728 x 90

حمله به اشرف - اعتصاب غذا,

دردی که ۳۰سال است بر دوش می‌کشم

-

محترم حکیم پور و فرزندش نیما
محترم حکیم پور و فرزندش نیما
محترم حکیم پور، مادر مجاهد شهید ناصر حبشی

می خواهم از دردی جانکاه صحبت کنم. از حقوق پایمال شده خلقی در زنجیر، از سرکوب مردمی که جهانی چشم برآن بسته است. ازخاموشی ستاره‌ها به‌دست سیاه جامگان، همنشینان ظلمت از ستاره‌هایی که افق تاریک میهن اسیر را روشنایی بخشیدند. ستاره‌هایی که امید رهایی خلقی بودند.
می خواهم از عشق بیکران این ستاره‌ها به آزادی خلقشان بگویم. عشقی که هنوز در سینه‌ها شعله‌ور است و اگر‌چه که ستاره‌ها از گفتار خاموشند ولی تلألو درخشش آنها همه جا را روشن کرده است.
می خواهم از سیاهچالهای خمینی، از اعدام رفیقان سخن بگویم، از اشکهای مادری بر گور شهیدی گمنام، از درد مادران در سوگ شهید جوانشان.
واین است درد من، دردی که بیش از 30سال است بر دوش می‌کشم.
ورود من به عرصه مبارزه به قبل از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی بر می‌گردد. حین شرکت در تظاهرات و اعتراضات علیه رژیم شاه متوجه شدم یک سازمان انقلابی که رهبران آن در زندان هستند، به نام مجاهدین خلق وجود دارد. با خواندن دفاعیات مجاهد شهید مهدی رضایی و شرح زندگی و مقاومت فاطمه امینی اولین زن شهید سازمان مجاهدین خلق مسیر زندگی‌ام عوض شد. با شناخت چنین سازمانی که سرشار از فدا و صداقت و عشق به آزادی مردم بود، من هم در مبارزه جدی‌تر شدم. از آنجا که معلم بودم، در جنبش معلمان (هوادار مجاهدین خلق ایران) در شهر خودمان، آمل فعالیت می‌کردم. دو سال و نیم مبارزه سیاسی ما با همه فراز ونشیبهایش و سختیها و فشارهایش شروع شده بود. ازیک طرف با دجالیت خمینی و ظلم و فساد و تباهی خمینی ساخته در جامعه روبه‌رو بودم و از طرف دیگر هدف و آرمان والای مجاهدین برای احقاق حقوق مردم پیش رویم بود و با ایمان به این مسیر بود که با تمام وجود تلاش می‌کردم واز هر فرصتی برای روشنگری و افشای جنایتهای رژیم خمینی استفاده می‌کردم.
بعد از تظاهرات مسالمت‌آمیز 30خرداد که خمینی آن را به خاک و خون کشید مبارزه وارد مرحله جدیدی شد وبسیاری از دوستان و آشنایانم به جوخه‌های اعدام سپرده شدند. اینجا بود که یکبار دیگر اثبات شد که مجاهدین هیچ سد و مانعی را به‌رسمیت نمی‌شناسند و همیشه شکافنده هستند و به‌رغم شرایط پیچیده، راهشان را باز می‌کنند، چرا که رسمشان، رسم تسلیم ناپذیری و تن ندادن به ذلت و سرخم نکردن است.
سال 60 دستگیر شدم. به‌طور مستمر برای بازجویی و به اصطلاح تکمیل پرونده به دادگاه ضد انقلاب احضار می‌شدم. بازجوئیها و شکنجه‌های مستمر که هدفش جلوگیری از فعالیتها و وصل مجددم به سازمان بود. این فشارها و شکنجه‌ها را در شرایطی تحمل می‌کردم که فرزندم ناصر، چند ماه بیشتر نداشت. وقتی ناصر 3ساله و نیما 8ماهه بود، پدرشان برای ادامه مبارزه به اشرف آمد و فشارهای زندگی روی من مضاعف شد. رژیم برای این‌که بیشتر روی ما فشار بیاورد تا از این مسیر دست بکشم مرا از شغل معلمی محروم و از آموزش و پرورش اخراج کرد. از یک طرف بازجوئیها و فشارهای مستمر وزارت اطلاعات و از طرف دیگر مشکلات معیشتی زندگی… اما باخودم عهد کردم که نگذارم این فشارها ذره‌ای روی انتخابم تأثیر بگذارد.
سعی کردم با خیاطی هزینه زندگی را تأمین کنم و جلو رژیم سر خم نکنم. هر قدر که ناصر و نیما بزرگتر می‌شدند، فشارهای وزارت اطلاعات هم بیشتر می‌شد و در بازجوئیها از گرایش و اندیشه آنها سؤال می‌کردند. حتی وقتی ناصر در دانشگاه قبول شد، مرا احضار و تهدید کردند که وای بحالت اگر او روزی به سازمان بپیوندد! یا اصرار می‌کردند که آنها را هم با خودم به وزارت اطلاعات ببرم. به این ترتیب به نقش مجاهدین به‌عنوان تنها راه‌حل حقیقی برای آزادی ایران و به‌عنوان دشمن اصلی رژیم جنایتکار آخوندی بیشتر پی می‌بردم که همه هراس رژیم پیوستن حتی یک نفر به سازمان است و این، عزمم را برای وصل مجدد و پیوستن به سازمان جزم‌تر می‌کرد.
رژیم می‌خواست جوانان ایران و فرزندان من در جامعه دچار فساد واعتیاد بشوند اما یک لحظه با مجاهدین نباشند. به همین خاطر، من هم تمام تلاشم این بود که آنها ابتدا تحصیلاتشان را ادامه بدهند و آگاه و تحصیل کرده شوند و چشمشان به حقایق جامعه باز شود تا بتوانند انتخاب درستی داشته باشند، به همین دلیل به‌رغم این‌که ناصر چندین بار پیشنهاد کرده بود که در کنار تحصیلات، کار هم بکند، من مخالفت کردم تا به کوری چشم رژیم و با وجود همه فشارها و موانعی که بر سر راه آنها برای ورود به دانشگاه و ادامه تحصیل ایجاد کرده، آنها بتوانند تحصیلات خودشان را تا مدارج عالی طی کنند تا رژیم فکر نکند می‌تواند با فشارهای سیاسی و اقتصادی و محدودیت واخراج، می‌تواند ما را به تسلیم و ذلت بکشاند.
ناصر و نیما هرچه بزرگتر می‌شدند و به‌خصوص بعد از ورود به دانشگاه و پیدا کردن درک عمیق و واقعی از شرایط جامعه و دردهای اجتماع، همواره دنبال گمشده‌یی بودند. تحصیل و دانشگاه نیاز درونی‌اشان برای درمان دردهای جامعه و تحقق آزادی را پاسخگو نبود. مخصوصاً از فشارها و محدودیتهای رژیم روی جوانان خیلی تحت فشار بودند و همیشه می‌گفتند باید کاری کرد و قدمی برای سرنگونی رژیم برداشت، چون عامل همه دردها و مشکلات جامعه این رژیم است و اگر در این راه جانمان را بدهیم ارزشش را دارد و بهتر از این است که در این جهنم زندگی کنیم. ناصر همیشه رادیو مجاهد را گوش می‌داد و هر قدر شناختش نسبت به مجاهدین بیشتر می‌شد، عطشش برای پیوستن به سازمان هم بیشتر و بیشتر می‌شد. اوسرانجام تصمیم گرفت برای تحقق آزادی مردم ایران و برای سعادت و خوشبختی کودکان و جوانان ایران از همه چیز خودش و تحصیلاتش بگذرد و به همراه من وبرادرش نیما به اشرف بیاید.
یادم هست وقتی از ناصر در مورد رها کردن درس و دانشگاه سؤال می‌شد می‌گفت: «اشرف دانشگاه است. بهترین دانشگاه و درس اصلی را پیش مجاهدین باید خواند» و چه درست می‌گفت، چرا که هیچ جای دیگری در جهان نیست که انسان این چنین درس انسانیت، مبارزه، ایستادگی، فدا و تسلیم ناپذیری بیاموزد و ناصر چه زیبا خودش هم از آموزگاران این درس شد.
از دست دادن جگر گوشه‌ام ناصر، برایم خیلی دردناک بود ولی شهادت او باعث افتخار و سربلندی من است چون به راهش و به عهدش با خدا و مردمش وفا کرد و او الآن در من زنده است.
هر چند که خنجر خیانت سازمان ملل وآمریکا قلبم را زخمی‌کرد و ناصرعزیزم را از من گرفت، ولی اکنون صدها ایرانی حامی مقاومت ایران و مجاهدان در لیبرتی با دست زدن به کارزاری جهان و یک اعتصاب‌غذا نامحدود قدم در راه ناصر و51 شهید دیگر گذاشته‌اند تا با فدیه جانهای خود، دیوارهای سکوت و شرم سازمان ملل وآمریکا را بشکنند. 7 گروگان اشرفی ومخصوصا 6 خواهر دلاورم 100روز است که در دست نیروهای عراقی اسیر و تحت شکنجه می‌باشند، جان آنها در خطر است ولی تاکنون هیچ قدمی از سوی کسانی که به ما قول حفاظت دادند، برداشته نشده است.
من به‌عنوان یک معلم و یک مادر از تمامی وجدانهای بیدار وانسانهای شریف وآزاده می‌خواهم که به دولت آمریکا و سازمان ملل فشار بیاورند. دولت آمریکا اگر بخواهد می‌تواند به دولت عراق فشار بیاورد که 7 گروگان اشرفی را آزاد کند.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/140cb158-8829-498a-980b-6aac867bdcc2"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات