از چارراه حادثه رد شد سوار عشق
ایران من ببال بر این اقتدار عشق
شیرینی مجاهدت و صبر و عزم و رزم
بر چهرهها نشانده بسی افتخار عشق
این قافله که میگذرد اینچنین غیور
بگذشته شیروار ز بس رهگذار عشق
از زمهریر سخت زمستان گذشته است
در طول ره نهاده به دوشش بهار عشق
بسته دهان به نان و غذا صد شبانه روز
در کام و جان او شرف خوشگوار عشق
ای دل سلام کن به چنین عشق خوش مرام
بنگر بهکار عشق، نه! بر شاهکار عشق
این دست اوست کز دل شر، خیر بدرود
بنگر به صنع بوالعجب آن نگار عشق
از دامهای صعب چو پرواز میکند
در پشت سر هزار و هزاران گدار عشق
با خصم کینه جوی بگو این پیام را
آخر تویی به دام و تو گردی شکار عشق.
ایران من ببال بر این اقتدار عشق
شیرینی مجاهدت و صبر و عزم و رزم
بر چهرهها نشانده بسی افتخار عشق
این قافله که میگذرد اینچنین غیور
بگذشته شیروار ز بس رهگذار عشق
از زمهریر سخت زمستان گذشته است
در طول ره نهاده به دوشش بهار عشق
بسته دهان به نان و غذا صد شبانه روز
در کام و جان او شرف خوشگوار عشق
ای دل سلام کن به چنین عشق خوش مرام
بنگر بهکار عشق، نه! بر شاهکار عشق
این دست اوست کز دل شر، خیر بدرود
بنگر به صنع بوالعجب آن نگار عشق
از دامهای صعب چو پرواز میکند
در پشت سر هزار و هزاران گدار عشق
با خصم کینه جوی بگو این پیام را
آخر تویی به دام و تو گردی شکار عشق.