728 x 90

-

«شرم بزرگ بشر»

-

سرکوب زنان
سرکوب زنان
در روزجهانی منع خشونت علیه زنان (25نوامبر)
اگر شرمهای تاریخ و فرهنگ بشر را بشماریم، بی‌شک این یک شرم بزرگ بشر است که برای نیمی از خودش قرنها و قرنها، اعتباری نیمه قائل بوده است. زن نیمی از تاریخ بشر بود. البته، زن رنج این «شرم» را تحمل کرد، اما ننگ آن را تحمل نکرد. با این نابرابری جنگید، جنبش رهایی و برابری از همین همت جوشید، و عزم «انسان زن» برای رفع این لکهٴ ننگ، گام به گام راه را بر «انسان مرد» نیز گشود که خود را تصحیح کند. بگونه‌ای که درجهان امروز، به‌رسمیت شناختن حقوق زن شاخصی برای پیشرفت هر ملت شده است.
اگر هویتی در ذهن خود تصورکنید و بر آن نام «زن ایرانی» بگذارید. او به شما خواهد گفت:
«من از تاریخ با پاهایی زخمی میآیم، تمام راه را از لابلای زنجیرها پیموده‌ام. البته هر گاه که فرصت یافتم، توانم را همتای بزرگترین مردان سرزمینم نشان دادم. یک روز «یوتاب»، خواهر آریوبرزن شدم و همدوش او فرماندهی بخشی از ارتش ایران را در نبرد با اسکندر برعهده گرفتم و در راه ایران بخاک افتادم. روزدیگر یک قهرمان، به‌نام گردآفرید شدم. روزهایی حتی با نامهای پوراندخت و آزرمیدخت، بر یک امپراتوری فرمانروایی کردم. روزهایی نیز در قیامهای ضدستم سنباد در نیشابور، استادسیس درماوراءالنهر، بابک درآذربایجان، سربداران در خراسان و قیامهای عصر قاجاریه نقشهای مؤثری ایفا کردم. یکروز رابعهٴ سخنور و یک روز مهستی گنجوی شاعر شدم. هم‌چنان پیش آمدم و روزی در جنبش مشروطه، زینب پاشا شدم و جنگیدم. اما تاریخ، اسناد حضور مرا به دست فراموشی سپرد.
جور در حق من از زمانی به اوج رسید که با به قدرت رسیدن حکومت صفویه، آخوندهای مرتجع، حتی نام «زن» را از من برداشتند و بر من نام «ضعیفه» گذاشتند. آنها مرا در چادر پیچیدند، و به پستوی چاردیواری خانه راندند. نه تنها حضورم را در جامعه، بلکه صدایم را هم ممنوع کردند.
اما من دست از حضور نکشیدم. اگر‌چه کم نوشتند، اما بخش نانوشته تاریخ جنبش تنباکو، انقلاب مشروطه، جنبش جنگل، و خروشهای پس از آن، همه گواه تلاش من برای حضور بود. سرانجام، پیشتازان انقلاب ضدسلطنتی، سنتهای ارتجاعی آخوندی را در هم شکستند. مجاهدان پیشتاز، زنجیرهای کهن بر دست و پای زن را شکستند و من دریافتم که راه اثبات حقوقم از مبارزه برای آزادی می‌گذرد. آنگاه با الهام زنان پیشتاز مثل مرضیةاسکویی، اشرف رجوی، و فاطمهامینی به میدان شتافتم.
نبرد ما اگر‌چه شمار زنان در آن کم بود، راه انقلاب را گشود و من خواهرانم را فوج فوج به میدان آوردم.
خمینی از آن انقلاب به سرقت رفته، یک شعار بر ضد من بیرون آورد: «یا روسری یا توسری». سرکوبی‌ها و پس راندنها به پستوی خانه در تمامی این سی و چند سال ادامه یافت. خمینی معتقد بود: زن یک انسان کامل نیست.
او از قدیم گفته بود: «دخالت زنان در انتخابات یا اعطای حق زنها جز بدبختی و فساد و فحشا چیز دیگری همراه ندارد».
او پس از رسیدن به حاکمیت در 7اسفند 57: دفتر خمینی اعلام کرد که «قانون حمایت خانواده» ملغی شده است. پس از آن پیاپی حقوق من را نقض کرد اینها اولین گامهای سرکوبی زن توسط خمینی بودند:
8اسفند57: قانون خدمات اجتماعی زنان ملغی گردید.
11اسفند57: زنان از قضاوت منع شدند.
16اسفند57: فتوای حجاب اجباری زنان شاغل صادر شد. (صفحه 3 کیهان 16اسفند57)
8تیر59: برای اولین بار، مجازات سنگسار را درباره دو زن درکرمان به اجرا درآوردند.
و… و… و…
و سالهای سیاه سرکوبی آغاز شد.
اما من با الهام از قهرمانان پیشتازم پرشورتر به میدان آمدم. افشا کردم، به زندانها کشیده شدم، بر دارها رفتم. خواهرانم از رنج فقر و سرکوبی خود را به آتشها می‌سپردند.
در این راه، پی بردم که رهایی‌ام از دل یک مبارزه برای آزادی همهٴ مردم حاصل خواهد شد. پس به میدانهای رزم شتافتم.
لیاقت خود را در تمامی سطوح به‌خصوص در فرماندهی آن هم در دشواترین رزم‌ها اثبات کردم. حماسه‌هایی که هیأت یکانهای رزمنده زنان در نبردهای رهایی بخش ایران آفریده شد در تاریخ سی و چندساله اخیر، و مقاومت دسته‌های کوچک، در مقابل گروه‌های بزرگ پاسداران، و قدرت زنان مجاهد در ادارهٴ صحنهٴ نبردها، چشم هر ناظری را خیره کرد.
خمینی و دنباله‌هایش که اوجگیری مرا می‌دید، با شقاوت هرچه بیشتر خواهران مرا در سراسر ایران به زیر وحشیانه‌ترین سرکوبیها کشید و تلاشهای بسیاری را برای پس راندن زن اعمال کند. آنها اقشار میلیونی زنان را در زیر خط فقر له و تحقیر کردند.
نتیجه این سرکوبی چه بود:
خودکشی بی‌سابقه زنان در ایران تا آنجا رسید که سرزمین ایران بالاترین آمار خودکشی در جهان را پیداکرد.
ـ آنان سن فحشا را به 13سالگی رسید.
ـ بیکاری زنان زیر 29سال درکل کشور، حتی زنان تحصیلکردةدانشگاهی به نزدیک به نیمی از جمعیت زنان رسید.
اعدام زنان در ایران امری رایج شد.
از نمونه‌های این خواهران سرکوبی شده من در سراسر ایران، تنهایکی را نام می‌برم. زهرا بهرامی پس از قیام عاشورای 1388 دستگیر و به اتهام محاربه متهم شد. او برای مصاحبه شکنجه شد. سردژخیم پس از یک‌سال او را به اتهام قاچاق مواد مخدر به اعدام محکوم کرد.
اما به‌رغم همهٴ سرکوبها، من در قامت زن ایرانی باز برخاستم و به خواهرانم الهام دادم.
جهان را به یاری فراخواندم  و از سراسر جهان، زنان مبارز دستهای مرا گرفتند.
گفتم من باید در رهبری جامعه شرکت داشته باشم. جنگیدم، الهام گرفتم، جرأت گرفتم و بیشتر و بیشتر به میدانهای رزم و قیام شتافتم.
حتماً شنیده‌اید که از زبان صبای قهرمان در آخرین دم حیات با رساترین صدا به عالم گفتم: «ایستاده‌ام تا به آخر». در سنگرهای پایداری. و درهمهٴ خیابانهای جهان.
اکنون، برای آنان که هنوز زنجیر را بر دست پای من می‌خواهند، خطرناکترین سرچشمه بیم و هراسم.
و این نبرد هم‌چنان ادامه دارد. با شعله‌های پایداری.
و من صدایم را هر روز، هر ساعت با پژواکی رساتر از هر زمان در صدای «مریم» به جهانیان اعلام می‌کنم که:
«روزی می‌آید که زندگی در جهنم ولایت‌فقیه جای خود را به زندگی در یک جامعه دموکراتیک خواهد داد، تا هرکس حق داشته باشد در تصمیم‌گیری بر سر مهمترین امور سیاسی جامعه خود شرکت کند و حق تغییر حکومت برای مردم محترم باشد».( از گردهمایی به سوی قلهٴ پیروزی. هشتم تیر1387)
آری! من شرم را از چهرهٴ بشریت خواهم شست.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/a311541d-857c-4e49-9c91-1d109599ecb5"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات