کودکان خیابانی همه جا هستند، در قلب نیویورک و یا افغانستان و هر نقطه از جغرافیای جهان که فکرش را بکنید.
از این منظر، میان توسعه یافتهترین و توسعه نیافتهترین جوامع، تفاوتی نیست.
این، عنوان یک مقاله روزنامه حکومتی رسالت در شماره روز ۹تیر ۹۸است. مقالهای که در همان ابتدای آن تلاش شده با عادی نشان دادن معضل کودک خیابانی و کودک کار و اینکه در آمریکا هزار کودک در مزارع کار میکنند، از شدت زشتی گسترش چنین پدیدهای در دیکتاتوری حاکم بر ایران کم کند. غافل از آن که اگر داشتن هزار کودک کارگر در مزارع آمریکا با بیش از ۳۲۰میلیون جمعیت، زشت است پس داشتن بین ۳تا ۷میلیون کودک کار (بهنوشته همین روزنامه) در ایرانی که یک چهارم آمریکا جمعیت دارد را چه باید نامید؟
آمار کودکان کار در ایران به نقل از همین منبع حکومتی چنین است:
«سازمان بهزیستی و سازمانهای دولتی آمار کودکان کار را حدود ۴۰۰هزار نفر عنوان کردهاند ولی بهنوشته همین روزنامه آماری که گروهی از پژوهشگران اجتماعی مورد تأیید همین حکومت منتشر کردهاند یک میلیون و ۷۰۰هزار نفر است!
همین مقاله استدلال میکند: ما بالغ بر ۱۷میلیون کودک زیر ۱۸سال داریم که از این میزان ۱۴میلیون مدرسه میروند. در نتیجه باید پرسید: آن سه میلیون نفری که مدرسه نمیروند، کجا هستند؟
همین روزنامه اضافه میکند: «بنا بر پژوهش یک عضو هیات علمی دانشگاه تهران در سال ۸۱، شمار کودکان کار در ایران بین ۳تا ۷میلیون نفر برآورد شده است»!
طبعا این آمار کسانی را در بر میگیرد که شناسنامه دارند! آن طیف از بچههایمان که شناسنامه هم ندارند، اساساً از دایره آمار و پژوهشهای اینچنینی خارج هستند و حتی به حساب هم نمیآیند.