زمانی که دوربین بهراه میافتد زمانی است که تصویر دومین انفجار را میگیرد، بلافاصله فریادها برای گرفتن سرپناه بلند میشود، این نوع بهم ریختگی و خشونت در فیلمهای بیپایان از سوریه به امری عادی تبدیل شده است.
اما این بار در پشت عدسیها یک زن جوان میباشد که بههیچوجه امری عادی نیست، وی نمیخواهد که ما هویت وی را علنی سازیم، لذا نمیتوانیم بیش از این از وی به شما نمایش دهیم، اما میتوانیم در مورد کاری که وی انجام میدهد بسیار برایتان بگوییم.
وی دانشجویی است که در سنین بیست خود میباشد، وی به آرامی در مورد آنچه احساس کرده سخن میگوید، در این نمونه که شلیک رگبار گلولههای توپ به یک منطقه مسکونی را نشان میدهد، این زن جوان میگوید: ”هیچ برقی در کار نبود، هیچ سوختی نبود، ژنراتوری در کار نبود آنها مجبور بودند به همه مجروحان در ورودی خیابان رسیدگی کنند، ما تعداد آنها را نمیدانستیم ولی 20 بعد 25 تا بعد هم به 40 مجروح جدی رسیدند، بسیاری قطع عضو شدند“
این دانشجو سپس به فیلمبرداری از تظاهراتی در دانشگاه حلب پرداخت، در چند ماه گذشته وی در یکی از بیمارستانها زندگی کرده که مکان آن را نمیتوانیم اعلام کنیم او در کنار یک تیم 5نفره از تیم رسانهای در مراکز درمانی میباشد.
اکثر این مردان جوان دانشجویان دانشگاه میباشند، که تازه ترم دانشگاهی خود را گرفته بودند، هرجا که آنها میروند این دانشجوی دختر جوان نیز میرود، وی گفت هیچ چیزی نمیتوانست وی را برای مقابله با چنین وضعی آماده سازد
وی میگوید:
”ما به این وضع عادت نداشتیم، دیروز در میان همهی بهم ریختگیها و فشارهایی که بود، برای 4 یا 5 بار فقط میخواستم بنشینم دوربین به کناری گذاشته و گریه کنم.
فیلم گرفتن از خون و مردم بسیار سخت است، معلوم است که من بسیاری از آنان را نمیشناسم، اما ما همه با هم در این منطقه زندگی میکنیم، به خود میگویم این وضع پیامی دارد که باید آن را به خارج رساند، سخت و ناگوار است ولی باید آن را به بیرون رساند، ناامید میشوید ولی مجدداً قدرت میگیرید“
این جوان دانشجو میگوید: ” انقلاب باقی میماند زیرا ما این جا هستیم و کسانی که آن را شروع کردند، اگر ما تسلیم شویم گناهکار هستیم، بنابراین باید این راه را ادامه بدهیم“
او بخش اعظم توان خود برای ادامه راه را از پیوندهایی که با اطرافیان خود دارد میگیرد. وی لحظات کوتاه امید را به تصویر میکشد مانند این صحنه که وی از اجسادی که در خیابان قرار دارند فیلم تهیه میکند. پزشکی فریاد میزند و از او میخواهد تا به همراه او به داخل ساختمان برود.
این یک کودک شیرخوار است که وی را از زیر آوار نجات دادهاند، او میتواند لبخند را، بر لبان پزشک به تصویر بکشد، که گویای همه چیز است.
اما این بار در پشت عدسیها یک زن جوان میباشد که بههیچوجه امری عادی نیست، وی نمیخواهد که ما هویت وی را علنی سازیم، لذا نمیتوانیم بیش از این از وی به شما نمایش دهیم، اما میتوانیم در مورد کاری که وی انجام میدهد بسیار برایتان بگوییم.
وی دانشجویی است که در سنین بیست خود میباشد، وی به آرامی در مورد آنچه احساس کرده سخن میگوید، در این نمونه که شلیک رگبار گلولههای توپ به یک منطقه مسکونی را نشان میدهد، این زن جوان میگوید: ”هیچ برقی در کار نبود، هیچ سوختی نبود، ژنراتوری در کار نبود آنها مجبور بودند به همه مجروحان در ورودی خیابان رسیدگی کنند، ما تعداد آنها را نمیدانستیم ولی 20 بعد 25 تا بعد هم به 40 مجروح جدی رسیدند، بسیاری قطع عضو شدند“
این دانشجو سپس به فیلمبرداری از تظاهراتی در دانشگاه حلب پرداخت، در چند ماه گذشته وی در یکی از بیمارستانها زندگی کرده که مکان آن را نمیتوانیم اعلام کنیم او در کنار یک تیم 5نفره از تیم رسانهای در مراکز درمانی میباشد.
اکثر این مردان جوان دانشجویان دانشگاه میباشند، که تازه ترم دانشگاهی خود را گرفته بودند، هرجا که آنها میروند این دانشجوی دختر جوان نیز میرود، وی گفت هیچ چیزی نمیتوانست وی را برای مقابله با چنین وضعی آماده سازد
وی میگوید:
”ما به این وضع عادت نداشتیم، دیروز در میان همهی بهم ریختگیها و فشارهایی که بود، برای 4 یا 5 بار فقط میخواستم بنشینم دوربین به کناری گذاشته و گریه کنم.
فیلم گرفتن از خون و مردم بسیار سخت است، معلوم است که من بسیاری از آنان را نمیشناسم، اما ما همه با هم در این منطقه زندگی میکنیم، به خود میگویم این وضع پیامی دارد که باید آن را به خارج رساند، سخت و ناگوار است ولی باید آن را به بیرون رساند، ناامید میشوید ولی مجدداً قدرت میگیرید“
این جوان دانشجو میگوید: ” انقلاب باقی میماند زیرا ما این جا هستیم و کسانی که آن را شروع کردند، اگر ما تسلیم شویم گناهکار هستیم، بنابراین باید این راه را ادامه بدهیم“
او بخش اعظم توان خود برای ادامه راه را از پیوندهایی که با اطرافیان خود دارد میگیرد. وی لحظات کوتاه امید را به تصویر میکشد مانند این صحنه که وی از اجسادی که در خیابان قرار دارند فیلم تهیه میکند. پزشکی فریاد میزند و از او میخواهد تا به همراه او به داخل ساختمان برود.
این یک کودک شیرخوار است که وی را از زیر آوار نجات دادهاند، او میتواند لبخند را، بر لبان پزشک به تصویر بکشد، که گویای همه چیز است.