آخوند حسن روحانی درمراسم اختتامیه بهاصطلاح جشنواره مطبوعات، در راستای جنگ قدرت در رأس نظام و در پاسخ به نگرانی خامنهای در مورد وضعیت «فرهنگ» در جلسه با خبرگان رژیم، اظهاراتی کرد که اگر کسی سابقه او در مسئولیتهای مهم این نظام از جمله ریاست شورای امنیت رژیم را نداند، و اگر کسی سابقه و همدستی او با آخوند خاتمی شیاد رئیسجمهور پیشین رژیم در سرکوب دانشجویان دانشگاه تهران در قیام دانشجویی سال 78 را نداند، تصور میکند که گویا این شیخ شیاد از آسمان هفتم بر این نظام جهنمی نازل شده و مدافع فرهنگ، آزادی، دموکراسی و... شده است.
به فرض اینکه آخوند روحانی چنین سوابق مشعشعی در نظام نداشت و طی این سالیان با شرکت خود در عالیترین مناصب نظام جبار ولایتفقیه، در تمامی جنایات این رژیم سهیم نبود، باز هم جای سؤال بود که چگونه کسی که زائدهیی از نظام دیکتاتوری ولایتفقیه است و حیات سیاسی او مرهون این نظام است، میتواند مدعی فرهنگ و دموکراسی در این نظام باشد؟
بنابراین از فرط فرهنگ گرایی و دموکراسی خواهی نیست که آخوند روحانی، چنین سینه چاک فرهنگ شده است، بلکه در راستای جنگ بر سر تقسیم قدرت در نظام آخوندی و سهم خواهی بیشتر باند رفسنجانی- روحانی از قدرت است که گربه شیاد نظام ولایت، عابد و زاهد میشود و بهاصطلاح مدافع فرهنگ و آزادی فرهنگی میشود و رودرروی حرفهای چند روز پیش خامنهای میگوید: ”چرا ما نتوانستیم بعد از 35سال کاری کنیم که بزرگان ما از شرایط فرهنگی جامعه ما رضایت داشته باشند؟ اشکال از کجاست؟ اگر با فشارها، شیوههای پلیسی، مسأله فرهنگی حل شده بود که امروز نباید بعد از گذشت آن سالها باز هم نگران فرهنگ جامعهمان باشیم“. اما نمیگوید که خودش چهکاره بوده و چرا بعد از35سال از جنایت و سرکوب حالا به فکر راضی کردن مردم افتاده است؟
روحانی ضمن فراموش کردن شکستن قلمهای اصیل و مردمی در دولت بهاصطلاح ”مصلحت گرای“ رفسنجانی و دولت بهاصطلاح ”اصلاح طلب“ محمد خاتمی، به این واقعیت اعتراف میکند که رژیم در 35سال گذشته با شیوه پلیسی و سرکوب و شکستن قلمها، موفق نشده دردی از دردهای بیدرمان نظام را دوا کند و با زبان اشهد میگوید که کلیت این نظام بهرغم تمامی بگیر و ببندها و سرکوبگریها، در این سیاست ضدمردمی شکست خورده است
روحانی میخواهد بگوید شیوه سرکوبگرانهٴ پلیسی گذشته حربههای زنگ زدهیی هستند که دیگر کارآیی خود را از دست دادهاند و باید از راههای دیگری از جمله با بازکردن سوپاپ اطمینان اجتماعی، مانع انفجار خشم مردم شد و این باند رفسنجانی - روحانی است که با بازکردن سوپاپ اطمینان و با شیوه خاص خود میتوانند رژیم را از بنبست بیرون بیاورد و در راستای این خط میبایست باند خامنهای مزاحمت را کنار بگذارد.
روحانی درجای دیگری از سخنانش مجدداً به شکست سیاست شکستن قلمها و بستن دهانها اعتراف میکند و میگوید: ”اگر با این حرفها فرهنگ درست میشد باید همه امروز اظهار رضایت میکردیم“.
آخوند روحانی به بیحاصل بودن سیاستهای تبلیغی رژیم که خرجهای کلانی برای آن صورت میگیرد اعتراف میکند و میگوید: ”اینکه چقدر کتاب چاپ شد، تیراژش چقدر بود و چقدر سیدی منتشر کردیم، آمار فرهنگی نیست. اثر آن کتابها چه بود؟ اثر آنهمه سرمایهگذاری در بخش فرهنگ چه بود؟ اگر اثر خوب بود پس چرا امروز همه نگرانند؟ و همه ناراحتند؟ پس باید راه دیگری را برگزینیم و انتخاب کنیم“.
روحانی به دژ پولادین مطبوعات باند خامنهای اشاره میکند که با تکیه بر مقام ولایت مصون هستند، اما رسانههای باند رفسنجانی - روحانی در معرض توقیف قوه قضاییه رژیم میباشند و خواستار توازن در این رابطه میشود و میگوید: ”توازن در امنیت هم مورد نیاز است. مطبوعات و رسانههای ما باید دارای امنیت باشند و برای کشور امنیت آفرین باشند. اینکه دارای امنیت باشند، چرا برخی از مطبوعات دارای دژ پولادین هستند، هیچکس جرأت نمیکند به آنها نزدیک شود. نه قوه اجراییاش، نه قوه قضائیاش. بالاتر از دژ پولادین، خود را قیم میپندارند. نه قیم تنها برای دولت، نه تنها برای احزاب و جناحها، حتی قیم برای مردم. تمام مطبوعات و رسانهها دارای اختیارات و حقوق مساوی هستند. اگر کسی خود را برتر میپندارد، این دولت او را برتر نمیبیند. همه باید دارای امنیت مساوی باشند“.
جزع و فزع آخوند روحانی از توقیف مطبوعات به این دلیل است که اخیراً دو روزنامه از باند روحانی- رفسنجانی توسط قوه قضاییه رژیم توقیف شده است و از این بابت است که شکوه میکند: ”ممکن است مطبوعهای و یا جریدهای خطا کند یا مرتکب اشتباه بزرگی شود و اولین قدم این است که اگر میخواهیم برخورد کنیم با نویسنده و با مدیرمسئول باشد، چرا کل آن رسانه بسته شود؟ و عدهیی از عزیزان ما که آنجا کار میکنند در بخشهای مختلف بهخاطر خطای یک نفر بیکار شوند“.
سوابق آخوند حسن روحانی و اساساً باند رفسنجانی- روحانی در نظام مکتوم و پوشیده نیست و ضرورتی هم ندارد که بیش ازحد ضرورت، به تشریح آن پرداخته شود زیرا موضوع واضح است، اما این سؤال پیش میآید که آیا جنگ و جدال آخوند روحانی و باند رفسنجانی- روحانی با ولیفقیه بر سر فرهنگ است و در این نظام معجزهیی رخ داده و عدهیی مدافع فرهنگ و آزادی فرهنگ مردم شدهاند؟
بهطور قطع و یقین پاسخ به این سؤال منفی است، زیرا چنانچه بهطور واقعی اگر روحانی چنین داعهی داشت، چرا در مقابل اعدامهای جنایتکارانه موضع نمیگیرد؟
مگر آخوند روحانی نمیداند که از زمان ریاست او بساط اعدام و چوبهدار رژیم که بهطور روزانه برپا است بیشتر شده است و دستهدسته از مردم به چوبههای دار سپرده میشوند؟ پس چرا در این زمینه ساکت است؟
چرا آخوند روحانی در برابر سرکوب زندانیان سیاسی تا کنون نه تنها موضعی نگرفته بلکه با سکوت مهر تأیید بر این اعمال جنایتکارانه و ضدانسانی گذاشته است؟
پاسخ دولت آخوند روحانی به اعتصابغذای زندانیان دراویش و اعتراضات مردمی که در این زمینه شکل گرفته چیست؟
بنابراین آنجا آخوند روحانی به جزع وفزع میافتد و فریاد وا فرهنگا برمیآورد که منافع باند خامنهای را با منافع باند خود در تضاد میبیند.
تشدید تخاصم و جدال بین باند خامنهای و باند رفسنجانی- روحانی، جدال بر سر مشکلاتی نظیر اعتیاد، فقر، مردم و سایر مشکلاتی که مردم روزانه با آن دست به گریبان هستند نیست بلکه جنگ قدرت و جنگ بر سر این است که چگونه بتوانند مردم را بیشتر چپاول کنند و سهم بیشتری از از این چپاول نصیبشان شود.
جدال روحانی- رفسنجانی با خامنهای جدال بر سر قدرت و بر سر دو راهحل برای بیرون آوردن رژیم بحرانزده ولایتفقیه از غرقاب بحرانها است.
باند خامنهای در این خیال خام است که میتواند با بایک ویراژ دادن در قضیه اتمی، بحران اتمی را به خیر و خوشی از سر بگذراند و همچنان خامنهای مقام ولایت را حفظ کند و با سرکوب و ارعاب بیشتر قدرت را در قبضه داشته باشد، اما باند روحانی- رفسنجانی میخواهد خط وابسته گرایانه خود را به پیش ببرد و برای قبضه کردن قدرت خیز برداشته است. حرفهای روحانی و پاتک او به حرفهای خامنهای در جلسه باخبرگان رژیم بر سر مسایل فرهنگی را نیز میتوان در این راستا تعبیر کرد.
باند رفسنجانی ـ روحانی با اشراف به اینکه جامعه در وضعیت انفجاری است و هر آینه ممکن است فوران خشم مردم، ریش و ریشه نظام را برکند، میخواهد با بازکردن سوپاپ اطمینان خشم متراکم مردم را مهار کند، تا بتواند سیاستهای خود را پیش ببرد و از این بابت است که درد فرهنگ و... گرفته است.
پاتک روحانی به خامنهای را میتوان چنین تعبیرکرد که جنگ باندها در پی خوردن جرعه زهر اتمی، اکنون به صحنه اجتماعی نیز کشیده است و باند روحانی- رفسنجانی در پی آنند که در زمینه اجتماعی نیز جرعه زهر را به حلقوم ”مقام معظم رهبری“ بریزند و خامنهای نیز که این موضوع را خوب فهمیده است و به عاقبت آن که از جنس سرنگونی است واقف است، نمیخواهد اجازه بدهد که از این مرز سرخ عبور شود.
به فرض اینکه آخوند روحانی چنین سوابق مشعشعی در نظام نداشت و طی این سالیان با شرکت خود در عالیترین مناصب نظام جبار ولایتفقیه، در تمامی جنایات این رژیم سهیم نبود، باز هم جای سؤال بود که چگونه کسی که زائدهیی از نظام دیکتاتوری ولایتفقیه است و حیات سیاسی او مرهون این نظام است، میتواند مدعی فرهنگ و دموکراسی در این نظام باشد؟
بنابراین از فرط فرهنگ گرایی و دموکراسی خواهی نیست که آخوند روحانی، چنین سینه چاک فرهنگ شده است، بلکه در راستای جنگ بر سر تقسیم قدرت در نظام آخوندی و سهم خواهی بیشتر باند رفسنجانی- روحانی از قدرت است که گربه شیاد نظام ولایت، عابد و زاهد میشود و بهاصطلاح مدافع فرهنگ و آزادی فرهنگی میشود و رودرروی حرفهای چند روز پیش خامنهای میگوید: ”چرا ما نتوانستیم بعد از 35سال کاری کنیم که بزرگان ما از شرایط فرهنگی جامعه ما رضایت داشته باشند؟ اشکال از کجاست؟ اگر با فشارها، شیوههای پلیسی، مسأله فرهنگی حل شده بود که امروز نباید بعد از گذشت آن سالها باز هم نگران فرهنگ جامعهمان باشیم“. اما نمیگوید که خودش چهکاره بوده و چرا بعد از35سال از جنایت و سرکوب حالا به فکر راضی کردن مردم افتاده است؟
روحانی ضمن فراموش کردن شکستن قلمهای اصیل و مردمی در دولت بهاصطلاح ”مصلحت گرای“ رفسنجانی و دولت بهاصطلاح ”اصلاح طلب“ محمد خاتمی، به این واقعیت اعتراف میکند که رژیم در 35سال گذشته با شیوه پلیسی و سرکوب و شکستن قلمها، موفق نشده دردی از دردهای بیدرمان نظام را دوا کند و با زبان اشهد میگوید که کلیت این نظام بهرغم تمامی بگیر و ببندها و سرکوبگریها، در این سیاست ضدمردمی شکست خورده است
روحانی میخواهد بگوید شیوه سرکوبگرانهٴ پلیسی گذشته حربههای زنگ زدهیی هستند که دیگر کارآیی خود را از دست دادهاند و باید از راههای دیگری از جمله با بازکردن سوپاپ اطمینان اجتماعی، مانع انفجار خشم مردم شد و این باند رفسنجانی - روحانی است که با بازکردن سوپاپ اطمینان و با شیوه خاص خود میتوانند رژیم را از بنبست بیرون بیاورد و در راستای این خط میبایست باند خامنهای مزاحمت را کنار بگذارد.
روحانی درجای دیگری از سخنانش مجدداً به شکست سیاست شکستن قلمها و بستن دهانها اعتراف میکند و میگوید: ”اگر با این حرفها فرهنگ درست میشد باید همه امروز اظهار رضایت میکردیم“.
آخوند روحانی به بیحاصل بودن سیاستهای تبلیغی رژیم که خرجهای کلانی برای آن صورت میگیرد اعتراف میکند و میگوید: ”اینکه چقدر کتاب چاپ شد، تیراژش چقدر بود و چقدر سیدی منتشر کردیم، آمار فرهنگی نیست. اثر آن کتابها چه بود؟ اثر آنهمه سرمایهگذاری در بخش فرهنگ چه بود؟ اگر اثر خوب بود پس چرا امروز همه نگرانند؟ و همه ناراحتند؟ پس باید راه دیگری را برگزینیم و انتخاب کنیم“.
روحانی به دژ پولادین مطبوعات باند خامنهای اشاره میکند که با تکیه بر مقام ولایت مصون هستند، اما رسانههای باند رفسنجانی - روحانی در معرض توقیف قوه قضاییه رژیم میباشند و خواستار توازن در این رابطه میشود و میگوید: ”توازن در امنیت هم مورد نیاز است. مطبوعات و رسانههای ما باید دارای امنیت باشند و برای کشور امنیت آفرین باشند. اینکه دارای امنیت باشند، چرا برخی از مطبوعات دارای دژ پولادین هستند، هیچکس جرأت نمیکند به آنها نزدیک شود. نه قوه اجراییاش، نه قوه قضائیاش. بالاتر از دژ پولادین، خود را قیم میپندارند. نه قیم تنها برای دولت، نه تنها برای احزاب و جناحها، حتی قیم برای مردم. تمام مطبوعات و رسانهها دارای اختیارات و حقوق مساوی هستند. اگر کسی خود را برتر میپندارد، این دولت او را برتر نمیبیند. همه باید دارای امنیت مساوی باشند“.
جزع و فزع آخوند روحانی از توقیف مطبوعات به این دلیل است که اخیراً دو روزنامه از باند روحانی- رفسنجانی توسط قوه قضاییه رژیم توقیف شده است و از این بابت است که شکوه میکند: ”ممکن است مطبوعهای و یا جریدهای خطا کند یا مرتکب اشتباه بزرگی شود و اولین قدم این است که اگر میخواهیم برخورد کنیم با نویسنده و با مدیرمسئول باشد، چرا کل آن رسانه بسته شود؟ و عدهیی از عزیزان ما که آنجا کار میکنند در بخشهای مختلف بهخاطر خطای یک نفر بیکار شوند“.
سوابق آخوند حسن روحانی و اساساً باند رفسنجانی- روحانی در نظام مکتوم و پوشیده نیست و ضرورتی هم ندارد که بیش ازحد ضرورت، به تشریح آن پرداخته شود زیرا موضوع واضح است، اما این سؤال پیش میآید که آیا جنگ و جدال آخوند روحانی و باند رفسنجانی- روحانی با ولیفقیه بر سر فرهنگ است و در این نظام معجزهیی رخ داده و عدهیی مدافع فرهنگ و آزادی فرهنگ مردم شدهاند؟
بهطور قطع و یقین پاسخ به این سؤال منفی است، زیرا چنانچه بهطور واقعی اگر روحانی چنین داعهی داشت، چرا در مقابل اعدامهای جنایتکارانه موضع نمیگیرد؟
مگر آخوند روحانی نمیداند که از زمان ریاست او بساط اعدام و چوبهدار رژیم که بهطور روزانه برپا است بیشتر شده است و دستهدسته از مردم به چوبههای دار سپرده میشوند؟ پس چرا در این زمینه ساکت است؟
چرا آخوند روحانی در برابر سرکوب زندانیان سیاسی تا کنون نه تنها موضعی نگرفته بلکه با سکوت مهر تأیید بر این اعمال جنایتکارانه و ضدانسانی گذاشته است؟
پاسخ دولت آخوند روحانی به اعتصابغذای زندانیان دراویش و اعتراضات مردمی که در این زمینه شکل گرفته چیست؟
بنابراین آنجا آخوند روحانی به جزع وفزع میافتد و فریاد وا فرهنگا برمیآورد که منافع باند خامنهای را با منافع باند خود در تضاد میبیند.
تشدید تخاصم و جدال بین باند خامنهای و باند رفسنجانی- روحانی، جدال بر سر مشکلاتی نظیر اعتیاد، فقر، مردم و سایر مشکلاتی که مردم روزانه با آن دست به گریبان هستند نیست بلکه جنگ قدرت و جنگ بر سر این است که چگونه بتوانند مردم را بیشتر چپاول کنند و سهم بیشتری از از این چپاول نصیبشان شود.
جدال روحانی- رفسنجانی با خامنهای جدال بر سر قدرت و بر سر دو راهحل برای بیرون آوردن رژیم بحرانزده ولایتفقیه از غرقاب بحرانها است.
باند خامنهای در این خیال خام است که میتواند با بایک ویراژ دادن در قضیه اتمی، بحران اتمی را به خیر و خوشی از سر بگذراند و همچنان خامنهای مقام ولایت را حفظ کند و با سرکوب و ارعاب بیشتر قدرت را در قبضه داشته باشد، اما باند روحانی- رفسنجانی میخواهد خط وابسته گرایانه خود را به پیش ببرد و برای قبضه کردن قدرت خیز برداشته است. حرفهای روحانی و پاتک او به حرفهای خامنهای در جلسه باخبرگان رژیم بر سر مسایل فرهنگی را نیز میتوان در این راستا تعبیر کرد.
باند رفسنجانی ـ روحانی با اشراف به اینکه جامعه در وضعیت انفجاری است و هر آینه ممکن است فوران خشم مردم، ریش و ریشه نظام را برکند، میخواهد با بازکردن سوپاپ اطمینان خشم متراکم مردم را مهار کند، تا بتواند سیاستهای خود را پیش ببرد و از این بابت است که درد فرهنگ و... گرفته است.
پاتک روحانی به خامنهای را میتوان چنین تعبیرکرد که جنگ باندها در پی خوردن جرعه زهر اتمی، اکنون به صحنه اجتماعی نیز کشیده است و باند روحانی- رفسنجانی در پی آنند که در زمینه اجتماعی نیز جرعه زهر را به حلقوم ”مقام معظم رهبری“ بریزند و خامنهای نیز که این موضوع را خوب فهمیده است و به عاقبت آن که از جنس سرنگونی است واقف است، نمیخواهد اجازه بدهد که از این مرز سرخ عبور شود.