هر سال، یک صحنه در ویلپنت پاریس، صحنهٴ حضور و فریاد ایرانی علیه استبداد خونریز ولایتفقیه است. صحنهای که به دنیا میگوید ایرانی اینجاست! صدای ایران اینجاست! خواست ایران اینجاست!
این صحنه را هر سال مقاومت ایران فراهم میکند، دعوت میکند، فرا میخواند تا همهٴ آنهایی که در خارج از ایران اختناق زده، میخواهند صدای خود را علیه سیاهی و تباهی ولایتفقیه بلند کنند، در آنجا بخروشند.
این حضور، شاید ضروریترین حضور ایرانیست. چرا که رساترین صدای ملت ایران را در جهان طنینانداز میکند. صدایی که فریاد یک ملت در زنجیر است که اکثریت آن پنج طبقه زیر خط فقر بهسر میبرند؛ ملتی که فرزندانش در زندانها قهرمانانه میایستند و میخروشند و زنانش آماج وحشیانهترین سرکوبهای همهٴ اعصار تاریخند. ملتی که فرزندانش از ناچاری به جای پدر نانآور خانه شدهاند... .
این صدا که هر سال از قلب مقاومت ایران برمیخیزد، همهٴ آن صداهای در گلو خفه شده را از حنجرهٴ ایرانیانی که در خارج از میهن بهسر میبرند فریاد میکند. این فریاد هر سال قویتر، و پرموج تر و بلندتر به گوش دنیا رسیده. و هر سال صداهای بیشتر و قویتری را از سینههای صاحبان وجدانهای بیدار جهان به خود پیوند داده است.
این صدا کارآترین صدای زمانه است. چرا؟
چون سکوت دنیا را در قبال جنایات ولایتفقیه در ایران شکسته؛ سکون دنیا را در قبال این تباهکاران زیرضرب گرفته، و زشتی همدستی با جانیان و معامله و مماشات با آخوندهای خونخوار و مکار را تقبیح کرده، و فریب و دجالیت آخوندها را رسوا کرده است.
ضرورت پیوستن به این فریاد و این حضور نیز هر سال بیشتر و بیشتر شده؛ و امسال نیز بیشتر از پیش. و بهراستی که این روزها از تمامی لحظهها و ثانیهها، برای همهٴ ایرانیان پیام میخیزد. از تمامی خبرها ندا میرسد. ندای به راه افتادن. بله بهراستی «طبل رحیل آمد و آواز جرسها». به راه افتادن برای چه؟
پاسخ را البته از سراسر ایران میتوان شنید! از تاریکیها و سردیها و گرسنگیهای پنج طبقه زیر خط فقر، از گلوی کارگران محروم، از دهان گرسنه و کام تشنهٴ کودکان خیابانی و بهویژه، بهویژه، این روزها از روزنهای زندانها میشنویم! یکی از این صداها، صدای غلامرضاست. صدای غلامرضا که این روزها به صد زبان فریاد میشود و به گوش میرسد میگوید: «ما با دهان بسته فریاد کردیم. ما از پشت دیوارهای قطور فریاد خود را رساندیم! صدای ما صدای مردمی است که زیر نعلین اختناق آخوندی غارت شدند، سرکوب شدند، برای کسب لقمه نانی حلقآویز شدند، و به فقر و گرسنگی کشانده شدند. اما ما صدای آنها را از قلب بندهای زندانها پراکندیم با این یقین و این انتظار که کسانی هستند که صدای ما را از ایران اسیر، در فضای دنیای آزاد بپراکنند. و حالا میعادگاه ایرانیان برای رساندن این فریاد، در ویلپنت در انتظار است. مقاومت ایران همهٴ امکانات رساندن این صدا را فراهم کرده است. خود را برسانید! صدای ما بشوید! بگذارید جهان، ما را که صدای مردم محروم ایران هستیم صدهزاران بار ضرب شده در صداهای شما بشنود. ولایتفقیه، این دشمن ایران و ایرانی طناب را بر گلوی ما انداخت تا صدای خلق را خاموش کند. اینک خروش شما، و حضور شماست که این صدا را صدهزاران بار تقویت میکند. صدای غلامرضا همچنان در گوشها طنینانداز است.
این صحنه را هر سال مقاومت ایران فراهم میکند، دعوت میکند، فرا میخواند تا همهٴ آنهایی که در خارج از ایران اختناق زده، میخواهند صدای خود را علیه سیاهی و تباهی ولایتفقیه بلند کنند، در آنجا بخروشند.
این حضور، شاید ضروریترین حضور ایرانیست. چرا که رساترین صدای ملت ایران را در جهان طنینانداز میکند. صدایی که فریاد یک ملت در زنجیر است که اکثریت آن پنج طبقه زیر خط فقر بهسر میبرند؛ ملتی که فرزندانش در زندانها قهرمانانه میایستند و میخروشند و زنانش آماج وحشیانهترین سرکوبهای همهٴ اعصار تاریخند. ملتی که فرزندانش از ناچاری به جای پدر نانآور خانه شدهاند... .
این صدا که هر سال از قلب مقاومت ایران برمیخیزد، همهٴ آن صداهای در گلو خفه شده را از حنجرهٴ ایرانیانی که در خارج از میهن بهسر میبرند فریاد میکند. این فریاد هر سال قویتر، و پرموج تر و بلندتر به گوش دنیا رسیده. و هر سال صداهای بیشتر و قویتری را از سینههای صاحبان وجدانهای بیدار جهان به خود پیوند داده است.
این صدا کارآترین صدای زمانه است. چرا؟
چون سکوت دنیا را در قبال جنایات ولایتفقیه در ایران شکسته؛ سکون دنیا را در قبال این تباهکاران زیرضرب گرفته، و زشتی همدستی با جانیان و معامله و مماشات با آخوندهای خونخوار و مکار را تقبیح کرده، و فریب و دجالیت آخوندها را رسوا کرده است.
ضرورت پیوستن به این فریاد و این حضور نیز هر سال بیشتر و بیشتر شده؛ و امسال نیز بیشتر از پیش. و بهراستی که این روزها از تمامی لحظهها و ثانیهها، برای همهٴ ایرانیان پیام میخیزد. از تمامی خبرها ندا میرسد. ندای به راه افتادن. بله بهراستی «طبل رحیل آمد و آواز جرسها». به راه افتادن برای چه؟
پاسخ را البته از سراسر ایران میتوان شنید! از تاریکیها و سردیها و گرسنگیهای پنج طبقه زیر خط فقر، از گلوی کارگران محروم، از دهان گرسنه و کام تشنهٴ کودکان خیابانی و بهویژه، بهویژه، این روزها از روزنهای زندانها میشنویم! یکی از این صداها، صدای غلامرضاست. صدای غلامرضا که این روزها به صد زبان فریاد میشود و به گوش میرسد میگوید: «ما با دهان بسته فریاد کردیم. ما از پشت دیوارهای قطور فریاد خود را رساندیم! صدای ما صدای مردمی است که زیر نعلین اختناق آخوندی غارت شدند، سرکوب شدند، برای کسب لقمه نانی حلقآویز شدند، و به فقر و گرسنگی کشانده شدند. اما ما صدای آنها را از قلب بندهای زندانها پراکندیم با این یقین و این انتظار که کسانی هستند که صدای ما را از ایران اسیر، در فضای دنیای آزاد بپراکنند. و حالا میعادگاه ایرانیان برای رساندن این فریاد، در ویلپنت در انتظار است. مقاومت ایران همهٴ امکانات رساندن این صدا را فراهم کرده است. خود را برسانید! صدای ما بشوید! بگذارید جهان، ما را که صدای مردم محروم ایران هستیم صدهزاران بار ضرب شده در صداهای شما بشنود. ولایتفقیه، این دشمن ایران و ایرانی طناب را بر گلوی ما انداخت تا صدای خلق را خاموش کند. اینک خروش شما، و حضور شماست که این صدا را صدهزاران بار تقویت میکند. صدای غلامرضا همچنان در گوشها طنینانداز است.