728 x 90

صفحه ويژه موقت ـ بابك زنجاني,

خلاصه مصاحبه بابک زنجانی بسیجی میلیاردر

-

با رفسنجانی
با رفسنجانی
بابک زنجانی که دزدیها و اختلاسهای او یکی از موضوعات جنگ گرگها در ماههای اخیر بوده است، در مصاحبه‌ای با هفته‌نامه آسمان در هفته اول دی 92 به‌طور مفصلی به روند میلیاردر شدن خودش در حاکمیت آخوندی پرداخته و با جزئیات، از مشارکت باندهای غارتگر سپاه، وزارت اطلاعات، وزارت خارجه، ریاست جمهوری، مجلس، مجمع تشخیص مصلحت نظام، بانک مرکزی، گمرک و... . در این دزدیها یاد کرده است. بابک زنجانی که پیش از این گفته بود من بسیجی اقتصادی نظام هستم، در خلال این مصاحبه تلاش می‌کند میلیاردر شدن خودش را خواست خدا و معجزه بنآمد ولی در لابلای صحبتهایش روابط کثیف او با باندهای سپاه پاسداران و سایر سردمداران رژیم برای پولشویی، دور زدن تحریمها، لاپوشانی پروژه ساختن بمب اتمی به خوبی نمایان است. ظاهراً صحبتهای جهانگیری در روز دوم سال نو مبنی بر این‌که بابک زنجانی پول آن‌چنانی ندارد نیز، نیاز شدید آخوند روحانی به ادامه فعالیت بابک زنجانی در پولشویی و دور زدن تحریمهاست. مصاحبه بابک زنجانی با هفته‌نامه آسمان از 16هزار کلمه به 4هزار کلمه کوتاه شده است:
روزنامه آسمان مصاحبه با بابک زنجانی را این‌طور آغاز کرده است:
«جوانی که در آستانه چهل سالگی، 25هزار میلیارد تومان سرمایه دارد. ساعت 100 میلیون تومانی به دست می‌کند و بیش از 60 شرکت دارد.
پرسش: قبل از طرح مباحثی که درباره شما مطرح است می‌خواهم بدانم که شما فعالیتهای اقتصادی‌تان را از کجا آغاز کرده‌اید؟
پاسخ: فکر می‌کنم در سال 73-72 دیپلم گرفتم. همزمان با تحصیلم کار هم می‌کردم. به بازار می‌رفتم. در کار سکه و طلا و جواهر بودم. در بازار کارگاهی داشتم که طلاسازی می‌کردم... کارگر و کارمند داشتم. فکر می‌کنم اولین ورودی پولم حدود 20 تا 30هزار تومان بود. یک موتورگازی داشتم که آن را فروختم... . دو سال بعد به سربازی رفتم. زمانی که به سربازی رفتم در سپاه تقسیم شدم. من را به اردکان یزد فرستادند. سه ماه اول آموزشی‌ام آنجابود. از آنجابه پادگان ولیعصر تهران منتقل شدم. من را به قرارگاه فرماندهی سپاه فرستادند. حدود 14-13ماه آنجا بودم. زمانی که در آن مجموعه بودم یادم هست آقای هاشمی رفسنجانی، برای بازدید به آنجاآمدند. گفتند تعدادی سرباز برای ریاست جمهوری، بانک مرکزی و جاهای مختلف انتخاب کنید. فکر کنم سال 75 بود. وقتی به‌عنوان سرباز به بانک مرکزی رفتم، گفتند شما باید به‌عنوان راننده، آقای نوربخش را جابه‌جا کنید»...
بابک زنجانی سپس در توضیح این‌که چطور شد این همه به شما اعتماد شد و راننده نوربخش شدید، فریبکارانه آن را خواست خدا قلمداد کرده و می‌گوید:
«همین الآن در مجموعه کاری ما، افراد خیلی با استعدادی هستند که وقتی روز اول آمدند، خیلی به آنها اعتماد نمی‌کردیم. اما امروز حسابهای میلیاردی ما دست اینهاست. دست چکهایمان دست این افراد است. خود آقای شیرازی منش [اشاره می‌کند به فردی که در مصاحبه حضور دارد] پروژه کیش ما را در اختیار دارد. ایشان حداقل نزدیک به 1000میلیارد تومان پروژه در دستش دارد. ما ایشان را چطور شناختیم. اتفاقی بود...
پرسش: آقای کریمی تا چه سالی مدیرعامل منطقه آزاد کیش بودند و از چه زمانی به سیستم آقای زنجانی آمدند؟
پاسخ: آقای کریمی تا سال 88 مدیرعامل سازمان منطقه آزاد کیش بودند و پس از فراغت از آن‌جا، از سال 89 به‌عنوان قائم‌مقام آقای زنجانی فعالیت‌شان را آغاز کردند و مدیرعامل شرکت ”قشم ایر“ هستند. یکی دیگر از معاونان ایشان هم که دوست ما بودند الآن مدیرعامل واحد دوبی آقای زنجانی هستند.
زمانی که خدمت سربازی‌ام تمام شد آقای نوربخش گفتند می‌خواهی چه کار کنی؟ اگر بخواهی می‌توانی این‌جا بمانی».
بابک زنجانی در قسمت دیگری از مصاحبه خودش به نقش بانک مرکزی رژیم در ایجاد نوسانات مصنوعی ارز برای چپاول مردم هم اشاره می‌کند. خبرنگار از او می‌پرسد:
«پرسش: در جایی گفته بودید که آقای نوربخش به شما دلار می‌داد تا در بازار پخش کنید. ماجرای آن چه بود؟
پاسخ: وقتی خدمت سربازی‌ام تمام شد آقای نوربخش 5-4 جا را انتخاب کرده بود و برای کنترل بازار به آنها دلار می‌داد تا در بازار پخش کنند. آن وقتها دلار رسمی 300 تومان بود و بیرون قیمت دلار در حال رشد بود و همه می‌گفتند ارزش یک دلار می‌خواهد معادل یک‌هزار تومانی شود. خاطرم هست مردم می‌رفتند شب تا صبح در صف بانکها می‌خوابیدند تا دلار بگیرند و در بازار آزاد بفروشند. آقای نوربخش به من گفت شما هم بیا در این مجموعه‌هایی که دارند کار می‌کنند [دلار به بازار تزریق می‌کنند] و 4 یا 5نفر بودند کار کن. به من اعتماد پیدا کرده بود. برای هر کس سقفی تعیین شده بود. سقف بقیه بالا بود. 50 میلیون دلار و 100 میلیون دلار...
پرسش: سقف شما چقدر بود؟
-پاسخ: سقف اعتباری من 20 میلیون دلار بود.
پرسش: اولین ارزی که از بانک مرکزی برای توزیع در بازار گرفتید چقدر بود؟
پاسخ: 17 میلیون دلار. اولین کارمزدی هم که گرفتم 17 میلیون تومان بود... این کار را انجام دادم تا این‌که آقای نوربخش فوت کردند.
پرش: بعد از فوت مرحوم نوربخش و بانک مرکزی چه کار کردید؟
پاسخ: آن موقع بررسی کرده بودم و متوجه شده بودم که در بین کسانی که پول‌های زیادی می‌آورند ”سالامبور“ فروش‌ها [و کسانی که پوست گوسفند می‌فروشند] ، ارزهای زیادی به داخل کشور می‌آورند.
پرسش: مثلاً در چه ارقامی؟
پاسخ: از 10 میلیون دلار گرفته تا 30 میلیون دلار. آنها پوست گوسفند را جمع می‌کردند و به خارج از کشور می‌بردند. در ترکیه و ایتالیا می‌فروختند و پولش را به داخل کشور می‌آوردند. آن زمان با یکی از این ”سالامبور“ فروش‌ها آشنا شدم... در دفتر میرداماد بودم که آمدم کار سالامبور فروشی را به‌صورت قوی شروع کردم.
پرسش: چقدر منابع مالی داشتید؟
پاسخ: حدود 800 میلیون تومان داشتم.
پرسش: از راه دلارفروشی درآورده بودید؟
پاسخ: از دلارفروشی بود. از فعالیتهای دیگر هم بود.
پرسش: مثلاً چه کار می‌کردید؟
پاسخ: آدامس خارجی می‌آوردم. واردات شامپو می‌کردم. مواد غذایی وارد می‌کردم. ماءالشعیر ژوه را آوردم. هرچه که به دستم می‌رسید انجام می‌دادم...
پرسش: شما چقدر در فیلم سینمایی ”هیچ‌کجا هیچ‌کس“ سرمایه‌گذاری کرده‌اید؟
پاسخ: یک میلیارد و 50 میلیون تومان...
پرسش: از فروش ”سالامبورها“ ، چقدر سود کردید؟
پاسخ: در اولین کانتینری که به ترکیه فرستادم هر پوست برایم نیم دلار (حدود 500 تومان) تمام شده بود و در آنجا19 تا 20 دلار فروخته شد. پولم یکدفعه چندین برابر شد»...
در این جا تناقض بزرگ دیگری بیرون می‌زند. این‌که در دزد بازار حاکمیت آخوندی، وقتی کسی به آنان نزدیک است، دستش در هر گونه جابه‌جا کردن پول باز است. از این‌رو، خبرنگار می‌پرسد:
«پرسش: یک جوان 22ساله در آن زمان 3 تا 4میلیارد تومان در حساب بانکی‌اش پول باشد، طبیعتاً ممکن است نهادهای نظارتی روی آن حساس شوند. درست است؟
پاسخ: بله.
پرسش: از طرف این نهادها هیچ وقت با شما تماس نگرفتند؟
پاسخ: ... همه می‌دیدند که این پول چه اتفاقی برایش می‌افتد... اواخر سال 1996 بود که بحران روسیه اتفاق افتاد و آنها دیگر پوستها را نخریدند».
نگاهی هم به زندانی شدن بابک زنجانی و رفتار زندانبانان با او و مقایسه آن با شقاوتبارترین رفتار با سایر زندانیان نیز، خالی از لطف نیست. یک به‌اصطلاح زندانی، بدون بازجو و بدون حساب پس دادن به کسی. زندانی‌ای که در همان به‌اصطلاح زندان، همهٴ کارها هم به او سپرده شده است. بابک زنجانی می‌گوید:
«من جنس مدت دار به کارخانه‌های ترکیه می‌فروختم و از آنها سفته می‌گرفتم. کم کم سفته‌ها برگشت خورد و چکهای من هم در تهران دچار مشکل شد...
پرسش: به‌خاطر چکهای برگشتی‌تان چقدر زندان برایتان بریدند؟
پاسخ: حداکثر زندان برای چک برگشتی دو سال بود که برای من هم دو سال زندان بریدند. هر چه به مردم زنگ می‌زدم که اجازه بدهید من بیایم بیرون تا بتوانم پولها را از ترکیه برگردانم، فایده نداشت. کسی به حرف یک جوان 22ساله گوش نمی‌داد.
پرسش: در زندان اوین بودید؟
پاسخ: خیر. در زندان قصر بودم. 18ماه در آن بند بودم. چون در زندان، زندانی خوبی بودم، ادارهٴ فروشگاه زندان را به من سپردند. به من گفتند ماهی 100 تا 150هزار تومان به زندان بدهم و خودم سوپرمارکت را اداره کنم. از این فروشگاه پول خوبی در می‌آوردم.
پرسش: در زندان بازجو داشتید؟
پاسخ: خیر. در زندان اصلاً کسی نیآمد تا با من صحبت کند.
پرسش: چه چیزهایی در فروشگاه زندان می‌فروختید؟
پاسخ: نوشابه، کیک، تن ماهی، خیار، گوجه و... زندانیها هم مایحتاج‌شان را از این فروشگاه می‌خریدند.
پرسش: بعد از خارج شدن از زندان چه کار کردید؟
پاسخ: به ذهنم رسید بروم سفته‌هایم را در ترکیه وصول کنم. آن موقع دلار به 1700 تا 1800 تومان رسیده بود. در حالی که بدهی من روی دلار 900 تومانی بود، بنابراین سفته‌ها را که نقد کردم پول‌هایم بیشتر شد. پولها را به ایران فرستادم... دوباره می‌خواستم از راه کوه به کشور برگردم که نیروهای سپاه پاسداران مرا گرفتند و به زندان ارومیه بردند.
پرسش: چند وقت در ارومیه زندان بودید؟
پاسخ: حدود پانزده روز در یک اتاق انفرادی بودم. ظاهراً استعلام کرده بودند که منافق و این‌طور چیزها نباشم. بعد مرا به دادگاه فرستادند و دادگاه 50هزار تومان جریمه‌ام کرد و فرستاد داخل کشور. این بار به ترکیه برگشتم...
پرسش: چه شرکتهایی در آن مقطع خریدید؟
پاسخ: به‌طور مثال شرکت ”تاتونگ“ را خریدم. که مانیتور تولید می‌کرد. آدامس ”خروس نشان“ را خریدم. شرکت واردات و صادرات ”سورینت“ را ایجاد کردم. یادم هست خمیردندان ”کلگیت“ ، نسکافه، آبجوی ژور، شکلات ”هوبی“ ، شامپوی ”هد، اند، شولدرز“ و محصولات ”اوکر“ را وارد می‌کردم. شاید در این زمینه در ایران همتا نداشتیم. تنها کسی بودم که کانتینرهای بزرگ کالا در ترکیه می‌آوردم... وضع مالی خوبی داشتم. پول داشتم اما بانکهای ایران قبول نمی‌کردند.
پرسش: با این ”ال. سی“ های یکساله چه کالایی می‌آورید؟
پاسخ: قهوه، شکر، روغن زیتون، ماکارونی ”آنکارا“ ، خلاصه هر چیزی که یک ساله به من می‌فروختند می‌گرفتم و وارد می‌کردم. جنس‌ها را می‌آوردم ایران و نقد می‌فروختم و یکساله پولش را برمی‌گرداندم. تا این‌که تصمیم گرفتم من هم مثل آن فرد، مجموعه بانکی درست کنم.
پرسش: در همان ترکیه به فکر ایجاد بانک افتادید؟
پاسخ: خیر. رفتم امارات. آنجاگفتند برای ایجاد بانک باید 150 میلیون دلار پول داشته باشم. اما دیدم می‌توان با 5 میلیون دلار یک مؤسسه مالی- اعتباری ایجاد کرد. بنابراین یک مؤسسه مالی- اعتباری در امارات درست کردم که مجوز ”سورنیت“ هم گرفت و با بانکهای مختلف کار کرد. فعالیتهای اقتصادی خودم، گردش مالی خیلی زیادی ایجاد کرده بود. ... .. منابعم به حد میلیارد رسیده بود. ... . کارهایم خیلی خوب پیش می‌رفت که به سال 88 رسیدیم»...
از این‌جا به بعد بابک زنجانی در درون باندهای مافیای آخوندی، برای دور زدن تحریمها، سراغ تأسیس بانک می‌رود و رژیم هم همه جا، در را برایش باز می‌کند. خبرنگار می‌پرسد:
«پرسش: برخی می‌گویند شما آدم مشایی هستید...
پاسخ: آقای مشایی چه کمکی می‌توانست به من بکند. مثلاً من شامپو می‌آوردم، می‌خواست بگوید اجازه بدهید شامپویش برود!... یا مثلاً قهوه می‌آوردم، بگوید بگذارید قهوه‌اش را بفروشد! خاطرم هست در زمان ریاست‌جمهوری آقای احمدی‌نژاد و در زمان تحریمها یک تز مطرح شد که یکسری افراد را معرفی کنند تا پول نفت به حساب آنها برود تا بعد به کشور منتقل شود...
پرسش: شما مالک هواپیمایی قشم هستید. این شرکت بزرگ را چطور خریدید؟
پاسخ: هواپیمایی قشم را سال 1385 خریدم. این شرکت برای یکی از نهادها بود...
پرسش: بپردازیم به همکاری شما با قرارگاه خاتم الانبیاء...
پاسخ: همکاری ما با قرارگاه ادامه داشت. حتی قرار شد تا آنها را هم در هواپیمایی ”قشم ایر“ شریک کنیم. حتی مشارکت نامه را هم نوشتیم.
پرسش: با چند درصد سهام؟
پاسخ: 50 درصد قرارگاه و 50 درصد من. این کار در حال اتمام بود که آقای قاسمی از قرارگاه خاتم الانبیاء رفتند و وزیر نفت شدند. ایشان که رفت کارهای این فرد می‌ماند. ولی قرارگاه کارهای قدیمی‌اش را با من کم و بیش ادامه می‌داد... رفتم مالزی تا بانک تأسیس کنم... سفیر تاجیکستان در ایران با رئیس‌جمهورشان دوست بود. ایشان برایم وقت گرفت و رفتم پیش رئیس‌جمهور. گفتند می‌خواهید چه کار کنید. گفتم می‌خواهم بانک درست کنم تا هم در این کشور و هم در کشورهای دیگر کار کنم. پرسید دولتی هستی یا خصوصی. گفتم خصوصی هستم. به هیچ جا هم ارتباطی ندارم.
پرسش: وزارت‌خارجه ایران روی ارتباط شما با رئیس‌جمهور تاجیکستان حساس نشد و از شما سؤال و جواب نکردند؟
پاسخ: خیر. هیچی.
پرسش: خیلی برایم جالب است که با این ارتباطات و مبادلات مالی کاری به کارتان ندارند و درباره ارتباط تان سؤال نمی‌کنند! چون شنیده‌ام در این‌گونه موارد و هماهنگی برای سرمایه‌گذاری خارجی از طریق وزارت‌خارجه اقدام می‌شود.
پاسخ: ... من هم یک 4 میلیون دلار و یک 100 میلیون دلار به تاجیکستان بردم.
پرسش: از کجا این پول را آوردید؟
پاسخ: از ترکیه به حساب تاجیکستان ریختم. بعد که این پول را بردم، رئیس‌جمهور تاجیکستان اجازه ایجاد بانک را به من دادند. اما بعداً گفتند برای این‌که بانک ”اپراتیو“ شود، 104 میلیون دلار کم است. باید رقمش به 200 میلیون دلار برسد. مابقی‌اش را دوباره در ترکیه آماده و به حساب واریز کردم.
پرسش: این کارها برای دو، سه سال اخیر است. بعید است در این سالها دیگر کار پوست گوسفند در ترکیه کرده باشید. فعالیت اقتصادی‌تان در ترکیه چه بود؟
پاسخ: شرکتهای مختلفی در ترکیه داشتم. کارخانه آلومینیوم داشتم. شرکتهایی داشتم که کالاهایی به ایران می‌فرستاد. صادرات و واردات می‌کردم. یکی از معروف‌ترین خطوط اتوبوسرانی ترکیه را داشتم. ایرلاین معروف انورایر را داشتم.
پرسش: یعنی این شرکتها را الآن دیگر ندارید؟
پاسخ: چرا هم‌چنان دارم. ایرلاینی که گفتم دومین خط هواپیمایی ترکیه است.
پرسش: نهایتاً بانک تاجیکستان را باز کردید؟
پاسخ: بله. وقتی هم این بانک را باز کردم رفتم مالزی.
پرسش: چرا با همان بانک تاجیکستانی کارهای مالی بزرگ تان را انجام ندادید؟
پاسخ: چون بسیاری از بیمه‌ها حاضر نیستند ریسک بانکهای تاجیکستانی را بپذیرند. در مورد بانکهای مالزیایی این کار راحت‌تر انجام می‌شود. به همین دلیل در مالزی بانکی را پیدا کردم که برای دولت اندونزی بود. گفتم من این‌جا را می‌خرم. گفتند 104 میلیون دلار اصل سپرده‌اش است و 50 میلیون دلار هم باید بابت سرقفلی‌اش بدهی.
پرسش: صددرصد سهامش را می‌خواستید بخرید؟
پاسخ: خیر. با آن شرایطی که گفتم 60 درصد سهام بانک را واگذار می‌کردند. ما هم آن 104 میلیون دلار و 50 میلیون دلار را به اضافه 6-5 میلیون دلار به واسطه‌ها که کمک کردند این کار انجام شود، دادیم و 60 درصد بانک را خریدیم. حدود 15 میلیون دلار هم دادیم و ساختمان خریدیم و نیرو گرفتیم. تمام تجربیاتی که در امارات داشتم را جمع کردم و یک بانک حرفه‌ای در مالزی درست کردم... بچه‌های وزارت نفت و نهادهای دیگر، کارهای مرا دیدند. من 5/17میلیارد یورو از پول ایران را که قفل بود، انتقال دادم به حسابهایشان. بانک مالزیایی (First Islamic bank) را به 22 بانک داخل کشور لینک کرده‌ام. در 22 بانک کامپیوتر گذاشته بودم و پول را به حسابهای مردم در اروپا می‌ریختم...
پرسش: شما کارهای انتقال پول برای قرارگاه خاتم الانبیاء در زمان ریاست آقای رستم قاسمی را، در آنجاانجام می‌دادید. وقتی ایشان وزیر نفت شدند به شما پیشنهاد کردند که وارد کارهای نفتی شوید؟
پاسخ: خیر. ایشان حتی یک بار همچنین پیشنهادی به من نکردند. بچه‌های شرکتهای مختلف نفت می‌شنیدند که سیستم ما دارد کار می‌کند. چون حساب باز کردن در بانکهای خارج خیلی سخت است. نفتی‌ها شنیده بودند که بانک First Islamic دارد این کار را انجام می‌دهد و یک مجموعه‌ایرانی است که تندتند پول حواله می‌کند. از طرف دیگر، 22 بانک در ایران به سیستم من متصل شده بود. هر کس که می‌رفت حتی 2هزار یورو در بانکی حواله می‌کرد، اسم بانک من روی آن نوشته می‌شد. روی حواله می‌نوشت، فرستنده پول First Islamic Bank. این را همه می‌دیدند. تا این‌که یکی از بچه‌های نفت را دیدم که در نیکو کار می‌کرد.
پرسش: آن شخص نفتی که شما دیدید چه کسی بود؟
پاسخ: آقای کمال دانشیار بودند. [رئیس اسبق کمیسیون انرژی مجلس] آقای دانشیار به من گفتند ما هم می‌خواهیم در First Islamic Bank حساب باز کنیم... من هماهنگ کردم و کمتر از 5ساعت، این پول (حدود 15 میلیون دلار) منتقل شد. این کار که انجام شد آقای دانشیار خیلی خوشحال شدند و گفتند شما به شرکت بیایید و با رئیس‌مان، آقای جشن‌ساز آشنا شوید. من رفتم آقای جشن‌ساز، مدیرعامل نیکو را دیدم. ایشان از من خواست تا کاری کنم حسابهایشان باز شود.
پرسش: یعنی چه که کمک کنید حسابهای نیکو باز شود. مگر حسابهای این شرکت بسته بود؟
پاسخ: کسی پول از نیکو نمی‌گرفت. کسی حساب برایش باز نمی‌کرد. گفتم در بانک برایتان حساب باز می‌کنم و کارهایتان را عملیاتی می‌کنم. آقای جشن‌ساز همان جا با آقای قاسمی (وزیر نفت) تلفنی تماس گرفت... مرا دعوت کردند بانک مرکزی. چند وزیر هم در جلسه حضور داشتند.
پرسش: چه وزرایی در جلسه بودند؟
پاسخ: آقای غضنفری، وزیر صنعت، معدن و تجارت بودند. آقای حسینی، وزیر اقتصاد؛ آقای بهمنی، رئیس کل بانک مرکزی و خود آقای قاسمی، وزیر نفت در جلسه حضور داشتند. یک نفر دیگر هم حضور داشت که الآن خاطرم نیست.
پرسش: دستور جلسه شما با این وزرا چه بود؟
پاسخ: قرار شد برای پولهایی که در خارج است و نمی‌توانند منتقل کنند شرکت HK حسابی در بانک ما باز کند و از این طریق پولها منتقل شود.
پرسش: HK دیگر چه شرکتی است؟
پاسخ: یکی از شرکتهای زیرمجموعه شرکت نفتی نیکوست که در اصل زیرمجموعه وزارت نفت بود. ما این مصوبه را گرفتیم و از فردایش، آنها حسابهایش را در بانک First Islamic باز کردند. به‌محض افتتاح حساب گفتند ما چند فقره حواله داریم، منتظریم تا پول‌مان برسد تا این حواله‌ها را انجام دهید. چند روز طول کشید تا این پول به بانک برسد. از آن طرف پیمانکاران، وزارت نفت را تحت فشار گذاشته بودند. به همین خاطر من 240 میلیون دلار ریختم به حساب شرکت HK تا این شرکت، حواله‌هایشان را بزند. اینها این پول را حواله کردند تا این 240 میلیون دلار بعداً به بانک من برسد. مطمئن بودم منابع اش وجود دارد.
پرسش: این پول از کجا قرار بود به حساب HK بیاید؟
پاسخ: نمی‌دانم. از چین بود یا از جای دیگر. من هم دنبالش بودم تا زودتر این پول بیاید. پول نفت در کره، هند و... گیر کرده بود و مطالب رسانه‌یی هم شده بود. من می‌رفتم این پول‌های گیر کرده را می‌آوردم به First Islamic Bank و از آنجاحواله می‌کردم.
پرسش: مگر وزارت نفت، شرکت نیکو یا شرکت HK اساساً می‌توانستند پول به حساب شما واریز کنند؟
پاسخ: خیر. نمی‌توانستند. ما می‌رفتیم یک حساب در بانکی که ایران در آنجاحساب داشت باز می‌کردیم. بعد در داخل بانک، پول را به حساب ما واریز می‌کردند و ما از آنجاپول را به بانک First Islamic حواله می‌کردیم. جز این روش هم، به هیچ‌وجه پول بیرون نمی‌آمد.
پرسش: با این روش چقدر پول حواله کردید؟
پاسخ: حدود 770 میلیون یورو من به حساب پیمانکاران نفت پول منتقل کردم.
پرسش: با چه کارمزدی؟
پاسخ: با کارمزد 7 در هزار.
پرسش: آیا دولت و نهادهای مسوول، از این کار شما اطلاع داشتند؟
پاسخ: همه در جریان بودند... . من تا کنون 12 کشتی نفت برده‌ام و فروخته‌ام، می‌شود حدود 24 میلیون بشکه.
پرسش: این 24 میلیون بشکه را به قیمت روز به شما می‌دادند؟
پاسخ: بله. به قیمت روز با مهلت پرداخت 60روزه و 90روزه. در تاریخ‌های مقررش هم پول نفت وصول شده و به حسابهایشان واریز شده است...
پرسش: به هر حال در مالزی برای شما رانت ایجاد می‌کنند...
پاسخ: بله، خب. این هم ممکن است باشد... من رفتم با پتروناس صحبت کردم و یک میلیارد و دویست میلیون یورو گرفتم و به حسابهای شرکت HK نزد بانک First Islamic ریختم.
پرسش: یعنی شما این‌قدر در مالزی اعتبار داشتید که بدون این‌که چیزی از شما بگیرند یک میلیارد و 200 میلیون یورو به شما دادند؟!
پاسخ: وقتی شما اعتبار داشته باشی پول می‌دهند... این مبلغ را به حساب HK در بانک First Islamic ریختند. من نامه زدم که این مبلغ به حساب شما آمده است. اینها کشتی نداشتند که نفت بفرستند. چون پرچم کشتیهای وزارت نفت باطل شده بود. شرایط سختی به وجود آمده بود. چهار فروند کشتی داشتند که پرچم داشت و درون آنها میعانات گازی بود... حالا چه اتفاقی افتاده است. یک میلیارد و دویست میلیون یورو از پتروناسیها گرفته‌ام و به حساب شرکت HK ریخته‌ام. 240 میلیون دلار هم اوایل گرفته و ریخته بودم که برنداشتم. 240 میلیون دلار هم به خود بانک بدهکار بودم، یک میلیارد و دویست هم به بیرون بدهکار بودم. شرکت HK هم حدود یک میلیارد و دویست تا سیصد میلیون یورو از پول نفتهایی که قبلاً وصول کرده بودند، ته حسابهایشان مانده بود.
پرسش: اینها که می‌گویید خیلی پول است. با این همه بدهکاری چه کار کردید؟ برای این همه پول نفت، مفری نبود؟
پاسخ: اتحادیه اروپا یک نامه به ما داد که ظرف 15روز، سوئیفت بانک قطع می‌شود»...
ورود بابک زنجانی به باندهای چپاولگر سازمان تأمین اجتماعی نیز جالب توجه است. او می‌گوید:
«آنجابود که به فکر شرکتهای تأمین اجتماعی افتادم. من بعد از خرید هتل آقای حسن میرکاظمی با ایشان دوست شده بودم. حتی در یکی دو سفر که می‌رفتم ایشان هم با من بود. البته ایشان برای کار خودش می‌آمد.
پرسش: هواپیمای اختصاصی‌تان را کی خریدید؟
پاسخ: آن هواپیمای اختصاصی برای من نبود. برای شرکت ”اونور ایر“ ترکیه بود که یکی از مجموعه‌های ماست. این شرکت چند فروند هواپیمای اختصاصی دارد که مسئولان ترک را هم جابه‌جا می‌کند.
پرسش: پس شما چند بار با هواپیمای اختصاصی مسافرت کردید؟
پاسخ: دو بار با هواپیمای اختصاصی مسافرت رفتم.
پرسش: برگردیم به موضوع خرید شرکتهای تأمین اجتماعی. چطور با آقای مرتضوی ملاقات کردید؟
پاسخ: همان‌طور که گفتم از طریق آقای حسن میرکاظمی هماهنگ کردم. آقای میرکاظمی به آقای مرتضوی زنگ زد و موضوع را گفت. آقای مرتضوی گفتند شب بیایید منزل ما.
پرسش: چرا در منزل‌شان قرار گذاشتند؟
پاسخ: نمی‌دانم. اتفاقاً ما هم یک جعبه شیرینی گرفتیم و رفتیم منزل شان. آقای مرتضوی گفتند موضوع چیست. گفتم پولی دارم که می‌خواهم به ایران بیاورم. حتی اگر شرکتهای مناسبی داشته باشید، می‌خریم. ولی مهم این است که اول پولم را به ایران منتقل کنم. گفتند فردا بیایید تأمین اجتماعی صحبت کنیم. رفتیم تأمین اجتماعی و ایشان شماره حسابی هم از سرمایه‌گذاری تأمین اجتماعی دادند. من هم مبلغ 4میلیارد یورو را معادل ”ین“ ژاپن، به آن بانک ژاپنی گفتم ذی نفعش را به نام تأمین اجتماعی تغییر بدهد. این پول به حساب تأمین اجتماعی آمد و آنها هم 4میلیارد یورو به‌عنوان تضمین به ما چک دادند. این چک را هنوز دارم. بعد لیستی از شرکتهای تأمین اجتماعی به من دادند و گفتند یکسری شرکت از آنها را انتخاب کنم. در همین شرایط بود که به ما زنگ زدند بیا، ما رفتیم. بعد گفتند آقای فاضل لاریجانی در آن دفتر نشسته است. با ایشان صحبت کنید. یکدفعه آقای مرتضوی آمدند داخل اتاق و گفتند آقای فاضل لاریجانی در اتاق کناری است و با شما کاری دارد. آقای فاضل لاریجانی سه، چهار کارت ویزیت درآورد و به من داد. گفت این‌جاها هستم. اگر یک وقتی شرکتهای تأمین اجتماعی را گرفتی و در هیأت مدیره‌اش کمک خواستی به من بگو. من هم گفتم دست شما درد نکند. کارتها را گرفتم و از اتاق خارج شدم... از این ماجرا فاصله بگیریم...
پرسش: پس می‌توانیم این‌طور بگوییم که کل معاملات شما با وزارت نفت، مجموعاً یک میلیارد و 900 میلیون یورو بوده است؟
پاسخ: بله...
پرسش: شما در جایی هم گفته بودید که خود را بسیجی اقتصادی می‌دانید...
پاسخ: بله... (هم‌چنین) 20 فروند هواپیما وارد کشور کرده‌ام!...
پرسش: جدا از این مباحث، مایلم بدانم چقدر خرج تبلیغات تلویزیونی شرکت ”قشم ایر“ کرده‌اید؟
پاسخ: قیمت مناسبی پرداخت کرده‌ایم. سالی یک میلیارد تومان به تلویزیون داده‌ام که 500 میلیون تومان پول می‌دهیم و 500 میلیون تومان هم بلیط هواپیما می‌دهیم. پرسش: اجازه دهید یک سؤال هم درباره باشگاه راه‌آهن بپرسم. چرا باشگاه راه‌آهن را خریدید. بعضی‌ها معتقدند با این محمل راحت می‌توان پول‌شویی کرد...
پاسخ: یکی از دوستانم پیش من فرستاد، گفت که ایشان بدهکار است و خیلی گرفتار است. گفت می‌خواهید باشگاه راه‌آهن را بردارید. گفتم مزیتهایش چیست. گفت اول این‌که ایشان را نجات می‌دهیم. دوم این‌که برای تبلیغات مجموعه‌های شما می‌تواند کارساز باشد. سوم این‌که مالیات شرکتها، در قالب هزینه کردن در باشگاه قابل‌قبول است. من دیدم سالیانه 15 تا 20میلیارد تومان مالیات می‌دهیم. این‌قدر هم خرج باشگاه است...
پرسش: درباره عکسهایی که از شما با آقای هاشمی، آقای خاتمی و آقای روحانی منتشر شد قرار بود توضیح دهید.
پاسخ: من چهار، پنج دوره صادرکننده نمونه شدم و به هنگام دریافت جایزه‌ام این عکسها را گرفته‌ام».
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/671d7e02-c5e4-4791-902d-2709fb8b6983"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات