همزمان با رکود در همهٴ رشتههای اقتصادی، تعطیلی کارخانهها، کارگاههای تولیدی و فقر و بیکاری روبه گسترش در جامعه، دست فروشی تنها راهی است که بخشی از ارتش گرسنگان میتوانند از این راه بخش ناچیزی از نیازهای زندگی را تأمین کنند.
دستفروشان اکثراً از لایههای پایین مردم و ساکنان حاشیه شهرها و حلبی آبادها هستند که در منتهای فقر و گرسنگی در میان منگنه فقر و اجبارات زندگی، در نظام ولایت و سرکوب این رژیم قرار گرفتهاند.
آنها برای تأمین هزینههای کمرشکن زندگی ناچارند به شغل دست فروشی روی بیاورند. به همین دلیل است که هماکنون خیابانهای تهران پر است از کودکان خیابانی، دانشآموزان و دانشجویان و حتی مادرانی که نوزادشان را بر پشت خود حمل میکنند و کالاهای کم ارزشی را به مردم عرضه میکنند.
زمانی که بیشتر جمعیت کشور درآمدی حتی بهاندازه تهیه مایحتاج اولیه و تأمین کالری حداقل و مسکن و... ندارند، طبعاً پدیدههایی نظیر تکدی گری، دست فروشی، کارتن خوابی، درصد بالای بیکاران و لشکر خانهبهدوشان قارچ گونه سر برمیآورند.
آنان انسانهای فقیر و در عین حال شریفی هستند که برای کسب درآمدی برای ادامه زندگی به دستفروشی روی آوردهاند، اما مأموران رژیم هست و نیست آنها را در یک چشم به هم زدن، بارمیزنند و چیزی که برای این هموطنان میماند آه و اشک و حسرت از ستمهای این رژیم قرونوسطایی است.
دست فروش جوانی به نام علی چراغی که در زیرضرب و شتم مأموران رژیم جان باخت، در زمرهٴ همین هموطنان بود که برای امرار معاش، مشغول جمعآوری ضایعات در حاشیه یک اتوبان بود اما به دست مأموران رژیم مظلومانه به قتل رسید.
در میان این قشر زحتمکش انبوهی از زنان هستند که سرپرست خانوار هستند و تنها راه کسب درآمد را در دست فروشی یافتهاند، اما آنان نیز از سرکوب نظام درامان نیستند.
سرنوشت آنان سیکل بستهای است که نظام آخوندی و نیروی سرکوب آن برایشان تدارک دیدهاند. هر روز بساط شان جمع میشود؛ اجناس شان توسط مأموران رژیم به غارت میرود، اما آنان ناگزیرند که روزهای دیگر باز بساط محقر خود را پهن کنند. چرا که تنها راهی که رژیم برایشان باقی گذاشته همین سیکل بسته است و از آن گریزی ندارند
این چنین است سرنوشت قشری از مردم که سرمایه ناچیزشان همه روزه در معرض غارت مأموران رژیم قرار میگیرد و این چنین است که به قول یکی از آنان، مأموران رژیم آنها را بیچاره میکنند و هر چه دارند میبرند، همینها هستند که بارها از مأموران سد معبر رژیم کتک میخورند اما چارهای ندارند که حتی به قیمت کتک خوردن مجدد دوباره بساطشان را در معابر پهن کنند.
بهدلیل همین سرکوبگری نظام آخوندی است که روز به روز نفرت و خشم این هموطنان از رژیم بیشتر و بیشتر میشود تا جایی که در مقابل زورگویی مأموران رژیم میایستند و با آنها درگیر میشوند.
از 25مرداد تا 29مرداد تنها در بازار تهران و محوطه اطراف آن 13 مورد دست فروشان و بازاریان و مردمی که به حمایت از آنها آمده بودند، با مأموران سرکوبگر درگیر شدند. علت درگیری، مزاحمت مأموران شهرداری و مأموران سرکوبگر انتظامی برای دستفروشان زحمتکش بوده است.
دستفروشان خیابان ولیعصر تهران نیز روز 28شهریور با مأموران رژیم درگیر شدند. این درگیری زمانی رخ داد که مأموران شهرداری دستفروشان محروم را جریمه کردند. دستفروشان از دادن جریمه خودداری کردند و با مأموران درگیر شدند.
جمعی از دستفروشان کرج صبح روز یکشنبه 30شهریور در مقابل شهرداری رژیم در خیابان صادقیه این شهر تجمع اعتراضی برگزار کردند. آنها به حمله وحشیانه مأموران و سرقت اموالشان توسط آنان اعتراض کردند و خواستار پس گرفتن وسائلشان که تنها وسیله امرار معاش خود و خانوادههایشان است، گردیدند.
هیچ مقام رسمی توضیح نداده و روشن نیست با چه منطقی، دستفروشان محروم مورد حمله و ضرب و شتم مأموران شهرداری و دیگر مزدوران رژیم قرار میگیرند و سرمایهٴ ناچیزشان به یغما برده میشود، اما قانون نانوشته غارتگران حاکم، قانون جنگل است. آن که پول دارد، قدرت دارد و سلاح دارد، میتواند هر کاری خواست بکند. اما در جامعه انسانی، قانونی بالاتر از قانون جنگل هم وجود دارد و آن این است که ظلم پایدار نمیماند و به قول حضرت علی روز غلبه مظلوم بر ظالم، بسا سختتر از روز غلبة ظالم بر مظلوم است.