جنگ بدر در روز هفدهم ماه مبارک رمضان و در سال دوم هجرت در محلی بهنام ”بدر“ در حدود 150 کیلومتری مدینه بهسمت مکه بهوقوع پیوست.
هیجده ماه از هجرت پیامبر اکرم به مدینه میگذشت. مسلمانان پس از 13سال از شروع دعوت پیامبر و پس از عبور از سختترین و تلخترین مرحله مبارزه خود که همراه با تحمل وحشیانهترین شکنجهها، سرکوبها و دربهدریها در مکه بود، وارد مرحله نوینی از مبارزه خود شده بودند. زمانی که حضرت محمد در مکه بود، روش کار پیامبر و یارانش، روشنگری و تبلیغ اسلام به هر قیمت، بدون دست بردن به سلاح بود. در 13سال از شروع دعوت پیامبر، بهخصوص از سال سوم تا هجرت به مدینه که دعوت به اسلام علنی شده بود، مسلمانان یک طرفه مورد تهاجم قرار میگرفتند و دم فرو میبستند.
سران ارتجاع حاکم در مکه با شکنجه و قتل، مصادرهٴ اموال، تحریم، گرسنگی دادن و توطئه قتل رسول خدا، همه راههای مسالمتآمیز مبارزه رهایبخش را بسته بودند و بهاین ترتیب تنها راه باقی مانده برای نبرد با حاکمیت ارتجاع ابوسفیانی و کسب آزادی و رهایی انسانها از یوغ بندگی و جهالت و ظلمت، راه مبارزه مسلحانه بود. به همین دلیل بود که همزمان با هجرت رسول خدا به یثرب (مدینه) آیه اجازهی مبارزه مسلحانه نازل شد:
«أذن للّذین یقاتلون بأنّهم ظلموا وإنّ اللّه علی نصرهم لقدیر» {سوره حج/39}
به کسانی که با آنان نبرد میشود و به آنان ظلم شده، اجازه داده میشود که مبارزه مسلحانه کنند و بیتردید خداوند بر پیروزی آنان، توانا میباشد
زمینههای وقوع جنگ
در مدینه به رسول خدا خبر رسید که یک کاروان بازرگانی بسیار بزرگ قریش راهی شام است. فرماندهی این کاروان با ابوسفیان از مکارترین ثروتمندان و اشراف قریش بود. این کاروان هزار شتر بار داشت. این بزرگترین کاروان قریش بود. پیامبر اکرم مسلمانان را برای مصادره این کاروان فراخواند.
از آن طرف ابوسفیان بهشدت حساس بود که با کمین مسلمانان مواجه نشود و هر طور شده کاروان را بهسلامت به مکه بازگرداند. وقتی به او خبر رسید که محمد برای بازگشت کاروان روزشماری میکند و در کمین این کاروان است. ابوسفیان فردی را به مکه فرستاد تا قریش را برای حفاظت از این کاروان بسیج کرده و بهخارج از مکه بفرستد.
سران قریش جمع شدند و سه روز تمام افراد را بسیج کردند و سلاح و مرکب و پول و غذا توزیع نمودند تا مردم بیشتری را بهجنگ با مسلمانان بکشانند.
بدون استثناء تمام سران قریش (جز ابولهب) برای نجات کاروان و جنگ با مسلمانان، از مکه خارج و عازم میدان شدند.
رسول خدا در حوالی چاههای بدر که محل گذر کاروانها بود، مستقر شد. دو نفر از خبرگیران پیامبر اکرم، خبر آوردند که «فردا یا پس فردا کاروان ابوسفیان به اینجا خواهد رسید».
از طرف دیگر بهابوسفیان خبر رسید که دو نفر در حوالی چاههای بدر دیده شدهاند. او متوجه شد که این افراد باید از افراد پیامبر باشند و به این دلیل به سرعت از چاههای بدر دور شد.
از آنطرف نیروهای مشرکین مکه نیز به نزدیکیهای بدر رسیدند. بهرغم اینکه این سه نیرو (مسلمانان، نیروی مشرکین و کاروان) فاصله چندانی از هم نداشتند، ولی بهدلیل تپه ماهور بودن منطقه هیچکدام از این سه نیرو در دید همدیگر قرار نداشتند.
میدان آزمایش واقعی برای مسلمانان
پیامبر اکرم از طریق تیمهای شناسایی از حضور یک نیروی جنگی که از مکه برای نجات کاروان آمده بود، مطلع شد. لحظهی آزمایش خطیر برای مسلمانان فرا رسیده بود.
پیامبر اکرم مطابق سنت بینظیر خود، ابتدا مسلمانان را از آمدن نیروی قریش مطلع کرد. بنا به آیات قران بحثهای مفصلی بین مسلمانان درگرفت.
قرآن در سوره انفال صحنهی این آزمایش را به تصویر کشیده است
یجادلونک فیالحقّ بعد ما تبیّن کأنّما یساقون إلی الموت وهم ینظرون {6}
بعد از آن که حق و حقیقت، روشن شد، با تو دارند بحث مجادله میکنند. گویا که به سمت مرگ رانده میشوند و همینطور دارند نگاه میکنند.
از مفهوم این آیه چنین برمیآید که وقتی مسلمانان موضوع را فهمیدند، مقداری دور از انتظارشان بود، و آمادگی رویاروی با چنین آزمایشی را نداشتند.
وإذ یعدکم اللّه إحدی الطّائفتین أنّها لکم وتودّون أنّ غیرذات الشّوکة تکون لکم ویرید اللّه أن یحقّ الحقّ بکلماته ویقطع دابر الکافرین {7}
آنگاه که خداوند به شما وعده داد که یکی از این گروه (یعنی یا کاروان و یا لشکر جرار) از آن شما خواهد بود. شما دوست داشتید که آن یکی که دارای نیروی قدرتمند نیست، برای شما باشد (یعنی کاروان) ولی خدا میخواهد که حق و حقیقت را با کلمات خودش محقق کند و دنبالهٴ حق ستیزان را ببرد
لیحقّ الحقّ ویبطل الباطل ولو کره المجرمون {8}
تا اینکه حق را محقق کند و باطل را تباه سازد ولو اینکه جنایتکاران، بدشان بیاید
از نظر نظامی تعادلقوا هم حکم میکرد که مسلمانان از تندادن به این جنگ، ابا کنند و یا ناراحت شوند.
رسول خدا، چهار نفر از جمله حضرت علی را به اطراف فرستاد. این تیم چهار نفره، افرادی را که برای بردن آب به سپاه دشمن آمده بودند، دستگیر کردند و به سرعت بهسمت اردوگاه پیامبر راه افتادند.
پیامبر اکرم از طریق سؤال و جواب از این افراد، ارزیابی دقیقی از کم و کیف نیروهای دشمن بهدست آورد.
و مشخص شد که نیروی دشمن حدود 1000نفر و تماماً مسلح میباشند. حدود 100رأس اسب و 900شتر دارند.
در مقابل، نیروی پیامبر 313نفر بودند (81نفر از مهاجرین و بقیه از انصار). در میان نیروی مسلمانان 20برده سابق، که اکنون مجاهدان رها شده بودند، حضور داشتند. از مسلمانان فقط 3نفر (زبیر و مقداد و ثامر) اسب داشتند. تعداد شمشیر در میان نیروی خودی کمتر از 10قبضه بود. برخیها بهتیر و کمان، نیزه یا چوبدستی مسلح بودند.
مسلمانانی که برای مصادرهٴ یک کاروان بزرگ به بدرآمده بودند، اکنون با دشمن غدار و تا دندان مسلح مواجه شدهاند. آنها در انتخاب بین کاروان و دشمن تردید داشتند.
رسول خدا خطاب به مسلمانان گفت به من مشورت بدهید که چه کنم؟ از آنجا که مسلمانان فهمیدند که در آزمایش قرار گرفتهاند و الآن وقت انتخاب است، شروع به موضعگیری کردند. عدهیی از مهاجرین پاسخ دادند یا رسولالله به هر آنچه مأمور هستی همان را انجام بده و ما همراه تو با دشمن خواهیم جنگید. سعد بن معاذ از بزرگان انصار گفت من از جانب همهی انصار سخن میگویم. یا رسولالله ما به تو ایمان آوردهایم و رسالت تو را گواهی کردهایم. با تو عهد بستهایم که سخنانت را بشنویم و اطاعت نماییم. ای پیامبر خدا، هر آنچه را که خواسته خداست شروع کن.
بنابراین انتخاب مسلمانان مشخص شد. آنها نبرد با سپاه قریش را برگزیدند. در این میانه ابوسفیان که توانست کاروان را بهسلامت بهسمت مکه عبور دهد به سران قریش پیام داد که نیازی به جنگ نیست برگردید اما آنان گفتند این بهترین موقعیت برای این است که حساب محمد و نیروهایش را برسیم.
یاری خداوند و اصلیترین مرزسرخ نبرد
خداوند بعد از انتخاب مسلمانان برای نبرد و پایداری و ایستادگی میگوید:
ولقد نصرکم اللّه ببدرٍ وأنتم أذلّة فاتّقوا اللّه لعلّکم تشکرون {آل عمران/123}
بیتردید خداوند شما را در بدر یاری کرد، در حالی که شما از نظر نیرو، در پایین بودید. پس تقوا پیشه کنید شاید سپاس گذار باشید
سپس اصلیترین مرزسرخ را برای آنها مشخص میکند.
یا أیّها الّذین آمنوا إذا لقیتم الّذین کفروا زحفاً فلا تولّوهم الأدبار {الأنفال/15}
ای کسانی که ایمان آوردهاید، هرگاه با دشمن مواجه هستید که پیشروی میکند، پس به آنان پشت نکنید
یعنی حق پشت کردن به دشمن و در نتیجه فرار وجود ندارد و نباید وجود داشته باشد.
و من یولّهم یومئذٍ دبره إلاّ متحرّفاً لّقتالٍ أو متحیّزاً إلی فئةٍ فقد باء بغضبٍ مّن اللّه ومأواه جهنّم وبئس المصیر {الأنفال/16}
هرکس از شما در روز نبرد، به دشمن پشت کند، مگر اینکه برای جنگ موضع عوض میکند و یا میپیچد به سمت دشمن، خداوند را به خشم میآورد و جایگاهش جهنم است و چه بد سرنوشتی
آری فرار از جنگ و نبرد با دشمن خدا و انسانها، خشم خدا را بر میانگیزد، بنابراین گناهی است کبیره.
روایت صحنه نبرد
نبرد آغاز میشود. پیامبر اکرم شخصاً آرایش نیروی خودی و نظام گرفتن آنها را بررسی کرد و اشکالات را برطرف نمود و در جایگاه فرماندهی مستقر شد…
اشراف قریش فکر میکردند طی چند ساعت و در زمانی بسیار کوتاه همهچیز را بهنفع خود تمام خواهند کرد. حتی ابوجهل وقتی نیروهای مسلمان را دید، گفت بردههایمان آنان را جارو میکنند.
ابتدا عتبة بن ربیعهٴ همراه با شیبة بن ربیعهٴ برادرش و ولید بن عتبه پسرش (پدر، برادر و عموی هند جگرخوار یعنی همسر ابوسفیان و مادر معاویه) به میدان آمدند و حریف طلبیدند و گفتند حریفان ما باید از قریش باشد. به دستور رسول خدا، حمزه و علی و عبیده بن الحارث (عبیده هم پسر عموی رسول خدا بود و 60سال داشت)، برای مبارزه به میدان شتافتند. حمزه و علی در دور اول حریفان خود را به خاک انداختند و عبیده و حریفش هر دو مجروح شدند که حریف عبیده را هم علی و حمزه از پای درآوردند. عبیده در نتیجه این جراحت شهید شد.
مسلمانان پس از پیروزی در این نبرد تن بهتن، بر سر دشمن تاختند بهنحوی که دیری نپایید که نتیجه نبرد مشخص شد. ارتجاع قریش 70 کشته بر جای گذاشت. ابوجهل از جمله کشتههای قریش بود. علاوه بر آن، مسلمانان 70نفر از مشرکان را هم به اسارت گرفتند. این کشتهها و اسیران عموماً از اشراف و سران مکه بودند. بقیه دشمن با خفت و خواری، از میدان نبرد فرار کردند. 14تن از مسلمانان شهید شدند. (6نفر از مهاجرین و 8نفر از انصار).
روز بدر، روز علی ابن ابیطالب بود. در اغلب تاریخها، نوشتهاند که نیمی از 70 کشتهی دشمن بهدست مولا علی صورت گرفت. آری آن روز علی علیهالسلام، خصم آشتیناپذیر ارتجاع حاکم، یکه تاز بود. کینههای جاهلیت از علی علیهالسلام و اولاد او از همانجا شکل گرفت. بیدلیل نبود که وقتی یزید با چوبدستی به دندانهای امام حسین میزد میگفت «یوم بیوم بدر» (امروز به تلافی روز بدر)
پیروزی محقق شد. اما خداوند میخواهد مؤمنان را یک مدار ایدئولوژیک بالاتر بکشد و نمیخواهد مؤمنان و مجاهدان راهش، هیچ چیزی را در این پیروزی به حساب خود بریزند. نمیخواهد آنان را غرور فرا بگیرد. زیرا لغزشها و انحرافات از همین نقاط شروع میشود. قرآن با عالیترین برخوردها، مانع فوران خودپرستیها و حساب و کتاب کردنها و حاصل نبرد را به سود یک فرد مصادره کردن میشود. با یک هشدار همه دستآوردها را به خداوند نسبت میدهد. تا این چنین مجاهدان راهش همهی اعمال را با یاد او، برای او، بسوی او، و با توکل بر او، انجام بدهند.
فلم تقتلوهم ولکنّ اللّه قتلهم و ما رمیت إذ رمیت ولکنّ اللّه رمی ولیبلی المؤمنین منه بلاء حسناً إنّ اللّه سمیع علیم {الأنفال/17}
شما آنان را نکشتید اما این خدا بود که آنان را کشت. شما تیراندازی نکردید اما این خدا بود که تیر انداخت برای اینکه مؤمنان را با آن به آزمایش بکشد، آزمایشی نیکو همانا که خداوند، شنوا و داناست
با فرار دشمن، غنایم زیادی به دست مسلمانان افتاد. علاوه بر آن، رسول خدا ما بازای آزاد کردن اسرای دشمن، مبالغی متناسب با ثروتشان از آنها گرفت. برادر حضرت علی (عقیل) و عمویش عباس و پسر عمویش جزو اسرای نبرد بدر بودند. رسول خدا از عباس عموی خود که در مکه به رباخواری معروف بود، مبلغ هنگفتی را گرفت.
انهدام ارزشهای دنیای کهنه و احیای مناسبات نوین انسانی
در آن روزگار، قویترین مناسبات سیاسی و اجتماعی و حتی عقیدتی، مناسبات قبیلهیی بود. یعنی هر فرد در هر قبیلهیی که بهدنیا میآمد، باید از تمامیت قبیله خود، از سنتها، آیینها و ارزشها، افراد و رئیس قبیله خود دفاع کند. هویت هرفرد پیوندی گسستناپذیر با قبیلهاش داشت. خارج از چارچوب مناسبات قبیلهیی کسی در جامعه هویت و امنیت نداشت و اعتمادی نیز بر او نبود. این مناسبات بهغایت عقبمانده و ارتجاعی، انسانها را ”تحت نظام“ عقبماندهترین مناسبات قرار میداد و مانع رشد جامعه میشد.
سران قبایل، حافظان اصلی این نظام بودند زیرا موقعیت آنها از نظر اجتماعی ممتاز بود و دستشان برای هر جرم و جنایت و استثماری باز بود. هیچ معیاری برای سنجش حق و باطل وجود نداشت. حقوق فردی و اجتماعی با دشنه و تازیانه از هم دریده میشد. ارزشهای گذشته، یعنی کارهایی که آباء و اجدادشان کرده بودند، همواره مورد تمجید قرار میگرفت.
در یک کلام اشراف مکه حامی و حافظ عقبماندهترین نوع نظام اجتماعی بودند و در مقابل هر پیشرفت و ترقیخواهی سد محکمی بسته بودند…
نبرد رهاییبخش بدر، ضربه مهلک و استراتژیک بهاین مناسبات بهغایت ارتجاعی فرود آورد.
سران و جنگجویان در دو طرف این نبرد، نه تنها پیوندهای مستحکم قبیلهیی، بلکه پیوندهای خونی و خانوادگی با هم داشتند. در این نبرد، ایمان پیروان رسول خدا در یک آزمایش بسیار سخت عاطفی و مناسبات قبیلهیی و خونی باید محک میخورد. آیا آنها با دیدن پدران، عموها و برادران خود در مقابل تیغهای آخته ، فروخواهند ریخت؟ روحیه آنها درهم خواهد شکست؟ یا ایمانشان را به مدار بالاتری ارتقاء خواهند داد؟
علی (ع) همراه با هممسلکان خود، آنروز پوزه اشرافیت و ارتجاع حاکم را بهخاک مالید و مناسبات عشیرتی و قبیلهای را از هم درید و نوید دنیای نوینی از مناسبات انسانی و ارزشهای آن را داد.
تأثیر این نبرد در تعادل قوای آن روز
شکست فضاحتبار ارتجاع قریش در اولین لشکرکشی و تهاجم بزرگ نظامیش علیه جنبش نوپای محمد (جنگ بدر) و پیروزی شگفتانگیز مسلمانان در این جنگ، به سرعت در شبه جزیره عرب طنین انداخت. مسلمانان بعد از نبرد بدر، دیگر مسلمانان قبل از بدر نبودند. اکنون آنها به نیرویی نوین و رشدیابنده و جدی تبدیل شده و تعادل قوای موجود را در منطقه برهم زدهاند. آنان آزمایش خود را پس داده بودند
چند نکته پایانی
نبرد بدر در تارک جنگهای مسلمانان میدرخشد. زیرا عدهی محدود و تقریباً بیسلاح، شگفتی آفریدند و ناممکن را ممکن ساختند و مشیت خدا را محقق کردند. در قرآن و تاریخ اسلام، از کسانی که در بدر شرکت داشتند، تمجید شده است. آنان را «بدریّون» مینامند. مشخصاتی که از آیات قرآن در مورد آنان برمیآید، به شرح زیر است:
مجاهدان بدر تماماً گوش به فرمان خدا و رسول خدا بودند.
مجاهدان بدر با وجود اینکه مؤمن و همراه پیامبر بودند، اما وقتی پای جنگ آمد، با جسارت و ایمان، مجدداً انتخاب کردند. انتخاب در هر لحظه. برای یک مجاهد، ارزشی ضروری بود که مجاهدان بدر خلق کردند..
مجاهدان بدر ارادهی خود را به حدی ارتقاء دادند که در مقابل مهمترین وابستگیها و پیوندها، نه تنها نلرزیدند، بلکه سقف نوینی در مناسبات عقیدتی در آن روزگار ایجاد کردند.
ایمان به خدا را در میدان عمل تبدیل به ماده کردند و وسوسههای تعادلقوا آنان را فریب نداد.
هیجده ماه از هجرت پیامبر اکرم به مدینه میگذشت. مسلمانان پس از 13سال از شروع دعوت پیامبر و پس از عبور از سختترین و تلخترین مرحله مبارزه خود که همراه با تحمل وحشیانهترین شکنجهها، سرکوبها و دربهدریها در مکه بود، وارد مرحله نوینی از مبارزه خود شده بودند. زمانی که حضرت محمد در مکه بود، روش کار پیامبر و یارانش، روشنگری و تبلیغ اسلام به هر قیمت، بدون دست بردن به سلاح بود. در 13سال از شروع دعوت پیامبر، بهخصوص از سال سوم تا هجرت به مدینه که دعوت به اسلام علنی شده بود، مسلمانان یک طرفه مورد تهاجم قرار میگرفتند و دم فرو میبستند.
سران ارتجاع حاکم در مکه با شکنجه و قتل، مصادرهٴ اموال، تحریم، گرسنگی دادن و توطئه قتل رسول خدا، همه راههای مسالمتآمیز مبارزه رهایبخش را بسته بودند و بهاین ترتیب تنها راه باقی مانده برای نبرد با حاکمیت ارتجاع ابوسفیانی و کسب آزادی و رهایی انسانها از یوغ بندگی و جهالت و ظلمت، راه مبارزه مسلحانه بود. به همین دلیل بود که همزمان با هجرت رسول خدا به یثرب (مدینه) آیه اجازهی مبارزه مسلحانه نازل شد:
«أذن للّذین یقاتلون بأنّهم ظلموا وإنّ اللّه علی نصرهم لقدیر» {سوره حج/39}
به کسانی که با آنان نبرد میشود و به آنان ظلم شده، اجازه داده میشود که مبارزه مسلحانه کنند و بیتردید خداوند بر پیروزی آنان، توانا میباشد
زمینههای وقوع جنگ
در مدینه به رسول خدا خبر رسید که یک کاروان بازرگانی بسیار بزرگ قریش راهی شام است. فرماندهی این کاروان با ابوسفیان از مکارترین ثروتمندان و اشراف قریش بود. این کاروان هزار شتر بار داشت. این بزرگترین کاروان قریش بود. پیامبر اکرم مسلمانان را برای مصادره این کاروان فراخواند.
از آن طرف ابوسفیان بهشدت حساس بود که با کمین مسلمانان مواجه نشود و هر طور شده کاروان را بهسلامت به مکه بازگرداند. وقتی به او خبر رسید که محمد برای بازگشت کاروان روزشماری میکند و در کمین این کاروان است. ابوسفیان فردی را به مکه فرستاد تا قریش را برای حفاظت از این کاروان بسیج کرده و بهخارج از مکه بفرستد.
سران قریش جمع شدند و سه روز تمام افراد را بسیج کردند و سلاح و مرکب و پول و غذا توزیع نمودند تا مردم بیشتری را بهجنگ با مسلمانان بکشانند.
بدون استثناء تمام سران قریش (جز ابولهب) برای نجات کاروان و جنگ با مسلمانان، از مکه خارج و عازم میدان شدند.
رسول خدا در حوالی چاههای بدر که محل گذر کاروانها بود، مستقر شد. دو نفر از خبرگیران پیامبر اکرم، خبر آوردند که «فردا یا پس فردا کاروان ابوسفیان به اینجا خواهد رسید».
از طرف دیگر بهابوسفیان خبر رسید که دو نفر در حوالی چاههای بدر دیده شدهاند. او متوجه شد که این افراد باید از افراد پیامبر باشند و به این دلیل به سرعت از چاههای بدر دور شد.
از آنطرف نیروهای مشرکین مکه نیز به نزدیکیهای بدر رسیدند. بهرغم اینکه این سه نیرو (مسلمانان، نیروی مشرکین و کاروان) فاصله چندانی از هم نداشتند، ولی بهدلیل تپه ماهور بودن منطقه هیچکدام از این سه نیرو در دید همدیگر قرار نداشتند.
میدان آزمایش واقعی برای مسلمانان
پیامبر اکرم از طریق تیمهای شناسایی از حضور یک نیروی جنگی که از مکه برای نجات کاروان آمده بود، مطلع شد. لحظهی آزمایش خطیر برای مسلمانان فرا رسیده بود.
پیامبر اکرم مطابق سنت بینظیر خود، ابتدا مسلمانان را از آمدن نیروی قریش مطلع کرد. بنا به آیات قران بحثهای مفصلی بین مسلمانان درگرفت.
قرآن در سوره انفال صحنهی این آزمایش را به تصویر کشیده است
یجادلونک فیالحقّ بعد ما تبیّن کأنّما یساقون إلی الموت وهم ینظرون {6}
بعد از آن که حق و حقیقت، روشن شد، با تو دارند بحث مجادله میکنند. گویا که به سمت مرگ رانده میشوند و همینطور دارند نگاه میکنند.
از مفهوم این آیه چنین برمیآید که وقتی مسلمانان موضوع را فهمیدند، مقداری دور از انتظارشان بود، و آمادگی رویاروی با چنین آزمایشی را نداشتند.
وإذ یعدکم اللّه إحدی الطّائفتین أنّها لکم وتودّون أنّ غیرذات الشّوکة تکون لکم ویرید اللّه أن یحقّ الحقّ بکلماته ویقطع دابر الکافرین {7}
آنگاه که خداوند به شما وعده داد که یکی از این گروه (یعنی یا کاروان و یا لشکر جرار) از آن شما خواهد بود. شما دوست داشتید که آن یکی که دارای نیروی قدرتمند نیست، برای شما باشد (یعنی کاروان) ولی خدا میخواهد که حق و حقیقت را با کلمات خودش محقق کند و دنبالهٴ حق ستیزان را ببرد
لیحقّ الحقّ ویبطل الباطل ولو کره المجرمون {8}
تا اینکه حق را محقق کند و باطل را تباه سازد ولو اینکه جنایتکاران، بدشان بیاید
از نظر نظامی تعادلقوا هم حکم میکرد که مسلمانان از تندادن به این جنگ، ابا کنند و یا ناراحت شوند.
رسول خدا، چهار نفر از جمله حضرت علی را به اطراف فرستاد. این تیم چهار نفره، افرادی را که برای بردن آب به سپاه دشمن آمده بودند، دستگیر کردند و به سرعت بهسمت اردوگاه پیامبر راه افتادند.
پیامبر اکرم از طریق سؤال و جواب از این افراد، ارزیابی دقیقی از کم و کیف نیروهای دشمن بهدست آورد.
و مشخص شد که نیروی دشمن حدود 1000نفر و تماماً مسلح میباشند. حدود 100رأس اسب و 900شتر دارند.
در مقابل، نیروی پیامبر 313نفر بودند (81نفر از مهاجرین و بقیه از انصار). در میان نیروی مسلمانان 20برده سابق، که اکنون مجاهدان رها شده بودند، حضور داشتند. از مسلمانان فقط 3نفر (زبیر و مقداد و ثامر) اسب داشتند. تعداد شمشیر در میان نیروی خودی کمتر از 10قبضه بود. برخیها بهتیر و کمان، نیزه یا چوبدستی مسلح بودند.
مسلمانانی که برای مصادرهٴ یک کاروان بزرگ به بدرآمده بودند، اکنون با دشمن غدار و تا دندان مسلح مواجه شدهاند. آنها در انتخاب بین کاروان و دشمن تردید داشتند.
رسول خدا خطاب به مسلمانان گفت به من مشورت بدهید که چه کنم؟ از آنجا که مسلمانان فهمیدند که در آزمایش قرار گرفتهاند و الآن وقت انتخاب است، شروع به موضعگیری کردند. عدهیی از مهاجرین پاسخ دادند یا رسولالله به هر آنچه مأمور هستی همان را انجام بده و ما همراه تو با دشمن خواهیم جنگید. سعد بن معاذ از بزرگان انصار گفت من از جانب همهی انصار سخن میگویم. یا رسولالله ما به تو ایمان آوردهایم و رسالت تو را گواهی کردهایم. با تو عهد بستهایم که سخنانت را بشنویم و اطاعت نماییم. ای پیامبر خدا، هر آنچه را که خواسته خداست شروع کن.
بنابراین انتخاب مسلمانان مشخص شد. آنها نبرد با سپاه قریش را برگزیدند. در این میانه ابوسفیان که توانست کاروان را بهسلامت بهسمت مکه عبور دهد به سران قریش پیام داد که نیازی به جنگ نیست برگردید اما آنان گفتند این بهترین موقعیت برای این است که حساب محمد و نیروهایش را برسیم.
یاری خداوند و اصلیترین مرزسرخ نبرد
خداوند بعد از انتخاب مسلمانان برای نبرد و پایداری و ایستادگی میگوید:
ولقد نصرکم اللّه ببدرٍ وأنتم أذلّة فاتّقوا اللّه لعلّکم تشکرون {آل عمران/123}
بیتردید خداوند شما را در بدر یاری کرد، در حالی که شما از نظر نیرو، در پایین بودید. پس تقوا پیشه کنید شاید سپاس گذار باشید
سپس اصلیترین مرزسرخ را برای آنها مشخص میکند.
یا أیّها الّذین آمنوا إذا لقیتم الّذین کفروا زحفاً فلا تولّوهم الأدبار {الأنفال/15}
ای کسانی که ایمان آوردهاید، هرگاه با دشمن مواجه هستید که پیشروی میکند، پس به آنان پشت نکنید
یعنی حق پشت کردن به دشمن و در نتیجه فرار وجود ندارد و نباید وجود داشته باشد.
و من یولّهم یومئذٍ دبره إلاّ متحرّفاً لّقتالٍ أو متحیّزاً إلی فئةٍ فقد باء بغضبٍ مّن اللّه ومأواه جهنّم وبئس المصیر {الأنفال/16}
هرکس از شما در روز نبرد، به دشمن پشت کند، مگر اینکه برای جنگ موضع عوض میکند و یا میپیچد به سمت دشمن، خداوند را به خشم میآورد و جایگاهش جهنم است و چه بد سرنوشتی
آری فرار از جنگ و نبرد با دشمن خدا و انسانها، خشم خدا را بر میانگیزد، بنابراین گناهی است کبیره.
روایت صحنه نبرد
نبرد آغاز میشود. پیامبر اکرم شخصاً آرایش نیروی خودی و نظام گرفتن آنها را بررسی کرد و اشکالات را برطرف نمود و در جایگاه فرماندهی مستقر شد…
اشراف قریش فکر میکردند طی چند ساعت و در زمانی بسیار کوتاه همهچیز را بهنفع خود تمام خواهند کرد. حتی ابوجهل وقتی نیروهای مسلمان را دید، گفت بردههایمان آنان را جارو میکنند.
ابتدا عتبة بن ربیعهٴ همراه با شیبة بن ربیعهٴ برادرش و ولید بن عتبه پسرش (پدر، برادر و عموی هند جگرخوار یعنی همسر ابوسفیان و مادر معاویه) به میدان آمدند و حریف طلبیدند و گفتند حریفان ما باید از قریش باشد. به دستور رسول خدا، حمزه و علی و عبیده بن الحارث (عبیده هم پسر عموی رسول خدا بود و 60سال داشت)، برای مبارزه به میدان شتافتند. حمزه و علی در دور اول حریفان خود را به خاک انداختند و عبیده و حریفش هر دو مجروح شدند که حریف عبیده را هم علی و حمزه از پای درآوردند. عبیده در نتیجه این جراحت شهید شد.
مسلمانان پس از پیروزی در این نبرد تن بهتن، بر سر دشمن تاختند بهنحوی که دیری نپایید که نتیجه نبرد مشخص شد. ارتجاع قریش 70 کشته بر جای گذاشت. ابوجهل از جمله کشتههای قریش بود. علاوه بر آن، مسلمانان 70نفر از مشرکان را هم به اسارت گرفتند. این کشتهها و اسیران عموماً از اشراف و سران مکه بودند. بقیه دشمن با خفت و خواری، از میدان نبرد فرار کردند. 14تن از مسلمانان شهید شدند. (6نفر از مهاجرین و 8نفر از انصار).
روز بدر، روز علی ابن ابیطالب بود. در اغلب تاریخها، نوشتهاند که نیمی از 70 کشتهی دشمن بهدست مولا علی صورت گرفت. آری آن روز علی علیهالسلام، خصم آشتیناپذیر ارتجاع حاکم، یکه تاز بود. کینههای جاهلیت از علی علیهالسلام و اولاد او از همانجا شکل گرفت. بیدلیل نبود که وقتی یزید با چوبدستی به دندانهای امام حسین میزد میگفت «یوم بیوم بدر» (امروز به تلافی روز بدر)
پیروزی محقق شد. اما خداوند میخواهد مؤمنان را یک مدار ایدئولوژیک بالاتر بکشد و نمیخواهد مؤمنان و مجاهدان راهش، هیچ چیزی را در این پیروزی به حساب خود بریزند. نمیخواهد آنان را غرور فرا بگیرد. زیرا لغزشها و انحرافات از همین نقاط شروع میشود. قرآن با عالیترین برخوردها، مانع فوران خودپرستیها و حساب و کتاب کردنها و حاصل نبرد را به سود یک فرد مصادره کردن میشود. با یک هشدار همه دستآوردها را به خداوند نسبت میدهد. تا این چنین مجاهدان راهش همهی اعمال را با یاد او، برای او، بسوی او، و با توکل بر او، انجام بدهند.
فلم تقتلوهم ولکنّ اللّه قتلهم و ما رمیت إذ رمیت ولکنّ اللّه رمی ولیبلی المؤمنین منه بلاء حسناً إنّ اللّه سمیع علیم {الأنفال/17}
شما آنان را نکشتید اما این خدا بود که آنان را کشت. شما تیراندازی نکردید اما این خدا بود که تیر انداخت برای اینکه مؤمنان را با آن به آزمایش بکشد، آزمایشی نیکو همانا که خداوند، شنوا و داناست
با فرار دشمن، غنایم زیادی به دست مسلمانان افتاد. علاوه بر آن، رسول خدا ما بازای آزاد کردن اسرای دشمن، مبالغی متناسب با ثروتشان از آنها گرفت. برادر حضرت علی (عقیل) و عمویش عباس و پسر عمویش جزو اسرای نبرد بدر بودند. رسول خدا از عباس عموی خود که در مکه به رباخواری معروف بود، مبلغ هنگفتی را گرفت.
انهدام ارزشهای دنیای کهنه و احیای مناسبات نوین انسانی
در آن روزگار، قویترین مناسبات سیاسی و اجتماعی و حتی عقیدتی، مناسبات قبیلهیی بود. یعنی هر فرد در هر قبیلهیی که بهدنیا میآمد، باید از تمامیت قبیله خود، از سنتها، آیینها و ارزشها، افراد و رئیس قبیله خود دفاع کند. هویت هرفرد پیوندی گسستناپذیر با قبیلهاش داشت. خارج از چارچوب مناسبات قبیلهیی کسی در جامعه هویت و امنیت نداشت و اعتمادی نیز بر او نبود. این مناسبات بهغایت عقبمانده و ارتجاعی، انسانها را ”تحت نظام“ عقبماندهترین مناسبات قرار میداد و مانع رشد جامعه میشد.
سران قبایل، حافظان اصلی این نظام بودند زیرا موقعیت آنها از نظر اجتماعی ممتاز بود و دستشان برای هر جرم و جنایت و استثماری باز بود. هیچ معیاری برای سنجش حق و باطل وجود نداشت. حقوق فردی و اجتماعی با دشنه و تازیانه از هم دریده میشد. ارزشهای گذشته، یعنی کارهایی که آباء و اجدادشان کرده بودند، همواره مورد تمجید قرار میگرفت.
در یک کلام اشراف مکه حامی و حافظ عقبماندهترین نوع نظام اجتماعی بودند و در مقابل هر پیشرفت و ترقیخواهی سد محکمی بسته بودند…
نبرد رهاییبخش بدر، ضربه مهلک و استراتژیک بهاین مناسبات بهغایت ارتجاعی فرود آورد.
سران و جنگجویان در دو طرف این نبرد، نه تنها پیوندهای مستحکم قبیلهیی، بلکه پیوندهای خونی و خانوادگی با هم داشتند. در این نبرد، ایمان پیروان رسول خدا در یک آزمایش بسیار سخت عاطفی و مناسبات قبیلهیی و خونی باید محک میخورد. آیا آنها با دیدن پدران، عموها و برادران خود در مقابل تیغهای آخته ، فروخواهند ریخت؟ روحیه آنها درهم خواهد شکست؟ یا ایمانشان را به مدار بالاتری ارتقاء خواهند داد؟
علی (ع) همراه با هممسلکان خود، آنروز پوزه اشرافیت و ارتجاع حاکم را بهخاک مالید و مناسبات عشیرتی و قبیلهای را از هم درید و نوید دنیای نوینی از مناسبات انسانی و ارزشهای آن را داد.
تأثیر این نبرد در تعادل قوای آن روز
شکست فضاحتبار ارتجاع قریش در اولین لشکرکشی و تهاجم بزرگ نظامیش علیه جنبش نوپای محمد (جنگ بدر) و پیروزی شگفتانگیز مسلمانان در این جنگ، به سرعت در شبه جزیره عرب طنین انداخت. مسلمانان بعد از نبرد بدر، دیگر مسلمانان قبل از بدر نبودند. اکنون آنها به نیرویی نوین و رشدیابنده و جدی تبدیل شده و تعادل قوای موجود را در منطقه برهم زدهاند. آنان آزمایش خود را پس داده بودند
چند نکته پایانی
نبرد بدر در تارک جنگهای مسلمانان میدرخشد. زیرا عدهی محدود و تقریباً بیسلاح، شگفتی آفریدند و ناممکن را ممکن ساختند و مشیت خدا را محقق کردند. در قرآن و تاریخ اسلام، از کسانی که در بدر شرکت داشتند، تمجید شده است. آنان را «بدریّون» مینامند. مشخصاتی که از آیات قرآن در مورد آنان برمیآید، به شرح زیر است:
مجاهدان بدر تماماً گوش به فرمان خدا و رسول خدا بودند.
مجاهدان بدر با وجود اینکه مؤمن و همراه پیامبر بودند، اما وقتی پای جنگ آمد، با جسارت و ایمان، مجدداً انتخاب کردند. انتخاب در هر لحظه. برای یک مجاهد، ارزشی ضروری بود که مجاهدان بدر خلق کردند..
مجاهدان بدر ارادهی خود را به حدی ارتقاء دادند که در مقابل مهمترین وابستگیها و پیوندها، نه تنها نلرزیدند، بلکه سقف نوینی در مناسبات عقیدتی در آن روزگار ایجاد کردند.
ایمان به خدا را در میدان عمل تبدیل به ماده کردند و وسوسههای تعادلقوا آنان را فریب نداد.