال لطف و محبت به اروپا فرستاده شده است تا بهدنبال زندگی مطلوب خود برود.
مزدور اخراجی در نامه خداحافظی زیر به تاریخ 5آبان 71 خطاب به همسر سابق در منتهای فریبکاری و دروغگویی، چنین جلوه میدهد که گوییا برای یک مأموریت سازمانی به سوئد میرود!
یک اطلاعیه روشنگر
22سال بعد از اخراج و اعزام به اروپا و همه عملکردهای شکبرانگیز و مزورانه محمد جعفری، اطلاعیه روشنگر خانم همدم امامی و آقای سیامک سعیدپور (سایت آفتابکاران در 14آبان 93) را که قبل از طرد او از خانواده سعیدپور، سالها با این شخص در روابط تنگاتنگ خویشاوندی بودهاند، منتشر کرده است.
برای اطلاع هموطنان باید خاطرنشان کنم که خانم امامی مادر زن و آقای سعیدپور برادرزن سابق این فرد بودهاند. خویشاوندی آنها با این شخص مربوط به زمانیست که خواهر مجاهد فروزان سعیدپور محمد جعفری را طلاق نداده بود. خانم امامی که مجاهدین او را ”مادر همدم“ مینامند مادر مجاهدان شهید ساسان و سعید سعیدپور است و سیامک هم برادر آنها است.
اطلاعیه مادر همدم و سیامک برای دستاندرکاران ضداطلاعات در ارتش آزادیبخش اهمیت ویژهیی دارد زیرا پرده از رازهایی برمیدارد که برای ما مدتها مبهم و ناشناخته بود. این اطلاعیه با فاکتهای دقیق، بهخصوص فرارهای مورد ادعای محمد جعفری، جای تردید در مأموریت او باقی نمیگذارد.
افشای یک مزدور وزارت اطلاعات
محمد جعفری بریدهیی که مزدور شد
همدم امامی - سیامک سعید پور
هم میهنان عزیز،
تلاشها و توطئههای اخیر رژیم و عواملش در خارج کشور ما را بر آن داشت که دینی را که برای افشای یکی از مزدوران وزارت اطلاعات به گردن داشتیم هر چند با تإخیر قابل انتقاد ادا کنیم. سکوت در مقابل پاسداران سیاسی رژیم در خارج کشور، مفهومی جز خیانت به خون شهیدان ندارد، از جمله برادران شهیدم مجاهدان خلق ساسان سعیدپور که در 12 دی سال60تیرباران شد و سعید سعید پور که قهرمانانه و با افتخار در روز 19بهمن همان سال بهشهادت رسید.
این مزدور محمدجعفری است که نام همنشین بهار بر روی خود گذاشته است. به قول آن ضربالمثل معروف «برعکس نهند نام زنگی کافور!». زندانیان زمان شاه میگفتند بازجوهای شکنجهگر ساواک همه با نام مستعار دکتر! همدیگر را صدا میکردند ولی امروز عوامل وزارت اطلاعات سعی میکنند اسامی لطیف! روی خودشان بگذارند که شاید چهره کثیف و خونخوارشان پشت این اسامی مخفی بماند. مثل مینو سپهر که یک شکنجهگر قهار وزارتی است و یا بهار ایرانی و بهروز ریحانی و میلاد آریائی!
محمد جعفری همشهری ما محسوب میشود وبیست وهفت سال قبل با خانواده ما وصلت کرد و به این جهت خوب و ازنزدیک او را میشناسیم. با اینکه این وصلت به سرعت و در سال 1371 به جدایی کشید، این مزدور تا چندسال قبل هم سعی میکرد باپررویی رابطه خودش را با مادر همدم حفظ کندچون میخواست از خانواده مجاهدان شهید برای مزدوریاش اعتبار کسب کند.
رفتار مشکوک اوهمیشه موضوع بحث بین ما بود. برخی این رفتار مشکوک را ناشی از این میدانستند که یک تخته کم دارد و یا «شیرین عقل» است ولی برخی دیگر مصر بودند او با وزارت اطلاعات همدست وهمکار و خلاصه مواجب بگیر آنهاست.
مصاحبه اخیر او با سعید شاهسوندی، معروف به شاگرد جلاد اوین، که عنصر لو رفته و پیشانی سیاه وزارت است و هدفی جز ریختن قباحت رابطه با وزارت اطلاعات ندارد، برای ما شکی در مورد ماهیت و مأموریت وزارتی او باقی نگذاشت و در واقع حق با کسانی بود که میگفتند او با وزارت کار میکند. همگان در روزنامههای رژیم تصاویر و حرفهای شاگرد جلاد در مدح خمینی و رژیم را که به کارگردانی جلادان اوین و لاجوردی دژخیم صورت میگرفت دیده و به یاد دارند و بهخوبی میدانند که او تا چه اندازه با شرکت در شکار و شکنجه و تیر خلاص زدن به مجاهدین و مبارزین توانست اعتماد دژخیمان را جلب کند.
بعد از این اقدام رذیلانه دیگر جایی برای سکوت نمانده و روشن میشود دلائل کسانی که میگفتند محمد جعفری با وزارت کار میکند بسیار جدی بود و از این بابت تأخیر ما در افشای صریح او قابل انتقاد است، چرا که شواهدش را قبلا هم بهوضوح دیده بودیم. ذیلا برخی از این شواهد برای اطلاع عموم هموطنان ذکر میشود.
1-سابقه زندان او در اوین بسیار شبهه برانگیز بود بهطوریکه ازقول مجاهد شهید علی صابونی نقل میکنند که عملکرد او در زندان به ضرر زندانیان و باعث افزایش فشار روی آنها بود. در بحبوحه کشتار و اعدام در اوین او هربار به بازجویی میرفته خوش و خرم برمیگشته و افراد جوان هم اتاقیاش را تحت عنوان انتقال بحثهای تبیین جهان جمع میکرده است. علی صابونی از اینکه او از سادگی برخی جوانان سوءاستفاده کرده به این وسیله موضع آنها را برای وزارت اطلاعات مشخص میکرده بسیار برآشفته بوده است. او 5سال در زندان بود و در سال 65 آزاد شد.
2-در سال 66، هنگام اقدام برای اعزام به قرارگاه اشرف، ظاهراً لو رفته و دستگیر و به زندان دستگرد اصفهان (زندان سپاه) منتقل شده بود، در سال 67 به زندان شهربانی گلپایگان منتقل شد. در صورتیکه این کار معمول نبود که یک نفر از زندان سپاه به زندان شهربانی منتقل شود، محمد جعفری خودش میگوید با کمک یک زندانی عادی از طریق آشپزخانه زندان شهربانی در تابستان سال 67 فرار کرد و به خانه ما در تهران رفت.
3- او سپس نزد یکی دیگر از خانوادههای مجاهدین که کمتر شناخته شده بودند رفت تا امنیت بیشتری داشته باشد و مجدداً برای اعزام به منطقه اقدام کرد ولی این بار نیز در مرز پاکستان در مهر 67 دستگیر و به نحو مشکوکی آزاد و حتی به پاکستان عبور داده میشود. محمد جعفری مدعی بود وقتی مرا گرفتند رئیس پاسگاه سؤال کرد که کجا میروی؟ گفتم نزد همسرم به ارتش آزادیبخش میروم... رئیس پاسگاه از صداقت من که صریح همه حرفهایم را زدم خوشش آمد و گفت میدانی که اگر تو را تحویل بدهم اعدامت میکنند. سپس رئیس پاسگاه دو تا از مزردارانش (خبرچینهای محلی) را صدا کرد تا مرا به پاکستان برسانند. و سپس از آنجا به کویته رفتم.
4-شک و شبهه نسبت به او از همین جا شروع شد. بعضی معتقد بودند که فرار او از زندان کاملاً ساختگی است. انتقال او از زندان سپاه به زندان بیدر و دروازه گلپایگان کاملاً حساب شده و برای فراری دادن و نفوذ دادن او بوده است به این جهت هم وقتی در مرز او را میگیرند ولش میکنند چون به آنها میفهماند مأموریت دارد و آنها هم بعد از اطمینان از این مسأله میگذارند او برود.
5- در اشرف آن هم در دوران بعد از عملیات فروغ، محمد جعفری را بهخاطر رفتار ناشایست به هیچ یگانی راه نمیدهند. تلاش او طی این مدت بهطور غیرمستقیم منصرف کردن خواهر من از مبارزه و بردن او به خارجه بود که موفق نمیشود، سپس همزمان با جنگ کویت اعلام میکند که نمیخواهد در اشرف بماند به این جهت به اروپا اعزام میشود.
6-در محیط اروپا ماهیت او بیشتر بارز شده و سقوط و انحطاط اخلاقی و سیاسی خود را به نمایش میگذارد. ما در زمینه اخلاقی او وارد نمیشویم فقط اشاره میکنم که در سال 66بعد از آزادی از زندان برای هنگامی که برای مخفی ماندن یکی از خانوادههای شهدا به او پناه میدهد، در همان مدت اختفا به نحو بسیار رذیلانهیی درصدد فریب دادن دختر کوچک این خانواده برمیآید که با جواب دندان شکنی روبهرو میشود که از جزییات آن صرفنظر میکنم.
7- در سال 1994رژیم، برادر او بهنام ابراهیم جعفری که در جهاد ضدمردمی رژیم آخوندی کار میکرد را، سراغ محمد به هلند فرستاد. بهطور اتفاقی ما درخانه محمدجعفری، برادرش ابراهیم را دیدیم. او درباره دوره زندان محمد به ما گفت که این محمد در زندان بدجوری بریده بود و بدترین دوران زندانش بود و تماماً در زندان گریه میکرد و دست به گریبان همه کس از جمله امام جمعه شده بود تا آزاد شود. محمد از این گفتههای افشاگرانه برادرش نزد ما ناراحت شده و به او اشاره میکند که این حرفها را جلوی ما نزند.
8-همان زمان ابراهیم جعفری، محمد را به آلمان برد تا با یک مأمور وزارت اطلاعات دیدار کند. محمدجعفری آنموقع سعی کرد وانمود کند که از او همکاری خواستند و نپذیرفته است. در صورتیکه اگر ادعایش درست بود پای چنین دیداری نمیرفت. عجیب اینکه به فاصله کمی بعد از این دیدار، فردی به نام اکبری از وزارت اطلاعات به خانه مادرهمدم زنگ زد و خواستار بازگشت من و مادر به ایران شد. در این تماس اکبری خیلی از محمد جعفری و اوضاع خوب او تعریف کرد!
9-رفتار و اعمال محمد جعفری بعد از این ملاقات تغییر کرد و با ظاهر آراسته چهره مجاهدین را تخریب میکرد. بهنظر میرسید مأموریت جدیدی از وزارت دریافت کرده است. او طی این سالها پردهها را کم کم کنار زد و با یک پز روشنفکرانه که طرح و شگرد وزارت است شروع به لجنپراکنی علیه مجاهدین کرد.
10- در چارچوب همین مأموریت او بهتدریج به همدستی و هم باند شدن با ایرج مصداقی خائن و مزدور پرداخت که زندانیان سیاسی و شاهدان قتلعام ماهیت کثیف او را افشا کردند.
البته محمد جعفری و ایرج مصداقی مدتهاست که با هم، گاری رژیم را حمل میکنند و به هم نون قرض میدهند ولی به نظر ما، مأموریت پشتیبانی تام و تمام برای پیشبرد توطئههای رژیم توسط مصداقی علیه مجاهدین به عهده محمد جعفری گذاشته شده است.
رژیم سعی میکند توسط او، مأموران قلمزن خود را در صحنه نگهدارد و این کار را محمد جعفری با رذالتپیشگی تمام با ترتیب دادن مصاحبههای مهوع با این افراد دنبال میکند. مصاحبههایی که بوی توطئه و خون میدهد.
اقدام جدیدش در مصاحبه پشت سر هم با قصیم و روحانی و بلافاصله با شاهسوندی در همین ردیف است.
به هرحال هر کس در ماهیت وزارتی محمد جعفری کمترین شکی داشت با این کارش یقین کرد که در ردیف همان شاگرد جلاد اوین است و ضمناً دست بقیه همراهانش را هم رو کرد و نشان داد که چه کسانی در این توطئه شریک او هستند و تا چه اندازه در لجن وزارت اطلاعات فرو رفته و دستشان آلوده به خون مجاهدین است.
ما از پیشگاه مردم ایران بهخاطر تأخیر در افشای این مزدور پوزش میخواهیم و امیدواریم که این یاداشت کمک ناچیزی باشد به همه هم میهنان که توطئههای وزارت اطلاعات جنایتکار آخوندی را بهتر بشناسند و تمام همدستان و همکاران این مزدوران را افشا کنند.
سیامک سعید پور – همدم امامی 12آبان ماه 1393
22سال بعد از اخراج و اعزام به اروپا و همه عملکردهای شکبرانگیز و مزورانه محمد جعفری، اطلاعیه روشنگر خانم همدم امامی و آقای سیامک سعیدپور (سایت آفتابکاران در 14آبان 93) را که قبل از طرد او از خانواده سعیدپور، سالها با این شخص در روابط تنگاتنگ خویشاوندی بودهاند، منتشر کرده است.
برای اطلاع هموطنان باید خاطرنشان کنم که خانم امامی مادر زن و آقای سعیدپور برادرزن سابق این فرد بودهاند. خویشاوندی آنها با این شخص مربوط به زمانیست که خواهر مجاهد فروزان سعیدپور محمد جعفری را طلاق نداده بود. خانم امامی که مجاهدین او را ”مادر همدم“ مینامند مادر مجاهدان شهید ساسان و سعید سعیدپور است و سیامک هم برادر آنها است.
اطلاعیه مادر همدم و سیامک برای دستاندرکاران ضداطلاعات در ارتش آزادیبخش اهمیت ویژهیی دارد زیرا پرده از رازهایی برمیدارد که برای ما مدتها مبهم و ناشناخته بود. این اطلاعیه با فاکتهای دقیق، بهخصوص فرارهای مورد ادعای محمد جعفری، جای تردید در مأموریت او باقی نمیگذارد.
افشای یک مزدور وزارت اطلاعات
محمد جعفری بریدهیی که مزدور شد
همدم امامی - سیامک سعید پور
هم میهنان عزیز،
تلاشها و توطئههای اخیر رژیم و عواملش در خارج کشور ما را بر آن داشت که دینی را که برای افشای یکی از مزدوران وزارت اطلاعات به گردن داشتیم هر چند با تإخیر قابل انتقاد ادا کنیم. سکوت در مقابل پاسداران سیاسی رژیم در خارج کشور، مفهومی جز خیانت به خون شهیدان ندارد، از جمله برادران شهیدم مجاهدان خلق ساسان سعیدپور که در 12 دی سال60تیرباران شد و سعید سعید پور که قهرمانانه و با افتخار در روز 19بهمن همان سال بهشهادت رسید.
این مزدور محمدجعفری است که نام همنشین بهار بر روی خود گذاشته است. به قول آن ضربالمثل معروف «برعکس نهند نام زنگی کافور!». زندانیان زمان شاه میگفتند بازجوهای شکنجهگر ساواک همه با نام مستعار دکتر! همدیگر را صدا میکردند ولی امروز عوامل وزارت اطلاعات سعی میکنند اسامی لطیف! روی خودشان بگذارند که شاید چهره کثیف و خونخوارشان پشت این اسامی مخفی بماند. مثل مینو سپهر که یک شکنجهگر قهار وزارتی است و یا بهار ایرانی و بهروز ریحانی و میلاد آریائی!
محمد جعفری همشهری ما محسوب میشود وبیست وهفت سال قبل با خانواده ما وصلت کرد و به این جهت خوب و ازنزدیک او را میشناسیم. با اینکه این وصلت به سرعت و در سال 1371 به جدایی کشید، این مزدور تا چندسال قبل هم سعی میکرد باپررویی رابطه خودش را با مادر همدم حفظ کندچون میخواست از خانواده مجاهدان شهید برای مزدوریاش اعتبار کسب کند.
رفتار مشکوک اوهمیشه موضوع بحث بین ما بود. برخی این رفتار مشکوک را ناشی از این میدانستند که یک تخته کم دارد و یا «شیرین عقل» است ولی برخی دیگر مصر بودند او با وزارت اطلاعات همدست وهمکار و خلاصه مواجب بگیر آنهاست.
مصاحبه اخیر او با سعید شاهسوندی، معروف به شاگرد جلاد اوین، که عنصر لو رفته و پیشانی سیاه وزارت است و هدفی جز ریختن قباحت رابطه با وزارت اطلاعات ندارد، برای ما شکی در مورد ماهیت و مأموریت وزارتی او باقی نگذاشت و در واقع حق با کسانی بود که میگفتند او با وزارت کار میکند. همگان در روزنامههای رژیم تصاویر و حرفهای شاگرد جلاد در مدح خمینی و رژیم را که به کارگردانی جلادان اوین و لاجوردی دژخیم صورت میگرفت دیده و به یاد دارند و بهخوبی میدانند که او تا چه اندازه با شرکت در شکار و شکنجه و تیر خلاص زدن به مجاهدین و مبارزین توانست اعتماد دژخیمان را جلب کند.
بعد از این اقدام رذیلانه دیگر جایی برای سکوت نمانده و روشن میشود دلائل کسانی که میگفتند محمد جعفری با وزارت کار میکند بسیار جدی بود و از این بابت تأخیر ما در افشای صریح او قابل انتقاد است، چرا که شواهدش را قبلا هم بهوضوح دیده بودیم. ذیلا برخی از این شواهد برای اطلاع عموم هموطنان ذکر میشود.
1-سابقه زندان او در اوین بسیار شبهه برانگیز بود بهطوریکه ازقول مجاهد شهید علی صابونی نقل میکنند که عملکرد او در زندان به ضرر زندانیان و باعث افزایش فشار روی آنها بود. در بحبوحه کشتار و اعدام در اوین او هربار به بازجویی میرفته خوش و خرم برمیگشته و افراد جوان هم اتاقیاش را تحت عنوان انتقال بحثهای تبیین جهان جمع میکرده است. علی صابونی از اینکه او از سادگی برخی جوانان سوءاستفاده کرده به این وسیله موضع آنها را برای وزارت اطلاعات مشخص میکرده بسیار برآشفته بوده است. او 5سال در زندان بود و در سال 65 آزاد شد.
2-در سال 66، هنگام اقدام برای اعزام به قرارگاه اشرف، ظاهراً لو رفته و دستگیر و به زندان دستگرد اصفهان (زندان سپاه) منتقل شده بود، در سال 67 به زندان شهربانی گلپایگان منتقل شد. در صورتیکه این کار معمول نبود که یک نفر از زندان سپاه به زندان شهربانی منتقل شود، محمد جعفری خودش میگوید با کمک یک زندانی عادی از طریق آشپزخانه زندان شهربانی در تابستان سال 67 فرار کرد و به خانه ما در تهران رفت.
3- او سپس نزد یکی دیگر از خانوادههای مجاهدین که کمتر شناخته شده بودند رفت تا امنیت بیشتری داشته باشد و مجدداً برای اعزام به منطقه اقدام کرد ولی این بار نیز در مرز پاکستان در مهر 67 دستگیر و به نحو مشکوکی آزاد و حتی به پاکستان عبور داده میشود. محمد جعفری مدعی بود وقتی مرا گرفتند رئیس پاسگاه سؤال کرد که کجا میروی؟ گفتم نزد همسرم به ارتش آزادیبخش میروم... رئیس پاسگاه از صداقت من که صریح همه حرفهایم را زدم خوشش آمد و گفت میدانی که اگر تو را تحویل بدهم اعدامت میکنند. سپس رئیس پاسگاه دو تا از مزردارانش (خبرچینهای محلی) را صدا کرد تا مرا به پاکستان برسانند. و سپس از آنجا به کویته رفتم.
4-شک و شبهه نسبت به او از همین جا شروع شد. بعضی معتقد بودند که فرار او از زندان کاملاً ساختگی است. انتقال او از زندان سپاه به زندان بیدر و دروازه گلپایگان کاملاً حساب شده و برای فراری دادن و نفوذ دادن او بوده است به این جهت هم وقتی در مرز او را میگیرند ولش میکنند چون به آنها میفهماند مأموریت دارد و آنها هم بعد از اطمینان از این مسأله میگذارند او برود.
5- در اشرف آن هم در دوران بعد از عملیات فروغ، محمد جعفری را بهخاطر رفتار ناشایست به هیچ یگانی راه نمیدهند. تلاش او طی این مدت بهطور غیرمستقیم منصرف کردن خواهر من از مبارزه و بردن او به خارجه بود که موفق نمیشود، سپس همزمان با جنگ کویت اعلام میکند که نمیخواهد در اشرف بماند به این جهت به اروپا اعزام میشود.
6-در محیط اروپا ماهیت او بیشتر بارز شده و سقوط و انحطاط اخلاقی و سیاسی خود را به نمایش میگذارد. ما در زمینه اخلاقی او وارد نمیشویم فقط اشاره میکنم که در سال 66بعد از آزادی از زندان برای هنگامی که برای مخفی ماندن یکی از خانوادههای شهدا به او پناه میدهد، در همان مدت اختفا به نحو بسیار رذیلانهیی درصدد فریب دادن دختر کوچک این خانواده برمیآید که با جواب دندان شکنی روبهرو میشود که از جزییات آن صرفنظر میکنم.
7- در سال 1994رژیم، برادر او بهنام ابراهیم جعفری که در جهاد ضدمردمی رژیم آخوندی کار میکرد را، سراغ محمد به هلند فرستاد. بهطور اتفاقی ما درخانه محمدجعفری، برادرش ابراهیم را دیدیم. او درباره دوره زندان محمد به ما گفت که این محمد در زندان بدجوری بریده بود و بدترین دوران زندانش بود و تماماً در زندان گریه میکرد و دست به گریبان همه کس از جمله امام جمعه شده بود تا آزاد شود. محمد از این گفتههای افشاگرانه برادرش نزد ما ناراحت شده و به او اشاره میکند که این حرفها را جلوی ما نزند.
8-همان زمان ابراهیم جعفری، محمد را به آلمان برد تا با یک مأمور وزارت اطلاعات دیدار کند. محمدجعفری آنموقع سعی کرد وانمود کند که از او همکاری خواستند و نپذیرفته است. در صورتیکه اگر ادعایش درست بود پای چنین دیداری نمیرفت. عجیب اینکه به فاصله کمی بعد از این دیدار، فردی به نام اکبری از وزارت اطلاعات به خانه مادرهمدم زنگ زد و خواستار بازگشت من و مادر به ایران شد. در این تماس اکبری خیلی از محمد جعفری و اوضاع خوب او تعریف کرد!
9-رفتار و اعمال محمد جعفری بعد از این ملاقات تغییر کرد و با ظاهر آراسته چهره مجاهدین را تخریب میکرد. بهنظر میرسید مأموریت جدیدی از وزارت دریافت کرده است. او طی این سالها پردهها را کم کم کنار زد و با یک پز روشنفکرانه که طرح و شگرد وزارت است شروع به لجنپراکنی علیه مجاهدین کرد.
10- در چارچوب همین مأموریت او بهتدریج به همدستی و هم باند شدن با ایرج مصداقی خائن و مزدور پرداخت که زندانیان سیاسی و شاهدان قتلعام ماهیت کثیف او را افشا کردند.
البته محمد جعفری و ایرج مصداقی مدتهاست که با هم، گاری رژیم را حمل میکنند و به هم نون قرض میدهند ولی به نظر ما، مأموریت پشتیبانی تام و تمام برای پیشبرد توطئههای رژیم توسط مصداقی علیه مجاهدین به عهده محمد جعفری گذاشته شده است.
رژیم سعی میکند توسط او، مأموران قلمزن خود را در صحنه نگهدارد و این کار را محمد جعفری با رذالتپیشگی تمام با ترتیب دادن مصاحبههای مهوع با این افراد دنبال میکند. مصاحبههایی که بوی توطئه و خون میدهد.
اقدام جدیدش در مصاحبه پشت سر هم با قصیم و روحانی و بلافاصله با شاهسوندی در همین ردیف است.
به هرحال هر کس در ماهیت وزارتی محمد جعفری کمترین شکی داشت با این کارش یقین کرد که در ردیف همان شاگرد جلاد اوین است و ضمناً دست بقیه همراهانش را هم رو کرد و نشان داد که چه کسانی در این توطئه شریک او هستند و تا چه اندازه در لجن وزارت اطلاعات فرو رفته و دستشان آلوده به خون مجاهدین است.
ما از پیشگاه مردم ایران بهخاطر تأخیر در افشای این مزدور پوزش میخواهیم و امیدواریم که این یاداشت کمک ناچیزی باشد به همه هم میهنان که توطئههای وزارت اطلاعات جنایتکار آخوندی را بهتر بشناسند و تمام همدستان و همکاران این مزدوران را افشا کنند.
سیامک سعید پور – همدم امامی 12آبان ماه 1393
لباس شخصی خارجه نشین ولایت
توضیحات سیامک و مادر همدم روشن میکند که چرا این مزدور از همان زمان که به اروپا رفت با شتابی فزاینده و با تمرکز بیشتر بر دشمنی و ضدیت با مجاهدین چه در خفا و چه در علن، ادامه میداد. روشن میکند که چرا عملکردش فراتر از یک اخراجی و بیگانه از مبارزه، تنها در کادر اجرای مأموریت و بهعنوان یک عنصر به استخدام درآمدهٴ وزارت اطلاعات در هیأت یک لباسشخصی خارجه نشین ولایت با پز روشنفکری و با لعاب بسیار رقیقی از اپوزیسیون نمایی، بوده است.
به این ترتیب معلوم میشود که او در زندان خمینی به استخدام وزارت اطلاعات درآمده و با مأموریت نفوذ در ارتش آزادیبخش، از زندان فراری داده شده و پس از وصلت با یکی از خانوادههای مجاهدین با این هدف که برای خود حریم اعتماد و سلامت سیاسی و امنیتی به وجود بیاورد، از مسیر پاکستان به عراق فرستاده شده است. جالب اینکه وقتی در زاهدان توسط نیروهای رژیم دستگیر میشود، به گفته خودش با گفتن حقیقت ماجرا و مقصد اصلیاش (ارتش آزادیبخش ملی ایران)، مورد اعتماد نیروهای سرکوبگر قرار گرفته و نه فقط آزاد میشود، بلکه با کمک و همراهی همان نیروی سرکوبگر، بهسلامت از مرز خارجشده و به پاکستان میرسد!
چفت و جور شدن و سازماندهی بعدی این مزدور با تواب تشنه به خون (ایرج مصداقی) و مأموریت سفیدسازی شاگرد جلاد اوین (سعید شاهسوندی) نیز تماماً و در پشت پرده، مانند همان فرارهای ”معجزهآسا“ و مشایعت در مرز پاکستان توسط مأموران رژیم از طریق اطلاعات آخوندها هماهنگ و انجام شده است.
لازم به یادآوری است که سایت پاسدار رضایی بعد از موضوع نفوذ پاسدار مدحی در «میان اپوزیسیون خارج کشور» نوشت: «میگویند فلانی از زندان مرخصی گرفته و از طریق کوهستان و مرزهای غیرقانونی خود را به آمریکا و اروپا رسانده است و همین اندازه برای اعتماد و اطمینان به دشمنی وی با جمهوری اسلامی کافی است! یعنی سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران با آن ویژگی و کارآمدی و تجربه منحصربهفرد خود دست روی دست میگذارد و بعد از مرخصی و فرار فلان مجرم، باز هم به مجرمان دیگر مرخصی میدهد تا این فرارهای زنجیرهیی ادامه داشته باشد؟!». (تابناک 22خرداد1390)
اما قانونمندی حرکت در صحنهٴ سیاسی آنهم در کشاکش نبرد سرنوشت، بین یک رژیم ضدبشری با یک مقاومت خونفشان و تسلیمناپذیر، سرانجام همهٴ پردهها را از روی مواضع و جهتگیریهای سیاسی کنار میزند و آبشخور آنها را برملا میکند.
این همان جایی است که آخوند دری نجفآبادی وزیر اطلاعات رژیم در سال 1377 میگفت: «وزارت اطلاعات عناصر بریده از منافقین را حمایت میکند» (خبرگزاری رسمی رژیم ـ 13آذر 1377).
به همین خاطر وزارت اطلاعات و سرکردگان آن، بارها گفتهاند که هیچ صدایی علیه مجاهدین نیست مگر در ارتباط با آنان باشد. «مصطفی کاظمی معاون سعید امامی مسئول امنیت داخلی در وزارت اطلاعات گفت که اگر توانستید ”فقط یک اسم بیاورید که علیه سازمان فعالیت کند و وصل به ما نباشد» (کتاب طرحها و توطئههای وزارت اطلاعات صفحه 147)
این همانجایی است که شاگرد جلاد اوین، بهقول خودش بر آن بود تا «حل شدن و محو شدن در خط رهبری امام» را با «برگرداندن مرددها و دودلها» اثبات کند (روزنامه جمهوری اسلامی-6خرداد68)
این همان پرده آخر است که چنین عناصری به مزدوری ارگانهای مخوف رژیم آخوندی در میآیند و دست در دست دژخیم و ستمگر، چنگ بر جسم و روح مجاهدان و مبارزان میزنند و بعضاً بر جلاد سبقت میگیرند.
نبش قبر شاگرد جلاد اوین، دو دهه بعد از سوختن او و پس از گذشت 23سال از فرستادن او به اروپا توسط اطلاعات آخوندها و شخص حجاریان (معاون وقت وزارت بدنام) برای ”محاکمه مسعود رجوی“ آنچنانکه در نخستین اظهارات و اطلاعیه سعید شاهسوندی در سال 1370 آمده بود، تصادفی نیست.
اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگونی، در بیانیه 14آبان 93 در دراینباره اعلام کرده است: «به نظر میرسد که رژیم قصد محک زدن و سنجش مجدد جبهه زندانیان سیاسی و پیشقراولان آن را دارد. اخیراً فردخود فروخته و خائنی به نام "محمد جعفری" (همنشین بهار) که به گواه تاریخ در وجود وی عنصر صداقت همچون کیمیا دست نایافتنی و بالعکس عناصری چون تحریف حقایق و خودفروختگی و کینه نسبت به انقلابیون راستین، فرصتطلبی، وقاحت، و دروغگویی فراوان است، در یک دهنکجی آشکار به مجموعه زندانیان سیاسی و بیش از سه دهه مقاومت خونبار و جانفشانیهای بیدریغ، در یک شوی مسخره به بهانه "مصاحبه" اقدام به توّاب شویی و سفیدسازی فردی سیاهکار، شریر و خیانتپیشهتر از خویش به نام "سعید شاهسوندی" کرده است تا هم کینه و بغض خود را نسبت به مقاومت مردم ایران تخلیه کند و هم آن که شاید در مقابله با چنین عنصر در درهمشکسته و مفلوک و طرح سؤالهایی اپوزیسیون مآبانه؛ مختصر آبرویی در میدان بیآبرویان برای خویش کسب نماید»...
عصاکشیهای پیدرپی وزارت برای سفیدسازی مزدوران
ریختن قبح شاگرد جلاد اوین در عینحال دفاع مستأصلانه اطلاعات آخوندها در برابر سوختن مزدور مستعمل اوین، ایرج مصداقی است. کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت در اطلاعیه اول مرداد 93 تحت عنوان «تواب تشنه به خون، عصا کش خائن خودفروخته!» سند انکارناپذیر همکاری ایرج مصداقی با اطلاعات بدنام آخوندها را برای شستن دست دژخیمان در جنایت علیه بشریت در اشرف برملا کرده و بهروشنی نشان داده بود که رژیم چگونه برای نسبت دادن قتل یک خائن خود فروخته (مسعود دلیلی) به مجاهدین در اشرف، ایرج مصداقی را برای عصاکشی آن خودفروخته به صحنه فرستاده و در رسانههای وزارتی ”رها“ کرده بود!
اکنون نوبت عصاکشی یک لباسشخصی دیگر ولایت (محمد جعفری) در خارجه برای شاگرد جلاد اوین است. محاکمه مسعود رجوی که مأموریت ابلاغشده شاگرد جلاد بود، آن روی سکة ترور دکتر کاظم رجوی است. سعید شاهسوندی یکی از شاهدان رژیم در مورد قتل دکتر رجوی در دادگاه ژنو در تیر 1370 بود. در همان زمان سند رسمی دادگاه دراینباره توسط نشریه اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان خارج کشور (هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران) منتشر شده است: (نشریه فوقالعاده مرداد 1370) :
قتلهای مشکوک درون تشکیلاتی کد شناخته شده اطلاعات آخوندی
”قتلهای مشکوک“ در درون مجاهدین و ”کشتارهای درون تشکیلاتی“ کدهای شناختهشده اطلاعات آخوندها از سه دهه پیش است. کافی است نگاهی به یکی از تیترها و مندرجات روزنامه جمهوری اسلامی بعد از عملیات فروغ جاویدان بیندازیم که در آن یک مزدور دیگر اطلاعات آخوندها، مشابه همان مزدورانی که اعتراف کردند از جانب مجاهدین در حرم امام رضا بمبگذاری کرده و کشیشهای مسیحی را کشتهاند، به فرموده اعتراف میکند که «بنا به دستور ابراهیم ذاکری (از مرکزیت سازمان) که من راننده وی بودم... از پشت سر علی زرکش را هدف مسلسل قرار داده و به قتل رساندم»!
مزدور مزبور علاوه بر این قبیل اعترافها آخوند ساخته، چند عنوان دستساز اطلاعات آخوندی را هم تحت عنوان ”جریانهایی که از سازمان جدا شدهاند“ قالب میکند از قبیل: ”پیروان راه حنیف“، ”پیروان راه موسی“، ”پیشمرگان مجاهد خلق“، ”افراد متفرقه“ و ”تشکیلات پرویز یعقوبی“ !
”قتلهای مشکوک“ در درون مجاهدین و ”کشتارهای درون تشکیلاتی“ کدهای شناختهشده اطلاعات آخوندها از سه دهه پیش است. کافی است نگاهی به یکی از تیترها و مندرجات روزنامه جمهوری اسلامی بعد از عملیات فروغ جاویدان بیندازیم که در آن یک مزدور دیگر اطلاعات آخوندها، مشابه همان مزدورانی که اعتراف کردند از جانب مجاهدین در حرم امام رضا بمبگذاری کرده و کشیشهای مسیحی را کشتهاند، به فرموده اعتراف میکند که «بنا به دستور ابراهیم ذاکری (از مرکزیت سازمان) که من راننده وی بودم... از پشت سر علی زرکش را هدف مسلسل قرار داده و به قتل رساندم»!
مزدور مزبور علاوه بر این قبیل اعترافها آخوند ساخته، چند عنوان دستساز اطلاعات آخوندی را هم تحت عنوان ”جریانهایی که از سازمان جدا شدهاند“ قالب میکند از قبیل: ”پیروان راه حنیف“، ”پیروان راه موسی“، ”پیشمرگان مجاهد خلق“، ”افراد متفرقه“ و ”تشکیلات پرویز یعقوبی“ !
نمونه دیگر، نسبت دادن قتل یک مسئول موهوم مجاهدین به نام باقرزاده در کابل به ضرب گلوله توسط خود مجاهدین و همچنین واردکردن مجاهدین در ترور دکتر کاظم سامی در کیهان آخوندی است با اشاره به اینکه ”این ترور بهاحتمالزیاد از خارج کشور طراحیشده است“ !
استیصال و فوران رذیلت
کینتوزی لجامگسیخته و هیستری مزدورانی از قبیل محمد جعفری علیه مجاهدین، ارتش آزادیبخش و شورای ملی مقاومت تحت عناوین مختلف، استیصال و فوران رذیلت آخوندی در برابر جنبش سرنگونی رژیم ضدبشری است. از خاطرهنویسی گرفته تا لجنپراکنیهای با قافیه و بیقافیه، از دستاویز قرار دادن هر موضوع با ربط و بیربط برای لوث کردن ارزشهای مبارزاتی تا مسخرهترین تعبیر و تفسیرها از کلمات و جملات بر ضد مقاومت، از دست کردن در خون مجاهدین اشرفی تا مقصر جلوه دادن خود مجاهدین و رهبریشان و تلاش برای اثبات منطق جلادان...
مضمون همه این تشبثات بیهوده، توجیه تسلیم و مزدوری در برابر رژیم و مضر جلوه دادن مقاومت و ایستادگی رودرروی آن است. این همان محور و موضوع اصلی مأموریت همنشین جلاد است.
به چند نمونه از یاوههای محمد جعفری تحت عنوان خاطرات خانه زندگان (در اروپا و نه در مراکز ساواک و کمیته شاه و نه در پایگاههای بسیج یا سپاه ضدمردمی خمینی) توجه کنید:
کینتوزی لجامگسیخته و هیستری مزدورانی از قبیل محمد جعفری علیه مجاهدین، ارتش آزادیبخش و شورای ملی مقاومت تحت عناوین مختلف، استیصال و فوران رذیلت آخوندی در برابر جنبش سرنگونی رژیم ضدبشری است. از خاطرهنویسی گرفته تا لجنپراکنیهای با قافیه و بیقافیه، از دستاویز قرار دادن هر موضوع با ربط و بیربط برای لوث کردن ارزشهای مبارزاتی تا مسخرهترین تعبیر و تفسیرها از کلمات و جملات بر ضد مقاومت، از دست کردن در خون مجاهدین اشرفی تا مقصر جلوه دادن خود مجاهدین و رهبریشان و تلاش برای اثبات منطق جلادان...
مضمون همه این تشبثات بیهوده، توجیه تسلیم و مزدوری در برابر رژیم و مضر جلوه دادن مقاومت و ایستادگی رودرروی آن است. این همان محور و موضوع اصلی مأموریت همنشین جلاد است.
به چند نمونه از یاوههای محمد جعفری تحت عنوان خاطرات خانه زندگان (در اروپا و نه در مراکز ساواک و کمیته شاه و نه در پایگاههای بسیج یا سپاه ضدمردمی خمینی) توجه کنید:
میهن دوستی ساواکی ها!
«کمالی و کمالیها به اقتضای کارشان به ظلم و جنایت کشیده شدند و او هم، شلاق کم نزده است. امّا سیاهی محض و جانی بالفطره نبودند. بسیاری از آنان واقعاً وطنشان را دوست داشتند و نیتشان خدمت به ایران بود و جنایت و خیانت نبود... از یک زاویه ساواک خدماتی هم کرد، بهعلاوه همهمأموران (حتی در کمیته مشترک) از آزار و شکنجه زندانی کیف نمیکردند و کسانیکه در ساواک با انگیزههای میهن دوستانه خدمت میکردند، کم نبودند» (28آبان91)
بازجوی محترم!
«انصافاً برخورد آن بازجو مؤدّب و محترم بود. شاید خیلیهای دیگر را زده بود و سخت هم زده بود. امّا با من برخورد بدی نکرد. حتّی احساس کردم بهنحوی میخواهد کمکم میکند... یکبار در حالیکه میلرزیدم به حسینی که کنار صندلیام نشسته بود و سیگار میکشید، گفتم آقای حسینی لطفاً منو دیگه نزنین. گفت من کی تو را زدم؟ کس دیگهای زده. اصلاً ترا تا حالا نزدم مگر اینکه اگر آقای دکتر بگه و اشاره به بازجو کرد. او هم واکنشی نشان نداد. من آنوقت نمیدونستم که حسینی گلپایگانی است و نام اصلیاش شعبانی». (28آبان1391)
عواطف سرشار نسبت به تیمسار!
- «ساعتی بعد تیمسار ”رضا زندیپور ”با دو نفر دیگر وارد اتاق شدند... هرجور بود جلوی پای تیمسار بلند شدیم و سلام کردیم. او با احترام زیاد برخورد نمود و گفت بفرمائید بفرمائید بنشینید و حتی دست مرا گرفت، کمک کرد تا بنشینم... بعدها که خبر ترور وی را شنیدم اصلاً خوشحال نشدم» (3آذر91).
این همانی جلاد و قربانی
«در دهه پرابتلای شصت بهترین فرزندان ایران در مصاف با همدیگر در خون خویش غلتیدند و هر کدام خود را هابیل و دیگری را قابیل پنداشت»... (20دی91)
جعل و تحریف رذیلانه علیه نیروهای انقلابی
«سهشنبه ۲۰شهریور سال۵۲ وقتی خبر سقوط آلنده را تلویزیون زندان پخش نمود، شماری از زندانیان شاد و شنگول شدند. آیا آنان با پینوشه بند و بستی داشتند و هوادار کودتای سیا بودند؟ ابداً بسیاری از آنان شور آزادیخواهی داشتند و از زخم شکنجهها رنج میبردند. پس چرا از سقوط سالوادور آلنده خوشحال شدند؟ چون بهزعم آنان حقانیت روش و منش امثال احمدزاده و پویان و حنیفنژاد اثبات میشد و مبارزه قهرآمیز مهر میخورد» (5بهمن91)
توجیه ندامت و تجلیل از انقلاب سفید و درایت اعلیحضرت
«بعضیهاشون دفاع حقوقی میکنند. یعنی ضمن بهرسمیت شناختن دادگاه نظامی، با پذیرش قانون اساسی و در چارچوب آن دادگاه را زیر سؤال برده و نشان میدهند که مقصر دستگاه است نه کسانیکه برای عدالت اجتماعی و میهنشان به زندان افتادهاند... دفاعیهای که بیش از همه رسم بود و عمل میشد دفاعیه ”دستمال ابریشمی ”بود! یعنی متهم خودش را آگاهانه به آن راه میزد و در دفاع از انقلاب سفید و پیشرفتهای مملکت کاتولیک تر از پاپ میشد. من مایل به دفاعیه نوع دوم بودم ولی با هر کس در میان گذاشتم مسخرهام کرد که مگر دیوانه شدی؟ دو سه صفحه در مورد انقلاب سفید و درایت اعلیحضرت همایونی نوشتم و دادم زیر هشت» (۲خرداد۱۳۹۲).
«کمالی و کمالیها به اقتضای کارشان به ظلم و جنایت کشیده شدند و او هم، شلاق کم نزده است. امّا سیاهی محض و جانی بالفطره نبودند. بسیاری از آنان واقعاً وطنشان را دوست داشتند و نیتشان خدمت به ایران بود و جنایت و خیانت نبود... از یک زاویه ساواک خدماتی هم کرد، بهعلاوه همهمأموران (حتی در کمیته مشترک) از آزار و شکنجه زندانی کیف نمیکردند و کسانیکه در ساواک با انگیزههای میهن دوستانه خدمت میکردند، کم نبودند» (28آبان91)
بازجوی محترم!
«انصافاً برخورد آن بازجو مؤدّب و محترم بود. شاید خیلیهای دیگر را زده بود و سخت هم زده بود. امّا با من برخورد بدی نکرد. حتّی احساس کردم بهنحوی میخواهد کمکم میکند... یکبار در حالیکه میلرزیدم به حسینی که کنار صندلیام نشسته بود و سیگار میکشید، گفتم آقای حسینی لطفاً منو دیگه نزنین. گفت من کی تو را زدم؟ کس دیگهای زده. اصلاً ترا تا حالا نزدم مگر اینکه اگر آقای دکتر بگه و اشاره به بازجو کرد. او هم واکنشی نشان نداد. من آنوقت نمیدونستم که حسینی گلپایگانی است و نام اصلیاش شعبانی». (28آبان1391)
عواطف سرشار نسبت به تیمسار!
- «ساعتی بعد تیمسار ”رضا زندیپور ”با دو نفر دیگر وارد اتاق شدند... هرجور بود جلوی پای تیمسار بلند شدیم و سلام کردیم. او با احترام زیاد برخورد نمود و گفت بفرمائید بفرمائید بنشینید و حتی دست مرا گرفت، کمک کرد تا بنشینم... بعدها که خبر ترور وی را شنیدم اصلاً خوشحال نشدم» (3آذر91).
این همانی جلاد و قربانی
«در دهه پرابتلای شصت بهترین فرزندان ایران در مصاف با همدیگر در خون خویش غلتیدند و هر کدام خود را هابیل و دیگری را قابیل پنداشت»... (20دی91)
جعل و تحریف رذیلانه علیه نیروهای انقلابی
«سهشنبه ۲۰شهریور سال۵۲ وقتی خبر سقوط آلنده را تلویزیون زندان پخش نمود، شماری از زندانیان شاد و شنگول شدند. آیا آنان با پینوشه بند و بستی داشتند و هوادار کودتای سیا بودند؟ ابداً بسیاری از آنان شور آزادیخواهی داشتند و از زخم شکنجهها رنج میبردند. پس چرا از سقوط سالوادور آلنده خوشحال شدند؟ چون بهزعم آنان حقانیت روش و منش امثال احمدزاده و پویان و حنیفنژاد اثبات میشد و مبارزه قهرآمیز مهر میخورد» (5بهمن91)
توجیه ندامت و تجلیل از انقلاب سفید و درایت اعلیحضرت
«بعضیهاشون دفاع حقوقی میکنند. یعنی ضمن بهرسمیت شناختن دادگاه نظامی، با پذیرش قانون اساسی و در چارچوب آن دادگاه را زیر سؤال برده و نشان میدهند که مقصر دستگاه است نه کسانیکه برای عدالت اجتماعی و میهنشان به زندان افتادهاند... دفاعیهای که بیش از همه رسم بود و عمل میشد دفاعیه ”دستمال ابریشمی ”بود! یعنی متهم خودش را آگاهانه به آن راه میزد و در دفاع از انقلاب سفید و پیشرفتهای مملکت کاتولیک تر از پاپ میشد. من مایل به دفاعیه نوع دوم بودم ولی با هر کس در میان گذاشتم مسخرهام کرد که مگر دیوانه شدی؟ دو سه صفحه در مورد انقلاب سفید و درایت اعلیحضرت همایونی نوشتم و دادم زیر هشت» (۲خرداد۱۳۹۲).