سخنرانیهای شماری از شاکیان و شاهدان و بستگان شهیدان مجاهد سربهدار از اشرف۳ و کشورهای مختلف جهان
نسل کشی و قتلعام سال ۱۳۶۷ در ایران
نه به مصونیت مسئولان جنایت
آری به حسابرسی سران رژیم
مهری حاجینژاد – زندانی سیاسی رژیم آخوندی
خواهران عزیز، برادران گرامی و دوستان محترم،
با سلام و درود به تکتک شما. من مهری حاجینژاد هستم نزدیک به ۵سال در زندانهای رژیم خمینی بودم. ۴نفر از بستگان من از جمله ۳ برادرانم احد، صمد و علی حاجینژاد به دست جنایتکاران این رژیم بهشهادت رسیدند. وقتی که زندان بودم بازجوها و جنایتکارها تلاش میکردند به ما القاء کنند که شما تنها هستید بیرون زندان کسی از شما حمایت نمیکند. ولی انسانهای آزادهای مانند شما با تلاشهایشان نگذاشتند این رژیم، این رژیم ضدبشری چنین فریبکاریهایی را پیش ببرد. سپاسگزار همه شما هستم بهخاطر حمایتتان از جنبش دادخواهی. قطعاً خانواده هزاران هزار قتلعام شده بیگناه و مردم ایران از تکتک شما قدردانی بابت این تلاشهایتان کردند و میکنند
همینجا میخواستم درود بفرستم به خواهر مریم عزیزم که با فراخوانی که برای جنبش دادخواهی در سطح بینالمللی دادند یک حرکت سراسری در وجدان انسانهای آزاده برانگیختند که قطعاً این جنبش، خامنهای و رئیسی و سایر عاملان این جنایت ضدبشری را در برابر عدالت قرار خواهد داد. ما که در اینجا خدمت شما هستیم یک تعداد اندکی از زندانیان از بند رسته مجاهد هستیم که بهعنوان شاهد و شاکی در پرونده دژخیم نوری پذیرفته شدیم. اجازه بدهید که من خواهران و برادرانم را معرفی کنم. خواهر عزیزم مهناز میمنت ۴نفر از خویشاوندانشان من جمله مادر و دو برادرش توسط این رژیم ضدبشری بهشهادت رسیدند. برادر قهرمانش محمود میمنت در سال۶۷ در گوهردشت سر بدار شد. خواهر دیگرم خدیجه برهانی ۶ برادر و همسر یکی از بردرانش توسط این رژیم ضدبشری بهشهادت رسیدند. خانواده برهانی یکی از سندهای نسلکشی این رژیم است. آنها محمد مهدی را که از زندانیان زمان شاه بود در سال۶۱ زیر شکنجه بهشهادت رساندند همچنین محمدعلی را در شهریور سال۶۰ در قزوین اعدام کردند. احمد برهانی و محمد حسین برهانی را بعد از شکنجههای زیاد در قتلعام سال۶۷ در گوهردشت سر بدار کردند و همان موقع مینو محمدی همسر محمد مهدی را در زندان قزوین در سال۶۷، تابستان ۶۷ سر بدار کردند. اما برادرانمان، برادران مجاهدم اصغر مهدیزاده که ۱۳سال از سال۶۰ تا ۷۳ در زندان بود. اصغر تنها کسی است که شاهد صحنه اعدام و حلقآویز مجاهدین و زندانیان بیگناه در سالن مرگ توسط ناصریان همان آخوند مقیسهای و حمید نوری دژخیم و شکنجهگر این رژیم بوده. محمود رویایی ۱۰سال از سال۶۰ تا سال۷۰ در زندان بود و حسین فارسی ۱۲سال از سال۶۰ تا سال۷۲ زندان بود. برادرش حسن فارسی در روز ۷مرداد ۶۷ در زندان اوین بعد از شکنجههای بسیار زیاد و آزار و اذیتهای زیاد سر بدار شد. برادرم حسین فارسی در ضمن در حمله تروریستی که رژیم در عراق به قرارگاه حبیب کرد یک چشمش را از دست داد. محمد زند ۱۱سال از سال۶۰ تا ۷۱ زندان بوده، برادر محمد زند به نام مجاهد شهید رضا زند روز ۹مرداد سال۶۷ در زندان گوهردشت سر بدار شد. مجید صاحب جم ۱۷سال زندان از سال۶۱ تا سال۷۸. و اکبر صمدی ۱۰سال زندان از سال۶۰ تا سال۷۰. اکبر در دهه۶۰ شاهد بوده که چطور وزرای این رژیم در اعدام بچههای مجاهدین شرکت میکردند. حسن اشرفیان ۱۰سال از سال۶۱ تا سال۷۱ در زندان بوده.
و حسین سیداحمدی که چهارنفر از افراد خانوادهاش به دست این رژیم جنایکار بهشهادت رسیدهاند، برادرش محسن سال۵۹ دستگیر میشود، سال۶۷ بعد از شکنجههای بسیار زیاد در روز ۸مرداد سال۶۷ در گوهردشت سربهدار شد. برادر دیگرش محمد در مرداد ۶۷ در اوین سربهدار شد و برادر بزرگترش سیدعلی از زندانیان زمان شاه که در قتلعام ۱۰شهریور سال۹۲ در اشرف شهید شد و همینطور فاطمه همسر سیدعلی که سال۶۱ در یک رودررویی نابرابر بهشهادت رسید.
برادرم سید جعفر میرمحمدی، مفید، که برادرش مجاهد شهید عقیل میرمحمدی او هم در مرداد ۶۷ در گوهردشت سربهدار شد و ۵نفر دیگر از خویشاوندان برادرم مفید توسط این رژیم بهشهادت رسیدند. تعداد دیگهای از زندانیان هوادار مجاهدین در کشورهای دیگر آنها هم بهعنوان شاکی و شاهد در این پرونده وارد شدند. از بابت تلاشهایی که در جهت جنبش دادخواهی کردن از آنها همینجا سپاسگذاری میکنیم.
همانطور که خودتان در جریان هستید بیش از ۱۰۰۰ زندانی مجاهد از بندرسته در این گردهمایی دور هم جمع شدهاند که اینها یک گنجینهٔ بینظیری از شاهدان علیه جنایت این رژیم ضدبشری هستند. خیلی از اینها بهخصوص آنهایی که در آلبانی هستند مانند همهٔ ما که جزو شاهدان و شاکیان ثبت شدیم، خیلیها خانوادههایشان در این رژیم توسط این رژیم یا در قتلعام بهشهادت رسیدهاند ولی از آنجاییکه بهخاطر کثرت شاکیان وشاهدان در این دادگاه، آنها را در دادگاه بهعنوان شاهد وشاکی نپذیرفتهاند البته اسامی تک به تکشان و مشخصاتشان، سالهایی که زندان بودند و شهادتهاشان ثبت شده توسط سازمانهای بینالمللی و تحویل دادستانی سوئد شده است.
اینجا باید بگویم که سازمان مجاهدین و مشخصاً برادر مسعود، از همان مرداد سال۶۷ در واقع جنبش دادخواهی را شروع کردند حتماً به یاد دارید که روز سه شهریورسال ۶۷ برادر مسعود به دبیرکل وقت نامهیی نوشتند که در اینجا یک پاراگراف را میخوانم گفتند که خمینی چند هفتهٔ پیش در حکمی به خط خودش دستور اعدام زندانیان سیاسی مجاهد خلق را صادر کرده، در روزهای ۲۳و۲۴و۲۵ مرداد ماه ۸۶۰ جسد از زندانیان سیاسی از اوین به بهشت زهرا انتقال داده شده است بعد از آن هم در ۶مرداد ۲۰۰ زندانی هوادار مجاهدین در اوین اعدام شدند.
این بخشی از نامهٔ برادر مسعود به دبیرکل وقت در روز سه شهریور سال۶۷ بود. البته از آن تاریخ بهطور مستمر مقاومت ایران طی هزاران اطلاعیه و دهها کنفرانس مطبوعاتی، بسیاری کتابهای خاطرات از زندان و همچنین انتشار لیست شهداء اجازه نداده این جنایت به فراموشی سپرده بشود. تردیدی نداریم که دژخیم حمید نوری با هر معیاری مرتکب جنایت علیه بشریت شده و باید مجازات شود ولی رده بالاهای حمید نوری یعنی آخوند حسینعلی نیری، آخوند مصطفی پورمحمدی، آخوند علی مبشری، آخوند غلامحسین اژهیی، آخوند اسماعیل شوشتری و مرتضی اشراقی، در رأس همه آنها رئیسی جنایتکار که در قتلعام زندانیان بیگناه مرتکب جنایت بسیاری شدهاند، باید و سزاوار کیفر هستند. خامنهای و رئیسی و بقیه عاملان این جنایت باید بهخاطر قتلعام ۶۷، بهخاطر کشتاری که از سی خرداد سال۶۰ در دهه۶۰ مرتکب شدهاند، بهخاطر کشتار شورشگران آبان ۹۸و بهخاطر به کشتن دادن مردم در کرونا باید در دادگاههای مردم ایران و یا در دادگاههای بینالمللی محاکمه بشوند.
در اینجا صبحتهایم را با یاد برادر عزیزم علی به آخر میبرم. برادرم علی دانشجوی ۲۱ساله سال۶۰ دستگیر شد بعد از شکنجهها و خونههای امن و آزار و اذیتهای بسیار زیاد روز یکشنبه ۹مرداد سال۶۷ در گوهردشت سربهدار شد.
یاد علی و سی هزار گل سرخ سربه دارشده گرامی باد و درود به آنها که بر سرعهد و پیمانشان برای آزادی مردم تا به آخر وفادار ماندند. درود بر این ستارگان کهکشان قیام مردم ایران، درود به عزم و اراده تکتک شما دادخواهان.
پروین کوهی – زندانی سیاسی رژیم آخوندی ، از شاهدان قتلعام۶۷
با سلام به خواهر مریم عزیز و همچنین به میهمانان گرامی، حضار محترم و همه خواهران و برادران
خواهر مریم میخواستم اول از همه از شما تشکر کنم که پرچمدار جنبش دادخواهی شدید و به ما هم امکان و فرصت این را دادید که در این جنگ مقدس شرکت کنیم تا بتوانیم ذرهیی از دینی که نسبت به ان سربداران به گردنمان هست را ادا کنیم. آن عاشقان شرزه که شب نزیستند
رفتند و شهرخفته ندانست کیستند
فریادشان تموج و شرط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند.
من پروین کوهی هستم از زندانیان دهه۶۰ که در اردیبهشت سال۶۱ دستگیر شدم و به مدت پنج سال و نیم در زندانهای اوین و گوهردشت بودم. حدود یک سالش را در زندان انفرادی گذراندم و شهریور سال۶۶ بعد از اینکه بهم حکم دادند به زندان دستگرد اصفهان منتقل شدم. من در دوران زندان شاهد اعدامهای گستردهیی بودم، شبهایی که مثلا توی سال۶۱ صدای تیرخلاص اعدامها تا ۶۰۰نفر هم بگوش میرسید و این خط خمینی بود چون بقای خودش را در فنای مجاهدین تا آخرین نفر میدانست. همانطور که همه میدانید قتلعام فقط در تهران نبود شهرستانها را هم شامل میشد ولی در این سالیان کمتر از اعدامهای شهرستانها صحبتی به میان آمده. من بهعنوان یکی از شاهدان قتلعام خواهران مجاهد در زندان دستگرد اصفهان میخواستم مشاهداتم را با شما در میان بگذارم. وقتی که همان شهریور ۶۶ وارد زندان اصفهان شدم مدتی توی انفرادی بودم بعد که به بند عمومی متتقل شدم تعداد زندانیان سیاسی زن خیلی کمتر از اوین بود. بچههایی که از قبل آنجا بودند بودند میگفتند عدهیی حکم داشتند که اعدام شدند یک تعدادی هم آزاد شدند. علاوه بر مجاهدین چند نفر هم از سایر گروهها بودند که آنها را تا عید سال۶۷ آزاد کردند و فقط هواداران مجاهدین باقی مانده بودیم. روز هفتم یا هشتم مرداد سال۶۷ ما را تک به تک با چشمبند به یک اتاقی بیرون محوطه بند صدا کردند و چند تا سؤال پرسیدند. وقتی که من به بند برگشتم متوجه شدم که فقط من و یک نفر دیگر هستیم که برگشتیم و بقیه برنگشتند. از زندانبانها بهصورت تلویحی شنیدم که آنها اعدام شدند. این موضوع من را توی شوک و ناباوری زیادی برد و از آنجایی که ملاقاتها قطع شده بود و تمام وسائل ارتباط جمعی از رادیو، تلویزیون، روزنامه همه چیز را گرفته بودند من دقیقاً نمیدانستم چه اتفاقاتی دارد میافتد تا اینکه ۳-۴ ماه بعد که ملاقاتها آزاد شد از طریق خانوادهام متوجه شدم که قتلعام های گستردهیی هم در تهران و هم در شهرستانها بوده و اینکه شهدای زندان اصفهان را تعدادی از آنها را در باغ رضوان دفن کردند. اینجا میخواستم از تعدادی از خواهران مجاهدی که توی آن قتلعام با نام مسعود سربدار شدند ازشان یاد کنم. قدسی هواکشیان که دانشجوی دانشگاه تهران بود او هم از زندان اوین به دستگرد زندان اصفهان منتقل شده بود که از وقتی او را دیدم بسیار سرحال و پر روحیه بود و بارها او را در حال خواندن ترانه من شمعم شمع شبانه بیاد سردار موسی دیده بودم. کبری در پروسه بازجویی بهشدت شکنجه شده بود بهطوریکه حالت راه رفتن طبیعیاش را از دست داده بود، فردوس حبیب اخیاری که بهخاطر تماس با برادرش دستگیر شد و خیلی خیلی به سازمان و برادر مسعود عشق میورزید، فریبا احمدی و خواهرش فرحناز احمدی که فقط بهخاطر یک تماس دستگیر شده بودند برادر دیگرشان محمد با ۱۵سال حکم در همان زندان دستگرد اصفهان در قتلعامها سربدار شد. یک برادر دیگرشان بهنام منصور در ۲۶ سالگی در قتلعام زندان عادلآباد شیراز سربدار شد. کسانی که من ازشان اسم بردم برخی از افرادی بودند که در بند عمومی بودند ممکن است کسانی هم توی بند انفرادی بوده باشند و از آنجا برای اعدام برده باشند که من اطلاعی از آنها ندارم. اینجا می خواستم مجدداً از فریبا احمدی یاد کنم که خیلی روحیه بالایی داشت روی دیوار بند شعار درود بر ارتش آزادیبخش ملی ایران را نوشته بود یکبار دژخیمی به اسم بازجو عبدالله او را صدا کرد تا وضعیتش را ارزیابی کند این جواب را بهش داد این جواب را وقتی برگشته بود توی بند با صدای بلند بین همه ما تعریف کرد و من دیالوگش را کاملاً بهخوبی یادم هست. من عین جملاتش را میگویم گفت: من در جواب بازجو عبدالله گفتم الآن میگویم ده بار دیگر هم بپرسید تکرار میکنم من با تمام وجودم سازمان را قبول دارم مواضعم تغییر نمیکند هر کاری هم خواستید با من بکنید.
درود به همه آن شهدا و آن ستارهها که همه ما به آنها سرفرازیم. و حالا خواهر مریم ما پشت سر شما پرچم جنگ بلند کردیم و تا به محاکمه کشاندن سران رژیم از جمله خامنهای، رئیسی، اژهای و همه عاملان و آمران آن قتلعام خونین دست برنخواهیم داشت من هم برای همین زندهام و نفس میکشم با تشکر از همه شما که به صحبت هایم گوش دادید.
دکتر خدیجه آشتیانی – زندانی سیاسی رژیم آخوندی
با سلام به خواهر مریم عزیز و با سلام و درود به میهمانان عزیز
ضمن تشکر از حضور و پشتیبانی شما از جنبش دادخواهی که باعث پشتگرمی ماست در ابتدا خودم را معرفی میکنم
من خدیجه آشتیانی پزشک عمومی هستم مدت ۵سال در زندان بودم. زندان اوین و قزل حضار. اون زمان در زندان قزلحصار همه ما بدون چشمبند بودیم و من بکرات حمید نوری را دیدم او همیشه همراه مقیسهای یا همون ناصریان بود.
من امروز به دادخواهی خون ۳۰هزار سربهدار قتلعام شده که برادرم یکی از اونهاست اومدم برادرم ۱۹ سالش بود که به جرم هواداری از سازمان دستگیر و زندانی شد. اون در زندان قزلحصار و گوهردشت بود. در اردیبهشت ۶۷ حمید نوری و مقیسهای حدود ۱۲۰نفر از زندانیان از جمله برادرم را از بندهای مختلف زندان گوهردشت جدا کردند و به اوین فرستادند. قبل از انتقال همه زندانیان را از تونلی که توسط پاسداران وحشی تشکیل شده بود عبور دادند و همه اونها رو مورد ضرب و شتم قرار دادند
همانموقع ما شنیدیم که این عده را برای اعدام به اوین بردند. ولی نمیخواستیم آن را باور کنیم. آخرین ملاقات برادرم سوم مرداد ۶۷ بود. اون به مادرم گفته بود، ۲روز است که درب اتاق را بستهاند، تلویزیون را بردهاند و بما غذا ندادند. گفتند همه شما را می خواهیم اعدام کنیم.
نیازی به غذا ندارید. اون موقع هنوز عملیات کبیر فروغ جاویدان شروع نشده بود و این نشون میده که این تصمیم و قتلعام زندانیان برنامه از قبل طراحی شده بود. همانموقع دیگه ملاقاتها قطع شد ولی ما برای پیگیری وضعیت برادرم به جلوی زندان اوین میرفتیم. نهایتاً در ۲۷آبان ۶۷ پاسداری به خانه ما اومد و گفت برای گرفتن ساک مهدی به کمیته تهران پارس برویم و اینطوری خبر اعدامش رو بما دادند.
آن زمان ارتباطات مثل امروز نبود، در هر خیابانی در تهران شهیدی بود و مقاومت خانوادههای شهدا حماسی بود. ولی صدای ما به هیچ جا نرسید و دنیا خبردار نشد بر مجاهدین چه گذشت. اما امروز خوشبختانه با پرچمداری خواهر مریم جنبش دادخواهی جهانی شده است و ما پشتیبانانی چون شما داریم
در جریان این قتلعام، تعداد زیادی از همبندانم اعدام شدند از جمله، مژگان سربی، تهمینه ستوده فرشته حمیدی ناهید تحصیلی همراه برادرش اعدام شد که پیشتر از اون یک برادر و خواهرش فهیمه که دانشجوی سال آخر پزشکی بود نیز اعدام شد
مریم بهمن ابادی که بهدلیل سرموضع بودن دائم اونو در قزلحصار برای تنبیه به زیر هشت میبردند همراه برادرش رضا بهمن ابادی که دندانپزشک بود اعدام شد. و بسیاری ستارههای شبکوب دیگر
این جنایت فقط مختص ۶۷ نبود جنایت علیه بشریت تا همین امروز ادامه دارد.
اما ای کاش اون پدران و مادرانی که در ان سالهای مقاومت کردند امروز بودند و میدیدند که چطور خواهر مریم پرچم دادخواهی بلند کردند و دنیایی رو برانگیختند که همه باهم میگند که نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم و ما تا به محاکمه کشاندن سران این رژیم دست از مبارزه برنمیداریم. درود بر شما
دکتر جواد احمدی– زندانی سیاسی در رژیم آخوندی
با گرمترین سلامها به خواهر مریم که با پرچمداری جنبش دادخواهی اجازه ندادند یک قطره از خونهای شهیدان سرفراز مقاومت به هدر رود.
خواهر مریم شما این جنبش را در مدار تازهیی به یک کارزار بینالمللی تبدیل کردید. من جواد احمدی پزشک و متخصص جراحی کلیه هستم آشناییام با سازمان از سال۱۳۵۰ بعد از ضربه شهریور ۵۰ و دستگیری کادرهای سازمان از جمله برادر مجاهدم محمود احمدی بود. در سال۱۳۵۳ همراه با برادرم احمد توسط ساواک دستگیر شدم و در کمیته مشترک تحت شکنجه قرار گرفتم و مدتی بعد از همان کمیته مشترک آزاد شدم. اما احمد در زیر شکنجه در کمیته مشترک بهشهادت رسید. از ابتدای انقلاب ضدسلطنتی در ارتباط با سازمان قرار گرفتم و در ۱۳تیر ۱۳۶۰ دستگیر و به اوین منتقل شدم. و بار دیگر تحت شکنجه قرار گرفتم در عاشورای مجاهدین در ۱۹بهمن ۱۳۶۰ برای شکستن روحیه مرا به محلی که جسد مطهر و غرقه به خون شهدای عاشورای مجاهدین بر روی زمین برفی اوین آرمیده بودند بردند با سردار موسی و اشرف شهیدان و یارانشان در همانجا تجدید عهد کردم. بعد از ۱۳ماه از زندان اوین به زندان قزلحصار منتقل شده و در اواخر سال۱۳۶۴مجدداً به زندان اوین منتقل و پس از ۵سال از زندان آزاد شدم.
در زندان اوین بامجاهد شهید وحید ذاکری هم بند بودم نام وحید را با یاد او دارم تا تعهدی باشد برای ادامه راه او تا سرنگونی رژیم. مجاهد شهید مصطفیپور طباخ دیگر مجاهد هم بندی من بود که بسیار شکنجه شده بود و با رسیدگی و مراقبت پزشکی مرهمی بر شکنجههای او بودم همچنین یاد مجاهدین شهید دکتر صادق اقمشه، دکتر حسن ارفع، دکتر فهیمه احمدی، دکتر فرزین نصرتی را گرامی میدارم. آنها جلوداران پزشکان، هواداران سازمان بودند و تحت شکنجههای شدید قرار گرفتند.
خواهر مجاهدم شهید اشرف احمدی سال۱۳۵۴توسط ساواک دستگیر شد و تحت شکنجههای وحشیانه قرار گرفت او از سال۱۳۵۰ نقش فعالی در تشکل مادران مجاهدین و ارتباط فعالی با مجاهد شهید فاطمه امینی داشت اشرف با وجود ۴ فرزند از همه چیز گذشت و سازمان مجاهدین و برادر مسعود برایش همه چیز شد. اشرف دفاعیات برادر مسعود را از بیدادگاه به بیرون منتقل میکرد و به مجاهد شهید مجید شریف واقفی میرساند. اشرف کمی قبل از انقلاب ضدسلطنتی بهدنبال تظاهرات تودهیی مردم از زندان آزاد شد. اشرف در ۱۳۶۰بار دیگر دستگیر شد و تحت شکنجه شدید قرار گرفت بهعنوان یک زندانی سر موضع دژخیم لاجوردی نسبت به او خصومت و کینه شدیدی داشت اشرف در جریان قتلعام سی هزار زندانی در سال۱۳۶۷ در زندان اوین سربدار شد.
رژیم میخواست با ریشهکن کردن مجاهدین آنها را از خاطرهها هم بزداید اما سخت در اشتباه بود. غافله سالار این مقاومت اجازه نداد یک قطره از آن خونها به هدر برود. و آن خونها را به دینامیزمی برای سرنگونی این رژیم تبدیل کرد. جنبش دادخواهی شهیدان که از همان مرداد ماه ۶۷ شروع شد و با نامهها، پیام ها، سخنرانیها و اطلاعیههای برادر مسعود ادامه یافت نه صرفاً یک کار حقوقی و سیاسی بلکه جزیی از یک کارزار بزرگ سرنگونی است. وقتی دادخواهی به اتمام میرسد که فاشیسم دینی سرنگون شده باشد. به یاد آن سی هزار جاودانهفروغ آزادی و قتلعام شده سال۱۳۶۷مشعلهای فروزان پایداری بر سر آرمان مجاهدین. درود میفرستیم و متعهد به استمرار جنبش دادخواهی و محاکمه دژخیمان و جلادان هستیم. درود درود درود
آزادعلی حاجی لویی– زندانی سیاسی در رژیم آخوندی، از شاهدان قتلعام۶۷
با سلام به خواهر مریم و با سلام و درود به شما برادران گرامی و خواهران
من آزادعلی حاجیلویی هستم. در سال۶۳ به جرم هواداری از سازمان پرافتخار مجاهدین دستگیر و به شش سال زندان محکوم شدم. در زندانهای اوین، قزلحصار و گوهردشت بودم.
۱۸مرداد۶۷ در اتاق دادیاری با اعضاء هیأت مرگ روبهرو شدم. یعنی حسینعلی نیری، محمدرضا اشراقی، مصطفی پورمحمدی و ابراهیم رئیسی روبهرو شدم. بعد از چند سؤال و جواب کوتاه از اتاق بیرون آمدم. در ساعت هشت و ده دقیقه صبح تا ساعت دوازده در راهروی مرگ بودم.
زمانیکه در راهرو مرگ بودم، حمید عباسی یا همین نوری فعلی که معاون دادیار گوهردشت بود، اسامی ۳۰نفر را خواند که تعدادی از همبندان خود من هم بودند، مثل ابوالقاسم حاج آقایی، عباس پورساحلی؛ عباس یگانه جاهد، محمدرضا جوکار، محمد جنگ زاده و مسیحا قریشی و غیره که آنها را به انتهای راهرو بردند که بعدها فهمیدم سالنی به اسم حسینیه بود برای اعدام بردند که همه سربهدار شدند.
در ساعت ۱۲شب من و پنج نفر از همبندانم را به سلول برگرداندند. در حالیکه اسم من جزء اعدامیها بود.
پاسدار به من گفت برو بند، در ۱۹مرداد، ناصریان که اسم اصلی او محمد مقیسهیی و دادیار زندان گوهردشت بود، وقتی در سلول مرا دید گفت، ای خبیث تو چرا زنده ماندهای، دیروز باید اعدام میشدی، بعد مرا از سلول به زیرهشت برد؛ و دو برگ کاغذ بمن داد و گفت، در یکی وصیت نامهات را بنویس و در دیگری لوازمی که در زندان داری. بعد رو به پاسدار کرد و گفت اینرا ببر به انفرادی تا شنبه تعیینتکلیف شود، این انفرادی معروف شده بود به برزخ، چون زیرِاعدامیها در آن بودند، من بیست روز در انفرادی بودم که روزهای سختی برایم بود. من قبلاًهم در انفرادی بودم ولی این بار فرق میکرد، چون هر روز تعدادی را برای اعدام میبردند. من تا ۷شهریور در انفرادی بودم که سلولها را باز کردند، ناصریان شروع به برخورد با افراد میکرد وقتی به سلول من رسید شروع به تهدید من کرد، گفت، اگر دست از تشکیلات برنداری تو را برمی گردانم اینجا، نگه میدارم تا بپوسی. و بعد کلیه زندانها را سرجمع کردند. وقتی کلیه زندانیهای گوهردشت سرجمع شدند دیدم ۱۵۰نفر بیشتر نماندند. در حالیکه کلیه بندها قبل از اعدامها پر بود.
در سال۶۸ نامهیی به خانواده من دادند که در آن گفته شده بود که آزادعلی معدوم شده به قسمت اجرای احکام اوین مراجعه و شماره قبر او را بگیرید، در حالیکه شماره قبری وجود نداشت چون تمام اعدامیها را یک جا دفن کرده بودند.
در پایان اضافه کنم من چهاردختر، یک پسر دارم که خیلی دوستشان داشته و دارم، ولی بعد از قتلعامها، بهخصوص قتلعام مرداد۶۷ دیگر نمیتوانستم به زندگی ادامه دهم، قدم در راه مبارزه گذاشتم. من انسانیت، عشق و فدا را از بچههای مجاهدین در زندان یاد گرفتم که باید جان ناقابل را فدا کرد تا خلق به آزادی برسد. آزادی را در سینه طلایی به کسی هدیه نمیدهند. آزادی گرفتنی است. البته امروز پرچم دادخواهی آن قهرمانان در دستهای پرتوان خواهر مریم است که نمیگذارد خون آن قهرمانان پایمال شود.
با تشکر از همه شما