ماه محرم فرا رسید، ماهی که یادآور قیام سرخ حسینی علیه حکومت جور و فساد یزیدی است. پس از مرگ معاویه و گرفتن زمام قدرت توسط یزید در شام، تهدید حکومت او حسین و اندیشههای ژرف اسلام ناب محمدی بود. این اندیشه در تضاد و تقابل با استبداد دینی اموی بود که تحت نام اسلام و خلیفه مسلمین حکومتی تک تاز و بلامنازع را در سرزمینهای پهناور اسلامی مسلط کرده بود. یزید از همان روزهای گرفتن زمام قدرت حکومت اموی، حسین را تهدید اصلی برای حکومتش میدانست و برای خنثی کردن این تهدید، از امام حسین بیعت میخواست. گرفتن بیعت از حسین بهمعنای این بود که دیگر کسی یارای مخالف با حکومت پلید او را نداشت، زیرا وقتی که نواده پیامبر مهر تأیید بر این حکومت میزد، توجیهی برای عافیت طلبان و کسانی بود که نان مخالفت با یزید و خلافت او را میخوردند، ولی برای این مخالفت هیچ هزینهای را حاضر نبودند بپردازند.
از اینرو بود که وقتی امام حج را نیمه تمام گذاشت و قصد عزیمت به کوفه را داشت عافیت طلبان به تکاپو افتادند، زیرا قیام حسین علیه خلافت یزیدی و حکومت جبار او، دیگر هیچ توجیهی برای عافیت طلبی بیهزینگی و خزیدن در گوشه عزلت و توجیه بیعملی باقی نمیگذاشت. عبدالله ابن عمر، ابن عباس و برادر امام محمد حنفیه او را به کنار آمدن با یزید فرامیخواندند تا جایی که عبدالله ابن عمر با صراحت به امام گفت: «بیا تا در خدمت تو به مدینه رویم و مانند دیگر مردم با یزید بیعت کن و از خانه و قبر جد خویش دور نشو و اگر بیعت با یزید را نمیپذیری ترا مجبور نخواهد ساخت. باش تا وقتی که خواستی بیعت کن و یزید نیز دیر نپاید و زود مرگش پدید آید و سخن کوتاه شود».
امام دست رد به سینه عافیت طلبان و بیهزینگان زد و در خطبه غرایی در مسجد الحرام قصد خود را برای سفر به عراق، احیای دین جدش رسول خدا اعلام کرد و گفت برای اصلاح دین جدم رسول خدا قیام کردهام. انحرافی که حاکمیت معاویه و نظام اموی در دین اسلام بهوجود آورده بودند، به جایی رسیده بود که سب علی در منابر، یکی از رسمهای رایج آن روزگار در سرزمینهای تحت حاکمیت اموی و آخوندهای وابسته به این حکومت شده بود. انحراف درحدی بود که وقتی علی در محراب نماز، ضربت خورد و بهشهادت رسید، بسیاری میپرسیدند مگر علی مسلمان بود و نماز میخواند؟ بنابراین حسین برای زدودن غبار نیرنگ و فریب از دامان پاک اسلام انقلابی و محمدی و برای دفاع از مظلومین و خلقهای تحت ستم، در مناطقی که تحت نفوذ این حکومت پلید در ایران، عراق، مصر و کشورهای شمال آفریقای امروزی که در حکومت اموی و یزیدی شهروندان درجه 2 هم به حساب نمیآمدند، بپا خاست.
در میان خلقهای تحت ستم حکومت یزید و حاکمان پلید او مانند ابن زیاد، پس از شهادت علی کوفه و بصره، کانونهای انقلابی علیه حکومت یزیدی بودند، و از اینرو بود که بهدعوت این کانونهای انقلابی و یاران علی، امام قصد سفربه این ناحیه را کرد. اما از آنجایی که سران قبایل و عشایر این مناطق توسط یزید و دستگاه او خریداری شده بودند و از آنجایی که حاکمان یزید مانند ابن زیاد در کوفه فضای مطلق اختناق را براین مناطق حاکم کرده بودند، این امر مانع شد که یاران انقلابی امام بتوانند خود را به پیشوا و مقتدایشان وصل کنند و امام و یاران او در دشت کربلا توسط سپاه ابن زیاد محاصره شدند و نهایتاً حماسه شورانگیز کربلا توسط امام و یاران جان بر کفش خلق شد. حماسهای که تا ابدیت بر تارک همه حماسههای بشریت میدرخشد و الهامبخش قیام و خیزش محرومان علیه حکام جور و جبار زمان گشت.
پس از قیام حسین، خون و اندیشه انقلابی امام، الهامبخش خیزشهای خلقهای محروم علیه ظلم و فساد حکومتهای اموی و عباسی گشت. در سراسر خاک عراق و ایران یاران و نوادگان امام در برابر ظلم حکام زمان به پاخاستند و جان پاکشان را نثار راه و مرام مولا و مقدایشان حسین کردند. حکومت یزید اگر چه جسم و جان حسین را گرفت و امام و یاران جان برکفش را شهید کرد، اما راه و مرام حسین سرلوحه و سرمشق پیشتازان رهایی شد. از این جهت که این خون انتقام ناگرفته بود، سودای گرفتن انتقام این خون از حکام ظالم که در هر زمان و هر مکان نمادی از حکومت، اشرافیت و سلطنت اموی بود، انگیزه قیام محرومان و پا برهنگان شد.
در دهه چهل شمسی که سازمان مجاهدین بنیانگذاری شد، نقطه انگیزش عقیدتی بنیانگذارانشان، اندیشهٴ امام حسین و مشی پرشورش یعنی قیام عاشورا بود و با سرمشق گرفتن از این مشی و مرام بود که فدای تمامعیار را سرلوحه مکتب مجاهدین قرار دادند. بنیانگذاران سازمان برخلاف بسیاری از مدعیان که حفظ خود و بقای خود را عامل بقای جنبش میدانستند، معتقد بودند بر اساس مشی حسین پیامبر جاودان آزادی، با نثار خون پاکشان در مسیر نبرد، نهال تازه پای مجاهدین خلق تضمین بقا و دوام پیدا میکند. در صحبگاه 4خرداد سال 51 بنیانگذاران سازمان با تاسی از مولا و پیشوای تاریخیشان حسین ابن علی در میدان چیتگر تهران بوسه بر تیرکهای اعدام زدند و سرود خوانان به استقبال شهادت سرخ انقلابی و حسینی رفتند که درود خدا و خلق خدا بر آنان و راه پرافتخارشان باد.
پس از شهادت بنیانگذاران سازمان، در هر سرفصل تاریخی از سرفصلهای حیات پرافتخار سازمان مجاهدین خلق، رهبری مجاهدین با همین منطق حسینی و عاشورایی فدای تمامعیار و با تاسی از قیام شکوهمند حسینی بود که خط و استراتژی سازمان را علیه حکومت ضدبشری خمینی و علیه سلطنت مطلقه ولایت ارتجاعی فقیه استمرار بخشید. اگر این منطق خلص فدای حسینی در سازمان حاکم نبود، بلاشک در تعادل قوای داخلی و بینالمللی همان سالهای اول حاکمیت منفور خمینی، مغلوب شرایط سخت و دهشتناک مبارزه با دیکتاتوری مذهبی میشد، اما بارها رهبری این سازمان و مقاومت انقلابی، با شعار حسینی هیهات مناالذله، مشی و منطق تسلیم طلبانهٴ بیهزینگی که خیلی از مدعیان پیشه خود کردند شورید و پرچم نبرد انقلابی را در هر شرایط و در هر سرفصل خطیر در حیات پرافتخار سازمان مجاهدین برافراشت.
در منطق بیعملی و بیهزینگی، عملیات فروغ جاویدان معنا نداشت، اما در منطق فدای حسینی و عاشورایی، عملیات فروغ جاویدان دیگر نه یکی از خطوط استراتژیکی نبرد، بلکه یک وظیفه آرمانی و عقیدتی بود و از این زاویه هم بود که رهبر مقاومت در عملیات فروغ جاویدان، نتیجه عملیات را که هر چه میخواهد باشد، پیشاپیش تبریک گفت. چرا که در آن سرفصل تاریخی شایستهٴ مجاهدین نبود که انجام وظیفه نکنند و آنجایی که شرایط حکم به وظیفه میکند، وظیفه را مشروط به نتیجه کنند.
باز با منطق فدای حسینی بود که وقتی در زد و بند با رژیم آخوندی معامله گران و مماشاتگران نام مجاهدین را در فهرستهای بدنام تروریستی گذاشتند، این رهبری گفت میتوان و باید طومار این لیستها را درهم درید. در یک محاسبه معمول وقتی جنبشی در معرض این نام گذاریهایی ننگین قرار میگرفت طومار وجود آن درهم میپیچید و جا خالی میکرد، و گوشه عزلت و بیهزینگی را در پیش گرفت، اما رهبری این مقاومت و رزمندگان این مقاومت اراده کردند که طومار این لیستهای بدنام را درهم بپچیند و این چنین شد.
اگر خط مشی انقلابی و حسینی این رهبری نبود، میبایست پس از بمباران قرارگاههای رزمندگان، این جنبش نابود میشد و یا در شرایط مهیبی که دشمن و متحدان بینالمللیش برای این جنبش بهوجود آورده بودند، صحنه را خالی میکرد، اما با همین منطق حسینی بود که توطئهها را درهم شکستند و نام و مشی مجاهدین روز به روز، بیش از گذشته بر بام جهان درخشید. و در امتداد همین قیام حسینی بود که اشرف جاودانه شد و 52 شهید کهکشان اشرف با الهام از حماسه جاودان عاشورا و پیامبر جاودان آزادی، و با شعار هیهات مناالذله تا آخرین نفس جنگیدند و داغ ننگ و تسلیم را در دل دشمن و گماشتگان و گزمگان آن در عراق گذاشتند و اشرف را جاودانه کردند و جوشش خونهای پاک آنها کوس رسوایی حکومت یزیدی ولایتفقیهی را بربام جهان نشاند.
از این پس نیز پرچم خونین قیام و نهضت حسینی در هر زمان و در هر مکان در دستان پیشتازان راه رهایی مظلومین و محرومان در اهتزاز خواهد بود، تا روزی که انتقام این خون انتقام ناگرفته، گرفته شود. پرچم سرخ حسینی تا ابد در اهتزاز خواهد بود و مرام و رسم حسینی سرلوحه پیشتازان و مجاهدان خواهد بود. یزید و یزیدیان به زبالهدان تاریخ پیوستند و هیچ اثری از رسم آنان در تاریخ باقی نماند، اما مرام و رسم حسینی جاودانه شد و تا ابد این درس آزادگی و شرف حسینی ادامه خواهد یافت و همواره کسانی خواهند بود که با الهام از این راه و مشی، تداوم قیام حسینی را تضمین کنند.
از اینرو بود که وقتی امام حج را نیمه تمام گذاشت و قصد عزیمت به کوفه را داشت عافیت طلبان به تکاپو افتادند، زیرا قیام حسین علیه خلافت یزیدی و حکومت جبار او، دیگر هیچ توجیهی برای عافیت طلبی بیهزینگی و خزیدن در گوشه عزلت و توجیه بیعملی باقی نمیگذاشت. عبدالله ابن عمر، ابن عباس و برادر امام محمد حنفیه او را به کنار آمدن با یزید فرامیخواندند تا جایی که عبدالله ابن عمر با صراحت به امام گفت: «بیا تا در خدمت تو به مدینه رویم و مانند دیگر مردم با یزید بیعت کن و از خانه و قبر جد خویش دور نشو و اگر بیعت با یزید را نمیپذیری ترا مجبور نخواهد ساخت. باش تا وقتی که خواستی بیعت کن و یزید نیز دیر نپاید و زود مرگش پدید آید و سخن کوتاه شود».
امام دست رد به سینه عافیت طلبان و بیهزینگان زد و در خطبه غرایی در مسجد الحرام قصد خود را برای سفر به عراق، احیای دین جدش رسول خدا اعلام کرد و گفت برای اصلاح دین جدم رسول خدا قیام کردهام. انحرافی که حاکمیت معاویه و نظام اموی در دین اسلام بهوجود آورده بودند، به جایی رسیده بود که سب علی در منابر، یکی از رسمهای رایج آن روزگار در سرزمینهای تحت حاکمیت اموی و آخوندهای وابسته به این حکومت شده بود. انحراف درحدی بود که وقتی علی در محراب نماز، ضربت خورد و بهشهادت رسید، بسیاری میپرسیدند مگر علی مسلمان بود و نماز میخواند؟ بنابراین حسین برای زدودن غبار نیرنگ و فریب از دامان پاک اسلام انقلابی و محمدی و برای دفاع از مظلومین و خلقهای تحت ستم، در مناطقی که تحت نفوذ این حکومت پلید در ایران، عراق، مصر و کشورهای شمال آفریقای امروزی که در حکومت اموی و یزیدی شهروندان درجه 2 هم به حساب نمیآمدند، بپا خاست.
در میان خلقهای تحت ستم حکومت یزید و حاکمان پلید او مانند ابن زیاد، پس از شهادت علی کوفه و بصره، کانونهای انقلابی علیه حکومت یزیدی بودند، و از اینرو بود که بهدعوت این کانونهای انقلابی و یاران علی، امام قصد سفربه این ناحیه را کرد. اما از آنجایی که سران قبایل و عشایر این مناطق توسط یزید و دستگاه او خریداری شده بودند و از آنجایی که حاکمان یزید مانند ابن زیاد در کوفه فضای مطلق اختناق را براین مناطق حاکم کرده بودند، این امر مانع شد که یاران انقلابی امام بتوانند خود را به پیشوا و مقتدایشان وصل کنند و امام و یاران او در دشت کربلا توسط سپاه ابن زیاد محاصره شدند و نهایتاً حماسه شورانگیز کربلا توسط امام و یاران جان بر کفش خلق شد. حماسهای که تا ابدیت بر تارک همه حماسههای بشریت میدرخشد و الهامبخش قیام و خیزش محرومان علیه حکام جور و جبار زمان گشت.
پس از قیام حسین، خون و اندیشه انقلابی امام، الهامبخش خیزشهای خلقهای محروم علیه ظلم و فساد حکومتهای اموی و عباسی گشت. در سراسر خاک عراق و ایران یاران و نوادگان امام در برابر ظلم حکام زمان به پاخاستند و جان پاکشان را نثار راه و مرام مولا و مقدایشان حسین کردند. حکومت یزید اگر چه جسم و جان حسین را گرفت و امام و یاران جان برکفش را شهید کرد، اما راه و مرام حسین سرلوحه و سرمشق پیشتازان رهایی شد. از این جهت که این خون انتقام ناگرفته بود، سودای گرفتن انتقام این خون از حکام ظالم که در هر زمان و هر مکان نمادی از حکومت، اشرافیت و سلطنت اموی بود، انگیزه قیام محرومان و پا برهنگان شد.
در دهه چهل شمسی که سازمان مجاهدین بنیانگذاری شد، نقطه انگیزش عقیدتی بنیانگذارانشان، اندیشهٴ امام حسین و مشی پرشورش یعنی قیام عاشورا بود و با سرمشق گرفتن از این مشی و مرام بود که فدای تمامعیار را سرلوحه مکتب مجاهدین قرار دادند. بنیانگذاران سازمان برخلاف بسیاری از مدعیان که حفظ خود و بقای خود را عامل بقای جنبش میدانستند، معتقد بودند بر اساس مشی حسین پیامبر جاودان آزادی، با نثار خون پاکشان در مسیر نبرد، نهال تازه پای مجاهدین خلق تضمین بقا و دوام پیدا میکند. در صحبگاه 4خرداد سال 51 بنیانگذاران سازمان با تاسی از مولا و پیشوای تاریخیشان حسین ابن علی در میدان چیتگر تهران بوسه بر تیرکهای اعدام زدند و سرود خوانان به استقبال شهادت سرخ انقلابی و حسینی رفتند که درود خدا و خلق خدا بر آنان و راه پرافتخارشان باد.
پس از شهادت بنیانگذاران سازمان، در هر سرفصل تاریخی از سرفصلهای حیات پرافتخار سازمان مجاهدین خلق، رهبری مجاهدین با همین منطق حسینی و عاشورایی فدای تمامعیار و با تاسی از قیام شکوهمند حسینی بود که خط و استراتژی سازمان را علیه حکومت ضدبشری خمینی و علیه سلطنت مطلقه ولایت ارتجاعی فقیه استمرار بخشید. اگر این منطق خلص فدای حسینی در سازمان حاکم نبود، بلاشک در تعادل قوای داخلی و بینالمللی همان سالهای اول حاکمیت منفور خمینی، مغلوب شرایط سخت و دهشتناک مبارزه با دیکتاتوری مذهبی میشد، اما بارها رهبری این سازمان و مقاومت انقلابی، با شعار حسینی هیهات مناالذله، مشی و منطق تسلیم طلبانهٴ بیهزینگی که خیلی از مدعیان پیشه خود کردند شورید و پرچم نبرد انقلابی را در هر شرایط و در هر سرفصل خطیر در حیات پرافتخار سازمان مجاهدین برافراشت.
در منطق بیعملی و بیهزینگی، عملیات فروغ جاویدان معنا نداشت، اما در منطق فدای حسینی و عاشورایی، عملیات فروغ جاویدان دیگر نه یکی از خطوط استراتژیکی نبرد، بلکه یک وظیفه آرمانی و عقیدتی بود و از این زاویه هم بود که رهبر مقاومت در عملیات فروغ جاویدان، نتیجه عملیات را که هر چه میخواهد باشد، پیشاپیش تبریک گفت. چرا که در آن سرفصل تاریخی شایستهٴ مجاهدین نبود که انجام وظیفه نکنند و آنجایی که شرایط حکم به وظیفه میکند، وظیفه را مشروط به نتیجه کنند.
باز با منطق فدای حسینی بود که وقتی در زد و بند با رژیم آخوندی معامله گران و مماشاتگران نام مجاهدین را در فهرستهای بدنام تروریستی گذاشتند، این رهبری گفت میتوان و باید طومار این لیستها را درهم درید. در یک محاسبه معمول وقتی جنبشی در معرض این نام گذاریهایی ننگین قرار میگرفت طومار وجود آن درهم میپیچید و جا خالی میکرد، و گوشه عزلت و بیهزینگی را در پیش گرفت، اما رهبری این مقاومت و رزمندگان این مقاومت اراده کردند که طومار این لیستهای بدنام را درهم بپچیند و این چنین شد.
اگر خط مشی انقلابی و حسینی این رهبری نبود، میبایست پس از بمباران قرارگاههای رزمندگان، این جنبش نابود میشد و یا در شرایط مهیبی که دشمن و متحدان بینالمللیش برای این جنبش بهوجود آورده بودند، صحنه را خالی میکرد، اما با همین منطق حسینی بود که توطئهها را درهم شکستند و نام و مشی مجاهدین روز به روز، بیش از گذشته بر بام جهان درخشید. و در امتداد همین قیام حسینی بود که اشرف جاودانه شد و 52 شهید کهکشان اشرف با الهام از حماسه جاودان عاشورا و پیامبر جاودان آزادی، و با شعار هیهات مناالذله تا آخرین نفس جنگیدند و داغ ننگ و تسلیم را در دل دشمن و گماشتگان و گزمگان آن در عراق گذاشتند و اشرف را جاودانه کردند و جوشش خونهای پاک آنها کوس رسوایی حکومت یزیدی ولایتفقیهی را بربام جهان نشاند.
از این پس نیز پرچم خونین قیام و نهضت حسینی در هر زمان و در هر مکان در دستان پیشتازان راه رهایی مظلومین و محرومان در اهتزاز خواهد بود، تا روزی که انتقام این خون انتقام ناگرفته، گرفته شود. پرچم سرخ حسینی تا ابد در اهتزاز خواهد بود و مرام و رسم حسینی سرلوحه پیشتازان و مجاهدان خواهد بود. یزید و یزیدیان به زبالهدان تاریخ پیوستند و هیچ اثری از رسم آنان در تاریخ باقی نماند، اما مرام و رسم حسینی جاودانه شد و تا ابد این درس آزادگی و شرف حسینی ادامه خواهد یافت و همواره کسانی خواهند بود که با الهام از این راه و مشی، تداوم قیام حسینی را تضمین کنند.