هم تاجهای گل بودند
هم ریشهها،
زهره
گیتی
میترا،
هم مروارید دریا بودند
هم موجهای خروشان توفان،
ژیلا
بهروز
حسین
رشید،
نامهایی
میراث عطرآگین یک عشق
که پیاپی
با بادها پراکنده میشود
در مشام جهان.
نامهایی
رویان
چون پیچکها
بافته بر آلاچیق آرمانی
سایه انداخته، بر ایمان یک جنبش
محمد
بیژن
اردشیر
احمد،
دستانشان
هم آشیانهی پرندگان بود
هم آوازهای شفافی تا اوج آبیها
که واژگان دوستی را
رویاروی ترکشهای بمبهای منفجر شده
ترویج میکرد
سعید
شهرام
حمید
... .
نامهایی را تکرار میکنم
که هر یک
بهرغم شب
پاکی زلال آفتاب ظهر
و بهرغم غروبهای خونین
طراوت پگاه دشت بهاری بود
چه بسیار بر گلهای قلبهایشان خم شدهام
و عطر عشق به انسان را
از پرچمها و گلبرگهایشان بوییدهام
رحمان
یاسر
ناصر
به نرمی ابر بودند
و اشکهای دیدگان رئوف یک ملت
و هم
ستبرترین صخرهی سوگند
بر عهدنامهی وفا
حسن
مجید
فاطمه...
اینک اما از رفتگانی سخن نمیگویم
که، تکرار آرزوهاشان
جزیی از دعای نماز روزانه است
و عقیق خونشان
انگشتر تابان شرف خاک
و گوشوارههای درخشان افتخار سرزمینشان
هر قطره خونشان
گلولهی توپی ست
بر جدارهی ناپاکی و خونخوارگی
و آیهیی
که نازل میشود
از برج حقیقت هستی
به رذالت شیطان
اینک
موجهای رود هستی را مینگرم
که در پیشانه
کفی از خنجرهای شکسته
و استخوانهای کشندگان دارد.
هم ریشهها،
زهره
گیتی
میترا،
هم مروارید دریا بودند
هم موجهای خروشان توفان،
ژیلا
بهروز
حسین
رشید،
نامهایی
میراث عطرآگین یک عشق
که پیاپی
با بادها پراکنده میشود
در مشام جهان.
نامهایی
رویان
چون پیچکها
بافته بر آلاچیق آرمانی
سایه انداخته، بر ایمان یک جنبش
محمد
بیژن
اردشیر
احمد،
دستانشان
هم آشیانهی پرندگان بود
هم آوازهای شفافی تا اوج آبیها
که واژگان دوستی را
رویاروی ترکشهای بمبهای منفجر شده
ترویج میکرد
سعید
شهرام
حمید
... .
نامهایی را تکرار میکنم
که هر یک
بهرغم شب
پاکی زلال آفتاب ظهر
و بهرغم غروبهای خونین
طراوت پگاه دشت بهاری بود
چه بسیار بر گلهای قلبهایشان خم شدهام
و عطر عشق به انسان را
از پرچمها و گلبرگهایشان بوییدهام
رحمان
یاسر
ناصر
به نرمی ابر بودند
و اشکهای دیدگان رئوف یک ملت
و هم
ستبرترین صخرهی سوگند
بر عهدنامهی وفا
حسن
مجید
فاطمه...
اینک اما از رفتگانی سخن نمیگویم
که، تکرار آرزوهاشان
جزیی از دعای نماز روزانه است
و عقیق خونشان
انگشتر تابان شرف خاک
و گوشوارههای درخشان افتخار سرزمینشان
هر قطره خونشان
گلولهی توپی ست
بر جدارهی ناپاکی و خونخوارگی
و آیهیی
که نازل میشود
از برج حقیقت هستی
به رذالت شیطان
اینک
موجهای رود هستی را مینگرم
که در پیشانه
کفی از خنجرهای شکسته
و استخوانهای کشندگان دارد.