روحانی روی کارآمد تا با «تعامل» با غرب راه نفسی برای رژیم باز کند، ولیفقیه هم در هراس از قیام مردم و بروز «فتنهیی به مراتب خطرناکتر از فتنهٴ 88) ناگزیر از مهندسی نمایش انتخابات و روی کار آوردن جلیلی دست کشید و به روحانی تن داد. خوب است ببینیم بعد از 10ماه که از روی کارآمدن روحانی میگذرد، رژیم ولایتفقیه که او برای نجات آن آمده بود، در چه نقطهیی است؟ آیا روحانی توانسته از بحرانها کم کند؟ یا لااقل شدت و حدّت بحرانها و تنگناهای مرگبار رژیم را کاهش دهد؟ آیا توانسته آن طور که مورد نظر رفسنجانی بود، در ازای دادن هستهای، نظر لطف غربیها را جلب کند و خلاصه آیا روحانی و سیاستهایش توانسته سایه فروپاشی و سرنگونی را که بر سر رژیم خیمه زده، لااقل چند قدمی دورتر کند؟
جواب باند ولیفقیه به این سؤالها، قاطعانه منفی است. فریاد و فغان آنها از همه طرف به آسمان بلند است و صراحتاً میگویند که این سیاستها نه تنها «عزت نظام» را لگدمال کرده، بلکه دارد کل نظام را به باد فنا میدهد، آخرین این موضعگیریها، نامه دهها تن از آخوندهای حوزه، به ولیفقیه است که به قول خودشان دست استمداد به سوی او دراز کرده و از «ناهنجاریهای فرهنگی، اقتصادی و سیاست خارجی» یعنی در واقع در همهٴ زمینهها! «ابراز نگرانی» کردهاند. در زمینه اتمی ناله سر دادهاند که در ازای دادن همه چیز، هیچ چیز به دست نیاوردیم (کیهان 26فروردین). این معنی را یکی از نمایندگان باند ولیفقیه به نام رسایی، در جلسه علنی مجلس (24فروردین) با عدد و رقم این طور بیان کرد که «در توافقنامه ژنو 28امتیاز دادیم و 8امتیاز گرفتیم که این امتیازها از نظر کیفی هم قابل مقایسه نیست».
اما ببینیم باند خود رفسنجانی ـ روحانی چه میگویند؟ این باند تا چندی پیش از سیاستها و عملکردهای دولت روحانی بهطور کامل دفاع میکرد و طرف مقابل را به خصومت و سیاهنمایی متهم مینمود، اما به نظر میرسد شکست دولت روحانی در زمینههای مختلف چنان است که دیگر باند خودی هم قادر به کتمان و پردهپوشی آن نیست. روزنامه ابتکار متعلق به همین باند، در سرمقاله (26فروردین) خود با عنوان گویای «یک دولت و چند مخمصه خودساخته» برخلاف همیشه که باند ولیفقیه را بهعنوان عامل ناکامیهای روحانی معرفی میکرد خود دولت تز را باعث اصلی این بحرانها و مخمصهها میداند. این مقاله چنین شروع میشود: «هرچه که زمان به جلو میرود و از 24خرداد سال 92 فاصله میگیریم، مخمصهها و چالشهای پیش روی دولت یازدهم بیشتر و متنوع تر میشود».
ابتکار سپس بعضی از این بحرانها اشاره میکند، از جمله بحران یارانهها، بحران معرفی ابوطالبی بهعنوان سفیر در مللمتحد و بهخصوص بر شکست بزرگ و استراتژیک دولت روحانی در ایجاد رابطه با غرب و بهخصوص با آمریکا دست میگذارد. یعنی همان چیزی که این جماعت بهعنوان پیروزی مشعشع روحانی در قبال همهٴ شکستها و فضیحتهای آن علم میکرد؛ اما این بار تلخکامی خود را چنین بیان میکند: «فردای روزی که تماس تلفنی باراک اوباما با حسن روحانی در نیویورک برقرار شد، بسیاری از ما ایرانیان خوشبینانه به احتمال پایان 34سال قطع روابط ایران و آمریکا، بازگشایی سفارتخانه و اعزام سفیر ایران به واشینگتن و بالعکس فکر میکردیم. حالا بیش از شش ماه از آن تماس تلفنی معروف گذشته است. در این مدت دیدارهای مکرری بین محمدجواد ظریف و جان کری و عراقچی با وندی شرمن برگزار شده است. با این حال اما چیزی عوض نشد. اعزام سفیر به واشینگتن که هیچ، در همین ابتدای کار برای معرفی حمید ابوطالبی بهعنوان سفیر جدید کشورمان در سازمان ملل و اعزام او به نیویورک هم به مشکل برخوردهایم».
ابتکار سپس به روحانی و دولتش تو سری میزند که چرا در معرفی ابوطالبی تدبیر کافی نکردی؟ و «دولت را در یک منگنه و مخمصه ناخواسته اما خود کرده دیگری گرفتار» کردی؟ که «راه پس و پیشی برای برونرفت از آن متصور نیست» ؟! و به همین ترتیب به شکست سیاستها و عملکردهای دولت روحانی در زمینههای اقتصادی و اجتماعی مثل یارانهها اذعان میکند.
واقعیت این است که بحرانهای فراگیر و زنجیرهیی رژیم را دیگر نمیشود از هم تفکیک کرد. هر بحران، بحران دیگری میزاید و بحرانها به هم میپیوندند، چرا که هر مسألهیی در این نظام زهر خورده به سرعت به یک بحران تمامعیار تبدیل میشود و رژیم را در وضعیتی قرار میدهد که نه راه پس دارد نه راه پیش. نمونهاش سفر خانم اشتون، نمونهاش قطعنامه پارلمان اروپا، نمونهاش همین معرفی ابوطالبی، نمونهاش فضیحت سبد کالا و نمونهٴ اخیرش همین طرح مفتضح بهاصطلاح خود انصرافی از یارانهها و…
این وضعیت، به دولت روحانی و بیتدبیری آن برنمیگرده، منظور این نیست که دولت روحانی با تدبیر عمل کرده، نه! بلکه منظور آن است که وضع رژیم چنان است که هر تدبیری به همین نتایجی که دیدیم منجر میشد و هر کس دیگر، در چارچوب این رژیم هم، نمیتوانست بهتر از روحنی عمل کند. درست مانند یک بیمار محتضر که دیگر هیچ دوایی کارساز نیست و از دست هیچکس کاری برنمیآید؛ هر دارویی از قضا وضعیت را بدتر میکند و به قول معروف «از قضا سرکنگبین صفرا» میفزاید. آری رژیم زهر خورده و محتضر ولایت نیز به آستانهٴ سقوط رسیده و بحرانهای به هم پیوسته و متداخل روشنترین علامت آن است.
جواب باند ولیفقیه به این سؤالها، قاطعانه منفی است. فریاد و فغان آنها از همه طرف به آسمان بلند است و صراحتاً میگویند که این سیاستها نه تنها «عزت نظام» را لگدمال کرده، بلکه دارد کل نظام را به باد فنا میدهد، آخرین این موضعگیریها، نامه دهها تن از آخوندهای حوزه، به ولیفقیه است که به قول خودشان دست استمداد به سوی او دراز کرده و از «ناهنجاریهای فرهنگی، اقتصادی و سیاست خارجی» یعنی در واقع در همهٴ زمینهها! «ابراز نگرانی» کردهاند. در زمینه اتمی ناله سر دادهاند که در ازای دادن همه چیز، هیچ چیز به دست نیاوردیم (کیهان 26فروردین). این معنی را یکی از نمایندگان باند ولیفقیه به نام رسایی، در جلسه علنی مجلس (24فروردین) با عدد و رقم این طور بیان کرد که «در توافقنامه ژنو 28امتیاز دادیم و 8امتیاز گرفتیم که این امتیازها از نظر کیفی هم قابل مقایسه نیست».
اما ببینیم باند خود رفسنجانی ـ روحانی چه میگویند؟ این باند تا چندی پیش از سیاستها و عملکردهای دولت روحانی بهطور کامل دفاع میکرد و طرف مقابل را به خصومت و سیاهنمایی متهم مینمود، اما به نظر میرسد شکست دولت روحانی در زمینههای مختلف چنان است که دیگر باند خودی هم قادر به کتمان و پردهپوشی آن نیست. روزنامه ابتکار متعلق به همین باند، در سرمقاله (26فروردین) خود با عنوان گویای «یک دولت و چند مخمصه خودساخته» برخلاف همیشه که باند ولیفقیه را بهعنوان عامل ناکامیهای روحانی معرفی میکرد خود دولت تز را باعث اصلی این بحرانها و مخمصهها میداند. این مقاله چنین شروع میشود: «هرچه که زمان به جلو میرود و از 24خرداد سال 92 فاصله میگیریم، مخمصهها و چالشهای پیش روی دولت یازدهم بیشتر و متنوع تر میشود».
ابتکار سپس بعضی از این بحرانها اشاره میکند، از جمله بحران یارانهها، بحران معرفی ابوطالبی بهعنوان سفیر در مللمتحد و بهخصوص بر شکست بزرگ و استراتژیک دولت روحانی در ایجاد رابطه با غرب و بهخصوص با آمریکا دست میگذارد. یعنی همان چیزی که این جماعت بهعنوان پیروزی مشعشع روحانی در قبال همهٴ شکستها و فضیحتهای آن علم میکرد؛ اما این بار تلخکامی خود را چنین بیان میکند: «فردای روزی که تماس تلفنی باراک اوباما با حسن روحانی در نیویورک برقرار شد، بسیاری از ما ایرانیان خوشبینانه به احتمال پایان 34سال قطع روابط ایران و آمریکا، بازگشایی سفارتخانه و اعزام سفیر ایران به واشینگتن و بالعکس فکر میکردیم. حالا بیش از شش ماه از آن تماس تلفنی معروف گذشته است. در این مدت دیدارهای مکرری بین محمدجواد ظریف و جان کری و عراقچی با وندی شرمن برگزار شده است. با این حال اما چیزی عوض نشد. اعزام سفیر به واشینگتن که هیچ، در همین ابتدای کار برای معرفی حمید ابوطالبی بهعنوان سفیر جدید کشورمان در سازمان ملل و اعزام او به نیویورک هم به مشکل برخوردهایم».
ابتکار سپس به روحانی و دولتش تو سری میزند که چرا در معرفی ابوطالبی تدبیر کافی نکردی؟ و «دولت را در یک منگنه و مخمصه ناخواسته اما خود کرده دیگری گرفتار» کردی؟ که «راه پس و پیشی برای برونرفت از آن متصور نیست» ؟! و به همین ترتیب به شکست سیاستها و عملکردهای دولت روحانی در زمینههای اقتصادی و اجتماعی مثل یارانهها اذعان میکند.
واقعیت این است که بحرانهای فراگیر و زنجیرهیی رژیم را دیگر نمیشود از هم تفکیک کرد. هر بحران، بحران دیگری میزاید و بحرانها به هم میپیوندند، چرا که هر مسألهیی در این نظام زهر خورده به سرعت به یک بحران تمامعیار تبدیل میشود و رژیم را در وضعیتی قرار میدهد که نه راه پس دارد نه راه پیش. نمونهاش سفر خانم اشتون، نمونهاش قطعنامه پارلمان اروپا، نمونهاش همین معرفی ابوطالبی، نمونهاش فضیحت سبد کالا و نمونهٴ اخیرش همین طرح مفتضح بهاصطلاح خود انصرافی از یارانهها و…
این وضعیت، به دولت روحانی و بیتدبیری آن برنمیگرده، منظور این نیست که دولت روحانی با تدبیر عمل کرده، نه! بلکه منظور آن است که وضع رژیم چنان است که هر تدبیری به همین نتایجی که دیدیم منجر میشد و هر کس دیگر، در چارچوب این رژیم هم، نمیتوانست بهتر از روحنی عمل کند. درست مانند یک بیمار محتضر که دیگر هیچ دوایی کارساز نیست و از دست هیچکس کاری برنمیآید؛ هر دارویی از قضا وضعیت را بدتر میکند و به قول معروف «از قضا سرکنگبین صفرا» میفزاید. آری رژیم زهر خورده و محتضر ولایت نیز به آستانهٴ سقوط رسیده و بحرانهای به هم پیوسته و متداخل روشنترین علامت آن است.