ای جوانان وطن! چهرهٴ عصیان این است
این بهای شرف است ار چه غمش سنگین است
این بهای شرف است ار چه غمش سنگین است
فوج مرغان که به دریا زده بیهول و هراس
می شکافد دل بحر ار چه پرش خونین است
گفت توفان که اگر سینهٴ من باغی داشت
همه برگ گل سرخ چمنش زوبین است
گفت ما تا افق آبی رؤیا نرسیم،
ننشینیم ز ره تا که زمین چرکین است
خانهشان سنگر و باروی شرف شد ای دوست
خندهاش گفت مرا مرگ چنین شیرین است
گفت هر کس که به این راه بیاید با ما
گرچه در خون تپد اندیشهٴ او روئین است
نامهاشان همه معنای شکوه و شرف است
گامهاشان گذر از زندگی نوشین است
یک سبد گل شده بر تاقچهٴ خانهٴ خلق
عطرشان منتشر از بوتهٴ هر پرچین است
شرفی هست اگر جان مرا جانبازیست
هان بدانید فدا نیکترین آیین است
فخر تنها نکنی چهرهٴ او چون دیدی
رسم او گیر که این رسم، بهین آیین است.