تلویزیون الجزیره انگلیسی ـ چهارم اکتبر ۲۰۱۲ - مرام، این دختر چهار ساله، اکنون در امنیت ترکیه بهسر میبرد. اما اصابت یک ترکش به کمر او باعث فلج شدنش شده است. مادرش نگران است، البته نه فقط برای آینده دختر کوچکش، بلکه همسرش نیز دستگیر شده و او نمیداند آیا همسرش زنده است؟ مادر مرام مجبور شد فرزند دیگرش را به مادر بزرگش در سوریه سپرده و کشور را ترک کند.
مونا، مادر مرام میگوید: «آنها میگویند تروریستها را بمباران میکنند، آیا دختر کوچک من هم یک تروریست بود؟ تصور کنید این جراحت چه مشکلاتی برای او ایجاد خواهد کرد. خصوصاً که پدر و برادرش هم اینجا نیستند. من نمیدانم آیا او هرگز قادر خواهد بود دوباره راه برود؟»
گزارشگر الجزیره انگلیسی میگوید، ما برای دیدن برادر مرام به یک سفر پنج ساعته به منطقهیی از استان ادلب که تحت کنترل رزمندگان ارتش آزادی است، رفتیم. مردم اینجا زمانی شاد بودند. نبیل برادر مرام در همان محلی که ترکش خواهرش را فلج کرد، بازی میکرد. بمب درست در لحظهیی که مرام از مادرش جدا شد، منفجر شد. او هنگامی که از این پلکان بالا میرفت، مورد اصابت ترکش قرار گرفت. اینجا روی دیوار که پشت آن بقیه افراد خانواده شام میخوردند، آثار ترکشها پیداست. پدربزرگ مرام کشته شده و حمیده، مادر بزرگش نیز دچار شکستگی پا شده است. حمیده به جز همسرش، پسر نوجوانش را نیز در انفجار از دست داد. پسر دومش مجروح شد و پسر سوم، یعنی پدر مرام هم قبلاً دستگیر شده بود.
حمیده میگوید: من خشمگین هستم. پسر من، پدر این کودک را پنج ماه پیش به زندان بردند. او نه فعال و نه اپوزیسیون بود. او یک دانشجوی رشته فرانسه در دانشگاه بود. علاوه بر آن، بمباران زندگی ما را نابود کرد.
در ترکیه، مرام تحت درمان و عمل جراحی قرار گرفته است. مادرش امیدوار است که زمانی مرام بتواند دوباره راه برود. اما پزشکان چندان امیدی ندارند. یک کودک فلج و مادر بیسرپرست در یک کشور غریب و مادر بزرگی عزادار که برای جابهجا شدن مجبور است روی زمین بخزد، و البته یک پسر کوچک آزرده خاطر. تنها یکی از هزاران گلولهیی که روزانه در سوریه به زمین میافتد، این همه بلا را بر سر این خانواده آورد. کسی چه میداند که چند خانواده دیگر در سوریه از هم پاشیده و به این بلاها دچار شدهاند.
مونا، مادر مرام میگوید: «آنها میگویند تروریستها را بمباران میکنند، آیا دختر کوچک من هم یک تروریست بود؟ تصور کنید این جراحت چه مشکلاتی برای او ایجاد خواهد کرد. خصوصاً که پدر و برادرش هم اینجا نیستند. من نمیدانم آیا او هرگز قادر خواهد بود دوباره راه برود؟»
گزارشگر الجزیره انگلیسی میگوید، ما برای دیدن برادر مرام به یک سفر پنج ساعته به منطقهیی از استان ادلب که تحت کنترل رزمندگان ارتش آزادی است، رفتیم. مردم اینجا زمانی شاد بودند. نبیل برادر مرام در همان محلی که ترکش خواهرش را فلج کرد، بازی میکرد. بمب درست در لحظهیی که مرام از مادرش جدا شد، منفجر شد. او هنگامی که از این پلکان بالا میرفت، مورد اصابت ترکش قرار گرفت. اینجا روی دیوار که پشت آن بقیه افراد خانواده شام میخوردند، آثار ترکشها پیداست. پدربزرگ مرام کشته شده و حمیده، مادر بزرگش نیز دچار شکستگی پا شده است. حمیده به جز همسرش، پسر نوجوانش را نیز در انفجار از دست داد. پسر دومش مجروح شد و پسر سوم، یعنی پدر مرام هم قبلاً دستگیر شده بود.
حمیده میگوید: من خشمگین هستم. پسر من، پدر این کودک را پنج ماه پیش به زندان بردند. او نه فعال و نه اپوزیسیون بود. او یک دانشجوی رشته فرانسه در دانشگاه بود. علاوه بر آن، بمباران زندگی ما را نابود کرد.
در ترکیه، مرام تحت درمان و عمل جراحی قرار گرفته است. مادرش امیدوار است که زمانی مرام بتواند دوباره راه برود. اما پزشکان چندان امیدی ندارند. یک کودک فلج و مادر بیسرپرست در یک کشور غریب و مادر بزرگی عزادار که برای جابهجا شدن مجبور است روی زمین بخزد، و البته یک پسر کوچک آزرده خاطر. تنها یکی از هزاران گلولهیی که روزانه در سوریه به زمین میافتد، این همه بلا را بر سر این خانواده آورد. کسی چه میداند که چند خانواده دیگر در سوریه از هم پاشیده و به این بلاها دچار شدهاند.