کیم کمپبل - نخستوزیر پیشین کانادا / وزیر دفاع و وزیر دادگستری سابق
عصر بهخیر، خانم رجوی، میهمانان برجسته، باعث خوشبختی است که در این جلسه شرکت دارم. و تکتک ما پر از عشق و ایده هستیم و میخواهیم ساعتها برای شما صحبت کنیم. به این فکر کردم در زمان کوتاهی که دارم چه چیزی را میخواهم به شما بگویم. نمیخواهم نکاتی که گفته شده را تکرار کنم. شما سخنرانیهای عالی را شنیدهاید. اما میخواهم با این شروع کنم، همانطور که لیندا چاوز گفت، یک شاخص مهم در موفقیت یک کشور نحوه برخورد آن با زنان است. در حقیقت، روشهای مختلف تحقیقاتی بهنحوه رفتار با زنان و شکوفایی و مدرن بودن آن نگاه میکنند. بنابراین این یک موضوع جانبی نیست. این یک موضوع عمیق است که به قلب هر جامعه و پیشرفت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن برمیگردد. ایران اکنون توسط رژیمی اداره میشود که بهطور سیستماتیک زنستیز است. وقتی که من یک دختر کوچک بودم، مادرم دوست داشت به من و خواهرم کلمات جالب را یاد بدهد. هنوز از آن موقع یادم هست که او میگفت این کلمه 25 سنت یا این کلمه 50 سنت ارزش دارد. اکنون با توجه به موضوع تورم، این باید یک کلمه 20 یورویی باشد. اما یکی از این کلمات، زنستیزی بود. و من به یاد میآورم که به این موضوع فکر میکرد اینکه یک نفر از زنان بدش میآید یعنی چه. از نظر من این یک برداشت غامض بود. اما بهوضوح میتوان دید در قوانینی که حکومت ایران بر اساس آن اداره میشود یک نگرش بسیار بسیار عمیق غیرانسانی نسبت به بخش زنان جامعه وجود دارد. برای ما که از کشورهایی با پیشرفتهای زیاد آمدهایم، این امری تکاندهنده است. اما بسیار مهم است که به این قوانین نگاه کنیم و درک کنیم که هر چند کشور ما پیشرفت داشته است، اما خواهران ما در بسیاری از کشورهای جهان و بهطور خاص ایران، درگیر ایدههایی هستند که برای ما غیرقابلتصور است. شما خیلی شجاع هستید، شما خیلی روشن بین هستید. و زنان ایرانی و زنان و مردانی که از همهٴ این اهداف حمایت میکنند آنقدر با فرهنگ و روشن بین هستند که زندگی تحت حاکمیت رژیمی که چنین قوانینی را وضع میکند، یک جنایت علیه بشریت بهشمار میرود. اتفاق نظری در دنیا وجود دارد. اعلامیه جهانی حقوقبشر که پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمد، کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان، اینها اتفاق نظرهای در حال رشد جهانی در مورد اهمیت برابری و آزادی برای زنان و اقلیتها است. اما ما در ایران شاهد رژیمی هستیم که رو به عقب حرکت میکند. همین اخیراً ما در مورد قانونی شنیدیم که به مرد اجازه میدهد تا با دختری که به فرزندی قبول کرده است، ازدواج کند. بنیادگرایی اسلامی مثل سایر دیدگاههای بنیادگرایی تلاش میکند همهٴ اینها را بر اساس دین مشروع کند. میخواهم بگویم که بنیادگرایی اسلامی تنها نوع بنیادگرایی در این دنیا نیست. برخوردهای بنیادگرایی دیگری با مذهب وجود دارد که تلاش میکنند از همان استدلال استبداد مذهبی برای مشروع سازی غیرانسانی و ضعیف کردن زنان استفاده کنند. آن دسته از ما که از کشورهایی میآییم که عمدتاً اسلامی نیستند، باید درک کنیم آن چه که وضعیت ایران به ما نشان میدهد این است که این تمایل به کدام جهت میتواند کشیده شود و ما نسبت به کارهایی که تحت نام دین میتواند صورت بگیرد، باید هوشیار باشیم. بنابراین، در زمان کمی که داریم میخواهم به سه نکته اشاره کنم. اول اینکه بنیادگرایی مذهبی همیشه بر روی سرکوب زنان استوار است. وقتی که رژیمهای بنیادگرا به قدرت میرسند، آنها پیشرفتها را به عقب میرانند. این در همه مذاهب وجود دارد و تنها در بنیادگرایی اسلامی نیست. بنابراین، جدایی دین از دولت برای آزادی زنان امری بنیادین است. نکته دوم این است که شما نمیتوانید وضعیت زنان را از حقوقبشر کلی جدا کنید. سابقاً گفته میشد که بگذارید ما دموکراسی را محقق کنیم، بگذارید ما اصلاحات اساسی و تصمیمات اساسی را محقق کنیم و بعد نگاهی خواهیم انداخت به اینکه زنان و دختران چه میخواهند. اما ما اکنون درک میکنیم که این دو بهطور جداییناپذیر به هم مرتبط میباشند. شما نمیتوانید آزادی داشته باشید، اگر که زنان تحت سرکوب باشند. چرا که هرجا زنان تحت سرکوب هستند، مردان هم تحت سرکوب هستند. شاید که آنها در قدرت باشند اما تعداد زیادی از مردان، تحت یک حاکمیت خودسرانخواهند بود و حقوقشان از آنها دریغ خواهد شد. در مسیر آزادی، دو جادهٴ جدا برای زنان و مردان وجود ندارد. ما باید با یکدیگر حرکت کنیم و مردان عاقل این را میفهمند و با ما هستند. تنها نیمی از جامعه نمیتواند آزاد باشد. در نهایت، جوامع به زنان در رهبری سیاسی نیاز دارند. آنها به دو دلیل به رهبری سیاسی زنان نیاز دارند: یک، بهخاطر ماهیت سیاستها. زنان زندگی متفاوتی از مردان دارند. تجربه زندگی آنها متفاوت از مردان است. و اگر صدای آنها در میدان توسعهٴ سیاستها شنیده نشود، حقیقت نیمی از جامعه در قوانین منعکس نخواهد شد. جالب است که در کشور خودم، برای سالها که بخش غالب پارلمان در دست مردان بود، اغلب سیاستهایی را با نیت مثبت وضع میکردند اما به نفع زنان عمل نمیکردند. آنها از کشف این موضوع وحشتزده بودند. اما اگر هیچوقت گوش نمیدادند چطور متوجه میشدند. در توسعه صلح و امنیت در رژیمها پس از یک تخاصم، اگر که زنان دور میز (سیاست) نباشند بسیاری از موضوعات مورد بررسی قرار نمیگیرند و به احتمال زیاد صلح در این رژیمها شکست خواهد خورد. به این دلیل است که شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه 1325 و قطعنامههای مرتبط را به تصویب رساند تا تضمین حضور زنان باشد. اگر زنان در آنجا نباشند که آن را عملی کنند، شما نمیتوانید یک دموکراسی حقیقی داشته باشید، شما نمیتوانید سیاستهای عمومی داشته باشید که منعکسکننده یک جامعه باشند. زنان باید سیاستگذار باشند. آنها باید به این دلیل در دولت باشند. اما همچنین مهم است که زنان در آنجا باشند چرا که آنها باید به ایجاد فرهنگ توانایی در جامعه خود کمک کنند. پس از آنکه رأی دهندگان بازنشستگی سیاسی را به من تحمیل کردند من به دانشگاه هاروارد رفتم و چند سال در مورد رهبری عمومی تدریس کردم. دورهٴ درسی که در آنجا ایجاد کردم «جنسیت و قدرت» نام داشت. من حجم زیادی از تحقیقات علوم اجتماعی را بررسی کردم تا درک کنم چه اتفاقی میافتد وقتی که افراد غیرسنتی، چه زنان یا افراد رنگین پوست یا برخی از اقلیتها ـ که بهطور معمول در ساختار قدرت نمایندگی نمیشوندـ ظاهر میشوند. چیزی که اتفاق میافتاد این بود که حتی وقتی مردم آگاهانه انتخاب میکنند که برابری باید وجود داشته باشد، اما ته دل از آن ناراحت هستند چرا که آنها جزیی از فرهنگی هستند که در آن چنین افرادی در قدرت قرار ندارند. بنابراین زنان باید آنجا باشند تا منظر نگاه افراد به گردش کار در دنیا را تغییر دهند. اگر زنان در آنجا نباشند، آنها همیشه افراد بیرونی خواهند بود. برای آن دسته از ما که اولیها هستیم، خوب کار ما سختتر است اما هر چه بیشتر در صحنه حضور پیدا میکنیم، حضور ما طبیعیتر میشود. دنیا به این شکل عمل میکند. بنابراین، اغلب زنان از زندگی سیاسی خوششان نمیآید اما آنها باید آنجا باشند. آنها نمیتوانند از بیرون تغییر ایجاد کنند. آنها باید در مرکز باشند. من بنیانگذار سازمانی هستم به نام شورای رهبران زن جهان که از زنانی تشکیل شده است که در کشور خود نخستوزیر یا رئیسجمهور بودهاند. دوست عزیزم فن باگر از ایسلند، که دوستانش در اینجا حضور دارند، اولین رئیس آن بود. وی اولین زنی در جهان بود که بهطور دموکراتیک بهعنوان رهبر یک کشور انتخاب شد. و ما اکنون بیش از 40 عضو داریم. در حقیقت چند تن از اعضای ما درگذشتهاند. بنابراین اگر به آمار کل نگاه کنید بیش از آن است. اما اغلب افراد شاید فقط نیم دوجین، یا اگر خیلی فعال باشید بتوانند نام 10نفر را بگویند، چرا که وقتی افراد فکر میکنند شما به جایی متعلق نیستید، غیرعادی تلقی و بهطور ساده فراموش میشوید. بنابراین ما شورای زنان رهبر را تشکیل دادیم تا به افراد یادآوری کنیم که زنان اتفاقاً رهبری میکنند و زنان رئیسجمهور و نخستوزیر هستند، و به خوبی در بسیاری از کشورهای مختلف جهان عمل کردهاند.
من اولین زن وزیر دادگستری در کشورم بودم. در ایران، زنان نمیتوانند قاضی باشند و در کانادا من خودم قضات را منصوب میکردم و من قضات زن بسیاری را منصوب کردم. من اولین زن وزیر امنیت ملی در کشورم بودم، و دومین زن در جهان بودم. اولین زن الیزابت رن از فنلاند بود. فنلاندیها بسیار پیشرو هستند و بهنحوی در بالای نقشه قرار دارند و کارهای پیشرفته بسیار خوبی انجام میدهند، اما ما توجه زیادی نمیکنیم تا اینکه یک نوآوری میکنند، مانند نمونه الیزابت رن که وزیر دفاع شد. من اولین زنی بودم که وزیر دفاع یک کشور عضو ناتو شدم و اولین اجلاس ناتو با شورای همکاری آتلانتیک شمالی در 1993 بود که من با وزرای دفاع کشورهای سابق پیمان ورشو بودم. من ملاقاتی با پاول گراچاف، وزیر دفاع روسیه داشتم و به من نگاه میکرد، اگر بتوانید تصور کنید 20سال پیش که جوانتر بودم، میدانم وقتی به من نگاه میکرد با خود فکر میکرد، «خدای من این دیگر چیست؟» اما میدانید یک وزیر دفاع شبیه چیست؟ شبیه من است، شبیه میشل آلیو ماری است، شبیه میشل باشله از شیلی است چون او هم وزیر دفاع بود قبل از اینکه رئیسجمهور کشورش شود. نه اینکه یک وزیر دفاع زن شبیه چیست. یک وزیر دفاع شبیه چیست؟ یک وزیر دادگستری شبیه چیست؟ شبیه میشل است، شبیه من است، شبیه دیگر زنان است که در سراسر جهان وزیر دادگستری بودهاند. یک نخستوزیر شبیه چیست؟ شبیه من است، شبیه مارگارت تاچر است، شبیه ادیت کریسون، شبیه انبوهی زنان است و تا وقتی قابل رویت باشیم و در صحنه باشیم، هرگز آن منظره را تغییر نخواهیم داد و به افراد تضمین خواهیم کرد که ما هم در رابطه با نحوه کارکرد شبیه دیگر افراد قدرتمند هستیم.
زنان ایرانی اپوزیسیون را رهبری میکنند. زنان ایرانی خارقالعاده هستند و مفتخرم که اینجا حضور داشته باشم. آرزو داشتم که عصای جادویی میداشتم و پیشنهادی میکردم که شما میگفتید، احسنت، همین مسأله کار را انجام خواهد داد و اوضاع را تغییر خواهد داد. اما اینطور نیست. در عینحال باید نسبت به تخلفات استانداردهایی که در بسیاری از قسمتهای متمدن جهان پذیرفته شده است، اعتراض کنیم. بسیاری از ما شاید در مورد وضعیت مادون زنان که در قانون رژیم ایران تدوین شده است، مطلع نباشیم، اما ایران یک درس نمونه برای همه است که چه میتواند رخ دهد. ما باید در کنار زنان ایرانی فعالیت کنیم تا رژیم را سرنگون کنیم و آن منبع انرژی عظیم از هوش و توانمندی و قدرت و ظرفیت رهبری را که در آن کشور وجود دارد، آزاد کنیم.
قیمت آزادی تلاش بیوقفه است و هیچکدام از ما هرگز نمیتواند تصور کند که همه چیز را برای کشورمان کسب کند. اما باید این را برای زنان ممکن سازیم. میخواهم یک اظهارنظر بکنم که بعضاً زنان بهعنوان رهبر نگریسته نمیشوند و این صحت دارد. من فکر میکنم پیشرفت زنان بهطور واقع به مردان کمک کرده است. توضیح میدهم.
بهدلیل اینکه بهعنوان زن احتمالات را گسترش دادهایم، یعنی زنان بیشتر میتوانند توانمندیهای زنان را داشته باشند، و مردان بیشتر میتوانند توانمندیهای مردان را داشته باشند، و نیاز ندارند با استانداردهای مردانه خود را تطبیق کنند. بنابراین، یک نخستوزیر شبیه چیست؟ به میزانی شبیه من است، و روزی یک نخستوزیر شبیه برخی از شما در این جمعیت خواهد بود، و بهطور خاص یک نخستوزیر احتمالاً شبیه مریم رجوی خواهد بود، و من خیلی در انتظار آن روز هستم.
با تشکر
اینگرید بتانکور - کاندیدای ریاستجمهوری کلمبیا
با سلام.
می خواهم در ابتدا از تمامی زنانی که این کنفرانس را سازمان دادهاند، تشکر کنم.
آنچه امروز میخواهم با شما بهنحوی سهیم شوم، از نزدیک به آنچه که همگی از مثال و تجربهاش آموختیم، ربط دارد. در واقع یقین دارم تفکر مرکزی که میخواهم شما را به آن رهنمون سازم، این است که چگونه ضعف را به قوت تبدیل کنیم. زیرا اگر ما در اینجا جمع شدهایم، بهخاطر این است که چالش ما دقیقاً همین است. تبدیل ضعف زن، ضعفی که همگی ما آن را احساس میکنیم، شاهد هستیم و همه روزه قربانی آن هستیم، به یک قدرت، قدرتی برای تمام کسانی که به حمایت ما نیاز دارند.
من به مدت 7سال در جنگلهای کلمبیا ربوده شدم. باید بگویم قبل از اینکه چنین چیزی را تجربه کنم، یک شانس فوقالعاده داشتم. دو ماه قبل از آن، شاهد یک مستند تلویزیونی بودم. چیزی را توضیح میداد که من را بسیار تحت تأثیر قرارداد، آنچه که به آن تجربه استاندفورد میگویند. ظاهراً چنین است که این دانشگاه بسیار پرآوازه آمریکایی، در دهه 1980، تجربهیی قطعی، جالب و همچنین دراماتیک انجام داده بود. آنها دانشجویان یک کلاس، یعنی دانشجویان آمریکایی مرفه، بدون مشکل روانی خاص یا داشتن تجربه مشکلات زندگی را بهکار گرفتند. این پسران و دختران جوان، بهطور خودسرانه به دو اردوگاه تقسیم شده بودند. در یک طرف، نگهبانان بودند و در طرف دیگر زندانیان و دست به یک بازی زدند، به مدت یک الی دو هفته. عدهیی نقش نگهبان را ایفا میکردند و عدهیی دیگر نقش زندانی را. نتیجه این تجربه، دراماتیک بود. زیرا اثبات شد که نفس داشتن چنین نقشی، شخصیت بازیگران را تغییر میدهد. نگهبانان خودسر، اهل سوءاستفاده و سادیک شدند. و زندانیان به انقیاد درآمدند و قدرت و ارادهشان را از دست دادند.
من درباره این تجربه با شما صحبت میکنم زیرا فکر میکنم وقتی که دور هم در اینجا جمع میشویم، نه فقط برای گرامیداشت قدرت زن، روز جهانی زن چند روز دیگر است، بلکه همچنین بهخاطر سرجمع شدن در تفکر پیرامون مبارزه با بنیادگرایی اسلامی است. ما اینجا هستیم چرا که این بنیادگرایی اسلامی میخواهد جهان را به دو دسته تقسیم کند. در یک طرف مردان، در طرف دیگر زنان. و این تقسیم بندی خودسرانه، پایههای کرامت انسانی را به خطر میاندازد. واضح است که مرد و زن متفاوت هستند. و واضح است که ما زنان در این تقسیم بندی نقش بد را بر عهده داریم. چرا؟ چون که ضعیف هستیم و آن را حس میکنیم. وقتی که شب در یک خیابان تاریک قدم میزنیم و میترسیم زیرا میدانیم ممکن است قربانی یک تعرض شویم. میترسیم در یک تظاهرات در خیابان شرکت کنیم چرا که میدانیم اگر شورش شود و خشونت ایجاد گردد، ما طبعاً نخستین قربانیان خواهیم بود. میترسیم که در برخی اوقات از آزادیمان بهره ببریم چرا که میدانیم ممکن است بهطور فیزیکی مورد تعرض واقع شویم. اما آنچه که در این تقسیم بندی وحشتناک است، واقعیت وضعیت ما بهعنوان زن نیست، که میدانیم چطور با آن مواجه شویم و میدانیم چطور برای دفاع از خودمان مبارزه کنیم. این تقسیم بندی آنجا به نظرم موذیانه و انحرافی است که باعث میشود نگرشی که زنان از خودشان دارند، تغییر کند. وقتی که صحبت از پیامدهای بنیادگرایی اسلامی میشود، فقط صحبت از تعرض مردان علیه زنان نیست. صحبت از تغییر ذهنیت زنان است که فکر میکنند و قانع هستند باید به این شیوه با آنها رفتار شود. توجیه میشوند که حقوقشان از آنها سلب میشود چرا که زن هستند، و در این نگرشی که از خودشان دارند، ارزشها را هم به کودکانشان منتقل میکنند که مضر هستند، ضددموکراتیک هستند و قبل از هر چیز نفی کرامت انسانی هستند.
به این خاطر است که فکر میکنم هنگامی که در اینجا جمع هستیم و به ایران فکر میکنیم، فقط در حال فکر کردن به زنانی نیستیم که در ایران در حال زندگی در یک اردوگاه بزرگ و عظیم کار اجباری هستند. و اینجا وظیفه ماست که بلند و رسا صحبت کنیم. نمیتوانیم به پذیرفتن این ایده ادامه بدهیم که مسأله زنان مسلمان، یا زنان ایران به خودشان ربط دارد. باید درک کنیم که مسأله زنان ایران و مسأله زنان مسلمان، مسألهٴ ماست. چرا مسألهٴ ماست؟ زیرا در جهانی زندگی میکنیم که همه چیز گفته و انجام میشود و سکوت و همدستی ما دارد حقوق این زنان را تحت تأثیر قرار میدهد و در نتیجه روی حقوق ما نیز تأثیر میگذارد. باید برای حقوق زن در جهان مبارزه کرد، نه فقط برای زنان امروز، بلکه برای زنان فردا. باید همچنین سؤال کرد که جهان چه خواهد شد اگر تحت این عنوان که مسأله دیگران است، به قبول وضعیتی ادامه دهیم که دارد نحوه زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهد. دارد حقوق زنان امروز و همچنین زنان فردا را تحت تأثیر قرار میدهد. نمیدانیم که جهان فردا چطور خواهد بود. اما میتوانیم مطمئن باشیم که اگر ادامه دهیم و بپذیریم در هرکجای جهان حقوق زن پایمال شود، لحظهیی خواهد رسید که باید برای همین حقوق خودمان دست به مبارزه بزنیم. یعنی مبارزه برای دیگران، یعنی مبارزه برای خودمان. و این دردناک است. این چیزی که من میگویم خیلی عجیب است زیرا اگر به آن فکر کنیم، زنان در جهان اکثریت هستند. تعداد زنان در جهان از مردان بیشتر است. با این وجود، بهعنوان یک اقلیت نگریسته میشویم و بهعنوان یک اقلیت با ما برخورد میشود. چرا؟ چون جهان در معرض خشونت قرار دارد. ما در جهانی زندگی میکنیم که زورمندان در آن برنده میشوند. و امور بر پایه خشونت انجام میشود. دولتها، رؤسای کشورها خشونت را بیشتر از حقوق انسانها در نظر میگیرند. منافع، بمب اتم بهعنوان مثال باعث میشود که دهنشان را بسته و به سوی دیگری نگاه کنند و پیآمد آن خشونتی است که اعمال میشود در حالی که بهسادگی از نگاه به آنچه که دارد برای انسانها رخ میدهد، خودداری میکنیم. ما زنان اکثریت هستیم. اما یک اکثریت خاموش. اکثریتی که صدایش به گوش نمیرسد. زنان بسیار کمی در جهان رئیس کشور هستند. متأسفانه زنان در مقام رئیس کشور محصول تاریخ هستند، همسران مردان مهم که از قدرت برکنار شدهاند یا دختران زنان مهم برکنار شده از قدرت، یا همسران رؤسای کشور که به نوعی این امکان برایشان فراهم شد و فضا را برایشان باز کردند. زنان خیلی کمی وجود دارد که میخواهند رهبری را در جهان برعهده بگیرند. زنان خیلی کمی در پارلمانها. زنان سیاستمدار خیلی کم. زنان خیلی کم مانند زنان شگفت انگیزی که در اینجا شاهد آنها هستیم. زنان خیلی کمی است که واقعاً بگویند حق دارند صدایی داشته باشند و خودشان را تحمیل کنند. و الآن باید که این حق بهعنوان یک مسئولیت تلقی شود. زیرا فقط امکان رئیس کشور شدن را داشته باشیم، مهم نیست. آنچه که مهم است، این است که در عین زن بودن ما صدای ضعفا هستیم. ما صدای اقلیتها در جهان هستیم. حتی اگر که اکثریت باشیم. ما صدای کودکانی در جهان هستیم که قربانی خشونت هستند. خشونت اعمال شده توسط مردان. ما صدای بیماران در جهان هستیم. ما صدای تمامی کسانی هستیم که نمیتوانند بهطور فیزیکی از خودشان دفاع کنند و ما جهانی میخواهیم که سازمان داده شده باشد و قدرت در آن متعلق به قویترین بهلحاظ هستهیی، تسلیحات و پول نباشد. ما جهانی میخواهیم که بر اساس حقوق انسانها اداره شود. برای این است که صدای زن باید شنیده شود. در یک دنیای خشن، به چه سمت باید چرخید؟ باید ابتدا به سوی این زنانی بچرخیم که برای ما نمونه هستند. و امروز فکر میکنم همگی با من موافق هستید که یک زن در این سالن هست که شایسته است بهعنوان نمونه برای سایر زنان جهان بهرسمیت شناخته شود. و این زن، مریم رجوی است.
امروز او مهمترین مبارزه زنان در جهان را رهبری میکند. این مهمترین مبارزه در این روزگار است، یعنی مبارزه علیه رژیم ایران. بهعنوان یک زن چرا؟ اولاً به این دلیل که ایران دولتی است آشکارا زنستیز. دولتی است که حقوق زنان را کاهش نمیدهد همانطور که در همهٴ جای جهان وجود دارد. حقوق زنان در ایالات متحده، اروپا، آمریکای لاتین، آسیا و همه جای دیگر پایمال میشود. اما در ایران حقوق زنان پایمال نمیشود، بلکه انکار میگردد، وجود ندارد. زن در ایران هیچ حقی ندارد. و ما یک زنی داریم شجاع که نه فقط زندگیش را آن طور که میتوانست آرام سپری نمیکند، بلکه این شجاعت را دارد تا با مردانی مواجه شود که از او تنفر دارند و او را به مرگ محکوم کردند. و این زن که طبعاً میتوانست زندگی متفاوتی داشته باشد، برای ما یک نمونه خاص است. زیرا زنی است که درک کرده است و اینجا میخواهم با نلسون ماندلا تشبیه کنم، زنی است که درک کرده قدرت زنان از فدایشان ناشی میشود. ما نمیتوانیم با مشت یا خشونت مبارزه کنیم، حتی اگر میتوانستیم نمیخواستیم چنین کاری کنیم. اما آنچه که از زنان نمونهٴ ایرانی میآموزیم، و در رأس شان مریم رجوی، این است که میتوانیم ضعفمان را به قدرت تبدیل کنیم، به واسطه فدایمان. این فداکاریمان برای زنان دیگر در سراسر جهان است که به ما قدرت میدهد. این است که میتواند دنیا را تغییر دهد. لذا امروز پس از اینکه از اینجا خارج شدیم، طبعاً از خودمان سؤال خواهیم کرد که الآن چه کار میتوانیم بکنیم؟ باید زندگیمان را تبدیل به سلاحی علیه مرگ کنیم. و زندگیمان همهٴ آن چیزی است که هستیم. یعنی قدرت راه رفتن و سرپا بودنمان. دادن صدا به آنهایی که فاقد آن هستند. کلمات برای مقابله با دروغ و افترا هستند. شور ما برای مقابله با بیتفاوتی است. وضعیت ما بهعنوان زن، مبارزه علیه کسانی است که مانند ما بنا به دلایل دیگر در جهان ضعیف هستند، علاوه بر زن بودن. یعنی درک اینکه در عینحال که ضعیف هستیم ولی قوی میباشیم.
با تشکر
آزاده عالمی ـ انجمن زنان برای آزادی در ایران
می خواهم در ابتدا از تمامی زنانی که این کنفرانس را سازمان دادهاند، تشکر کنم.
آنچه امروز میخواهم با شما بهنحوی سهیم شوم، از نزدیک به آنچه که همگی از مثال و تجربهاش آموختیم، ربط دارد. در واقع یقین دارم تفکر مرکزی که میخواهم شما را به آن رهنمون سازم، این است که چگونه ضعف را به قوت تبدیل کنیم. زیرا اگر ما در اینجا جمع شدهایم، بهخاطر این است که چالش ما دقیقاً همین است. تبدیل ضعف زن، ضعفی که همگی ما آن را احساس میکنیم، شاهد هستیم و همه روزه قربانی آن هستیم، به یک قدرت، قدرتی برای تمام کسانی که به حمایت ما نیاز دارند.
من به مدت 7سال در جنگلهای کلمبیا ربوده شدم. باید بگویم قبل از اینکه چنین چیزی را تجربه کنم، یک شانس فوقالعاده داشتم. دو ماه قبل از آن، شاهد یک مستند تلویزیونی بودم. چیزی را توضیح میداد که من را بسیار تحت تأثیر قرارداد، آنچه که به آن تجربه استاندفورد میگویند. ظاهراً چنین است که این دانشگاه بسیار پرآوازه آمریکایی، در دهه 1980، تجربهیی قطعی، جالب و همچنین دراماتیک انجام داده بود. آنها دانشجویان یک کلاس، یعنی دانشجویان آمریکایی مرفه، بدون مشکل روانی خاص یا داشتن تجربه مشکلات زندگی را بهکار گرفتند. این پسران و دختران جوان، بهطور خودسرانه به دو اردوگاه تقسیم شده بودند. در یک طرف، نگهبانان بودند و در طرف دیگر زندانیان و دست به یک بازی زدند، به مدت یک الی دو هفته. عدهیی نقش نگهبان را ایفا میکردند و عدهیی دیگر نقش زندانی را. نتیجه این تجربه، دراماتیک بود. زیرا اثبات شد که نفس داشتن چنین نقشی، شخصیت بازیگران را تغییر میدهد. نگهبانان خودسر، اهل سوءاستفاده و سادیک شدند. و زندانیان به انقیاد درآمدند و قدرت و ارادهشان را از دست دادند.
من درباره این تجربه با شما صحبت میکنم زیرا فکر میکنم وقتی که دور هم در اینجا جمع میشویم، نه فقط برای گرامیداشت قدرت زن، روز جهانی زن چند روز دیگر است، بلکه همچنین بهخاطر سرجمع شدن در تفکر پیرامون مبارزه با بنیادگرایی اسلامی است. ما اینجا هستیم چرا که این بنیادگرایی اسلامی میخواهد جهان را به دو دسته تقسیم کند. در یک طرف مردان، در طرف دیگر زنان. و این تقسیم بندی خودسرانه، پایههای کرامت انسانی را به خطر میاندازد. واضح است که مرد و زن متفاوت هستند. و واضح است که ما زنان در این تقسیم بندی نقش بد را بر عهده داریم. چرا؟ چون که ضعیف هستیم و آن را حس میکنیم. وقتی که شب در یک خیابان تاریک قدم میزنیم و میترسیم زیرا میدانیم ممکن است قربانی یک تعرض شویم. میترسیم در یک تظاهرات در خیابان شرکت کنیم چرا که میدانیم اگر شورش شود و خشونت ایجاد گردد، ما طبعاً نخستین قربانیان خواهیم بود. میترسیم که در برخی اوقات از آزادیمان بهره ببریم چرا که میدانیم ممکن است بهطور فیزیکی مورد تعرض واقع شویم. اما آنچه که در این تقسیم بندی وحشتناک است، واقعیت وضعیت ما بهعنوان زن نیست، که میدانیم چطور با آن مواجه شویم و میدانیم چطور برای دفاع از خودمان مبارزه کنیم. این تقسیم بندی آنجا به نظرم موذیانه و انحرافی است که باعث میشود نگرشی که زنان از خودشان دارند، تغییر کند. وقتی که صحبت از پیامدهای بنیادگرایی اسلامی میشود، فقط صحبت از تعرض مردان علیه زنان نیست. صحبت از تغییر ذهنیت زنان است که فکر میکنند و قانع هستند باید به این شیوه با آنها رفتار شود. توجیه میشوند که حقوقشان از آنها سلب میشود چرا که زن هستند، و در این نگرشی که از خودشان دارند، ارزشها را هم به کودکانشان منتقل میکنند که مضر هستند، ضددموکراتیک هستند و قبل از هر چیز نفی کرامت انسانی هستند.
به این خاطر است که فکر میکنم هنگامی که در اینجا جمع هستیم و به ایران فکر میکنیم، فقط در حال فکر کردن به زنانی نیستیم که در ایران در حال زندگی در یک اردوگاه بزرگ و عظیم کار اجباری هستند. و اینجا وظیفه ماست که بلند و رسا صحبت کنیم. نمیتوانیم به پذیرفتن این ایده ادامه بدهیم که مسأله زنان مسلمان، یا زنان ایران به خودشان ربط دارد. باید درک کنیم که مسأله زنان ایران و مسأله زنان مسلمان، مسألهٴ ماست. چرا مسألهٴ ماست؟ زیرا در جهانی زندگی میکنیم که همه چیز گفته و انجام میشود و سکوت و همدستی ما دارد حقوق این زنان را تحت تأثیر قرار میدهد و در نتیجه روی حقوق ما نیز تأثیر میگذارد. باید برای حقوق زن در جهان مبارزه کرد، نه فقط برای زنان امروز، بلکه برای زنان فردا. باید همچنین سؤال کرد که جهان چه خواهد شد اگر تحت این عنوان که مسأله دیگران است، به قبول وضعیتی ادامه دهیم که دارد نحوه زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهد. دارد حقوق زنان امروز و همچنین زنان فردا را تحت تأثیر قرار میدهد. نمیدانیم که جهان فردا چطور خواهد بود. اما میتوانیم مطمئن باشیم که اگر ادامه دهیم و بپذیریم در هرکجای جهان حقوق زن پایمال شود، لحظهیی خواهد رسید که باید برای همین حقوق خودمان دست به مبارزه بزنیم. یعنی مبارزه برای دیگران، یعنی مبارزه برای خودمان. و این دردناک است. این چیزی که من میگویم خیلی عجیب است زیرا اگر به آن فکر کنیم، زنان در جهان اکثریت هستند. تعداد زنان در جهان از مردان بیشتر است. با این وجود، بهعنوان یک اقلیت نگریسته میشویم و بهعنوان یک اقلیت با ما برخورد میشود. چرا؟ چون جهان در معرض خشونت قرار دارد. ما در جهانی زندگی میکنیم که زورمندان در آن برنده میشوند. و امور بر پایه خشونت انجام میشود. دولتها، رؤسای کشورها خشونت را بیشتر از حقوق انسانها در نظر میگیرند. منافع، بمب اتم بهعنوان مثال باعث میشود که دهنشان را بسته و به سوی دیگری نگاه کنند و پیآمد آن خشونتی است که اعمال میشود در حالی که بهسادگی از نگاه به آنچه که دارد برای انسانها رخ میدهد، خودداری میکنیم. ما زنان اکثریت هستیم. اما یک اکثریت خاموش. اکثریتی که صدایش به گوش نمیرسد. زنان بسیار کمی در جهان رئیس کشور هستند. متأسفانه زنان در مقام رئیس کشور محصول تاریخ هستند، همسران مردان مهم که از قدرت برکنار شدهاند یا دختران زنان مهم برکنار شده از قدرت، یا همسران رؤسای کشور که به نوعی این امکان برایشان فراهم شد و فضا را برایشان باز کردند. زنان خیلی کمی وجود دارد که میخواهند رهبری را در جهان برعهده بگیرند. زنان خیلی کمی در پارلمانها. زنان سیاستمدار خیلی کم. زنان خیلی کم مانند زنان شگفت انگیزی که در اینجا شاهد آنها هستیم. زنان خیلی کمی است که واقعاً بگویند حق دارند صدایی داشته باشند و خودشان را تحمیل کنند. و الآن باید که این حق بهعنوان یک مسئولیت تلقی شود. زیرا فقط امکان رئیس کشور شدن را داشته باشیم، مهم نیست. آنچه که مهم است، این است که در عین زن بودن ما صدای ضعفا هستیم. ما صدای اقلیتها در جهان هستیم. حتی اگر که اکثریت باشیم. ما صدای کودکانی در جهان هستیم که قربانی خشونت هستند. خشونت اعمال شده توسط مردان. ما صدای بیماران در جهان هستیم. ما صدای تمامی کسانی هستیم که نمیتوانند بهطور فیزیکی از خودشان دفاع کنند و ما جهانی میخواهیم که سازمان داده شده باشد و قدرت در آن متعلق به قویترین بهلحاظ هستهیی، تسلیحات و پول نباشد. ما جهانی میخواهیم که بر اساس حقوق انسانها اداره شود. برای این است که صدای زن باید شنیده شود. در یک دنیای خشن، به چه سمت باید چرخید؟ باید ابتدا به سوی این زنانی بچرخیم که برای ما نمونه هستند. و امروز فکر میکنم همگی با من موافق هستید که یک زن در این سالن هست که شایسته است بهعنوان نمونه برای سایر زنان جهان بهرسمیت شناخته شود. و این زن، مریم رجوی است.
امروز او مهمترین مبارزه زنان در جهان را رهبری میکند. این مهمترین مبارزه در این روزگار است، یعنی مبارزه علیه رژیم ایران. بهعنوان یک زن چرا؟ اولاً به این دلیل که ایران دولتی است آشکارا زنستیز. دولتی است که حقوق زنان را کاهش نمیدهد همانطور که در همهٴ جای جهان وجود دارد. حقوق زنان در ایالات متحده، اروپا، آمریکای لاتین، آسیا و همه جای دیگر پایمال میشود. اما در ایران حقوق زنان پایمال نمیشود، بلکه انکار میگردد، وجود ندارد. زن در ایران هیچ حقی ندارد. و ما یک زنی داریم شجاع که نه فقط زندگیش را آن طور که میتوانست آرام سپری نمیکند، بلکه این شجاعت را دارد تا با مردانی مواجه شود که از او تنفر دارند و او را به مرگ محکوم کردند. و این زن که طبعاً میتوانست زندگی متفاوتی داشته باشد، برای ما یک نمونه خاص است. زیرا زنی است که درک کرده است و اینجا میخواهم با نلسون ماندلا تشبیه کنم، زنی است که درک کرده قدرت زنان از فدایشان ناشی میشود. ما نمیتوانیم با مشت یا خشونت مبارزه کنیم، حتی اگر میتوانستیم نمیخواستیم چنین کاری کنیم. اما آنچه که از زنان نمونهٴ ایرانی میآموزیم، و در رأس شان مریم رجوی، این است که میتوانیم ضعفمان را به قدرت تبدیل کنیم، به واسطه فدایمان. این فداکاریمان برای زنان دیگر در سراسر جهان است که به ما قدرت میدهد. این است که میتواند دنیا را تغییر دهد. لذا امروز پس از اینکه از اینجا خارج شدیم، طبعاً از خودمان سؤال خواهیم کرد که الآن چه کار میتوانیم بکنیم؟ باید زندگیمان را تبدیل به سلاحی علیه مرگ کنیم. و زندگیمان همهٴ آن چیزی است که هستیم. یعنی قدرت راه رفتن و سرپا بودنمان. دادن صدا به آنهایی که فاقد آن هستند. کلمات برای مقابله با دروغ و افترا هستند. شور ما برای مقابله با بیتفاوتی است. وضعیت ما بهعنوان زن، مبارزه علیه کسانی است که مانند ما بنا به دلایل دیگر در جهان ضعیف هستند، علاوه بر زن بودن. یعنی درک اینکه در عینحال که ضعیف هستیم ولی قوی میباشیم.
با تشکر
آزاده عالمی ـ انجمن زنان برای آزادی در ایران
خانم رئیسجمهور،
خانمهای وزیر، خانمها و آقایان، دوستان گرامی
اسم من آزاده عالمی است و در سال 1979 متولد شدهام، سال وقوع در انقلاب ایران. اکنون 23سال است که در فرانسه زندگی میکنم. مادر 3 فرزند هستم و تحصیلاتم را در رشته حقوق را ادامه میدهم. اما امروز به مناسب روز جهانی زن، میخواهم درباره یک زن دیگر با شما صحبت کنم. زنی که او را از بدو چشم باز کردن، شناختم و با او هر لحظه از زندگیم را سپری نمودم. هر چند که از 17سال پیش او را دیگر ندیدهام. از کجا شروع کنم.
اولین تصاویری که از او دارم در حالی است که فقط 3سالم بود. در زندانهای رژیم خمینی، لحظاتی که مادرم زیر شکنجه بود و دوستانش سعی میکردند با من بازی کنند و توجهم را منحرف سازند. یا بعد وقتی که هنوز در زندان بود ولی من دیگر پیش او نبودم، میرفتم و به او سر میزدم. به یاد دارم با چه دشواری تلاش میکرد پاهایش را از من پنهان سازد که بدون شک توسط ضربات شلاق لت و پار شده بود. میتوانم همچنین از لحظهیی برایتان بگویم که با هم مسیر تبعید را برگزیدیم. بلافاصله بعد از آزادیش، برای پیوستن به مقاومت ایران در اشرف. من به خوبی آن لحظه را به یاد دارم که در کوههای برفی کردستان، سوار بر اسب بودیم و قاچاقچی به ما هشدار داد که شاید در کمین (پاسداران) بیفتیم. لذا باید حداکثر سکوت را رعایت کنیم. مادرم در گوشم پچ پچ کرد: دختر گلم، اگر دستگیر شدیم، قوی باش. نترس و بهخصوص نگران نباش. هیچ اتفاقی برایت نخواهد افتاد. مجدداً نزد مادربزرگت برمیگردی،
باز هم میتوانم برایتان از آن لحظه بگویم که داشتیم در زمان جنگ خلیج فارس با هم خداحافظی میکردیم. کودکان باید اشرف را ترک میکردند تا از بمباران جان سالم به در ببرند. او در چشمان من نگاه کرد و گفت میدانی تا چه حد دوستت دارم و تو تمام زندگی من هستی. میدانی که چرا باید از تو جدا شوم و به مبارزه ادامه دهم، برای اینکه هرگز بچههای ایران از فقدان والدین زندانیشان رنج نبرند. برای اینکه هیچ کودکی دیگر با شکم خالی نخوابد. برای اینکه بالاخره فرزندان تو بتوانند در یک ایران آزاد و دموکراتیک زندگی کنند.
یا آخرین باری که در ساعت 6 صبح با زنگ تلفن از خواب بیدار شدم و خبر حمله چهارم موشکی مزدوران مالکی به کمپ لیبرتی را شنیدم. جایی که مادرم و 1000 زن مقاوم دیگر در آن مستقر هستند. تصاویر قوی و تکاندهنده کم نیستند. اما ترجیح میدهم احساسی را که در اعماق روحم وجود دارد، بیان کنم. احساس غرور از اینکه دختر زنی هستم که مانند هزاران زن دیگر خواهان آزادی برای وطنی است که در دستان یک رژیم زنستیز به گروگان گرفته شده است و توانسته است با هر گامش مسیر زندگی همهٴ زنان دیگر را گشوده و تحت تأثیر قرار دهد. به سوی یک آینده پرافتخار. برای اینکه وجودشان سمبلی شود برای نسلهای آینده. طبعاً ، دردها پاک نمیشوند. اما در تمام طول زندگیم، من این خوشبختی را داشتم که در کنار این نسل از زنان زندگی کنم و این شانس را داشتم که چند گام با آنها بردارم.
خانم رئیسجمهور، من مفتخرم که در کنار شما باشم بهعنوان یک عضو کوچک این نسل که در مبارزه شما تولد یافته است.
اکنون من درک میکنم چرا ملاها که فقط انعکاسی از تحجر و قشری گری کل تاریخ بشریت هستند، تا این حد از این زنان وحشت دارند. زنانی که در چشمان بنیادگرای آنها حتی کالا هم محسوب نمیشوند، چه رسد به انسان. زنانی که هرگز در این سالها مبارزه با ملاها را رها نکردهاند. آنان بر خواست ریشهکن کردن سیطره ملایان بر ایران پای میفشرند و من فکر میکنم که از هدفشان خیلی دور نیستند. امروزه، در یک طرف این نسل قرار دارد، موثر، با تجربه، شکست ناپذیر که مصممتر از هر زمان دیگر به پیش میرود. در مقابل، جبهه بنیادگرایی و یک رژیم درمانده در حال لغزیدن و فروپاشی که آخرین جرعهٴ زهرش را نوشیده است.
لذا قطعاً موافق من هستید که این نسل از زنان حتماً پیروز خواهد شد و مطمئن هستم که در آیندهیی نزدیک، این زنان به جایگاه حقیقیشان دست خواهند یافت. جایگاه رهبری و ساختن جامعه ایران فردا.
سیمین نوری - انجمن زنان ایرانی در فرانسه
من سیمین نوری هستم. شهر زادگاهم تهران را در سال 1973 ترک کردم برای ادامه تحصیل به فرانسه آمدم. تحصیلاتم در معماری است و دکترا در تاریخ هنر دارم. متأهل هستم و یک دختر دارم که از نوامبر گذشته وکیل کانون وکلای پاریس است. این افتخار را دارم که اینجا انجمن زنان ایرانی فرانسه را نمایندگی کنم که از بدو تأسیسش در سال 1994 توسط چند ایرانی داوطلب، بیلان بلندی از فعالیت در زمینه دفاع از حقوقبشر دارد. در این انجمن، خیلیها زندانی سیاسی در زندانهای خمینی بودهاند. چندین تن از نزدیکانمان در زندانهای خمینی اعدام شدهاند. امیدوارم اعضایی که امروز اینجا حضور دارند و از بنیانگذاران انجمن ما هستند تشکر من را بهخاطر تلاشهای مستمرشان در طول سال، بپذیرند.
خانم رئیسجمهور، خانمهای وزیر، دوستان عزیز مقاومت، خانمها و آقایان،
در آستانهٴ 8مارس، به نام انجمن زنان ایرانی در فرانسه، یک روز زیبا و پر بار را برای تمام زنان آرزو میکنم، مخصوصاً آنهایی که بهخاطر زن بودن، رنج میکشند. همچنین باید به فکر گروگانهایمان باشیم، به فکر اشرفیان در زندان لیبرتی، و بهطور خاص به فکر مادران، خواهران و دخترانمان در ایران. آنهایی که روزانه با یک زنستیزی نهادینه شده روبهرو هستند و شجاعانه در برابر بنیادگرایی اسلامی میایستند، ملاهایی که بیش از سه دهه است حاکم هستند. بنیادگرایی اسلامی که قلب ایدئولوژیک، مالی و لجستیکی آن در تهران میتپد، دیگر فقط مسأله ایرانیان یا مسلمانان نیست. بلایی است که پیشروی میکند و تا همین الآن اروپا و نسل جوانش را در این هزاره سوم آلوده کرده است. بهطور خصومتآمیزی تمامی دستاوردهای بشریت را تهدید میکند و بهطور خاص جنبش برابری جنسی و حق زنان برای آزادی را مورد هدف قرار میدهد. دستاوردهایی که میلیونها زن و مرد در سراسر تاریخ بشر برای آنها جنگیدهاند. زنستیزی به شکل مواد قانونی در قانون اساسی، مدنی و جزایی این دیکتاتوری مذهبی گنجانده شده است. بنابراین تبعیض جنسی قانونی است و در تمامی زمینههای سیاسی، اجتماعی، حرفهیی، فرهنگی و حتی ورزشی به اجرا گذاشته میشود. ناقضان، مجازات بدنی میشوند. برای یک زن، مبارزه با رژیمی چنین زنستیز و در یک جامعه عمیقاً مرد سالار به نظر غیرممکن میآید. ولی برای اولین بار در تاریخ کشورمان، نسلی از زنان تحت هدایت خانم مریم رجوی در قلب جنبش مقاومت قرار دارند. این هزاران زن ایرانی، هزاران زنی که اینجا و در لیبرتی حضور دارند، و در ایران، تبدیل به افراد حرفهیی در مبارزه با رژیم ملاها شدهاند، فعالان سیاسی تمام وقت. آنها از مناطق مختلف کشور آمدهاند، و چه دیپلمه باشند یا خیر، متأهل یا مجرد، چه دارای فرزند باشند یا خیر، آنها مصمم و جدی هستند و قلبشان مملو از عشق به ایران است و در کنار برادران مجاهدشان این کشتی بزرگ را به جلو میرانند که امیدواریم بهزودی به سواحل ایران برسد و مسیر دموکراسی واقعی را باز کند. از شما متشکرم.