728 x 90

محيط زيست ,

لب کارون، چه غمبارون: صحنه‌هایی از گفتگوی مردم اهواز با باران!

-

زنجیره انسانی  در اهواز
زنجیره انسانی در اهواز
در مدرسه:
معلم دارداز گلستان سعدی می‌خواند.
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست… در باغ لاله روید و در شوره زار خس

شاگرد گفت: آقا معلم! باران را می‌گویید؟ اینک بلای مردم اهواز گشته است

این دود و این اسید چو پاشد به روی شهر تک سرفه‌های مادرم آغاز گشته است

***
در خانه
رادیو را باز می‌کنم، ترانه خوانی می‌خواند:
باز باران با ترانه می‌خورد بر بام خانه
پدر زود می‌دود پنجره را می‌بندد و می‌گوید:
باز نازل شد بلاها،
درد قلبم گشت آغاز
روز باران، روز بدبختی مردم،
می شود خورشید اهواز در غبار سرخ سم گم باز بگریزیم به خانه،

باز آمد ابر و باران، با غبار چرب و تیره، روی صورت، روی شانه،

خواهرم می‌رود کنار شیشه و به خیابان نگاه می‌کند می‌گوید:
آی بابا! آی مامان! ابر سرخی شد پدیدار
در خیابان، روی شیشه، روی دیوار،
روی شاخه روی برگ نخل خانه، یک غبار چرب و تیره،
در تمام شهر اهواز، روی هر چیز،
روی رگهای گرفته در عروق قلب مردم، و ریه‌هایی که بسته راه اکسیژن به رویش.

باز باران اسیدی می‌خورد بر بام خانه…
***
لب کارون:
جوانی از لب کارون می‌گذرد ترانهٴ لب کارون آغاسی را می‌خواند: لب کارون، چه گلبارون، میشه وقتی که می‌شینن دلدارون

ماهیگیری که نخ ماهیگیری‌اش را در آب بدبو و زردرنگ و متعفن فروکرده و با ناامیدی برای گرفتن ماهی، به سطح آب سبز و لجنزار کارون که بوی گند می‌دهد نگاه می‌کند می‌گوید:
جوون! حالا باید بخونی:
لب کارون، چه غمبارون، میشه وقتی که میشیم اسیدبارون
و بعد با همان آهنگ آغاسی ادامه می‌دهد: می‌سوزه سینه‌ها از غبار و زهر

سمی میشه تموم هوای شهر، لب کارون،
***
در بیمارستان:
دکتر از بیمار می‌پرسد: چتونه؟
بیمارمی‌گوید: هر نفسی که فرو می‌رود مخلّ حیاتست و چون برمی‌آید مخرب زندگی دیگران. پس در هر نفسی دو لعنت واجب است بر مسبب این همه بدبختی که هوا و باران را هم به لجن کشیدند

دکتر می‌گوید:
از دست و زبان که برآید
کز عهده فحشش به در آید
پرستار که روی دفتر بزرگش نام بیمارهایی که از سر و کول اورژانس بالا می‌روند را نوشته به دکتر می‌گوید: «ایشون سابقه بیماری قلبی تو خونواده‌ش داره، الانم قلبش درد می‌کنه. اورژانسیه»!

و بیمار دوباره ادامه می‌دهد: لعنت به کسی که باعث شده که: این بارون: زحمت بی‌حساب همه را رسیده و اسید نکبت بی‌دریغ همه جا کشیده از زور سرفه و تنگ نفس همهٴ ریه‌ها دریده.

ادیبی که روی صندلی درمانگاه منتظر است می‌گوید:
واقعاً که باید «ابر و باد و مه و خورشید و فلک را به‌کار گرفت تا این آخوندهای بد مصب را نابود کنیم. که حتی بارون رو هم به کثافت و گند کشیده‌اند.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/c81b9aeb-4027-4b4c-be13-4155b34ddbd9"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات