کهکشان اشرف یک کهکشان بیانتها و پرستاره است که بهاران ایرانزمین را نوید میدهد کهکشانی است که با شعار «کس نخارد» و فقط با اتکا و ایمان به نیروی تکتک اعضا و حامیان این مقاومت، پیروزیها و دستاوردهای ناممکن را امکانپذیر میکند، و امروز همین ایمان و اراده جبهه گستردهیی را که در سراسر جهان، لحظه به لحظه برای آزادی هفت گروگان اشرفی فعالیت میکند، گسترش میدهد.
بهترین گواه و شاخص این گسترش در هفته سیزدهم کارزار شروع اعتصابغذای اشرفنشانها مقابل کاخ سفید در واشینگتن و پیوستن داوطلبان جدید به اعتصابغذای لیبرتی، ژنو، لندن، برلین، اتاوا و ملبورن بود.
آنها با بلندترین فریاد به دنیا گفتند که ما هم تمامی سختیها را میپذیریم و از همهچیزمان میگذریم تا آرزو و خواسته همهٴ ایرانیان آزادیخواه را محقق کنیم.
آری، هر روز و هر ساعت در سراسر میهنمان و در همه جای دنیا، فعالیت و تلاش و کوشش یاران مقاومت برای پیشبرد اهداف این کارزار بزرگ که بدون شک بخش مهمی از مرحله سرنگونی رژیم آخوندی است، 10 و 100 چندان میشه تا ”دریا شود آن رود که پیوسته روان است“.
آنها با بلندترین فریاد به دنیا گفتند که ما هم تمامی سختیها را میپذیریم و از همهچیزمان میگذریم تا آرزو و خواسته همهٴ ایرانیان آزادیخواه را محقق کنیم.
آری، هر روز و هر ساعت در سراسر میهنمان و در همه جای دنیا، فعالیت و تلاش و کوشش یاران مقاومت برای پیشبرد اهداف این کارزار بزرگ که بدون شک بخش مهمی از مرحله سرنگونی رژیم آخوندی است، 10 و 100 چندان میشه تا ”دریا شود آن رود که پیوسته روان است“.
امروز هشتاد وهشتمین روز اعتصابغذای قهرمانانهٴ اشرفیها و اشرفنشانها است که با ایمانی راسخ پا در این مسیر گذاشتهاند؛ انتهای این مسیر کجا است؟ پاسخ را از قسمتی از مقاله یکی از زنان اعتصابی در لیبرتی بشنویم که در روزنامه الحیات فرامنطقهیی منتشر شده:
«هر چند تنهای ما، رنجور و تکیده شده است، ولی ما باز هم اینرا تکرار میکنیم که از خواستههایمان دست نخواهیم کشید. ما هر روز اینرا میگوییم، فریاد میکنیم و مینویسیم. خیلی وقتها میگویم همین دیروز نوشتم مگر کسی شنید؟ اما باز هم عهد میکنم که دوباره بنویسم. آخر من از حقیقت مینویسم.
«هر چند تنهای ما، رنجور و تکیده شده است، ولی ما باز هم اینرا تکرار میکنیم که از خواستههایمان دست نخواهیم کشید. ما هر روز اینرا میگوییم، فریاد میکنیم و مینویسیم. خیلی وقتها میگویم همین دیروز نوشتم مگر کسی شنید؟ اما باز هم عهد میکنم که دوباره بنویسم. آخر من از حقیقت مینویسم.
من از معبر فریادها و حماسهها داستانها دارم و قصههایی ناگفته که باید گفت. باید سرود. باید به یاری خواست هر آنچه وجدان بیدار در جهان است. من خسته نمیشوم، ما خسته نمیشویم زیرا میدانیم که صدایمان روزی به گوش آن که باید برسد میرسد. روزی خواهد رسید که یارانمان را از بند برهانیم.
امید است که صبح آن روز و سپیده پایان شب تاریک ظالمان بهزودی فرا برسد».