هر چند ستمها روز را سیاه میکنند؛ و خیانتها و سکوتها و چشم بستن بر جنایتهای خونخوارانی چون خامنهای و بشار، و دست در دست جانیان گذاشتنها، روح را جریحهدار میکند، هر چند کشتار مردمان آزادیخواه پیش چشم دنیا، جگر را به آتش میکشد، اما، آن که به راه آزادی و راه انسانیت و ارزشها خدایی و متعالی رفته، خطاب به آزادی میگوید:
شادم از آن که فدای گل روی تو شوم
بسته در سلسله و حلقهی موی تو شوم
او با چشمانی شاد و خاطری مطمئن، با روحی سرشار از انگیزه و عزم، به پیش میرود.
این شعر تقدیم است به چشمان همهی آنها که به راه آزادی میروند.
ستاره خیزترین آسمان دودیدهی توست
هماره نابترین واژگان چکیدهی توست
تمام شعرهای جهان راشنیدهایم اما
تراش خوردهترین شعر آن، قصیدهی توست
شادم از آن که فدای گل روی تو شوم
بسته در سلسله و حلقهی موی تو شوم
او با چشمانی شاد و خاطری مطمئن، با روحی سرشار از انگیزه و عزم، به پیش میرود.
این شعر تقدیم است به چشمان همهی آنها که به راه آزادی میروند.
ستاره خیزترین آسمان دودیدهی توست
هماره نابترین واژگان چکیدهی توست
تمام شعرهای جهان راشنیدهایم اما
تراش خوردهترین شعر آن، قصیدهی توست
طلوع هست پس از هر شبی به هر افقی
ولی طلوع شب این کران، سپیدهی توست
ندانم آن که تو را دیده است حالش چیست
«نکردهـذوق»ترین عاشق، آن ندیدهی توست.