در حالیکه سیاستهای پرهزینه رژیم در زمینههای اتمی و موشکی و دخالتهای منطقهیی فقر و بیکاری و ویرانی اقتصاد ایران را بهدنبال داشته است، رسانهها و منابع حکومتی به گوشههایی از این فجایع اذعان میکنند.
فقر و بچههای کرایهای بیخ گوش تهران، موضوع اعتراف تلخی است در یک رسانه رژیم دجالان دینفروشی که خود را امید مستضعفان مینامیدند ولی ارمغانی جز افزایش شکاف طبقاتی و تحمیل فقر و بیکاری و گرانی به زحمتکشان و محرومان میهنمان نداشتند.
قسمتهایی از این گزارش تکان دهنده:
در این گزارش یک مددکار اجتماعی بهنقل وضعیت دردناک یک خانواده و مادر بزرگی میپردازد که دو کودک دو ساله و نیم و 4سالهی دختر 22سالهاش را که دو ماه است خودکشی کرده نگهداری میکند. دخترش که در 12سالگی ازدواج کرده بود، بعد از ده سال تحمل یک زندگی تلخ با همسری معتاد که او را هم معتاد کرده، خودکشی کرده است.
میثم پسرک دو ساله و نیمه از مددکار سؤال میکند:
-میخوای من رو با خودت ببری؟
- مهناز رو چی؟ اون رو حتماً میخوای با خودت ببری!
مددکار توضیح میدهد آنقدر بچه را با خودشان برای گدایی بردهاند که میثم دائم فکر میکند هرکس به خانهشان میآید موقع رفتن آنها را هم میبرد گدایی. برای یک روز سخت و تمام روز گرسنه و تشنه. این کودک از چیزهایی میترسد که حتی هیچکدام از ما نمیتوانیم تصورش را بکنیم. ترسهای یک کودک دو ساله. کودکی که دو ماه است، مادر 22سالهاش را با خودکشی از دست داده؛ درست جلوی چشمانش.
پدر بچهها معتاد است و اگر هم گاه گاهی سراغی از بچهها میگیرد برای این است که آنها را به گدایی ببرد
در قسمت دیگری از این گزارش آمده است:
بومهن از توابع شهرستان پردیس در 50کیلومتری تهران جایی است که انگار فراموش شده.... شهری... که حالا پر است از محلات حاشیهای که فقر و اعتیاد در آن بیداد میکند. کودکان بیشناسنامه، کودکان معتاد، ازدواج کودکان و دهها معضل اجتماعی دیگر...
. نام محله غربت آشناست، همان محلهای که علی نوزاد معتاد را در آن پیدا کردند. بچه از شدت درد و خماری ناله میکرد...علی، میثم و مهنازهای زیادی در همین حاشیهها یا در خطر اعتیادند یا از خماری به خود میپیچند. بیشتر خانههای محله روی بلندی بنا شدهاند. یکی از آلونکها که یک اتاق 12متری است محل زندگی خانوادهای است که از فروش ضایعات و زباله، روزگار میگذراند.
جلوی در ورودی پر است از آشغال. چند اردک در زبالهها میچرخند. زن هر روز با وانت زباله جمع میکند. مرد چند سالی است تصادف کرده و خانهنشین شده. کنار اتاق نشسته؛ خمیده، مچاله، زرد و زار. میگوید ماهی 500هزار تومان به شهرداری میدهد تا اجازه دهند ضایعات جمع کنند. و کارشان را قانونی کنند. اما درآمدشان از روزی 20-30هزار تومان بیشتر نمیشود، گاهی هم از آن کمتر.
و اینها تنها تصاویری محدود از وضعیت فراگیری است که رژیم فساد و غارت و سرکوب بر مردم و میهنمان تحمیل کرده است. تصاویری که با خیزش مردم ایران و آینده روشنی که با از بین رفتن این حاکمیت ضدبشری طلوع خواهد کرد، محو شده و از یادها خواهد رفت.