برداشتی از خطبه متقین حضرت علی علیهالسلام
مقدمه:
در 16 خطبه یعنی سخنرانی حضرت علی برای مردم و همچنین در برخی نامهها که در نهجالبلاغه آمده است، آن حضرت بر به کارگیری تقوی بهخصوص توسط پیروانش تأکید میکند و مردم را تشویق میکند که از آن استفاده کنند.
چرا امام علی، به دوستانش و مردم تأکید میکرد «تقوای خدا را در نظر بگیرید» ؟ یا میگفت «شما را سفارش میکنم به تقوای خدا» ؟
وقتی در عبارات بهکار گرفته شده توسط امام دقت کنیم، میبینیم امام از تقوی بهعنوان یک اسباب یا سلاح بسیار کارآ در راستای تکامل جامعه و رساندن آن به قله جامعه بیطبقه توحیدی یاد میکند. حضرت علی (ع) انسان را با داشتن این اسباب و وسیله، پیش برنده و راهگشا، می شناسد و به این دلیل اغلب میگفت «اوصیکم بتقوی الله» (شما را به تقوای خدایی سفارش میکنم) گویی یادآوری میکند که این وسیله، سلاح و اسباب، فراموش نشود، زنگ نزند و دائم صیقل بخورد زیرا اگر زنگ بزند و بهکار گرفته نشود، آن روی دیگر اسباب بهکار میافتد و فرد و جامعه را به انحراف و قهقرا میکشاند.
در ابتدای سوره بقره نیز خداوند قرآن را کتابی که در آن تردیدی وجود ندارد معرفی میکند که هدایت کننده برای متقیان، یعنی برای کسانی است که آن اسباب و وسیله را بهکار میگیرند، . «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدًی لّلمتّقین»
برای رسیدن به این اسباب و وسیله که خدا از آن صحبت میکند و حضرت علی به آن سفارش مینماید، ضروری است که بهدنبال ویژگی انسان در قرآن بگردیم تا ببینم چگونه این اسباب و سلاح در نفس انسان وجود دارد و همچنین راه بهکارگیری آن چیست؟
جایگاه انسان در خلقت،
در انسان شناسی توحیدی، انسان جانشین خدا در روی زمین است (قسمتی از آیه 30 سوره بقره)
«إنّی جاعل فیالأرض خلیفةً ».
جانشینی انسان، آن قدر جدی است که در قرآن آمده است: خدا همه امکانات در آسمانها و زمین را تحت تسخیر و سلطه شما قرار داده است و تمامی نعمتها چه آشکار و شناخته شده و چه آن نعمتها و امکاناتی را که هنوز ناشناخته است، برای شما قرار داده است. در حالی که در میان مردم کسانی هستند که بدون علم و آگاهی و بدون هدایت و بدون کتاب روشنگر، در مورد خدا مجادله میکنند. (آیه 20 سوده لقمان)
«ألم تروا أنّ اللّه سخّر لکم مّا فیالسّماوات و ما فیالأرض وأسبغ علیکم نعمه ظاهرةً وباطنةً و من النّاس من یجادل فیاللّه بغیر علمٍ ولا هدًی ولا کتابٍ مّنیرٍ »
سؤال اساسی
این است که اگر خدا انسان را جانشین خود در زمین قرارداده است و همه چیز در آسمانها و زمین را تحت سلطه و حاکمیت این انسان قرارداده تا خداگونگی را کسب کرده و کارهای خدایی انجام دهد، رسیدن به این قله، چگونه امکانپذیر است؟ اسباب و وسیلهی آن چیست؟ و چگونه میتوان به آن دست یافت؟ و... .
پاسخ اولیه و در عینحال پاسخ پایهیی به این سؤالات را میتوان در سوره «الشمس» پیدا کرد.
تضاد و حرکت ناشی از آن در وجود انسان:
مطابق تعریفی که در سوره «الشمس» از انسان شده است، این انسان پس از عبور از پالایشها و تسویههای مختلف، به نقطهای میرسد که مورد سوگند خدا واقع میشود. هم خودش و هم آنچه که این نفس انسانی را پالایش داده است.
«ونفسٍ و ما سوّاها»
حال که این تسویه صورت گرفته، در نفس انسان دو وجه یک تضاد گذاشته شده است.
فألهمها فجورها وتقواها // قد أفلح من زکّاها // وقد خاب من دسّاها»
پس در نفس آن انسان هم فجور و هم تقوا (تضاد) را قرار داد / هرکس آن نفس را تزکیه کرد رستگار گشت / و هر آن کس که آن را تحت فشار قرارداد و پایمال کرد، فرصت دستآوردی را از دست داد
حاصل حل این تضاد، چه در وجه فردی و چه در وجه اجتماعی، دینامیسمی را در انسان برای مشخص کردن مسیر خود ایجاد میکند. برخورد با این تضاد، شیوه و نحوه حل آن، سمت و سو و جهت انتخاب انسان را مشخص میکند. مشخص میکند که جهتگیری انسان در کدام جهت است و به سوی کدام وجه از این تضاد حرکت میکند.
گستردگی و دامنهی عملکرد «فجور» و «تقوا» :
در انسان شناسی توحیدی، دامنه هر کدام از دو وجه متضاد نفس انسان، هیچ حد و مرزی نمیشناسد و تا بینهایت میباشد. وجه تکاملی و مثبت آن تا خداگونگی اوج میگیرد و جانشین خدا میشود و برخی اموراتی که خاص خدا بود را انجام میدهد و وجه ضدتکاملی و منفی آن نیز تا تاریکترین قعر وجود فرو میرود و تبدیل به «الد الخصام» (بدترین دشمن) گشته و وقتی امکانی به دست آورد، دست به اقداماتی در زمین میزند تا در آن چپاول و کشتار کند (یفسد) و هر روئیدنی و نسل را نابود کند و خداوند تباهی را دوست ندارد (بقره آیه 205)
«وإذا تولّی سعی فیالأرض لیفسد فیها ویهلک الحرث والنّسل واللّه لا یحبّ الفساد»
در طول تاریخ، همچنانکه در عصر حاضر، میتوان نمونههایی از دو سنخ از این افراد را دید. در وجه مثبت در بالاترین نقطه (باستثنای پیامبر خدا که به وحی وصل بود) میتوان حضرت علی را دید که در شناخت و معرفت، در اقامه عدالت، در برخورد با انسانها و حتی با دشمن، در راهگشایی و کشف افقها و... با در دست داشتن سلاح و اسباب تقوا، تصویر روشنی از خداگونگی انسان را برای ما ارائه میکند. در وجه منفی، صرفنظر از قرون گذشته، در تاریخ معاصر میتوان به هیتلر و خمینی و... . اشاره نمود که حتی کشتار میلیونها انسان بیگناه، آن هم با شقاوتبارترین شیوهها نیز آنها را ارضا نمیکند.
نتیجهگیری:
از آیات سوره «الشمس» نتیجه میگیریم که در انسان اسباب یا سلاح و یا ودیعهای بهنام تقوا وجود دارد که انسان میتواند آن را مورد استفاده قرار ندهد و عکس آن، یعنی «فجور» را انتخاب کند و یا میتواند از آن بهعنوان سلاح و اسباب راهگشا، برای حل مشکلات و تغییر دادن انسان و جامعهی انسانی به سوی تکامل همراه با آزاد کردن انرژیهای بیکران، استفاده کند و پیوسته این وسیله و سلاح و همچنین شیوه و روشهای استفاده از آن را به مدارهای بالاتری ارتقا بدهد تا آن هدفی را که دنبال میکند، به آن نزدیک شود. در همین رابطه حضرت علی با تعبیر بسیار رسا و زیبا بکارگیری تقوا توسط خودش را این چنین بازگو میکند:
«وإنّما هی نفسی أروضها بالتّقوی لتأتی آمنةً یوم الخوف الأکبر وتثبت علی جوانب المزلق»
(چیزی جز این نیست که من نفس خودم را بهوسیله تقوی پرورش میدهم تا در روز ترس بزرگ، تضمین شده بیاید و در لغزشگاهها ثابت مانده و لیز نخورد)
بنابراین تقوی وسیله یا اسبابی است که بهوسیله آن میتوانیم نفس خودمان را پرورش دهیم و به پیروی از حضرت علی انرژیهای بیکرانی را جهت مبارزه با دشمن خدا و خلق در خود ایجاد کنیم.
معانی چند لغت کلیدی در آیات سوره الشمس:
فجور: بهمعنی امکانات و نعمتها را برای خود گرفتن و محروم کردن دیگران از آن / حق ستیزی / دروغگویی برای عهد شکنی
وقا: که مصدر آن الوقایة است بهمعنی حفاظت چیزی از آنچه که به آن ضرر و آسیب میرساند.
«التّقوی» در حفاظت قرار دادن نفس، از چیزی که از آن بیم میرود. حفاظت نفس از آنچه که ایجاد گناه میکند و این کار با کنار گذاشتن چیزی که نسبت به آن هشدار داده شده است، میباشد. مثال: مبارزه با رژیم دیکتاتوری و حفاظت حقوق مردم از آن رژیم، بهمعنی تقوا است.
به این دلیل است که میبینیم خدا میگوید (بیتردید خداوند با کسانی هست که تقوا پیشه کردند اینها کسانی هستند که کارهای نیکو انجام دادند) «إنّ اللّه مع الّذین اتّقوا وّالّذین هم مّحسنون» {النحل/128} .
فلح: الفلح بهمعنی شقه کردن آهن با آهن / الفلاح یعنی پیروز شدن / در زمینه دنیوی پیروزی همراه با سعادت که عبارت است از بقاء و غناء و قدرت / در زمینه اخروی 4 چیز است: بقاء بدون فناء و غناء بدون فقر و عزت بدون ذلت و علم بدون جهل. مثالهای قرآنی:
قد أفلح من زکّاها / قد أفلح المؤمنون
(هر آنکس که نفس خود را از آلودگیها زدود، ماندگار شد) / (بیتردید مؤمنان پیروز شدند)
زکا که مصدر آن الزّکاة است، بهمعنی رشد و نمو محصول (دستآورد) چه دنیوی و چه اخروی. در قرآن خداوند زکاة را قرین صلاة کرده است / تزکیه نفس انسان یعنی دگرگون شدن انسان با به دست آوردن ارزشهای نوین / تزکیه یا ایجاد ارزشهای نوین را خداوند به خودش و به پیامبرش و به انسان نسبت میدهد.
(ألمتر إلی الّذین یزکّون أنفسهم بل اللّه یزکّی من یشاء ولا یظلمون فتیلاً {النساء/49} / یتلو علیهم آیاته ویزکّیهم ویعلّمهم الکتاب والحکمه)
در علوم جدید عربی، تزکیه بهمعنی جراحی و بیرون ریختن چرک و نسوج مرده بهنحوی که روی آن نسوج جدید بروید
خاب که مصدر آن الخیبة است، بهمعنی از دست دادن یک خواسته در دسترس مثالهای از قرآن:
(وخاب کلّ جبّارٍ عنیدٍ - وقد خاب من افتری - وقد خاب من دسّاها)
«دس» که مصدر آن الدّسّ است، بهمعنی چیزی را در یک چیز دیگر با ضربه و با اکراه فروکردن (در واقع نابود کردن). قرآن در سوره نحل در مورد اعرابی که وقتی مژده تولد دختری را به او میدادند رنگش سیاه میشد که آیا این ننگ را بپذیرد، یا او را در خاک فرو کند این عبارت را آورده است «أم یدسّه فیالتّراب»
برداشتی از خطبه متقین
و من خطبهٴ له ع یصف فیها المتقین
روی أنّ صاحباً لأمیر المؤمنین ع یقال له همّام کان رجلًا عابداً فقال له یا أمیر المؤمنین صف لی المتّقین حتّی کأنّی أنظر إلیهم فتثاقل ع عن جوابه ثمّ قال یا همّام اتّق اللّه وأحسن فإنّ اللّه مع الّذین اتّقوا والّذین هم محسنون فلم یقنع همّام بهذا القول حتّی عزم علیه فحمد اللّه وأثنی علیه وصلّی علی النّبیّ ص ثمّ قال ع
از خطبههای آن حضرت که در آن متقین (یعنی کسانی که سلاح و اسبابی که خدا در وجود انسان گذاشته)، بهکار میگیرند، را توصیف میکند.
حکایت شده است که یکی از یاران امیر المؤمنین علیهالسلام که به او همّام گفته میشد، فرد عابدی بود. او به حضرت علی گفت یا امیر المؤمنین متقین را برای من طوری توصیف کن که گویا دارم آنها را میبینم. امام از جواب دادن به وی طفره رفت و سپس گفت ای همام تقوا پیشه کن و کارهای نیکو انجام بده «بیتردید خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کردند و آنها نیکوکاران هستند» (سوره نحل آیه 128). اما همام با این حرف قانع نشد (دنبال خواسته خود را گرفت) تا اینکه حضرت تصمیم گرفت که خواسته او را عملی کند.
پس خداوند را سپاس گفت و او را ستایش کرد و به پیامبرش درود فرستاد و سپس گفت:
أمّا بعد فإنّ اللّه سبحانه وتعالی خلق الخلق حین خلقهم غنیّاً عن طاعتهم آمناً من معصیتهم لأنّه لا تضرّه معصیة من عصاه ولا تنفعه طاعهٴ من أطاعه فقسم بینهم معایشهم ووضعهم من الدّنیا مواضعهم
خداوند تبارک و تعالی، مردم را خلق کرد و هنگام خلق آنها، بینیاز از اطاعت آنها و در امان از عصیان و گناه آنها بود زیرا عصیان هیچ عصیان کنندهیی به خدا ضرر و اطاعت هیچ اطاعت کنندهیی هم به او نفعی نمیرساند. پس خدا وسایل و روش زندگی را بین مردم تقسیم کرد و هر کدام از آنها را در دنیا، در موقعیت خودش قرارداد.
سپس حضرت علی ویژگیها، یا شاخصهای متقین را میشمارد. اما قبل از اینکه وارد بحث در این شاخصها بشویم، توضیح زیر ضروری است.
معایش جمع معیشهٴ است، یعنی وسایل زندگی همراه با روشهای زندگی
یک توضیح ضروری:
مقدمه:
در 16 خطبه یعنی سخنرانی حضرت علی برای مردم و همچنین در برخی نامهها که در نهجالبلاغه آمده است، آن حضرت بر به کارگیری تقوی بهخصوص توسط پیروانش تأکید میکند و مردم را تشویق میکند که از آن استفاده کنند.
چرا امام علی، به دوستانش و مردم تأکید میکرد «تقوای خدا را در نظر بگیرید» ؟ یا میگفت «شما را سفارش میکنم به تقوای خدا» ؟
وقتی در عبارات بهکار گرفته شده توسط امام دقت کنیم، میبینیم امام از تقوی بهعنوان یک اسباب یا سلاح بسیار کارآ در راستای تکامل جامعه و رساندن آن به قله جامعه بیطبقه توحیدی یاد میکند. حضرت علی (ع) انسان را با داشتن این اسباب و وسیله، پیش برنده و راهگشا، می شناسد و به این دلیل اغلب میگفت «اوصیکم بتقوی الله» (شما را به تقوای خدایی سفارش میکنم) گویی یادآوری میکند که این وسیله، سلاح و اسباب، فراموش نشود، زنگ نزند و دائم صیقل بخورد زیرا اگر زنگ بزند و بهکار گرفته نشود، آن روی دیگر اسباب بهکار میافتد و فرد و جامعه را به انحراف و قهقرا میکشاند.
در ابتدای سوره بقره نیز خداوند قرآن را کتابی که در آن تردیدی وجود ندارد معرفی میکند که هدایت کننده برای متقیان، یعنی برای کسانی است که آن اسباب و وسیله را بهکار میگیرند، . «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدًی لّلمتّقین»
برای رسیدن به این اسباب و وسیله که خدا از آن صحبت میکند و حضرت علی به آن سفارش مینماید، ضروری است که بهدنبال ویژگی انسان در قرآن بگردیم تا ببینم چگونه این اسباب و سلاح در نفس انسان وجود دارد و همچنین راه بهکارگیری آن چیست؟
جایگاه انسان در خلقت،
در انسان شناسی توحیدی، انسان جانشین خدا در روی زمین است (قسمتی از آیه 30 سوره بقره)
«إنّی جاعل فیالأرض خلیفةً ».
جانشینی انسان، آن قدر جدی است که در قرآن آمده است: خدا همه امکانات در آسمانها و زمین را تحت تسخیر و سلطه شما قرار داده است و تمامی نعمتها چه آشکار و شناخته شده و چه آن نعمتها و امکاناتی را که هنوز ناشناخته است، برای شما قرار داده است. در حالی که در میان مردم کسانی هستند که بدون علم و آگاهی و بدون هدایت و بدون کتاب روشنگر، در مورد خدا مجادله میکنند. (آیه 20 سوده لقمان)
«ألم تروا أنّ اللّه سخّر لکم مّا فیالسّماوات و ما فیالأرض وأسبغ علیکم نعمه ظاهرةً وباطنةً و من النّاس من یجادل فیاللّه بغیر علمٍ ولا هدًی ولا کتابٍ مّنیرٍ »
سؤال اساسی
این است که اگر خدا انسان را جانشین خود در زمین قرارداده است و همه چیز در آسمانها و زمین را تحت سلطه و حاکمیت این انسان قرارداده تا خداگونگی را کسب کرده و کارهای خدایی انجام دهد، رسیدن به این قله، چگونه امکانپذیر است؟ اسباب و وسیلهی آن چیست؟ و چگونه میتوان به آن دست یافت؟ و... .
پاسخ اولیه و در عینحال پاسخ پایهیی به این سؤالات را میتوان در سوره «الشمس» پیدا کرد.
تضاد و حرکت ناشی از آن در وجود انسان:
مطابق تعریفی که در سوره «الشمس» از انسان شده است، این انسان پس از عبور از پالایشها و تسویههای مختلف، به نقطهای میرسد که مورد سوگند خدا واقع میشود. هم خودش و هم آنچه که این نفس انسانی را پالایش داده است.
«ونفسٍ و ما سوّاها»
حال که این تسویه صورت گرفته، در نفس انسان دو وجه یک تضاد گذاشته شده است.
فألهمها فجورها وتقواها // قد أفلح من زکّاها // وقد خاب من دسّاها»
پس در نفس آن انسان هم فجور و هم تقوا (تضاد) را قرار داد / هرکس آن نفس را تزکیه کرد رستگار گشت / و هر آن کس که آن را تحت فشار قرارداد و پایمال کرد، فرصت دستآوردی را از دست داد
حاصل حل این تضاد، چه در وجه فردی و چه در وجه اجتماعی، دینامیسمی را در انسان برای مشخص کردن مسیر خود ایجاد میکند. برخورد با این تضاد، شیوه و نحوه حل آن، سمت و سو و جهت انتخاب انسان را مشخص میکند. مشخص میکند که جهتگیری انسان در کدام جهت است و به سوی کدام وجه از این تضاد حرکت میکند.
گستردگی و دامنهی عملکرد «فجور» و «تقوا» :
در انسان شناسی توحیدی، دامنه هر کدام از دو وجه متضاد نفس انسان، هیچ حد و مرزی نمیشناسد و تا بینهایت میباشد. وجه تکاملی و مثبت آن تا خداگونگی اوج میگیرد و جانشین خدا میشود و برخی اموراتی که خاص خدا بود را انجام میدهد و وجه ضدتکاملی و منفی آن نیز تا تاریکترین قعر وجود فرو میرود و تبدیل به «الد الخصام» (بدترین دشمن) گشته و وقتی امکانی به دست آورد، دست به اقداماتی در زمین میزند تا در آن چپاول و کشتار کند (یفسد) و هر روئیدنی و نسل را نابود کند و خداوند تباهی را دوست ندارد (بقره آیه 205)
«وإذا تولّی سعی فیالأرض لیفسد فیها ویهلک الحرث والنّسل واللّه لا یحبّ الفساد»
در طول تاریخ، همچنانکه در عصر حاضر، میتوان نمونههایی از دو سنخ از این افراد را دید. در وجه مثبت در بالاترین نقطه (باستثنای پیامبر خدا که به وحی وصل بود) میتوان حضرت علی را دید که در شناخت و معرفت، در اقامه عدالت، در برخورد با انسانها و حتی با دشمن، در راهگشایی و کشف افقها و... با در دست داشتن سلاح و اسباب تقوا، تصویر روشنی از خداگونگی انسان را برای ما ارائه میکند. در وجه منفی، صرفنظر از قرون گذشته، در تاریخ معاصر میتوان به هیتلر و خمینی و... . اشاره نمود که حتی کشتار میلیونها انسان بیگناه، آن هم با شقاوتبارترین شیوهها نیز آنها را ارضا نمیکند.
نتیجهگیری:
از آیات سوره «الشمس» نتیجه میگیریم که در انسان اسباب یا سلاح و یا ودیعهای بهنام تقوا وجود دارد که انسان میتواند آن را مورد استفاده قرار ندهد و عکس آن، یعنی «فجور» را انتخاب کند و یا میتواند از آن بهعنوان سلاح و اسباب راهگشا، برای حل مشکلات و تغییر دادن انسان و جامعهی انسانی به سوی تکامل همراه با آزاد کردن انرژیهای بیکران، استفاده کند و پیوسته این وسیله و سلاح و همچنین شیوه و روشهای استفاده از آن را به مدارهای بالاتری ارتقا بدهد تا آن هدفی را که دنبال میکند، به آن نزدیک شود. در همین رابطه حضرت علی با تعبیر بسیار رسا و زیبا بکارگیری تقوا توسط خودش را این چنین بازگو میکند:
«وإنّما هی نفسی أروضها بالتّقوی لتأتی آمنةً یوم الخوف الأکبر وتثبت علی جوانب المزلق»
(چیزی جز این نیست که من نفس خودم را بهوسیله تقوی پرورش میدهم تا در روز ترس بزرگ، تضمین شده بیاید و در لغزشگاهها ثابت مانده و لیز نخورد)
بنابراین تقوی وسیله یا اسبابی است که بهوسیله آن میتوانیم نفس خودمان را پرورش دهیم و به پیروی از حضرت علی انرژیهای بیکرانی را جهت مبارزه با دشمن خدا و خلق در خود ایجاد کنیم.
معانی چند لغت کلیدی در آیات سوره الشمس:
فجور: بهمعنی امکانات و نعمتها را برای خود گرفتن و محروم کردن دیگران از آن / حق ستیزی / دروغگویی برای عهد شکنی
وقا: که مصدر آن الوقایة است بهمعنی حفاظت چیزی از آنچه که به آن ضرر و آسیب میرساند.
«التّقوی» در حفاظت قرار دادن نفس، از چیزی که از آن بیم میرود. حفاظت نفس از آنچه که ایجاد گناه میکند و این کار با کنار گذاشتن چیزی که نسبت به آن هشدار داده شده است، میباشد. مثال: مبارزه با رژیم دیکتاتوری و حفاظت حقوق مردم از آن رژیم، بهمعنی تقوا است.
به این دلیل است که میبینیم خدا میگوید (بیتردید خداوند با کسانی هست که تقوا پیشه کردند اینها کسانی هستند که کارهای نیکو انجام دادند) «إنّ اللّه مع الّذین اتّقوا وّالّذین هم مّحسنون» {النحل/128} .
فلح: الفلح بهمعنی شقه کردن آهن با آهن / الفلاح یعنی پیروز شدن / در زمینه دنیوی پیروزی همراه با سعادت که عبارت است از بقاء و غناء و قدرت / در زمینه اخروی 4 چیز است: بقاء بدون فناء و غناء بدون فقر و عزت بدون ذلت و علم بدون جهل. مثالهای قرآنی:
قد أفلح من زکّاها / قد أفلح المؤمنون
(هر آنکس که نفس خود را از آلودگیها زدود، ماندگار شد) / (بیتردید مؤمنان پیروز شدند)
زکا که مصدر آن الزّکاة است، بهمعنی رشد و نمو محصول (دستآورد) چه دنیوی و چه اخروی. در قرآن خداوند زکاة را قرین صلاة کرده است / تزکیه نفس انسان یعنی دگرگون شدن انسان با به دست آوردن ارزشهای نوین / تزکیه یا ایجاد ارزشهای نوین را خداوند به خودش و به پیامبرش و به انسان نسبت میدهد.
(ألمتر إلی الّذین یزکّون أنفسهم بل اللّه یزکّی من یشاء ولا یظلمون فتیلاً {النساء/49} / یتلو علیهم آیاته ویزکّیهم ویعلّمهم الکتاب والحکمه)
در علوم جدید عربی، تزکیه بهمعنی جراحی و بیرون ریختن چرک و نسوج مرده بهنحوی که روی آن نسوج جدید بروید
خاب که مصدر آن الخیبة است، بهمعنی از دست دادن یک خواسته در دسترس مثالهای از قرآن:
(وخاب کلّ جبّارٍ عنیدٍ - وقد خاب من افتری - وقد خاب من دسّاها)
«دس» که مصدر آن الدّسّ است، بهمعنی چیزی را در یک چیز دیگر با ضربه و با اکراه فروکردن (در واقع نابود کردن). قرآن در سوره نحل در مورد اعرابی که وقتی مژده تولد دختری را به او میدادند رنگش سیاه میشد که آیا این ننگ را بپذیرد، یا او را در خاک فرو کند این عبارت را آورده است «أم یدسّه فیالتّراب»
برداشتی از خطبه متقین
و من خطبهٴ له ع یصف فیها المتقین
روی أنّ صاحباً لأمیر المؤمنین ع یقال له همّام کان رجلًا عابداً فقال له یا أمیر المؤمنین صف لی المتّقین حتّی کأنّی أنظر إلیهم فتثاقل ع عن جوابه ثمّ قال یا همّام اتّق اللّه وأحسن فإنّ اللّه مع الّذین اتّقوا والّذین هم محسنون فلم یقنع همّام بهذا القول حتّی عزم علیه فحمد اللّه وأثنی علیه وصلّی علی النّبیّ ص ثمّ قال ع
از خطبههای آن حضرت که در آن متقین (یعنی کسانی که سلاح و اسبابی که خدا در وجود انسان گذاشته)، بهکار میگیرند، را توصیف میکند.
حکایت شده است که یکی از یاران امیر المؤمنین علیهالسلام که به او همّام گفته میشد، فرد عابدی بود. او به حضرت علی گفت یا امیر المؤمنین متقین را برای من طوری توصیف کن که گویا دارم آنها را میبینم. امام از جواب دادن به وی طفره رفت و سپس گفت ای همام تقوا پیشه کن و کارهای نیکو انجام بده «بیتردید خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کردند و آنها نیکوکاران هستند» (سوره نحل آیه 128). اما همام با این حرف قانع نشد (دنبال خواسته خود را گرفت) تا اینکه حضرت تصمیم گرفت که خواسته او را عملی کند.
پس خداوند را سپاس گفت و او را ستایش کرد و به پیامبرش درود فرستاد و سپس گفت:
أمّا بعد فإنّ اللّه سبحانه وتعالی خلق الخلق حین خلقهم غنیّاً عن طاعتهم آمناً من معصیتهم لأنّه لا تضرّه معصیة من عصاه ولا تنفعه طاعهٴ من أطاعه فقسم بینهم معایشهم ووضعهم من الدّنیا مواضعهم
خداوند تبارک و تعالی، مردم را خلق کرد و هنگام خلق آنها، بینیاز از اطاعت آنها و در امان از عصیان و گناه آنها بود زیرا عصیان هیچ عصیان کنندهیی به خدا ضرر و اطاعت هیچ اطاعت کنندهیی هم به او نفعی نمیرساند. پس خدا وسایل و روش زندگی را بین مردم تقسیم کرد و هر کدام از آنها را در دنیا، در موقعیت خودش قرارداد.
سپس حضرت علی ویژگیها، یا شاخصهای متقین را میشمارد. اما قبل از اینکه وارد بحث در این شاخصها بشویم، توضیح زیر ضروری است.
معایش جمع معیشهٴ است، یعنی وسایل زندگی همراه با روشهای زندگی
یک توضیح ضروری:
باید ببینیم حضرت علی برای متقین یا کسانی که مجهز به سلاح همواره پیروز تقوا هستند، چه شاخصهایی میدهد. چون هر کسی میتواند مثل آخوندها و چپاولگران و میوه چینان، به شکل ریاکارانه مدعی شوند که بله ما هم متقی هستیم در حالی که میخواهند از این صفت، علیه محتوای آن عمل کرده و بهرهبرداری ضدانسانی کنند.
در این شاخصها خواهیم دید که مجهز بودن به سلاح تقوا، یعنی پرداخت بها برای بهروزی، آزادی و ایجاد عدالت برای دیگران است یعنی، متقی کسی است که حتی جانش را نیز فدای رهایی دیگران میکند بدون اینکه چشمداشتی داشته باشد یعنی پرداخت یک سویه. چیزی که دقیقاً آخوندهای حاکم ضد آن هستند.
موضوع بسیار قابل تأمل در حوزههای جهل و جنایت آخوندی، این است که در بین درسها و کتابهای مختلف، درسها و کتابهایی که ضدارزشهای اسلامی است، بسیار تدریس میشود ولی نهجالبلاغه تدریس نمیشود. زیرا سراپای نهج البلاغه، ضدارتجاع، ضداشرافیت، ضداستثمارگری، ضد سرکوبگری و دیکتاتوری و مدافع سرسخت تأمین عدالت در همه پهنههای اجتماعی با تأکید بر ارزشهای انسانی است. این همان چیزی که آخوندهای حاکم بهشدت علیه آن هستند و به این دلیل حاضرند بنیادهای پرزرق و برق تحت نام نهجالبلاغه درست کنند و میلیونها دلار را هدر بدهند اما هرگز عبارتی از نامه حضرت علی به مالک اشتر در شیوه زمامداری و ضرورت و وجوب رعایت و استیفای حقوق مردم را در جامعه نخوانند و مردم را از آن حرفها دور نگهدارند.
خمینی دجال برای آببندی کردن نیروهای خود، 33سال پیش، پردهها را کنار زد و در 4تیر 59، آشکارا علیه برداشتهای مجاهدین از اسلام و قرآن و نهجالبلاغه موضع گرفت و در همین سخنرانی مجاهدین را منافقین بدتر از کفار نامید تا با این حرف ضداسلامی و ضدعلوی و ضدانسانی، ریختن خون آنها، امر حلالی تلقی شود. خلاصه حرفهای این دجال چنین است:
«... به مجرد اینکه بگویند من مسلم هستم که فایده ندارد بـا ادعـا... . باید ببینیم چهکارهاند این جمعیتهایی که افتادهاند توی این مملکت و دارند خرابکاری میکنند و مع الاسف بعضی از اشخاص هم که متوجه این مسائل نیستند، یکوقت آدم میبیند که طرفداری از اینها کردند یـا یـک چـیـزی گـفـتـنـد کـه آنـهـا از آن طـرفـداری اسـتـفـاده کـردنـد. ایـنـهـا گـول مـی زنـنـد، هـمـه را گـول مـی زنـنـد. ایـنـهـا مـی خـواسـتـنـد مـن را گـول بـزنـنـد، مـن نـجـف بـودم... یکیشان بیست و چـنـد روز آمـد در یـک جـایـی، مـن فـرصـت دادم بـه او حـرف هـایـش را بـزنـد، او بـه خـیـال خـودش کـه حالا من را میخواهد اغفال کند... من گوش کردم به حرفهای اینها که ببینم اینها چه میگویند، تمام حرفهاشان هم از قرآن بود و از نهج البلاغه، تـمـام حرفها.
... اینکه آمد بیست و چند روز آنجا و تـمـامش از نهجالبلاغه و تمامش از قرآن صحبت میکرد... این آمده بود که من را بازی بدهد من همراهی کنم با ایشان. من هیچ راجع به اینها حرف نزدم، همهاش را گوش کردم... اینها با خود قرآن، با خود نهج البـلاغه میخواهند ما را از بین ببرند... مـنـافـقهـا هـسـتـنـد کـه بـدتـر از کفارند... ما سوره منافقین داریم اما سوره کفار نداریم... (صحیفه خمینی جلد 12)
آری خمینی رذالت پیشه، با دجالیت توضیح نمیدهد که مجاهدین میخواستند به من حالی کنند که اگر من شیعه هستم، حرف امام اول شیعیان این است چرا به آن عمل نمیکنی؟ ، خمینی نمیگوید با نهجالبلاغه چطور میخواستند آخوند 70ساله (سن خمینی در آن زمان) را بازی بدهند؟ اما واقعیت این است که او یا باید حرف حضرت علی را قبول میکرد و یا حرف ارتجاعی خود را. اما چون پذیرش عملی کردن حرف حضرت علی بهای گزافی میطلبد، چون او مطلقاً اهل پرداخت بها نیست، اسم رهنمود دادن از نهجالبلاغه را بازی خوردن مینامد. سپس با دجالیت نتیجه میگیرد که اینها میخواهند با خود قرآن با خود نهجالبلاغه ما را از بین ببرند. در حالی که او نمیتواند بفهمد از قضا قانونمندیهای موجود در قرآن و نهجالبلاغه که بازتاب قوانین هستی و تکامل جامعه هست، او و اذنابش را از میان برخواهد داشت.
لذا برای اینکه مرزها مخدوش نشود، برای اینکه کسانی مانند خمینی، با سوءاستفاده از اعتقادات مردم، حق حاکمیت آنها را به تاراج نبرد، حضرت علی علیهالسلام شاخصهایی را برای کسانی که به سلاح تقوا مجهز هستند، بیان میکند:
فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل دارندگان تقوا، دارای ارزشهای برتری هستند.
یعنی در مقابل مسائل و موضوعات مختلف جامعه انسانی (به قول امام «معایش» )، هر کسی از آحاد جامعه، یا هر طبقه و قشری از جامعه، برای برداشتن سهم بیشتری از آن «معایش» و در مقابل، برای همگانی کردن آن «معایش» درگیریها و کنش و واکنشهایی بین مردم ایجاد میشود. اینجا است که آن دو وجه متضاد نفس انسانی یعنی «فجور» و «تقوا» در سمتگیری و انتخاب هر انسانی، نقش تعیینکننده دارد که در کدام جبهه میخواهد ارزش کسب کند. در این درگیریها و جنگ و جدالها جوهره انسانی بارز شده و متقی از آن سلاح و اسباب که همان تقوا هست استفاده میکند. به میزانی که هر انسان از آن سلاح و اسباب، استفاده میکند، جمع و جامعه خود را به جلو پرتاب میکند و گامی در جهت تکامل برمیدارد در نتیجه یک ارزش برتر به دست میآورد. به این دلیل است که امام میگوید متقیان دارای ارزشهای برتری هستند.
منطقهم الصّواب حرفهای آنها درست است و به هدف میخورد و جامعه را رویان میکند
صواب: بهمعنی انجام کار پسندیده / رسول خدا میگوید هر تلاشگری کارش پسندیده است (کل مجتهدٍ مصیب) همچنین صواب بهمعنی باران مفید است / یا چیزی از فضل خدا به کسی رسیدن
پس متقیان وقتی حرفی میزنند، از آنجایی که حرفهای آنها از تمایلات فردی ناشی نمیشود بلکه منافع جمع را برای ارتقاء و آیندهی بهتر در نظر دارد، حرف آنها رویان است. دینامیسم ایجاد میکند. مثلاً وقتی دکتر مصدق میگوید نفت ایران از آن ملت ایران است، این جمله رویان است دینامیسم ایجاد میکند. وقتی میگوییم مرگ بر اصل ولایتفقیه دینامیسمی در جامعه علیه دیکتاتوری رژیم ولایتفقیه ایجاد میکند. وقتی مسعود رجوی میگوید «آزادی ضرورت بقاء انسان در مقام انسانیت است»، این حرف رویان است و جامعه را پیش میبرد.
وملبسهم الاقتصاد افراد متقی، خود را با تدبیر میپوشانند، افراد همهجانبه هستند
اقتصاد: یعنی کاری را با تدبیر انجام دادن، همهجانبه دیدن و همهجانبه فکر کردن.
ومشیهم التّواضع روش و مشی آنها فروتنی است
حضرت علی تواضع را نه یک خصلت و نه یک امر شکلی، بلکه یک سبک کار معنی میکند. در نظام دیکتاتوری، مطلقاً نمیتوان فرد متواضع یا فروتن تربیت کرد زیرا ماهیت آن نظام، انسان شقاوتپیشه و متجاوز تولید میکند. چون آن نظام دیکتاتوری، برای منافع طبقاتی یا دار و دستهی خود، کاری را انجام میدهد. اما در یک نظام فکری و عقیدتی که تماماً برای خدا و به نفع مردم و ایجاد بستری برای تکامل اجتماعی تلاش یا مجاهدت میکند، انسانهای موجود در آن نظام، در برخورد با درون خود و بیرون خود و با دیگران، الزاماً مشی و روشی را در پیش میگیرند که برای دیگران و از آن دیگران است. این همان مشی و روشی است که مجاهدین تلاش میکنند در همه کارهای خود، از آن پیروی کنند. خداوند در قرآن به کسانی که در مشی و روش خود، کبر و فردیت را به بالاترین درجه میرساند، میگوید (در زمین گامهای خود را با خیره سری و تبختر برندار. نمیتوانی زمین را با این حرکات خود بشکافی و از نظر قد و قواره هم نمیتوانی به بلندای کوه برسی)
«ولا تمش فیالأرض مرحًا إنّک لن تخرق الأرض ولن تبلغ الجبال طولاً » {الإسراء/37}
در مورد شاخصهای متقی، حضرت علی ادامه میدهد
غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم
چشمشان را بر آنچه خداوند حرام کرده است، می بندند.
ارتجاع در 1400سال گذشته، بهخصوص از زمان خمینی، با به بند کشیدن کلمات اسلام و تحریف آنها، چشم پوشاندن یا چشم بستن به حرام را فقط چشم بستن از نامحرم معنی کرده است. در حالی که بالاترین حرامها در نزد خدا، حق و حقوق مردم است. باید چشم طمع را نسبت بهکار و دستآورد هر کسی بست. یعنی عمل و کار هر کسی از آن خود اوست نمیتوان به آن دستآورد نگاه حرام یعنی تجاوزکارانه کرد. انتخاب و آزادی و عدالت، حق مردم است. برخورداری از تمامی نعمتها و ثروتهای عمومی، حق مردم است. کسی حق داشتن چشم طمع به آنها را ندارد. اما رژیم با ثروتهای عمومی و با حقوق مردم چه کار میکند؟ مگر خدا در قرآن رباخواری را حرام و آن را مانند جنگیدن با خدا و پیامبرش معرفی نمیکند؟ (سوره بقره آیات 275 تا 279) پس این همه رانتخواری و رباخواریها چیست؟ پس بحث این نیست که متقیان چشمشان را فقط به نامحرم میپوشانند.خیر.قبل از هر چیز در حالی که در امکانش هست و میتواند بر حقی چشم نپوشد و آن را از آن خود سازد، اما بهدلیل اینکه این عمل ضدتقوا است، چشم میپوشد و کنار میگذارد.
حضرت علی در این باره در نامه خود به عثمان حنیف مینویسد: «ولو شئت لاهتدیت الطّریق إلی مصفّی هذا العسل ولباب هذا القمح ونسائج هذا القزّ ولکن هیهات أن یغلبنی هوای»
(اگر میخواستم، میتوانستم از عسل تصفیهشده و از مغز گندم و لباس حریر استفاده کنم اما از من دور باد که هوای نفس بر من غلبه کند) و در برائت خود از ظلم کردن میگوید در کلام 224 نهجالبلاغه صبحی صالح و 215 فیض الاسلام میگوید:
«واللّه لأن أبیت علی حسک السّعدان مسهّداً أو أجرّ فیالأغلال مصفّداً أحبّ إلیّ من أن ألقی اللّه ورسوله یوم القیامه ظالماً لبعض العباد وغاصباً لشیءٍ من الحطام»
(سوگند به خدا اگر شب را بیدار بروی خار سعدان (نوعی خار بسیار تیز) بگذرانم یا در حالی که دست و پایم را زنجیر کردهاند مرا روی زمین بکشند، این کار نزد من دوست داشتنیتر است از اینکه خدا و رسول را روز قیامت ملاقات کنم در حالیکه بر بعضی از بندگان خدا ستم کرده و چیزی از مال دنیا را غصب کرده باشم)
بنابراین ملاحظه میشود که منظور حضرت علی از چشم پوشیدن بر روی حرام، کدام حرام است (میتوان مثالهای زیادی زد)
ووقفوا أسماعهم علی العلم النّافع گوشهای خود را در مقابل علمی که نفع میرساند، تیز میکنند.
یعنی در چنبره فردی خود و فهم اندک خود از جهان گیر نمیکنند و همین تقوا و سلاح برنده و کارهای کرده را برای خود موقعیت و مقام قرار نمیدهند خود را نیازمند به چیزی میدانند که به مردم نفع میرساند به این دلیل گوششان به بیرون از خودشان باز است و نیازمندانه دنبال یادگیری چیزهای جدید است.
لهم نزّلت أنفسهم منهم فیالبلاء کالّتی نزّلت فیالرّخاء
در سختی و گرفتاری چنانند که در آسایش و خوشی
معمولاً آدمهای عادی در بلا و گرفتاری، زانوی غم در بغل میگیرند. اما متقیان، دنبال استفاده از آن هستند و میخواهند شر کثیر را علیه دشمنشان برگردانند و از آن خیر عظیم درو کنند. همچنین در زمانی که به دستآوردهای بالایی میرسند، آن را برای پرش به جلو و بالاتر و به قول مجاهدان برای جنگ بیشتر بهکار میگیرند. متقیان دچار رخوت و ولدادگی ناشی از دستآورد و پیروزی نمیشوند.
ولو لا الأجل الّذی کتب اللّه علیهم لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفة عینٍ شوقاً إلی الثّواب وخوفاً من العقاب
اگر اجلی که خدا برای آنان نوشته، در میان نبود، آنان حتی بهاندازه یک چشم زدنی هم روحشان در بدنشان قرار نمیگرفت زیرا اشتیاق وافری به پاداش اخروی دارند و ترس از تنبیه که مبادا نکرده آنها هر روز زیادتر شود.
از آنجایی که میدانند برای رهایی و برای پیشرفت و تکامل و برای رسیدن به جامعه بیطبقه توحیدی باید یکسویه پرداخت کنند و این را خداوند برای آنان نوشته است و پاداش و جزا هم جز از همین طریق امکانپذیر نیست، با این شور و شوق است که همه چیز را برای دیگران میخواهند.
از دیگر شاخصهای متقیان که ناشی از ایمان و یقین آنها هست:
عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم
خداوند در نفس و ذهن آنها بزرگ شده و هر قدرتی غیر از خدا، ناچیز شمرده میشود.
تأثیر متقابل شرکت در عمل اجتماعی، روی شناخت و معرفت انسان، ارتقاء شناخت و فهم و درک بالاتری از هستی و قانونمندیهای آن میباشد. نتیجه آن، تقویت ایمان است. هر قدر انسان در عمل اجتماعی و جمع خود بهای بیشتری برای تغییر پرداخت کند، ایمانش بالاتر میرود، آینده برایش روشنتر میشود ایمانش به خدا و قدرت لایزال او بیشتر میگردد و هر قدرتی جز خدا را به هیچ نمیگیرد. در تحولات سیاسی، ضربه خوردن، پیروز شدن، حتی با پیشرفت دشمن نیز، «واو» نمیشود لپر نمیخورد و در هر شرایط سختی، متکی به قدرت لایزال خداوند بزرگ است. این انسان میتواند به نقطهای برسد که مانند حضرت علی در نامه خود به مردم مصر (نامه شماره 62) بگوید:
«واللّه لو لقیتهم واحداً وهم طلاع الأرض کلّها ما بالیت ولا استوحشت وإنّی من ضلالهم الّذی هم فیه والهدی الّذی أنا علیه لعلی بصیرةٍ من نفسی و یقینٍ من ربّی وإنّی إلی لقاء اللّه لمشتاق وحسن ثوابه لمنتظر راجٍ »
(بخدا سوگند اگر به تنهایی با دشمن رو در رو شوم در حالی که آنها تمامی زمین را پوشاندهاند، نه بیم دارم و نه وحشت میکنم. زیرا من به گمراهی که آنها در آن غوطهور هستند و هدایتی که من روی آن استوار هستم، به آن از جانب خودم آگاهی دارم و از سوی خدا یقین دارم. من به دیدار پروردگارم مشتاق هستم و به نیکویی پاداش او منتظر و امیدوارم.)
آری وقتی هر مجاهد خلق و هر رزمنده به این نقطه میرسد که جز پروردگار خود، تکیه گاهی ندارد و تمام نیرو، انگیزه و انرژی خود را از قدرت فنا ناشدنی او میگیرد، رژیم ولایتفقیه یقینا سرنگون شدنی است.
فهم والجنّة کمن قد رآها فهم فیها منعّمون / وهم والنّار کمن قد رآها فهم فیها معذّبون
آنها در مورد بهشت، مانند کسی هستند که آن را دیده باشد و از نعمتهایش برخوردار شده باشد، هستند / در مورد آتش جهنم هم مانند کسی هستند که آن را دیده و در آن عذاب شده باشند.
قلوبهم محزونهٴ وشرورهم مأمونهٴ قلبهای آنان با سختی پرورش یافته و حتی شرورترین افراد نیز پیش آنها در امان هستند
حزن بهمعنی تحمل خشونت و سختی، به کسی که به هر دلیلی آسیبی رسیده دچار حزن میشود وقتی بهعنوان صفت قلب بهکار میرود، بهمعنی پرورده شدن با سختیها میباشد.
برای فرد متقی بهدلیل اینکه پیوسته خود را برای حل مشکلات در معرض خطر و سختی قرار میدهد که لازمه آن داشتن تحمل در مقابل شداید است. مثلاً وقتی انسان خبر شهادت برادریا خواهرش را میشنود و یا شاهد شهادت وی هست و یا خبر دستگیری همرزمش را میشنود، قطعاً برایش سخت است اما تحمل همین سختیها او را به نقطهای میرساند که این سختیها در وی نه تنها اثر کاهنده ندارد، بلکه این سختیها برایش انگیزاننده و سرمایه اندوخته برای جنگ بیشتر است. همچنین از آنجایی که متقی با کسی دعوای شخصی ندارد، حتی افرادی که شرارت فردی دارند، در برابر متقی احساس امنیت میکند و او با شرارتهای فردی آنها کاری ندارد.
وأجسادهم نحیفة وحاجاتهم خفیفة وأنفسهم عفیفة
از نظر جسمی سبکبال هستند خواستهها و نیازمندیهای معیشتی آنان خیلی کم است آنان دارای عفت هستند و بیبند و بار و لاابالی نیستند حاضر به یراق هستند بر زمین سنگینی ندارند. نیازهای فردی وی نیز بسیار کم است. لا ابالی و غیرمسئول نیستند.
صبروا أیّاماً قصیرةً أعقبتهم راحةً طویلةً تجارهٴ مربحة یسّرها لهم ربّهم
روزهای کمی را پایداری کردند بهدنبال آن بهراحتی طولانیمدت رسیدند. این بده و بستان پر منفعت بود که آن را پروردگارشان برای آنان آسان کرده بود.
صبر یعنی پایداری در سختیها در جاهایی که فشار و سختی در حدی است که برای آدمهای ضعیف النفس، قابلتحمل نیست. وقتی ایمان به نقطه بالاتری میرسد، ظرفیت برای تحمل سختیها نیز بالاتر میرود، چشماندازها هم حتی در افقهای دور دست، روشنتر میشود. تحمل سختیهای طاقتفرسا، مداری از ایمان و یقین و حتمیت به پیروزی را نشان میدهد. صبر و پایداری، امید را بالاتر میبرد. خدا در قرآن حتی برخی پیامبرانی که صبرشان لبریز شده بود و خود را برای پیروزی کوتاهمدت کوک کرده بودند را مثال میزند:
«حتّی إذا استیأس الرّسل وظنّوا أنّهم قد کذبوا»... . {یوسف/110}
(سختیها به حدی رسید که حتی پیامبران ناامید شدند و این چنین تصور کردند که به آنان دروغ گفته شده است... .)
أرادتهم الدّنیا فلم یریدوها / وأسرتهم ففدوا أنفسهم منها
دنیا دنبال آنها هست اما آنها آن را پس میزنند دنیا آنها را به اسارت گرفت، اما آنها، با فدا کردن خودشان را رها نمودند.
الدّنیا از ریشه دنا بهمعنی نزدیک است ادنا و دنیا بهمعنی نزدیکتر یا در دسترس تر (برای مذکر و مؤنث)
به این دلیل به این عالم دنیا گفته میشود که امکانات در دسترس تر هست و برای آدم چشمک و چراغ میزند.
حضرت علی در این قسمت میگوید این متقیان کسانی نبودند که امکانات و دستآوردهای دنیا دردسترس آنها نباشد و چیزی از دنیا نداشته باشند. از قضا بهدلیل فهم و درکشان از قوانین موجود دنیا، میتوانستند آن را به خدمت خود و تمایلات خود بگیرند. زیرا افراد کارآ و بهاصطلاح با عرضه هستند. اما این ارزشهای دنیوی بود که آنها را دنبال میکرد ولی آنان دنبال هدف بالاتری بودند.
مثال: وقتی برخی آمریکاییها یا عراقیها در جریان سطح تحصیلات و درآمد برخی از مجاهدین در اشرف قرار میگرفتند، از تعجب به نقطه خضوع در مقابل برادران ما میرسیدند که فردی برای رهایی خلقش از آن همه موقعیت و درآمد گذشته و صحرای عراق را انتخاب کرده است. یعنی دنیا با امکاناتش دنبال متقی هست تا آنها را به دام بیاندازند. اما این متقی است که ارزشهای دنیایی را نمیخواهد. اگر آنها امکاناتی که در دسترشان بود، برای خودشان استفاده میکردند، اگر اینطور بود، دنیا آنها را به اسارت گرفته بود. در حالی که این متقین با فدا کردن آن چیزها، خودشان را از قید و بند دنیا و ارزشهای آن رها کردند.
أمّا اللّیل فصافّون أقدامهم اما متقیان در شب، گامهای خود را تنظیم میکنند.
شب برای متقی، وقت جمعبندی و حسابرسی از کارهای روزانه خود و از تنظیم رابطههای خود میباشد. دلایل پیشرفت و یا کمکاری و نقاط آسیبپذیر و نقاط قوت را پیدا میکند و آنها را بررسی مینماید تا با جمعبندی و ارتقا سبک کار و روشها، ذهن خود برای کار و عمل فردایش آماده میکند.
تالین لأجزاء القرآن یرتّلونها ترتیلًا یحزّنون به أنفسهم ویستثیرون به دواء دائهم
با مراجعه به قرآن آیات آن را با اندیشه و با تأمل خوانده و خود را از آنها عبور میدهند (به مسئولیتها اشراف بیشتری میکنند) و برای حل تضادها (دردهای خود) از آن رهنمود میگیرند.
وقتی قرآن راهنمای عمل است، بیتردید بعد از رزم و مجاهدت روزانه، آن را در پیش روی خود قرار دهیم و بخوانیم و در آیات آن که همانا انعکاس جهان هستی میباشد، تدبر و اندیشه کنیم و مجاهدت خود را در همان راستا ارزیابی کنیم، متقی به آیاتی دست پیدا میکند که بارها آن را خوانده بود ولی درک صحیحی از آن نداشت مانند:
«فسلّموا علی أنفسکم تحیّةً مّن عند اللّه مبارکةً طیّبةً »...
(پس برخودتان سلام کنید، درودی از جانب خدا که مبارک و پاکیزه است... .) و صدها آیات دیگر که در طول 48سال مجاهدت سازمان مجاهدین خلق ایران، برداشت جدیدی از آن به دست انسانهای تراز مکتب داده شده است مثل آیهای که زینت بخش پایان اولین جزوه سازمانی، «مبارزه چیست» در سال 1344 بود.
«والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»... {العنکبوت/69}
(کسانی که در راه ما مجاهدت کنند، بیتردید و بهطور قطع یقین آنان را به راهمان هدایت میکنیم..)
بهترین تعبیر، برای دستیابی به قوانین هستی را خود قرآن خود بهدست میدهد:
الّذین یذکرون اللّه قیامًا وقعودًا وعلی جنوبهم ویتفکّرون فی خلق السّماوات والأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النّار {آل عمران/191}
(آری آنهایی که خدا را در همه حال، ایستاده، نشسته و افتاده به پهلو، یاد میکنند و در خلقت آسمانها و زمین تفکر میکنند، با زبان حال میگویدند پروردگار ما، تو اینها را بیهوده و باطل نیافریدهای، تو پاک و منزه هستی، پس ما را از عذاب آتش حفظ کن)
فإذا مرّوا بآیةٍ فیها تشویق رکنوا إلیها طمعاً وتطلّعت نفوسهم إلیها شوقاً وظنّوا أنّها نصب أعینهم
پس هرگاه به آیهای برمیخورند که آنها را به شوق میآورد و امیدوارانه طمع رسیدن به آن را مینمایند با اشتیاق به آن نظر میکنند که گویی آن پاداشی که از آن خبر میدهد، در برابر چشمانش قرار دارد.
متقی در ارزیابی کارهای خود وقتی نتیجه مجاهدت خود را میبیند که تماماً در راستای همان هدف و همان سمت سوی آرمانی خودش میباشد، قطعاً به وجد میآید و بشارت پروردگار خودش را در آنها میبیند.
وإذا مرّوا بآیةٍ فیها تخویف أصغوا إلیها مسامع قلوبهم / وظنّوا أنّ زفیر جهنّم وشهیقها فی أصول آذانهم
هر گاه به آیهای برخورند که در آن ترس و بیم داده شدهاست، گوش دلشان را برای شنیدن آن باز میکنند و گویی فریاد اهل جهنم و شیون آنها، در گوشهایشان صدا میکند.
درک و فهم متقیان، از عواقب اعمال و کارکردهای افرادی که به حقوق مردم تجاوز میکنند و در مقابل تکامل سد بسته و کمر به نابودی ارزشهای انسانی بستهاند، آنچنان روشن است کهگویی عاقبت کار آنها را میبینند و فریادهای دردناک آنها را در پس فرداها میشنوند.
فهم حانون علی أوساطهم / مفترشون لجباههم وأکفّهم ورکبهم وأطراف أقدامهم / یطلبون إلی اللّه تعالی فی فکاک رقابهم
متقیان تنها و تنها در مقابل عظمت و قدرت خدا کمر خم کرده و تعظیم میکنند. زمین را برای پیشانیها، کفهای دست، زانوها و انگشتان پایشان، برای سجده در برابر خداوند، فرش کردهاند خواستشان از خداوند این است که گردن آنها را از هر غل و زنجیری، رها سازد.
آری این متقیان هستند که حداقل روزانه 10 بار رو به خانه خدا ایستاده و میگویند (تنها و تنها تو را عبادت میکنیم. تنها و تنها از تو یاری میجوییم) «إیّاک نعبد وإیّاک نستعین» تا به این وسیله اراده خود برای به زیر کشیدن هر قدرت تجاوزگری که حقوق مردم را زیر پا میگذارد و در راه خدا سد ایجاد میکنند، آمادگی داشته باشند و اراده کسب کنند.
وأمّا النّهار فحلماء علماء أبرار أتقیاء قد براهم الخوف بری القداح متقیان در طول روز (موقع عمل) بردبار، هوشیار، آگاه، نیکوکار و مسلح به تقوا هستند. ترس از کوتاهی در انجام مسئولیتها، تیز و چابک و مانند تیر، تراش خورده هستند.
ویژگیهایی که حضرت علی در موقع عمل و انجام مسئولیت، برای متقیان میشمارد بسیار قابلتوجه و تأمل است که روی چه ویژگیها و ارزشهایی تأکید میکند. آنها در مقابل مشکلات با ظرفیت و بردبار هستند و در برابر توطئهها و مکر و حیلههای دشمن، هم هوشیار هستند و هم آگاه. در حالی که مسلح به تقوا هستند، کارهای پسندیده انجام میدهند. حاضر به یراق و مهاجم بهکار و مسئولیت برای حل تضاد اصلی جامعه میباشند.
ینظر إلیهم النّاظر فیحسبهم مرضی و ما بالقوم من مرضٍ ویقول لقد خولطوا ولقد خالطهم أمر عظیم
هرکس عادی که به آنان نگاه میکند فکر میکند آنها بیمارند در صورتیکه هیچ نوع بیماری ندارند. میگوید شاید قاطی کرده است، آری امر بزرگی، یعنی مسئولیت پذیری با آنان درآمیخته است.
متقیان آنچنان سرگرم انجام مسئولیتهای خود هستند که برای افراد عادی یا آنهایی که از مسئولیتهای انسانی گریز دارند، قابل فهم نیست. این موضوع را تکتک مجاهدین در اشرف و لیبرتی، در همین ده سال گذشته، صدها بار این نوع حرفها را شنیدهاند. بهخصوص دشمن ضدانسانی برای تکتک ارزشهای ما، مثل انقلاب و پایداری تا آخرین نفس، چه شیطانسازی راه میاندازد... ..
لا یرضون من أعمالهم القلیل ولا یستکثرون الکثیر فهم لأنفسهم متّهمون و من أعمالهم مشفقون
متقیان از اعمال اندک خود، راضی نیستند و کارهای بسیاری که انجام دادهاند را زیاد نمیشمارند. آنان خودشان را بهدلیل نکردهها متهم میکنند. از نحوهی کارهای خود ناراضی هستند.
ملاحظه میشود که متقیانی که حضرت علی آنها را توصیف میکند، به چه مرتبتی از انسانیت رسیدهاند که نه تنها کارهایی که انجام دادهاند، به رخ این و آن نمیکشند و آن کارها را موقعیتی برای سوءاستفاده خود ایجاد نمیکنند، بلکه در مقابل عظمت آرمان و هدفی که دارند، همه کارهای انجام داده خود را در مقابل آن ناچیز میشمارند و با اعتقاد و ایمان میگویند که نکرده زیاد دارند.
حضرت علی با آن کارهای عظیمی که انجام داده در خطبه (207 فیض الاسلام و 216 صبحی صالح) خطاب به لشکریان خود میگوید:
«فلا تثنوا علیّ بجمیل ثناءٍ لإخراجی نفسی إلی اللّه سبحانه وإلیکم من التّقیّة فی حقوقٍ لم أفرغ من أدائها و فرائض لا بدّ من إمضائها»
(مرا بهخاطر اینکه خودم را برای خدا و شما وقف کردهام، با با بهترین حرفها، ستایش نکنید. هنوز از حقوقی که مانده و آن را ادا نکردهام و مسئولیتهایی که باید انجام بدهم، فارغ نگشتهام.)
آری:
إذا زکّی أحد منهم خاف ممّا یقال له فیقول أنا أعلم بنفسی من غیری وربّی أعلم بیمنّی بنفسی اللّهمّ لا تؤاخذنی بما یقولون واجعلنی أفضل ممّا یظنّون واغفر لی ما لا یعلمون هر گاه یکی از آن متقیان را با کلمات خوب ستایش کنند، آن متقی از آنچه دربارهی او گفته میشود، میترسد و میگوید من از هرکس دیگری به خودم اشرافم بیشتر است و پروردگارم به همه وجودم، آگاهتر از من است. بار خدایا آنچه در مورد من میگویند، با آن مرتبت از من حسابرسی نکن. اعمال و کردار مرا بیشتر از آنچه دیگران میپندارند، بکن و گناهانی از من که آنها نمیدانند را ببخش.
متقیان به مرتبتی از مسئولیت پذیری رسیدهاند که از هر ستایشی در مورد کارهای انجام داده خود، واهمه دارد. این واهمه از همان وسوسههای شیطانی است که انسان میخواهد از ستایش مردم برای بالاتر بردن موقعیت خود سوءاستفاده کند. این همان نقطه آسیبپذیر هر مجاهد و متقی است و راه مقابله با آن، همچنان که امام به ما میآموزد، چشم بازکردن به نکردهها و بیان آنها میباشد تا از دام بهاصطلاح مشروعی که شیطان برایمان پهن میکند، رها شویم.
فمن علامه أحدهم أنّک تری له قوّةً فی دینٍ وحزماً فی لینٍ وإیماناً فی یقینٍ
علامت هر یک از متقیان آن است که در امر ایدئولوژی، توانمند است. در عینحال که در برخوردها نرمش دارد، اما مصمم میباشد. وقتی به یقین میرسد به آن ایمان دارد.
حضرت علی در این قسمت به تکتک علامتهایی که هر یک از متقیان در برخوردها و کنش و واکنشهای مستمر خود، در آنها بارز میشود را ردیف میکند. در امر اعتقادی، بسیار توانمند است زیرا اعتقاد خود را خودبخودی و بنا بر عادت و سنت خانوادگی به دست نیاورده است. اعتقاد خود را پس از درگیریهای مختلف و پس از فراز و نشیبها در حل تضادهای گوناگون و پس از بررسی زیاد، انتخاب کرده است به این دلیل در مقابل هر مشکل و تضادی که با آن مواجه میشود، توانمند است. این توانمندی به او امکان میدهد که ضمن مصمم بودن در انتخاب و کار خود، در برخورد با دیگران از انعطاف و نرمش و خوشخویی یعنی از یک ظرفیت انقلابی و زیادی برخوردار باشد. این ظرفیت ورود و خروج به حل و فصل یک مشکل اجتماعی، جمعی و ارائه راهحلها را ساده کرده و ایمانش را به یقینی که دارد بیشتر و او را اثرگذار میکند
وحرصاً فی علمٍ وعلماً فی حلمٍ وقصداً فی غنًی وخشوعاً فی عبادةٍ وتجمّلًا فی فاقةٍ وصبراً فی شدّةٍ
در یادگیری و آموزشپذیری بسیار فعال است. در حالی که بردبار است، آگاهی دارد. اگر توانگر باشد، مصرف او در حد نیازش میباشد. در عبادت بهشدت خضوع دارد. در حالی که فقیر است، خود را آراسته نشان میدهد. در برابر سختیها، پایدار و صبور است.
میبینیم متقی باهمه فضیلتهایی که دارد، اما خود را نیازمند به آگاهی و فهم بیشتر در پهنههای مختلف میداند تا آگاهی و تئوری را در عمل روزانه خود وارد کرده و به قانونمندیهای جدیدی برای ارتقا «تئوری و عمل» دست پیدا کند و با شکیبایی و ظرفیت باز هم بالاتری، با مسائل برخورد کند. اگر ثروت هم داشته باشد، همان نیاز معیشتی خود را از آن برطرف میکند. حضرت علی در نامه معروف خود به عثمان بن حنیف میگوید
«فما خلقت لیشغلنی أکل الطّیّبات کالبهیمه المربوطة همّها علفها أو المرسلة شغلها تقمّمها تکترش من أعلافها وتلهو عمّا یراد بها أو أترک سدًی أو أهمل عابثاً أو أجرّ حبل الضّلالة أو أعتسف طریق المتاهه»
(مرا نیافریدهاند که خوردن طعامهای خوب و لذیذ، مرا بخودش مشغول کند و مانند چهارپایی که کارش خوردن علف است، یا مانند چهارپایی که آشغالها را برای یافتن چیزی که بخورد، بهم میزند و شکمبه خود را پرمی کند. یا سرخود رها شوم یا مرا نیافریدهاند که عاطل و بیهوده رها شوم، یا طناب ضلالت و گمراهی را بکشم و بدون اندیشیدن در راهی که به سرگردانی منجر میشود، راه بیافتم.)
همچنین متقیان در عبادت، یعنی در پیشگاه پروردگار خود، بسیار خاضع هستند و هرقدر در مقابل او خضوع دارند، در مقابل ستمگران پایدار و استوار و یک دنده هستند. وقتی هم که تهیدست باشند، سختیها و مشکلات آن را تحمل میکنند و آنچنان خود را میآرایند که کسی متوجه فقیری آنان نشود. در همین رابطه مطالب زیادی در تاریخ اسلام، در تهیدستی حضرت علی و در عینحال آنچه داشته، به دیگران داده ثبت شده است که در قله آن آیات سوره الانسان است
«ویطعمون الطّعام علی حبّه مسکینًا ویتیمًا وأسیرًا {} إنّما نطعمکم لوجه اللّه لا نرید منکم جزاء ولا شکورًا {} إنّا نخاف من رّبّنا یومًا عبوسًا قمطریرًا {} فوقاهم اللّه شرّ ذلک الیوم ولقّاهم نضرةً وسرورًا {} وجزاهم بما صبروا جنّةً وحریرًا» {الإنسان 8 تا 12}
بهخاطر دوستی با خدا، مسکین، یتیم و اسیر را اطعام میکنند / (در مقابل تشکر آنها میگویند) ما شما را برای کسب رضایت خدا اطعام میکنیم از شما پاداش و تشکری نمیخواهیم / ما از پروردگار خود، در روز غمگین و سخت بیم داریم / پس خداوند آنان را از شر آن روز حفظ کرد و به آنان چهرهی خندان و دل شادی عطا نمود.
وطلباً فی حلالٍ ونشاطاً فی هدًی وتحرّجاً عن طمعٍ یعمل الأعمال الصّالحة متقی دائماً دنبال حلال است. برای دریافت از امر هدایت، فعال است. از طمع ورزی به دور است. عملهای او اعمال صالحه است.
حلال در مقابل حرام است. در اوایل خطبه، حضرت علی گفت متقیان چشمشان را بر حرام میبندند. یعنی نه تنها حقوق مردم را محترم میشمارند بلکه آن را ارتقا میدهند. از ظلم کردن، از ربا خواری و استثمار کردن و... که جز کارهای حرام است، به دور هستند. در مقابل دنبال کارهای حلال یعنی رشدیابنده که سود آن به مردم میرسد یعنی کارهایی که انجام آن در جامعه، ایجاد پاکیزگی میکند و جامعه را شکوفا میکند، هستند. افراد متقی برای استفاده بیشتر از خیرات هدایت، بسیار فعال هستند. یعنی راه پیشرفت و تکامل را در فعال بودن از استفاده از شاخصهای بیرون خود، جستجو میکنند. چشم طمع به دستآوردهای دیگران ندارند زیرا معتقد هستند که دسترنج و حاصل عمل هر کسی به خود آن تعلق دارد. کارهایی که متقیان انجام میدهند، از جنس و نوع «عمل شایستهی روز»، یعنی از جنس حل تضاد اصلی در جامعه است. در قرآن و در فرهنگ اسلام محمدی هرجا صحبت از عمل صالح میشود، بهمعنی عمل شایستهی روز در جهت حل تضاد اصلی جامعه میباشد. در قرآن معمولاً آیات ایمان قرین عمل صالح است
«وبشّر الّذین آمنوا وعملوا الصّالحات أنّ لهم جنّاتٍ تجری من تحتها الأنهار»
به کسانی که ایمان آوردند و عمل شایستهی روز انجام دادند، بشارت بده که بهشتی که از زیر درختانش جویبارها روان است، برای ایشان میباشد
وهو علی وجلٍ یمسی وهمّه الشّکر ویصبح وهمّه الذّکر یبیت حذراً و یصبح فرحاً حذراً لما حذّر من الغفلة و فرحاً بما أصاب من الفضل والرّحمه
در شامگاهان قلبش از حسابرسی، احساس بیم میکند در حالی که به سپاس گزاری از خدا اهتمام دارد. صبحگاهان با یاد خدا آغاز میکند و به یادآوری خدا اهتمام میورزد. شب را بهسر میبرد در حالی که هوشیار است که غفلت نکند. روز را با سرشاری آغاز میکند و نسبت به آنچه که از غفلت کردن به او هشدار داده شده، هوشیار است و سرشار از آنچه که خدا از فضل و رحمت خود به او ارزانی داشته است.
إن استصعبت علیه نفسه فیما تکره لم یعطها سؤلها فیما تحبّ قرّة عینه فیما لا یزول وزهادته فیما لا یبقی
اگر تمایلات هوای نفس متقی، پاسخ نگیرد از این عمل متقی بدش میآید و بر وی سخت میگیرد، اما چشم روشنی متقی از به دست آوردن چیزی است که جاودانه باشد و آنچه که ماندگار نباشد، به آن رغبتی از خود نشان نمیدهد.
هوای نفس دستور میدهد هر آنچه که در دسترس است، غنیمت بهشمار و آن را از دست نده. یعنی زرق و برقهای زندگی، بهخصوص چیزهایی که ظاهری آراسته دارند، چشمک میزنند و هوای نفس انسانی یعنی همان شیطان، او را به وسوسه میاندازد. کنار گذاشتن این وسوسههای شیطانی که آلوده به ستم و استثمار دیگران هستند، به این سادگیها نیست باید در عین هوشیاری، آن را فدا کرد. در قرآن هم میخوانیم که خدا میگوید
«یا أیّها النّاس إنّ وعد اللّه حقّ فلا تغرّنّکم الحیاة الدّنیا ولا یغرّنّکم باللّه الغرور {فاطر/5} إنّ الشّیطان لکم عدوّ فاتّخذوه عدوًّا إنّما یدعو حزبه لیکونوا من أصحاب السّعیر {فاطر/6}
ای کسانی که ایمان آوردهاید، بیتردید وعده خداوند حق است. پس اسباب و وسایل زندگی دنیوی شما را نفریبد و شیطان هم در مقابل خدا، شما را فریب ندهد / بیتردید شیطان دشمن شماست پس شما هم او را دشمن خود بگیرید. شیطان حزب خود را فرا میخواند تا اصحاب آتش باشند.
یمزج الحلم بالعلم والقول بالعمل تراه قریباً أمله قلیلًا زلله خاشعاً قلبه قانعةً نفسه منزوراً أکله سهلًا أمره حریزاً دینه میّتةً شهوته مکظوماً غیظه
متقیان بردباری را با دانش، حرف را با عمل در میآمیزد. آرزوی او کوتاه است، لغزشهایش اندک. قلب فروتنی دارد. فرد قانعی هست. غذایش کم و کارکردهایش آسان و عقیده او حفاظتشده است. هواهای حیوانی وی فروکش کرده و خشم او فرو نشسته است.
آگاهی بدون بردباری یعنی شیوه بهکارگیری آن، تبدیل به اطلاعات عمومی میشود و نه اینکه از این آگاهی راهگشایی و کشف قانونمندیها در بیاید. متقی حرفی میزند که آن را عمل کند. روشنفکر غیرمسئول نیست در مقابل حرفش و تعهدش مسئول است. در سوره صف خدا میگوید (چرا حرفی را میگویید که عمل نمیکنید / اینکه حرفی را بزنید ولی عمل نکنید، خشم بزرگی پیش خدا هست)
متقی آرزوهای شخصی دور و درازی ندارد در آسمانها سیر نمیکند خواسته فردی وی بسیار اندک است.
الخیر منه مأمول والشّرّ منه مأمون
مردم چشمداشت کارهای خوب و خیررسان از فرد متقی دارند. مردم از شرارتهای او در امان هستند زیرا میدانند که شری از او نمیرسد. یعنی کارکردها، شیوههای او برای مردم خیر میرساند و هیچ بدی و شری از او به مردم نمیرسد.
إن کان فیالغافلین کتب فیالذّاکرین وإن کان فیالذّاکرین لم یکتب من الغافلین
اگر متقی در بین مردم غافل باشد، از زمرهی یادآورندگان خدا و آگاهان بهشمار میرود و اگر در میان یادآورندگان خدا و آگاهان باشد در شمار اهل غفلت بحساب نمیآید.
یعنی مهم نیست که متقی در چه محیطی باشد. او در هر حال به وظیفه و مسئولیت ایدئولوژیک و انسانی خود عمل خواهد کرد. میخواهد در میدان رزم نظامی باشد، در زندان اوین یا اشرف و یا در لیبرتی باشد. مکان و محیطی که در آن هست، برای او تعیینکننده نیست. اگر تحت تأثیر محیط و شرایط آن قرار گیرد، دچار عارضه خودبخودی گرایی است و این عارضه از متقی بسیار به دور است. ویژگی متقی طغیان به شرایط اسارت بار و خودبخودی گرایی است.
یعفو عمّن ظلمه ویعطی من حرمه ویصل من قطعه
متقی وقتی در قدرت باشد، کسی را که بر او ستم روا داشته میبخشد و به کسی که او را از حقی محروم کرده، حق وی را عطا میکند. کسی که او را از جامعه، مردم و... قطع کرده، متقی وی را وصل میکند.
حضرت علی بهطور روشنی توضیح میدهد که تمامی ظلمها و محرومیتهایی که علیه متقی یا یک جریان ترقیخواه، انجام شده، آن را فردی نمیکند. بلکه آن را در درون نظامی که حاکم است، بررسی میکند. وقتی آن نظام حاکم فرو بریزد، ظلم برچیده شود حقوق مردم پرداخته شود و... . متقی به خواستهاش رسیده است. دنبال انتقام گیریهای شخصی و فردی نیست.
برای یک متقی و مجاهد موحد، اصل «وصل» و یگانگی است و باید تلاش کند دیگران وصل شوند. قطع کردن ناشی از عهد و پیمانشکنی و ترویج چپاول و سرکوب (فساد) است. از قضا در قرآن عهد و پیمانشکنی و یا وفا بر عهد و پیمان، قطع کردن یا وصل کردن مردم به حقوق خود، تفرقه یا یگانگی، بارزترین نشان حضور افراد در دو جبهه بهکلی متضاد است. یکی عهد وپیمان را میشکند و مردم را قطع میکند و فساد را رواج میدهد. دیگری بر عهد و پیمان پای میفشارد و مردم را وصل میکند
«الّذین ینقضون عهد اللّه من بعد میثاقه ویقطعون ما أمر اللّه به أن یوصل ویفسدون فیالأرض أولئک هم الخاسرون» {البقرة/27}
«الّذین یوفون بعهد اللّه ولا ینقضون المیثاق» {الرعد/20} «والّذین یصلون ما أمر اللّه به أن یوصل ویخشون ربّهم ویخافون سوء الحساب» {الرعد/21}
این وظیفه و مسئولیت متقی، زمان و مکان نمیشناسد. در هر مکان و در هر زمان و در هر شرایط، این وظیفه و مسئولیت را ترک نمیکند.
بعیداً فحشه لیّناً قوله غائباً منکره حاضراً معروفه مقبلًا خیره مدبراً شرّه
متقی از دشنام دادن و حرفهای زشت زدن، به دور است. گفتارش در عین قاطعیت، هموار است و گزنده نیست. کارهای زشت و نکوهیده از او دیده نمیشود و کارها و اعمال پسندیده او ظاهر میشود. خیر او به مردم رو میآورد و شر او پشت به مردم است.
در فرهنگ قرآن و اسلام محمدی، فحش و ناسزا گویی و داد و بیداد کردن یک عمل زشت شمرده میشود. خداوند آن را دوست ندارد و فقط در مورد کسی که به او ستم شده، ناسزا گفتن و داد و فریاد را حق مظلوم میشمارد.
«لاّ یحبّ اللّه الجهر بالسّوء من القول إلاّ من ظلم وکان اللّه سمیعًا علیمًا» {النساء/148}
باعتبار همین آیه است که امام حسین (ع) در مورد یزید بن معاویه میگوید «آگاه باشید این حرامزاده فرزند حرامزاده»...
حضرت علی علیهالسلام تنها شیوه گفتار متقیان را توضیح نمیدهد بلکه بهعمل آنان که در یک جمله رساندن خیر به مردم و زدودن شر و بدی از مردم است، نیز تأکید میکند.
فی الزّلازل وقور وفی المکاره صبور وفی الرّخاء شکور
متقی در سختیهای تکاندهنده، با وقار و بردبار است. در مقابل توطئهها و مکر و حیلهها، بسیار پایدار است. در روزگار دستآوردها و خوشی، شکرگزار خدا هست.
لا یحیف علی من یبغض ولا یأثم فیمن یحبّ
از کسی که خوشش نمیآید، ستم نمیکند. کسی را که دوست دارد، بهخاطر دوستی با او، خود را به گناه نمیآلاید.
یعنی متقی به موضوعات بهخصوص حقوق دیگران، از خوشآیند و یا بدآیند از فردی، نگاه نمیکند. فردی کردن مسأله یعنی خروج از جاده عدالت. در حالی که انجام عدالت و یا عدالت گستری یا عادل بودن، در درجهبندی قرآنی از متقی پایینتر است. فرد متقی بهطور قطع و یقین، عادل هم هست. اما فرد عادل ضرورتاً متقی نیست. در قرآن دستور صریحی در زمینه بهکارگیری عدالت حتی با دشمن هم وجود دارد. در ادامه میگوید عدالت پیشه کنید که این کار به تقوا نزدیک است.
«ولا یجرمنّکم شنآن قومٍ علی ألاّ تعدلوا اعدلوا هو أقرب للتّقوی واتّقوا اللّه إنّ اللّه خبیر بما تعملون» {المائدة/8}
پس در ردهبندی قرآنی، همچنانکه حضرت علی توضیح میدهد، تقوا امری بسا فراگیرتر از گسترش عدالت است. یعنی عدالت گستری، انسان را به تقوا نزدیکتر میکند. اما اینکه فرد عادل، متقی شود، باید خیلی خودش خیلی فدا کند تا شاخصهای آن را به دست بیاورد.
یعترف بالحقّ قبل أن یشهد علیه لا یضیع ما استحفظ ولا ینسی ما ذکّر ولا ینابز بالألقاب ولا یضارّ بالجار ولا یشمت بالمصائب
فرد متقی، به حق و حقوق دیگران قبل از آن که کسی شهادت دهد، اقرار میکند. آنچه به او سپرده شود، تباه نمیسازد. آنچه برایش یادآوری شود، فراموش نمیکند. کسی را به لقبهای زشت صدا نمیکند. به همسایه زیان نمیرساند. وقتی حوادث ناگوار برای مردم رخ میدهد، به شادی بر نمیخیزد.
موضوع شهادت و گواهی دادن به حق، همان چیزی است که مجاهد متقی آن را انجام میدهد. شرکت در عملیات جاری، یعنی در بالاترین نقطه انتقاد و انتقاد از خود، خواندن نقطه آغازها، دقیقاً همان شهادت دادن و به قول برادر مسعود بالاترین تقوا است. در قرآن میخوانیم (ای کسانی که ایمان آوردهاید، بپا دارندگان عدالت فراگیر باشید شاهدان و گواهانی برای خود ولو اینکه این شهادت و گواهی، علیه خودتان یا پدر و مادرتان و نزدیکان شما باشد)
«یا أیّها الّذین آمنوا کونوا قوّامین بالقسط شهداء للّه ولو علی أنفسکم أو الوالدین والأقربین»... {النساء/135}
خواندن و یا صدا کردن فردی با القاب زشت، از کارها و سنتهای جاهلیت بود. بهکار بردن القاب زشت و بد، برای تحقیر و کوچک شمردن یک فرد یا یک قوم یا یک قشر و طبقه است. این سنت تحقیرآمیز، زشت و سرکوبگرانه، از جاهلیت تا الآن و در نظامهای طبقاتی بورژوازی و نژادپرست، وجود دارد و تبدیل به سرکوب و استثمار شده است.
آیه 11 سوره حجرات در این زمینه و نیز در زمینه ملیتها و زنان بسیار روشنگر است و کسانی که در عهد جاهلیت این کار را میکردند، خدا میگوید باید توبه کنند و اگر نکنند ظالم هستند.
«ولا یدخل فیالباطل ولا یخرج من الحقّ »
متقی وارد جریان یا جبههی باطل نمیشود و از جبهه حق خارج نمیگردد.
همچنان که خداوند در وجود انسان هم «فجور» و هم «تقوا» قرار داده که هر انسانی در انتخاب سرنوشت خود، به یک سمت از آن دو متمایل شده و در نهایت در آن ذوب میشود، در دنیای بیرون از تکتک انسانها، یعنی در جامعه انسانی، همواره دو جبهه یکی حق و دیگری باطل در مقابل هم صف کشیدهاند. هر انسانی چه بخواهد و چه نخواهد، چه آگاهانه و چه خودبخودی در یکی از دو جبهه میباشد. این دو جبهه هر کدام برای خود شاخصهایی دارد. در سوره محمد که اساساً میتوان آن را تئوری رو در رویی دو جبهه حق و باطل دانست، این مسأله بهخوبی بیان شده است.
بنا بر تعریفی که حضرت علی از متقی میکند، انسان متقی تماماً ساخته و پرداخته شده در جبهه حق است و تمامی عملکردهای او و کنش و واکنشهایش در این جبهه میباشد. متقی در این جبهه لم یرتابوا (بازگشتناپذیر) شده است.
إن صمت لم یغمّه صمته وإن ضحک لم یعل صوته وإن بغی علیه صبر حتّی یکون اللّه هو الّذی ینتقم له
اگر متقی سکوت کرده است، این سکوت بهمعنی غمگینی او نیست و اگر بخندد صدای خندهاش بلند نمیشود. اگر مورد ستم واقع شود، پایداری میکند تا آنگاه که خدا برای او انتقام میگیرد.
در این قسمت، حضرت علی بین سکوت کردن و در خود بودن مرز میکشد. در خود بودن توأم با غم و کلافه شدن و در درون خود تابیدن یعنی توسط غم پوشیده شدن است. در حالی که سکوت ناشی از جلو جلو ندویدن و اظهارنظر نا بهجا و نپخته کردن و میدان دادن به دیگران برای سخن گفتن و... . میباشد.
حضرت علی میگوید پایداری و مقاومت در برابر ظلم و ستم ویژگی متقی است. این بهمعنی رسیدن سریع به پیروزی نیست. اما چون در راستای تکامل گام برمیدارد، بالغ کردن مقاومت و رساندن آن به نقطه پیروزی، دست خدا میباشد.
نفسه منه فی عناءٍ والنّاس منه فی راحةٍ أتعب نفسه لآخرته وأراح النّاس من نفسه
نفس متقی که دنبال ارضای تمایلات ضدارزشهای تقوا هست، از دست او به سختی گرفتار است. در حالی که مردم بهدلیل کارکردهایش در آسایش هستند. برای رسیدن به هدف، با سختیها در میآمیزد، رنجها را تحمل میکند. در حالی که مردم را از طریق اعمال خویش، به آسایش میرساند. یعنی اراده کرده است که تمامی سختیها، شهادتها، شکنجههای رژیم ضدانسانی را تحمل کند تا آزادی را به مردم خود به ارمغان بیاورد تا حاکمیت از آن مردم باشد.
بعده عمّن تباعد عنه زهد ونزاهه ودنوّه ممّن دنا منه لین ورحمه لیس تباعده بکبرٍ وعظمهٍ ولا دنوّه بمکرٍ وخدیعةٍ..
متقی از کسانی که از پاکیزه بودن در اموال و از آداب معاشرت به دور هستند (یعنی از کسانی که دنیاپرستی در آنها بر همه چیز مقدم است)، دوری میکند.
متقی با کسانی که با مردم با خوشخویی و مهربانی نزدیک هستند، نزدیک میشود. دوری گزیدن او از افراد، از روی فردیت و خودبزرگ بینی نیست و نزدیکی او با دیگران برای فریب دادن و حیلهگری نمیباشد...
قال فصعق همّام صعقةً کانت نفسه فیها فقال أمیر المؤمنین ع أما واللّه لقد کنت أخافها علیه ثمّ قال أ هکذا تصنع المواعظ البالغة بأهلها
کسی که شاهد صحنه صحبت امام با همام بوده میگوید چون سخن حضرت به این نقطه رسید، همام بیهوش شد و در همان حال از دنیا رفت، پس امیرالمومنین علیهالسلام فرمود آگاه باشید سوگند به خدا که از چنین پیشآمدی میترسیدم. سپس گفت وقتی شاخصها و اندرزهای درست به کسانی که تشنه آن هستند، برسد، این چنین اثر میکند.
در این شاخصها خواهیم دید که مجهز بودن به سلاح تقوا، یعنی پرداخت بها برای بهروزی، آزادی و ایجاد عدالت برای دیگران است یعنی، متقی کسی است که حتی جانش را نیز فدای رهایی دیگران میکند بدون اینکه چشمداشتی داشته باشد یعنی پرداخت یک سویه. چیزی که دقیقاً آخوندهای حاکم ضد آن هستند.
موضوع بسیار قابل تأمل در حوزههای جهل و جنایت آخوندی، این است که در بین درسها و کتابهای مختلف، درسها و کتابهایی که ضدارزشهای اسلامی است، بسیار تدریس میشود ولی نهجالبلاغه تدریس نمیشود. زیرا سراپای نهج البلاغه، ضدارتجاع، ضداشرافیت، ضداستثمارگری، ضد سرکوبگری و دیکتاتوری و مدافع سرسخت تأمین عدالت در همه پهنههای اجتماعی با تأکید بر ارزشهای انسانی است. این همان چیزی که آخوندهای حاکم بهشدت علیه آن هستند و به این دلیل حاضرند بنیادهای پرزرق و برق تحت نام نهجالبلاغه درست کنند و میلیونها دلار را هدر بدهند اما هرگز عبارتی از نامه حضرت علی به مالک اشتر در شیوه زمامداری و ضرورت و وجوب رعایت و استیفای حقوق مردم را در جامعه نخوانند و مردم را از آن حرفها دور نگهدارند.
خمینی دجال برای آببندی کردن نیروهای خود، 33سال پیش، پردهها را کنار زد و در 4تیر 59، آشکارا علیه برداشتهای مجاهدین از اسلام و قرآن و نهجالبلاغه موضع گرفت و در همین سخنرانی مجاهدین را منافقین بدتر از کفار نامید تا با این حرف ضداسلامی و ضدعلوی و ضدانسانی، ریختن خون آنها، امر حلالی تلقی شود. خلاصه حرفهای این دجال چنین است:
«... به مجرد اینکه بگویند من مسلم هستم که فایده ندارد بـا ادعـا... . باید ببینیم چهکارهاند این جمعیتهایی که افتادهاند توی این مملکت و دارند خرابکاری میکنند و مع الاسف بعضی از اشخاص هم که متوجه این مسائل نیستند، یکوقت آدم میبیند که طرفداری از اینها کردند یـا یـک چـیـزی گـفـتـنـد کـه آنـهـا از آن طـرفـداری اسـتـفـاده کـردنـد. ایـنـهـا گـول مـی زنـنـد، هـمـه را گـول مـی زنـنـد. ایـنـهـا مـی خـواسـتـنـد مـن را گـول بـزنـنـد، مـن نـجـف بـودم... یکیشان بیست و چـنـد روز آمـد در یـک جـایـی، مـن فـرصـت دادم بـه او حـرف هـایـش را بـزنـد، او بـه خـیـال خـودش کـه حالا من را میخواهد اغفال کند... من گوش کردم به حرفهای اینها که ببینم اینها چه میگویند، تمام حرفهاشان هم از قرآن بود و از نهج البلاغه، تـمـام حرفها.
... اینکه آمد بیست و چند روز آنجا و تـمـامش از نهجالبلاغه و تمامش از قرآن صحبت میکرد... این آمده بود که من را بازی بدهد من همراهی کنم با ایشان. من هیچ راجع به اینها حرف نزدم، همهاش را گوش کردم... اینها با خود قرآن، با خود نهج البـلاغه میخواهند ما را از بین ببرند... مـنـافـقهـا هـسـتـنـد کـه بـدتـر از کفارند... ما سوره منافقین داریم اما سوره کفار نداریم... (صحیفه خمینی جلد 12)
آری خمینی رذالت پیشه، با دجالیت توضیح نمیدهد که مجاهدین میخواستند به من حالی کنند که اگر من شیعه هستم، حرف امام اول شیعیان این است چرا به آن عمل نمیکنی؟ ، خمینی نمیگوید با نهجالبلاغه چطور میخواستند آخوند 70ساله (سن خمینی در آن زمان) را بازی بدهند؟ اما واقعیت این است که او یا باید حرف حضرت علی را قبول میکرد و یا حرف ارتجاعی خود را. اما چون پذیرش عملی کردن حرف حضرت علی بهای گزافی میطلبد، چون او مطلقاً اهل پرداخت بها نیست، اسم رهنمود دادن از نهجالبلاغه را بازی خوردن مینامد. سپس با دجالیت نتیجه میگیرد که اینها میخواهند با خود قرآن با خود نهجالبلاغه ما را از بین ببرند. در حالی که او نمیتواند بفهمد از قضا قانونمندیهای موجود در قرآن و نهجالبلاغه که بازتاب قوانین هستی و تکامل جامعه هست، او و اذنابش را از میان برخواهد داشت.
لذا برای اینکه مرزها مخدوش نشود، برای اینکه کسانی مانند خمینی، با سوءاستفاده از اعتقادات مردم، حق حاکمیت آنها را به تاراج نبرد، حضرت علی علیهالسلام شاخصهایی را برای کسانی که به سلاح تقوا مجهز هستند، بیان میکند:
فالمتّقون فیها هم أهل الفضائل دارندگان تقوا، دارای ارزشهای برتری هستند.
یعنی در مقابل مسائل و موضوعات مختلف جامعه انسانی (به قول امام «معایش» )، هر کسی از آحاد جامعه، یا هر طبقه و قشری از جامعه، برای برداشتن سهم بیشتری از آن «معایش» و در مقابل، برای همگانی کردن آن «معایش» درگیریها و کنش و واکنشهایی بین مردم ایجاد میشود. اینجا است که آن دو وجه متضاد نفس انسانی یعنی «فجور» و «تقوا» در سمتگیری و انتخاب هر انسانی، نقش تعیینکننده دارد که در کدام جبهه میخواهد ارزش کسب کند. در این درگیریها و جنگ و جدالها جوهره انسانی بارز شده و متقی از آن سلاح و اسباب که همان تقوا هست استفاده میکند. به میزانی که هر انسان از آن سلاح و اسباب، استفاده میکند، جمع و جامعه خود را به جلو پرتاب میکند و گامی در جهت تکامل برمیدارد در نتیجه یک ارزش برتر به دست میآورد. به این دلیل است که امام میگوید متقیان دارای ارزشهای برتری هستند.
منطقهم الصّواب حرفهای آنها درست است و به هدف میخورد و جامعه را رویان میکند
صواب: بهمعنی انجام کار پسندیده / رسول خدا میگوید هر تلاشگری کارش پسندیده است (کل مجتهدٍ مصیب) همچنین صواب بهمعنی باران مفید است / یا چیزی از فضل خدا به کسی رسیدن
پس متقیان وقتی حرفی میزنند، از آنجایی که حرفهای آنها از تمایلات فردی ناشی نمیشود بلکه منافع جمع را برای ارتقاء و آیندهی بهتر در نظر دارد، حرف آنها رویان است. دینامیسم ایجاد میکند. مثلاً وقتی دکتر مصدق میگوید نفت ایران از آن ملت ایران است، این جمله رویان است دینامیسم ایجاد میکند. وقتی میگوییم مرگ بر اصل ولایتفقیه دینامیسمی در جامعه علیه دیکتاتوری رژیم ولایتفقیه ایجاد میکند. وقتی مسعود رجوی میگوید «آزادی ضرورت بقاء انسان در مقام انسانیت است»، این حرف رویان است و جامعه را پیش میبرد.
وملبسهم الاقتصاد افراد متقی، خود را با تدبیر میپوشانند، افراد همهجانبه هستند
اقتصاد: یعنی کاری را با تدبیر انجام دادن، همهجانبه دیدن و همهجانبه فکر کردن.
ومشیهم التّواضع روش و مشی آنها فروتنی است
حضرت علی تواضع را نه یک خصلت و نه یک امر شکلی، بلکه یک سبک کار معنی میکند. در نظام دیکتاتوری، مطلقاً نمیتوان فرد متواضع یا فروتن تربیت کرد زیرا ماهیت آن نظام، انسان شقاوتپیشه و متجاوز تولید میکند. چون آن نظام دیکتاتوری، برای منافع طبقاتی یا دار و دستهی خود، کاری را انجام میدهد. اما در یک نظام فکری و عقیدتی که تماماً برای خدا و به نفع مردم و ایجاد بستری برای تکامل اجتماعی تلاش یا مجاهدت میکند، انسانهای موجود در آن نظام، در برخورد با درون خود و بیرون خود و با دیگران، الزاماً مشی و روشی را در پیش میگیرند که برای دیگران و از آن دیگران است. این همان مشی و روشی است که مجاهدین تلاش میکنند در همه کارهای خود، از آن پیروی کنند. خداوند در قرآن به کسانی که در مشی و روش خود، کبر و فردیت را به بالاترین درجه میرساند، میگوید (در زمین گامهای خود را با خیره سری و تبختر برندار. نمیتوانی زمین را با این حرکات خود بشکافی و از نظر قد و قواره هم نمیتوانی به بلندای کوه برسی)
«ولا تمش فیالأرض مرحًا إنّک لن تخرق الأرض ولن تبلغ الجبال طولاً » {الإسراء/37}
در مورد شاخصهای متقی، حضرت علی ادامه میدهد
غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه علیهم
چشمشان را بر آنچه خداوند حرام کرده است، می بندند.
ارتجاع در 1400سال گذشته، بهخصوص از زمان خمینی، با به بند کشیدن کلمات اسلام و تحریف آنها، چشم پوشاندن یا چشم بستن به حرام را فقط چشم بستن از نامحرم معنی کرده است. در حالی که بالاترین حرامها در نزد خدا، حق و حقوق مردم است. باید چشم طمع را نسبت بهکار و دستآورد هر کسی بست. یعنی عمل و کار هر کسی از آن خود اوست نمیتوان به آن دستآورد نگاه حرام یعنی تجاوزکارانه کرد. انتخاب و آزادی و عدالت، حق مردم است. برخورداری از تمامی نعمتها و ثروتهای عمومی، حق مردم است. کسی حق داشتن چشم طمع به آنها را ندارد. اما رژیم با ثروتهای عمومی و با حقوق مردم چه کار میکند؟ مگر خدا در قرآن رباخواری را حرام و آن را مانند جنگیدن با خدا و پیامبرش معرفی نمیکند؟ (سوره بقره آیات 275 تا 279) پس این همه رانتخواری و رباخواریها چیست؟ پس بحث این نیست که متقیان چشمشان را فقط به نامحرم میپوشانند.خیر.قبل از هر چیز در حالی که در امکانش هست و میتواند بر حقی چشم نپوشد و آن را از آن خود سازد، اما بهدلیل اینکه این عمل ضدتقوا است، چشم میپوشد و کنار میگذارد.
حضرت علی در این باره در نامه خود به عثمان حنیف مینویسد: «ولو شئت لاهتدیت الطّریق إلی مصفّی هذا العسل ولباب هذا القمح ونسائج هذا القزّ ولکن هیهات أن یغلبنی هوای»
(اگر میخواستم، میتوانستم از عسل تصفیهشده و از مغز گندم و لباس حریر استفاده کنم اما از من دور باد که هوای نفس بر من غلبه کند) و در برائت خود از ظلم کردن میگوید در کلام 224 نهجالبلاغه صبحی صالح و 215 فیض الاسلام میگوید:
«واللّه لأن أبیت علی حسک السّعدان مسهّداً أو أجرّ فیالأغلال مصفّداً أحبّ إلیّ من أن ألقی اللّه ورسوله یوم القیامه ظالماً لبعض العباد وغاصباً لشیءٍ من الحطام»
(سوگند به خدا اگر شب را بیدار بروی خار سعدان (نوعی خار بسیار تیز) بگذرانم یا در حالی که دست و پایم را زنجیر کردهاند مرا روی زمین بکشند، این کار نزد من دوست داشتنیتر است از اینکه خدا و رسول را روز قیامت ملاقات کنم در حالیکه بر بعضی از بندگان خدا ستم کرده و چیزی از مال دنیا را غصب کرده باشم)
بنابراین ملاحظه میشود که منظور حضرت علی از چشم پوشیدن بر روی حرام، کدام حرام است (میتوان مثالهای زیادی زد)
ووقفوا أسماعهم علی العلم النّافع گوشهای خود را در مقابل علمی که نفع میرساند، تیز میکنند.
یعنی در چنبره فردی خود و فهم اندک خود از جهان گیر نمیکنند و همین تقوا و سلاح برنده و کارهای کرده را برای خود موقعیت و مقام قرار نمیدهند خود را نیازمند به چیزی میدانند که به مردم نفع میرساند به این دلیل گوششان به بیرون از خودشان باز است و نیازمندانه دنبال یادگیری چیزهای جدید است.
لهم نزّلت أنفسهم منهم فیالبلاء کالّتی نزّلت فیالرّخاء
در سختی و گرفتاری چنانند که در آسایش و خوشی
معمولاً آدمهای عادی در بلا و گرفتاری، زانوی غم در بغل میگیرند. اما متقیان، دنبال استفاده از آن هستند و میخواهند شر کثیر را علیه دشمنشان برگردانند و از آن خیر عظیم درو کنند. همچنین در زمانی که به دستآوردهای بالایی میرسند، آن را برای پرش به جلو و بالاتر و به قول مجاهدان برای جنگ بیشتر بهکار میگیرند. متقیان دچار رخوت و ولدادگی ناشی از دستآورد و پیروزی نمیشوند.
ولو لا الأجل الّذی کتب اللّه علیهم لم تستقرّ أرواحهم فی أجسادهم طرفة عینٍ شوقاً إلی الثّواب وخوفاً من العقاب
اگر اجلی که خدا برای آنان نوشته، در میان نبود، آنان حتی بهاندازه یک چشم زدنی هم روحشان در بدنشان قرار نمیگرفت زیرا اشتیاق وافری به پاداش اخروی دارند و ترس از تنبیه که مبادا نکرده آنها هر روز زیادتر شود.
از آنجایی که میدانند برای رهایی و برای پیشرفت و تکامل و برای رسیدن به جامعه بیطبقه توحیدی باید یکسویه پرداخت کنند و این را خداوند برای آنان نوشته است و پاداش و جزا هم جز از همین طریق امکانپذیر نیست، با این شور و شوق است که همه چیز را برای دیگران میخواهند.
از دیگر شاخصهای متقیان که ناشی از ایمان و یقین آنها هست:
عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم
خداوند در نفس و ذهن آنها بزرگ شده و هر قدرتی غیر از خدا، ناچیز شمرده میشود.
تأثیر متقابل شرکت در عمل اجتماعی، روی شناخت و معرفت انسان، ارتقاء شناخت و فهم و درک بالاتری از هستی و قانونمندیهای آن میباشد. نتیجه آن، تقویت ایمان است. هر قدر انسان در عمل اجتماعی و جمع خود بهای بیشتری برای تغییر پرداخت کند، ایمانش بالاتر میرود، آینده برایش روشنتر میشود ایمانش به خدا و قدرت لایزال او بیشتر میگردد و هر قدرتی جز خدا را به هیچ نمیگیرد. در تحولات سیاسی، ضربه خوردن، پیروز شدن، حتی با پیشرفت دشمن نیز، «واو» نمیشود لپر نمیخورد و در هر شرایط سختی، متکی به قدرت لایزال خداوند بزرگ است. این انسان میتواند به نقطهای برسد که مانند حضرت علی در نامه خود به مردم مصر (نامه شماره 62) بگوید:
«واللّه لو لقیتهم واحداً وهم طلاع الأرض کلّها ما بالیت ولا استوحشت وإنّی من ضلالهم الّذی هم فیه والهدی الّذی أنا علیه لعلی بصیرةٍ من نفسی و یقینٍ من ربّی وإنّی إلی لقاء اللّه لمشتاق وحسن ثوابه لمنتظر راجٍ »
(بخدا سوگند اگر به تنهایی با دشمن رو در رو شوم در حالی که آنها تمامی زمین را پوشاندهاند، نه بیم دارم و نه وحشت میکنم. زیرا من به گمراهی که آنها در آن غوطهور هستند و هدایتی که من روی آن استوار هستم، به آن از جانب خودم آگاهی دارم و از سوی خدا یقین دارم. من به دیدار پروردگارم مشتاق هستم و به نیکویی پاداش او منتظر و امیدوارم.)
آری وقتی هر مجاهد خلق و هر رزمنده به این نقطه میرسد که جز پروردگار خود، تکیه گاهی ندارد و تمام نیرو، انگیزه و انرژی خود را از قدرت فنا ناشدنی او میگیرد، رژیم ولایتفقیه یقینا سرنگون شدنی است.
فهم والجنّة کمن قد رآها فهم فیها منعّمون / وهم والنّار کمن قد رآها فهم فیها معذّبون
آنها در مورد بهشت، مانند کسی هستند که آن را دیده باشد و از نعمتهایش برخوردار شده باشد، هستند / در مورد آتش جهنم هم مانند کسی هستند که آن را دیده و در آن عذاب شده باشند.
قلوبهم محزونهٴ وشرورهم مأمونهٴ قلبهای آنان با سختی پرورش یافته و حتی شرورترین افراد نیز پیش آنها در امان هستند
حزن بهمعنی تحمل خشونت و سختی، به کسی که به هر دلیلی آسیبی رسیده دچار حزن میشود وقتی بهعنوان صفت قلب بهکار میرود، بهمعنی پرورده شدن با سختیها میباشد.
برای فرد متقی بهدلیل اینکه پیوسته خود را برای حل مشکلات در معرض خطر و سختی قرار میدهد که لازمه آن داشتن تحمل در مقابل شداید است. مثلاً وقتی انسان خبر شهادت برادریا خواهرش را میشنود و یا شاهد شهادت وی هست و یا خبر دستگیری همرزمش را میشنود، قطعاً برایش سخت است اما تحمل همین سختیها او را به نقطهای میرساند که این سختیها در وی نه تنها اثر کاهنده ندارد، بلکه این سختیها برایش انگیزاننده و سرمایه اندوخته برای جنگ بیشتر است. همچنین از آنجایی که متقی با کسی دعوای شخصی ندارد، حتی افرادی که شرارت فردی دارند، در برابر متقی احساس امنیت میکند و او با شرارتهای فردی آنها کاری ندارد.
وأجسادهم نحیفة وحاجاتهم خفیفة وأنفسهم عفیفة
از نظر جسمی سبکبال هستند خواستهها و نیازمندیهای معیشتی آنان خیلی کم است آنان دارای عفت هستند و بیبند و بار و لاابالی نیستند حاضر به یراق هستند بر زمین سنگینی ندارند. نیازهای فردی وی نیز بسیار کم است. لا ابالی و غیرمسئول نیستند.
صبروا أیّاماً قصیرةً أعقبتهم راحةً طویلةً تجارهٴ مربحة یسّرها لهم ربّهم
روزهای کمی را پایداری کردند بهدنبال آن بهراحتی طولانیمدت رسیدند. این بده و بستان پر منفعت بود که آن را پروردگارشان برای آنان آسان کرده بود.
صبر یعنی پایداری در سختیها در جاهایی که فشار و سختی در حدی است که برای آدمهای ضعیف النفس، قابلتحمل نیست. وقتی ایمان به نقطه بالاتری میرسد، ظرفیت برای تحمل سختیها نیز بالاتر میرود، چشماندازها هم حتی در افقهای دور دست، روشنتر میشود. تحمل سختیهای طاقتفرسا، مداری از ایمان و یقین و حتمیت به پیروزی را نشان میدهد. صبر و پایداری، امید را بالاتر میبرد. خدا در قرآن حتی برخی پیامبرانی که صبرشان لبریز شده بود و خود را برای پیروزی کوتاهمدت کوک کرده بودند را مثال میزند:
«حتّی إذا استیأس الرّسل وظنّوا أنّهم قد کذبوا»... . {یوسف/110}
(سختیها به حدی رسید که حتی پیامبران ناامید شدند و این چنین تصور کردند که به آنان دروغ گفته شده است... .)
أرادتهم الدّنیا فلم یریدوها / وأسرتهم ففدوا أنفسهم منها
دنیا دنبال آنها هست اما آنها آن را پس میزنند دنیا آنها را به اسارت گرفت، اما آنها، با فدا کردن خودشان را رها نمودند.
الدّنیا از ریشه دنا بهمعنی نزدیک است ادنا و دنیا بهمعنی نزدیکتر یا در دسترس تر (برای مذکر و مؤنث)
به این دلیل به این عالم دنیا گفته میشود که امکانات در دسترس تر هست و برای آدم چشمک و چراغ میزند.
حضرت علی در این قسمت میگوید این متقیان کسانی نبودند که امکانات و دستآوردهای دنیا دردسترس آنها نباشد و چیزی از دنیا نداشته باشند. از قضا بهدلیل فهم و درکشان از قوانین موجود دنیا، میتوانستند آن را به خدمت خود و تمایلات خود بگیرند. زیرا افراد کارآ و بهاصطلاح با عرضه هستند. اما این ارزشهای دنیوی بود که آنها را دنبال میکرد ولی آنان دنبال هدف بالاتری بودند.
مثال: وقتی برخی آمریکاییها یا عراقیها در جریان سطح تحصیلات و درآمد برخی از مجاهدین در اشرف قرار میگرفتند، از تعجب به نقطه خضوع در مقابل برادران ما میرسیدند که فردی برای رهایی خلقش از آن همه موقعیت و درآمد گذشته و صحرای عراق را انتخاب کرده است. یعنی دنیا با امکاناتش دنبال متقی هست تا آنها را به دام بیاندازند. اما این متقی است که ارزشهای دنیایی را نمیخواهد. اگر آنها امکاناتی که در دسترشان بود، برای خودشان استفاده میکردند، اگر اینطور بود، دنیا آنها را به اسارت گرفته بود. در حالی که این متقین با فدا کردن آن چیزها، خودشان را از قید و بند دنیا و ارزشهای آن رها کردند.
أمّا اللّیل فصافّون أقدامهم اما متقیان در شب، گامهای خود را تنظیم میکنند.
شب برای متقی، وقت جمعبندی و حسابرسی از کارهای روزانه خود و از تنظیم رابطههای خود میباشد. دلایل پیشرفت و یا کمکاری و نقاط آسیبپذیر و نقاط قوت را پیدا میکند و آنها را بررسی مینماید تا با جمعبندی و ارتقا سبک کار و روشها، ذهن خود برای کار و عمل فردایش آماده میکند.
تالین لأجزاء القرآن یرتّلونها ترتیلًا یحزّنون به أنفسهم ویستثیرون به دواء دائهم
با مراجعه به قرآن آیات آن را با اندیشه و با تأمل خوانده و خود را از آنها عبور میدهند (به مسئولیتها اشراف بیشتری میکنند) و برای حل تضادها (دردهای خود) از آن رهنمود میگیرند.
وقتی قرآن راهنمای عمل است، بیتردید بعد از رزم و مجاهدت روزانه، آن را در پیش روی خود قرار دهیم و بخوانیم و در آیات آن که همانا انعکاس جهان هستی میباشد، تدبر و اندیشه کنیم و مجاهدت خود را در همان راستا ارزیابی کنیم، متقی به آیاتی دست پیدا میکند که بارها آن را خوانده بود ولی درک صحیحی از آن نداشت مانند:
«فسلّموا علی أنفسکم تحیّةً مّن عند اللّه مبارکةً طیّبةً »...
(پس برخودتان سلام کنید، درودی از جانب خدا که مبارک و پاکیزه است... .) و صدها آیات دیگر که در طول 48سال مجاهدت سازمان مجاهدین خلق ایران، برداشت جدیدی از آن به دست انسانهای تراز مکتب داده شده است مثل آیهای که زینت بخش پایان اولین جزوه سازمانی، «مبارزه چیست» در سال 1344 بود.
«والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»... {العنکبوت/69}
(کسانی که در راه ما مجاهدت کنند، بیتردید و بهطور قطع یقین آنان را به راهمان هدایت میکنیم..)
بهترین تعبیر، برای دستیابی به قوانین هستی را خود قرآن خود بهدست میدهد:
الّذین یذکرون اللّه قیامًا وقعودًا وعلی جنوبهم ویتفکّرون فی خلق السّماوات والأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النّار {آل عمران/191}
(آری آنهایی که خدا را در همه حال، ایستاده، نشسته و افتاده به پهلو، یاد میکنند و در خلقت آسمانها و زمین تفکر میکنند، با زبان حال میگویدند پروردگار ما، تو اینها را بیهوده و باطل نیافریدهای، تو پاک و منزه هستی، پس ما را از عذاب آتش حفظ کن)
فإذا مرّوا بآیةٍ فیها تشویق رکنوا إلیها طمعاً وتطلّعت نفوسهم إلیها شوقاً وظنّوا أنّها نصب أعینهم
پس هرگاه به آیهای برمیخورند که آنها را به شوق میآورد و امیدوارانه طمع رسیدن به آن را مینمایند با اشتیاق به آن نظر میکنند که گویی آن پاداشی که از آن خبر میدهد، در برابر چشمانش قرار دارد.
متقی در ارزیابی کارهای خود وقتی نتیجه مجاهدت خود را میبیند که تماماً در راستای همان هدف و همان سمت سوی آرمانی خودش میباشد، قطعاً به وجد میآید و بشارت پروردگار خودش را در آنها میبیند.
وإذا مرّوا بآیةٍ فیها تخویف أصغوا إلیها مسامع قلوبهم / وظنّوا أنّ زفیر جهنّم وشهیقها فی أصول آذانهم
هر گاه به آیهای برخورند که در آن ترس و بیم داده شدهاست، گوش دلشان را برای شنیدن آن باز میکنند و گویی فریاد اهل جهنم و شیون آنها، در گوشهایشان صدا میکند.
درک و فهم متقیان، از عواقب اعمال و کارکردهای افرادی که به حقوق مردم تجاوز میکنند و در مقابل تکامل سد بسته و کمر به نابودی ارزشهای انسانی بستهاند، آنچنان روشن است کهگویی عاقبت کار آنها را میبینند و فریادهای دردناک آنها را در پس فرداها میشنوند.
فهم حانون علی أوساطهم / مفترشون لجباههم وأکفّهم ورکبهم وأطراف أقدامهم / یطلبون إلی اللّه تعالی فی فکاک رقابهم
متقیان تنها و تنها در مقابل عظمت و قدرت خدا کمر خم کرده و تعظیم میکنند. زمین را برای پیشانیها، کفهای دست، زانوها و انگشتان پایشان، برای سجده در برابر خداوند، فرش کردهاند خواستشان از خداوند این است که گردن آنها را از هر غل و زنجیری، رها سازد.
آری این متقیان هستند که حداقل روزانه 10 بار رو به خانه خدا ایستاده و میگویند (تنها و تنها تو را عبادت میکنیم. تنها و تنها از تو یاری میجوییم) «إیّاک نعبد وإیّاک نستعین» تا به این وسیله اراده خود برای به زیر کشیدن هر قدرت تجاوزگری که حقوق مردم را زیر پا میگذارد و در راه خدا سد ایجاد میکنند، آمادگی داشته باشند و اراده کسب کنند.
وأمّا النّهار فحلماء علماء أبرار أتقیاء قد براهم الخوف بری القداح متقیان در طول روز (موقع عمل) بردبار، هوشیار، آگاه، نیکوکار و مسلح به تقوا هستند. ترس از کوتاهی در انجام مسئولیتها، تیز و چابک و مانند تیر، تراش خورده هستند.
ویژگیهایی که حضرت علی در موقع عمل و انجام مسئولیت، برای متقیان میشمارد بسیار قابلتوجه و تأمل است که روی چه ویژگیها و ارزشهایی تأکید میکند. آنها در مقابل مشکلات با ظرفیت و بردبار هستند و در برابر توطئهها و مکر و حیلههای دشمن، هم هوشیار هستند و هم آگاه. در حالی که مسلح به تقوا هستند، کارهای پسندیده انجام میدهند. حاضر به یراق و مهاجم بهکار و مسئولیت برای حل تضاد اصلی جامعه میباشند.
ینظر إلیهم النّاظر فیحسبهم مرضی و ما بالقوم من مرضٍ ویقول لقد خولطوا ولقد خالطهم أمر عظیم
هرکس عادی که به آنان نگاه میکند فکر میکند آنها بیمارند در صورتیکه هیچ نوع بیماری ندارند. میگوید شاید قاطی کرده است، آری امر بزرگی، یعنی مسئولیت پذیری با آنان درآمیخته است.
متقیان آنچنان سرگرم انجام مسئولیتهای خود هستند که برای افراد عادی یا آنهایی که از مسئولیتهای انسانی گریز دارند، قابل فهم نیست. این موضوع را تکتک مجاهدین در اشرف و لیبرتی، در همین ده سال گذشته، صدها بار این نوع حرفها را شنیدهاند. بهخصوص دشمن ضدانسانی برای تکتک ارزشهای ما، مثل انقلاب و پایداری تا آخرین نفس، چه شیطانسازی راه میاندازد... ..
لا یرضون من أعمالهم القلیل ولا یستکثرون الکثیر فهم لأنفسهم متّهمون و من أعمالهم مشفقون
متقیان از اعمال اندک خود، راضی نیستند و کارهای بسیاری که انجام دادهاند را زیاد نمیشمارند. آنان خودشان را بهدلیل نکردهها متهم میکنند. از نحوهی کارهای خود ناراضی هستند.
ملاحظه میشود که متقیانی که حضرت علی آنها را توصیف میکند، به چه مرتبتی از انسانیت رسیدهاند که نه تنها کارهایی که انجام دادهاند، به رخ این و آن نمیکشند و آن کارها را موقعیتی برای سوءاستفاده خود ایجاد نمیکنند، بلکه در مقابل عظمت آرمان و هدفی که دارند، همه کارهای انجام داده خود را در مقابل آن ناچیز میشمارند و با اعتقاد و ایمان میگویند که نکرده زیاد دارند.
حضرت علی با آن کارهای عظیمی که انجام داده در خطبه (207 فیض الاسلام و 216 صبحی صالح) خطاب به لشکریان خود میگوید:
«فلا تثنوا علیّ بجمیل ثناءٍ لإخراجی نفسی إلی اللّه سبحانه وإلیکم من التّقیّة فی حقوقٍ لم أفرغ من أدائها و فرائض لا بدّ من إمضائها»
(مرا بهخاطر اینکه خودم را برای خدا و شما وقف کردهام، با با بهترین حرفها، ستایش نکنید. هنوز از حقوقی که مانده و آن را ادا نکردهام و مسئولیتهایی که باید انجام بدهم، فارغ نگشتهام.)
آری:
إذا زکّی أحد منهم خاف ممّا یقال له فیقول أنا أعلم بنفسی من غیری وربّی أعلم بیمنّی بنفسی اللّهمّ لا تؤاخذنی بما یقولون واجعلنی أفضل ممّا یظنّون واغفر لی ما لا یعلمون هر گاه یکی از آن متقیان را با کلمات خوب ستایش کنند، آن متقی از آنچه دربارهی او گفته میشود، میترسد و میگوید من از هرکس دیگری به خودم اشرافم بیشتر است و پروردگارم به همه وجودم، آگاهتر از من است. بار خدایا آنچه در مورد من میگویند، با آن مرتبت از من حسابرسی نکن. اعمال و کردار مرا بیشتر از آنچه دیگران میپندارند، بکن و گناهانی از من که آنها نمیدانند را ببخش.
متقیان به مرتبتی از مسئولیت پذیری رسیدهاند که از هر ستایشی در مورد کارهای انجام داده خود، واهمه دارد. این واهمه از همان وسوسههای شیطانی است که انسان میخواهد از ستایش مردم برای بالاتر بردن موقعیت خود سوءاستفاده کند. این همان نقطه آسیبپذیر هر مجاهد و متقی است و راه مقابله با آن، همچنان که امام به ما میآموزد، چشم بازکردن به نکردهها و بیان آنها میباشد تا از دام بهاصطلاح مشروعی که شیطان برایمان پهن میکند، رها شویم.
فمن علامه أحدهم أنّک تری له قوّةً فی دینٍ وحزماً فی لینٍ وإیماناً فی یقینٍ
علامت هر یک از متقیان آن است که در امر ایدئولوژی، توانمند است. در عینحال که در برخوردها نرمش دارد، اما مصمم میباشد. وقتی به یقین میرسد به آن ایمان دارد.
حضرت علی در این قسمت به تکتک علامتهایی که هر یک از متقیان در برخوردها و کنش و واکنشهای مستمر خود، در آنها بارز میشود را ردیف میکند. در امر اعتقادی، بسیار توانمند است زیرا اعتقاد خود را خودبخودی و بنا بر عادت و سنت خانوادگی به دست نیاورده است. اعتقاد خود را پس از درگیریهای مختلف و پس از فراز و نشیبها در حل تضادهای گوناگون و پس از بررسی زیاد، انتخاب کرده است به این دلیل در مقابل هر مشکل و تضادی که با آن مواجه میشود، توانمند است. این توانمندی به او امکان میدهد که ضمن مصمم بودن در انتخاب و کار خود، در برخورد با دیگران از انعطاف و نرمش و خوشخویی یعنی از یک ظرفیت انقلابی و زیادی برخوردار باشد. این ظرفیت ورود و خروج به حل و فصل یک مشکل اجتماعی، جمعی و ارائه راهحلها را ساده کرده و ایمانش را به یقینی که دارد بیشتر و او را اثرگذار میکند
وحرصاً فی علمٍ وعلماً فی حلمٍ وقصداً فی غنًی وخشوعاً فی عبادةٍ وتجمّلًا فی فاقةٍ وصبراً فی شدّةٍ
در یادگیری و آموزشپذیری بسیار فعال است. در حالی که بردبار است، آگاهی دارد. اگر توانگر باشد، مصرف او در حد نیازش میباشد. در عبادت بهشدت خضوع دارد. در حالی که فقیر است، خود را آراسته نشان میدهد. در برابر سختیها، پایدار و صبور است.
میبینیم متقی باهمه فضیلتهایی که دارد، اما خود را نیازمند به آگاهی و فهم بیشتر در پهنههای مختلف میداند تا آگاهی و تئوری را در عمل روزانه خود وارد کرده و به قانونمندیهای جدیدی برای ارتقا «تئوری و عمل» دست پیدا کند و با شکیبایی و ظرفیت باز هم بالاتری، با مسائل برخورد کند. اگر ثروت هم داشته باشد، همان نیاز معیشتی خود را از آن برطرف میکند. حضرت علی در نامه معروف خود به عثمان بن حنیف میگوید
«فما خلقت لیشغلنی أکل الطّیّبات کالبهیمه المربوطة همّها علفها أو المرسلة شغلها تقمّمها تکترش من أعلافها وتلهو عمّا یراد بها أو أترک سدًی أو أهمل عابثاً أو أجرّ حبل الضّلالة أو أعتسف طریق المتاهه»
(مرا نیافریدهاند که خوردن طعامهای خوب و لذیذ، مرا بخودش مشغول کند و مانند چهارپایی که کارش خوردن علف است، یا مانند چهارپایی که آشغالها را برای یافتن چیزی که بخورد، بهم میزند و شکمبه خود را پرمی کند. یا سرخود رها شوم یا مرا نیافریدهاند که عاطل و بیهوده رها شوم، یا طناب ضلالت و گمراهی را بکشم و بدون اندیشیدن در راهی که به سرگردانی منجر میشود، راه بیافتم.)
همچنین متقیان در عبادت، یعنی در پیشگاه پروردگار خود، بسیار خاضع هستند و هرقدر در مقابل او خضوع دارند، در مقابل ستمگران پایدار و استوار و یک دنده هستند. وقتی هم که تهیدست باشند، سختیها و مشکلات آن را تحمل میکنند و آنچنان خود را میآرایند که کسی متوجه فقیری آنان نشود. در همین رابطه مطالب زیادی در تاریخ اسلام، در تهیدستی حضرت علی و در عینحال آنچه داشته، به دیگران داده ثبت شده است که در قله آن آیات سوره الانسان است
«ویطعمون الطّعام علی حبّه مسکینًا ویتیمًا وأسیرًا {} إنّما نطعمکم لوجه اللّه لا نرید منکم جزاء ولا شکورًا {} إنّا نخاف من رّبّنا یومًا عبوسًا قمطریرًا {} فوقاهم اللّه شرّ ذلک الیوم ولقّاهم نضرةً وسرورًا {} وجزاهم بما صبروا جنّةً وحریرًا» {الإنسان 8 تا 12}
بهخاطر دوستی با خدا، مسکین، یتیم و اسیر را اطعام میکنند / (در مقابل تشکر آنها میگویند) ما شما را برای کسب رضایت خدا اطعام میکنیم از شما پاداش و تشکری نمیخواهیم / ما از پروردگار خود، در روز غمگین و سخت بیم داریم / پس خداوند آنان را از شر آن روز حفظ کرد و به آنان چهرهی خندان و دل شادی عطا نمود.
وطلباً فی حلالٍ ونشاطاً فی هدًی وتحرّجاً عن طمعٍ یعمل الأعمال الصّالحة متقی دائماً دنبال حلال است. برای دریافت از امر هدایت، فعال است. از طمع ورزی به دور است. عملهای او اعمال صالحه است.
حلال در مقابل حرام است. در اوایل خطبه، حضرت علی گفت متقیان چشمشان را بر حرام میبندند. یعنی نه تنها حقوق مردم را محترم میشمارند بلکه آن را ارتقا میدهند. از ظلم کردن، از ربا خواری و استثمار کردن و... که جز کارهای حرام است، به دور هستند. در مقابل دنبال کارهای حلال یعنی رشدیابنده که سود آن به مردم میرسد یعنی کارهایی که انجام آن در جامعه، ایجاد پاکیزگی میکند و جامعه را شکوفا میکند، هستند. افراد متقی برای استفاده بیشتر از خیرات هدایت، بسیار فعال هستند. یعنی راه پیشرفت و تکامل را در فعال بودن از استفاده از شاخصهای بیرون خود، جستجو میکنند. چشم طمع به دستآوردهای دیگران ندارند زیرا معتقد هستند که دسترنج و حاصل عمل هر کسی به خود آن تعلق دارد. کارهایی که متقیان انجام میدهند، از جنس و نوع «عمل شایستهی روز»، یعنی از جنس حل تضاد اصلی در جامعه است. در قرآن و در فرهنگ اسلام محمدی هرجا صحبت از عمل صالح میشود، بهمعنی عمل شایستهی روز در جهت حل تضاد اصلی جامعه میباشد. در قرآن معمولاً آیات ایمان قرین عمل صالح است
«وبشّر الّذین آمنوا وعملوا الصّالحات أنّ لهم جنّاتٍ تجری من تحتها الأنهار»
به کسانی که ایمان آوردند و عمل شایستهی روز انجام دادند، بشارت بده که بهشتی که از زیر درختانش جویبارها روان است، برای ایشان میباشد
وهو علی وجلٍ یمسی وهمّه الشّکر ویصبح وهمّه الذّکر یبیت حذراً و یصبح فرحاً حذراً لما حذّر من الغفلة و فرحاً بما أصاب من الفضل والرّحمه
در شامگاهان قلبش از حسابرسی، احساس بیم میکند در حالی که به سپاس گزاری از خدا اهتمام دارد. صبحگاهان با یاد خدا آغاز میکند و به یادآوری خدا اهتمام میورزد. شب را بهسر میبرد در حالی که هوشیار است که غفلت نکند. روز را با سرشاری آغاز میکند و نسبت به آنچه که از غفلت کردن به او هشدار داده شده، هوشیار است و سرشار از آنچه که خدا از فضل و رحمت خود به او ارزانی داشته است.
إن استصعبت علیه نفسه فیما تکره لم یعطها سؤلها فیما تحبّ قرّة عینه فیما لا یزول وزهادته فیما لا یبقی
اگر تمایلات هوای نفس متقی، پاسخ نگیرد از این عمل متقی بدش میآید و بر وی سخت میگیرد، اما چشم روشنی متقی از به دست آوردن چیزی است که جاودانه باشد و آنچه که ماندگار نباشد، به آن رغبتی از خود نشان نمیدهد.
هوای نفس دستور میدهد هر آنچه که در دسترس است، غنیمت بهشمار و آن را از دست نده. یعنی زرق و برقهای زندگی، بهخصوص چیزهایی که ظاهری آراسته دارند، چشمک میزنند و هوای نفس انسانی یعنی همان شیطان، او را به وسوسه میاندازد. کنار گذاشتن این وسوسههای شیطانی که آلوده به ستم و استثمار دیگران هستند، به این سادگیها نیست باید در عین هوشیاری، آن را فدا کرد. در قرآن هم میخوانیم که خدا میگوید
«یا أیّها النّاس إنّ وعد اللّه حقّ فلا تغرّنّکم الحیاة الدّنیا ولا یغرّنّکم باللّه الغرور {فاطر/5} إنّ الشّیطان لکم عدوّ فاتّخذوه عدوًّا إنّما یدعو حزبه لیکونوا من أصحاب السّعیر {فاطر/6}
ای کسانی که ایمان آوردهاید، بیتردید وعده خداوند حق است. پس اسباب و وسایل زندگی دنیوی شما را نفریبد و شیطان هم در مقابل خدا، شما را فریب ندهد / بیتردید شیطان دشمن شماست پس شما هم او را دشمن خود بگیرید. شیطان حزب خود را فرا میخواند تا اصحاب آتش باشند.
یمزج الحلم بالعلم والقول بالعمل تراه قریباً أمله قلیلًا زلله خاشعاً قلبه قانعةً نفسه منزوراً أکله سهلًا أمره حریزاً دینه میّتةً شهوته مکظوماً غیظه
متقیان بردباری را با دانش، حرف را با عمل در میآمیزد. آرزوی او کوتاه است، لغزشهایش اندک. قلب فروتنی دارد. فرد قانعی هست. غذایش کم و کارکردهایش آسان و عقیده او حفاظتشده است. هواهای حیوانی وی فروکش کرده و خشم او فرو نشسته است.
آگاهی بدون بردباری یعنی شیوه بهکارگیری آن، تبدیل به اطلاعات عمومی میشود و نه اینکه از این آگاهی راهگشایی و کشف قانونمندیها در بیاید. متقی حرفی میزند که آن را عمل کند. روشنفکر غیرمسئول نیست در مقابل حرفش و تعهدش مسئول است. در سوره صف خدا میگوید (چرا حرفی را میگویید که عمل نمیکنید / اینکه حرفی را بزنید ولی عمل نکنید، خشم بزرگی پیش خدا هست)
متقی آرزوهای شخصی دور و درازی ندارد در آسمانها سیر نمیکند خواسته فردی وی بسیار اندک است.
الخیر منه مأمول والشّرّ منه مأمون
مردم چشمداشت کارهای خوب و خیررسان از فرد متقی دارند. مردم از شرارتهای او در امان هستند زیرا میدانند که شری از او نمیرسد. یعنی کارکردها، شیوههای او برای مردم خیر میرساند و هیچ بدی و شری از او به مردم نمیرسد.
إن کان فیالغافلین کتب فیالذّاکرین وإن کان فیالذّاکرین لم یکتب من الغافلین
اگر متقی در بین مردم غافل باشد، از زمرهی یادآورندگان خدا و آگاهان بهشمار میرود و اگر در میان یادآورندگان خدا و آگاهان باشد در شمار اهل غفلت بحساب نمیآید.
یعنی مهم نیست که متقی در چه محیطی باشد. او در هر حال به وظیفه و مسئولیت ایدئولوژیک و انسانی خود عمل خواهد کرد. میخواهد در میدان رزم نظامی باشد، در زندان اوین یا اشرف و یا در لیبرتی باشد. مکان و محیطی که در آن هست، برای او تعیینکننده نیست. اگر تحت تأثیر محیط و شرایط آن قرار گیرد، دچار عارضه خودبخودی گرایی است و این عارضه از متقی بسیار به دور است. ویژگی متقی طغیان به شرایط اسارت بار و خودبخودی گرایی است.
یعفو عمّن ظلمه ویعطی من حرمه ویصل من قطعه
متقی وقتی در قدرت باشد، کسی را که بر او ستم روا داشته میبخشد و به کسی که او را از حقی محروم کرده، حق وی را عطا میکند. کسی که او را از جامعه، مردم و... قطع کرده، متقی وی را وصل میکند.
حضرت علی بهطور روشنی توضیح میدهد که تمامی ظلمها و محرومیتهایی که علیه متقی یا یک جریان ترقیخواه، انجام شده، آن را فردی نمیکند. بلکه آن را در درون نظامی که حاکم است، بررسی میکند. وقتی آن نظام حاکم فرو بریزد، ظلم برچیده شود حقوق مردم پرداخته شود و... . متقی به خواستهاش رسیده است. دنبال انتقام گیریهای شخصی و فردی نیست.
برای یک متقی و مجاهد موحد، اصل «وصل» و یگانگی است و باید تلاش کند دیگران وصل شوند. قطع کردن ناشی از عهد و پیمانشکنی و ترویج چپاول و سرکوب (فساد) است. از قضا در قرآن عهد و پیمانشکنی و یا وفا بر عهد و پیمان، قطع کردن یا وصل کردن مردم به حقوق خود، تفرقه یا یگانگی، بارزترین نشان حضور افراد در دو جبهه بهکلی متضاد است. یکی عهد وپیمان را میشکند و مردم را قطع میکند و فساد را رواج میدهد. دیگری بر عهد و پیمان پای میفشارد و مردم را وصل میکند
«الّذین ینقضون عهد اللّه من بعد میثاقه ویقطعون ما أمر اللّه به أن یوصل ویفسدون فیالأرض أولئک هم الخاسرون» {البقرة/27}
«الّذین یوفون بعهد اللّه ولا ینقضون المیثاق» {الرعد/20} «والّذین یصلون ما أمر اللّه به أن یوصل ویخشون ربّهم ویخافون سوء الحساب» {الرعد/21}
این وظیفه و مسئولیت متقی، زمان و مکان نمیشناسد. در هر مکان و در هر زمان و در هر شرایط، این وظیفه و مسئولیت را ترک نمیکند.
بعیداً فحشه لیّناً قوله غائباً منکره حاضراً معروفه مقبلًا خیره مدبراً شرّه
متقی از دشنام دادن و حرفهای زشت زدن، به دور است. گفتارش در عین قاطعیت، هموار است و گزنده نیست. کارهای زشت و نکوهیده از او دیده نمیشود و کارها و اعمال پسندیده او ظاهر میشود. خیر او به مردم رو میآورد و شر او پشت به مردم است.
در فرهنگ قرآن و اسلام محمدی، فحش و ناسزا گویی و داد و بیداد کردن یک عمل زشت شمرده میشود. خداوند آن را دوست ندارد و فقط در مورد کسی که به او ستم شده، ناسزا گفتن و داد و فریاد را حق مظلوم میشمارد.
«لاّ یحبّ اللّه الجهر بالسّوء من القول إلاّ من ظلم وکان اللّه سمیعًا علیمًا» {النساء/148}
باعتبار همین آیه است که امام حسین (ع) در مورد یزید بن معاویه میگوید «آگاه باشید این حرامزاده فرزند حرامزاده»...
حضرت علی علیهالسلام تنها شیوه گفتار متقیان را توضیح نمیدهد بلکه بهعمل آنان که در یک جمله رساندن خیر به مردم و زدودن شر و بدی از مردم است، نیز تأکید میکند.
فی الزّلازل وقور وفی المکاره صبور وفی الرّخاء شکور
متقی در سختیهای تکاندهنده، با وقار و بردبار است. در مقابل توطئهها و مکر و حیلهها، بسیار پایدار است. در روزگار دستآوردها و خوشی، شکرگزار خدا هست.
لا یحیف علی من یبغض ولا یأثم فیمن یحبّ
از کسی که خوشش نمیآید، ستم نمیکند. کسی را که دوست دارد، بهخاطر دوستی با او، خود را به گناه نمیآلاید.
یعنی متقی به موضوعات بهخصوص حقوق دیگران، از خوشآیند و یا بدآیند از فردی، نگاه نمیکند. فردی کردن مسأله یعنی خروج از جاده عدالت. در حالی که انجام عدالت و یا عدالت گستری یا عادل بودن، در درجهبندی قرآنی از متقی پایینتر است. فرد متقی بهطور قطع و یقین، عادل هم هست. اما فرد عادل ضرورتاً متقی نیست. در قرآن دستور صریحی در زمینه بهکارگیری عدالت حتی با دشمن هم وجود دارد. در ادامه میگوید عدالت پیشه کنید که این کار به تقوا نزدیک است.
«ولا یجرمنّکم شنآن قومٍ علی ألاّ تعدلوا اعدلوا هو أقرب للتّقوی واتّقوا اللّه إنّ اللّه خبیر بما تعملون» {المائدة/8}
پس در ردهبندی قرآنی، همچنانکه حضرت علی توضیح میدهد، تقوا امری بسا فراگیرتر از گسترش عدالت است. یعنی عدالت گستری، انسان را به تقوا نزدیکتر میکند. اما اینکه فرد عادل، متقی شود، باید خیلی خودش خیلی فدا کند تا شاخصهای آن را به دست بیاورد.
یعترف بالحقّ قبل أن یشهد علیه لا یضیع ما استحفظ ولا ینسی ما ذکّر ولا ینابز بالألقاب ولا یضارّ بالجار ولا یشمت بالمصائب
فرد متقی، به حق و حقوق دیگران قبل از آن که کسی شهادت دهد، اقرار میکند. آنچه به او سپرده شود، تباه نمیسازد. آنچه برایش یادآوری شود، فراموش نمیکند. کسی را به لقبهای زشت صدا نمیکند. به همسایه زیان نمیرساند. وقتی حوادث ناگوار برای مردم رخ میدهد، به شادی بر نمیخیزد.
موضوع شهادت و گواهی دادن به حق، همان چیزی است که مجاهد متقی آن را انجام میدهد. شرکت در عملیات جاری، یعنی در بالاترین نقطه انتقاد و انتقاد از خود، خواندن نقطه آغازها، دقیقاً همان شهادت دادن و به قول برادر مسعود بالاترین تقوا است. در قرآن میخوانیم (ای کسانی که ایمان آوردهاید، بپا دارندگان عدالت فراگیر باشید شاهدان و گواهانی برای خود ولو اینکه این شهادت و گواهی، علیه خودتان یا پدر و مادرتان و نزدیکان شما باشد)
«یا أیّها الّذین آمنوا کونوا قوّامین بالقسط شهداء للّه ولو علی أنفسکم أو الوالدین والأقربین»... {النساء/135}
خواندن و یا صدا کردن فردی با القاب زشت، از کارها و سنتهای جاهلیت بود. بهکار بردن القاب زشت و بد، برای تحقیر و کوچک شمردن یک فرد یا یک قوم یا یک قشر و طبقه است. این سنت تحقیرآمیز، زشت و سرکوبگرانه، از جاهلیت تا الآن و در نظامهای طبقاتی بورژوازی و نژادپرست، وجود دارد و تبدیل به سرکوب و استثمار شده است.
آیه 11 سوره حجرات در این زمینه و نیز در زمینه ملیتها و زنان بسیار روشنگر است و کسانی که در عهد جاهلیت این کار را میکردند، خدا میگوید باید توبه کنند و اگر نکنند ظالم هستند.
«ولا یدخل فیالباطل ولا یخرج من الحقّ »
متقی وارد جریان یا جبههی باطل نمیشود و از جبهه حق خارج نمیگردد.
همچنان که خداوند در وجود انسان هم «فجور» و هم «تقوا» قرار داده که هر انسانی در انتخاب سرنوشت خود، به یک سمت از آن دو متمایل شده و در نهایت در آن ذوب میشود، در دنیای بیرون از تکتک انسانها، یعنی در جامعه انسانی، همواره دو جبهه یکی حق و دیگری باطل در مقابل هم صف کشیدهاند. هر انسانی چه بخواهد و چه نخواهد، چه آگاهانه و چه خودبخودی در یکی از دو جبهه میباشد. این دو جبهه هر کدام برای خود شاخصهایی دارد. در سوره محمد که اساساً میتوان آن را تئوری رو در رویی دو جبهه حق و باطل دانست، این مسأله بهخوبی بیان شده است.
بنا بر تعریفی که حضرت علی از متقی میکند، انسان متقی تماماً ساخته و پرداخته شده در جبهه حق است و تمامی عملکردهای او و کنش و واکنشهایش در این جبهه میباشد. متقی در این جبهه لم یرتابوا (بازگشتناپذیر) شده است.
إن صمت لم یغمّه صمته وإن ضحک لم یعل صوته وإن بغی علیه صبر حتّی یکون اللّه هو الّذی ینتقم له
اگر متقی سکوت کرده است، این سکوت بهمعنی غمگینی او نیست و اگر بخندد صدای خندهاش بلند نمیشود. اگر مورد ستم واقع شود، پایداری میکند تا آنگاه که خدا برای او انتقام میگیرد.
در این قسمت، حضرت علی بین سکوت کردن و در خود بودن مرز میکشد. در خود بودن توأم با غم و کلافه شدن و در درون خود تابیدن یعنی توسط غم پوشیده شدن است. در حالی که سکوت ناشی از جلو جلو ندویدن و اظهارنظر نا بهجا و نپخته کردن و میدان دادن به دیگران برای سخن گفتن و... . میباشد.
حضرت علی میگوید پایداری و مقاومت در برابر ظلم و ستم ویژگی متقی است. این بهمعنی رسیدن سریع به پیروزی نیست. اما چون در راستای تکامل گام برمیدارد، بالغ کردن مقاومت و رساندن آن به نقطه پیروزی، دست خدا میباشد.
نفسه منه فی عناءٍ والنّاس منه فی راحةٍ أتعب نفسه لآخرته وأراح النّاس من نفسه
نفس متقی که دنبال ارضای تمایلات ضدارزشهای تقوا هست، از دست او به سختی گرفتار است. در حالی که مردم بهدلیل کارکردهایش در آسایش هستند. برای رسیدن به هدف، با سختیها در میآمیزد، رنجها را تحمل میکند. در حالی که مردم را از طریق اعمال خویش، به آسایش میرساند. یعنی اراده کرده است که تمامی سختیها، شهادتها، شکنجههای رژیم ضدانسانی را تحمل کند تا آزادی را به مردم خود به ارمغان بیاورد تا حاکمیت از آن مردم باشد.
بعده عمّن تباعد عنه زهد ونزاهه ودنوّه ممّن دنا منه لین ورحمه لیس تباعده بکبرٍ وعظمهٍ ولا دنوّه بمکرٍ وخدیعةٍ..
متقی از کسانی که از پاکیزه بودن در اموال و از آداب معاشرت به دور هستند (یعنی از کسانی که دنیاپرستی در آنها بر همه چیز مقدم است)، دوری میکند.
متقی با کسانی که با مردم با خوشخویی و مهربانی نزدیک هستند، نزدیک میشود. دوری گزیدن او از افراد، از روی فردیت و خودبزرگ بینی نیست و نزدیکی او با دیگران برای فریب دادن و حیلهگری نمیباشد...
قال فصعق همّام صعقةً کانت نفسه فیها فقال أمیر المؤمنین ع أما واللّه لقد کنت أخافها علیه ثمّ قال أ هکذا تصنع المواعظ البالغة بأهلها
کسی که شاهد صحنه صحبت امام با همام بوده میگوید چون سخن حضرت به این نقطه رسید، همام بیهوش شد و در همان حال از دنیا رفت، پس امیرالمومنین علیهالسلام فرمود آگاه باشید سوگند به خدا که از چنین پیشآمدی میترسیدم. سپس گفت وقتی شاخصها و اندرزهای درست به کسانی که تشنه آن هستند، برسد، این چنین اثر میکند.