کنفرانس آنلاین «ایران: نسلکشی و قتلعام سال۱۳۶۷، نه به مصونیت مسئولان جنایت، آری به حسابرسی سران رژیم» در ارتباط با ۲هزار نقطه با حضور بیش از هزار زندانی از بندرسته در اشرف۳ شروع شد.
سخنرانی خانم مریم رجوی رئیسجمهور برگزیده مقاومت
مریم رجوی: دادخواهی مترادف پایداری بر سر موضع و مقاومت برای سرنگونی و آزادی است
دوستان گرامی!
خواهران و برادران!
به شما و به شخصیتهای سیاسی، نمایندگان محترم، حقوقدانان و مدافعان حقوقبشر که در این کنفرانس حضور یافتهاید، خوشامد میگویم و درود میفرستم.
۳۳ سال قبل در تابستان ۶۷، بهدنبال فتوای خمینی برای اعدام کلیه مجاهدین سرموضع، ۳۰ هزار زندانی سیاسی، که۹۰ درصد آنها را هواداران مجاهدین تشکیل میدادند، پیاپی اعدام شدند. موج خونریزی بهسرعت به سایر زندانیان هم گسترش یافت.
امروز، ۵ شهریور یادآور روزی است که ۳۳ سال پیش، طبق بسیاری اسناد و گزارشها، سربهدارکردن مبارزان مارکسیست و کرد شامل اعضای حزب دموکرات کردستان ایران و کومله و سازمان خبات کردستان ایران شروع شد، به همه شهیدان آزادی ایران که بسیاری از آنها هنوز هم ناشناختهاند، ادای احترام میکنیم.
مقاومت در زندانها در سختترین شرایط
اما امروز شاهد اجتماع فوقالعادهای هستیم که در تاریخ مبارزات خلقها در دفاع از حقوقبشر و دادخواهی خونهای بهناحق ریخته شده، بیسابقه است.
در گرد همآیی امروز، هزار زندانی سیاسی شکنجه شده در رژیمهای شیخ و شاه از اشرف۳ حضور دارند که نزدیک به یکچهارم آنها را خواهران مجاهد ما تشکیل میدهند. همچنانکه شمار زیادی از زندانیان سیاسی از بندرسته در کشورهای مختلف با ما همراه هستند.(جزئیات بیشتر)
شهادت شاهدان کشتار زندانیان سیاسی در داخل ایران
دومینیک آتیاس - رئیس فدراسیون کانون وکلای اروپا با بیش از یک میلیون وکیل عضو
خانم رجوی شما ستاره تابان در ایام تاریکی هستید. امروز روز مهم و دردناکی است این نوری که از سوی زنان ایران خواهد تابید به یمن تلاشهای شما و زنان ایرانی به یمن مردانی که در کنارتان هستند همه این زنان شهید انتقام شان گرفته خواهد شد چون جلادان در پی مرگ بودند مادران را کشتند خواهران و حتی نوجوانان، بله این یک نسلکشی بود جنایت بر علیه بشریت است باید این بیعملی اروپا متوقف شود. امروز یک جلاد با دستانی مملو از خون رئیسجمهور شده ما هرگز نخواهیم پذیرفت.
اگر چشمانمان را ببندیم کشور ما هم اینطور خواهد بود من همیشه در کنار شما خواهم بود همه وکلا کنارتان خواهد بود.
ما تا به آخر در کنارتان خواهیم بود.
جفری رابرتسون - قاضی دادگاه ویژه مللمتحد برای سیرالئون
من در رابطه با آن تحقیقاتی کردم و با بازماندگان و شاهدانش ملاقات کردم.
هزاران نفر از افراد سازمان مجاهدین در مقابل هیات مرگ قرار گرفتند وقتی که گفتند سرموضع هستند بدون هیچ دادرسی اعدام شدند.
یکی از اعضای آن رئیسی بود که یک فتوا را اجرا میکردند و آنها میدانستند در راهرو مرگ چه اتفاقی میافتد.
این وحشیگری و بالاترین وحشیگری بود. بهلحاظ قانونی این جنایت بود. اگر یک جنایت مشخص باشد یعنی نسل کشی، یک کنوانسیون است که کشورها از جمله ایالات متحده را ملزم به پیگری این نسلکشی میکند.
دادگاه بینالمللی هم میتواند نسلکشی را مورد بررسی قرار بدهد. باید یک قطعنامه از طرف شورای امنیت صادر بشود تا دادگاه بینالمللی آنرا مورد بررسی قرار بدهد.
این نسلکشی بهدلیل اعتقاد افراد بوده است.
خمینی اعتقادات بنیادگرایانه و مخالف با مجاهدین داشت بنابراین یک دلیل مذهبی وجود داشت که بر اساس آن قتلعام صورت گرفت.
ما با یک حکومتی مواجه هستیم که بر اساس مذهب حکم مرگ مجاهدین را صادر کرده و این حکم ولیفقیه توسط رئیسی و اعضای هیات مرگ پذیرفته شد.
منتظری آنها را از کشتار منع کرد اما آنها بر اساس فتوای خمینی به جنایت خود ادامه دادند.
این یک وحشیگری است که اتفاق افتاده، کشتار بهخاطر اعتقادات مذهبی صورت گرفته و از نظر من هیچ شکی وجود ندارد که اعضای هیات مرگ و رئیسی و سایر عاملان این جنایت باید به محاکمه کشیده شوند.
کنوانسیون بینالمللی با تعبیر نسلکشی موافق است و باید علیه عاملان آن اقدام کرد ویکی از آنها رئیسجمهور رژیم است.
پروفسور تئو ون بوون گزارشگر ویژه مللمتحد در زمینه شکنجه (۲۰۰۴)
بهعنوان یک مقام سابق بینالملل و کسی که متعهد بوده به آرمانی که به آن تعهد داشتم، وظیفهام بوده که به این موضوع ۶۷ و ناپدیدسازی هزاران زندانی سیاسی و این اعمال جنایتکارانه بپردازم. میدانیم که بسیاری از زنان و کودکان قربانیان جنایات وحشتناکی بودند که مصمم هستیم که این مصونیت از جنایت را لغو کنیم. این باعث میشود که جلوگیری کنیم از این جنایات.
من به موضوع رئیسجمهور کنونی ایران میپردازم او تا سال۸۷ دادستان همدان بود، بعد کرج و بعد دادستان کل شد. او در اعدام هزاران زندانی سیاسی نقش داشت مهمترین چیز در این پنل باید فراخوان بدهیم به نقش رئیسی و آن را برملا کنیم این باعث جلوگیری از این جنایات خواهد شد.
کومی نایدو- دبیرکل عفو بینالملل تا دسامبر ۲۰۲۰
خواهران و برادران عزیز از آفریقا به شما سلام میکنم همین جنبش اجتماعی که من خودم رئیس آن بودم شاید بدانید وقتی آن گزارش اسرار به خون آغشته بیرون آمد در عفو بینالمللی من دبیرکل عفو بودم.
این یک نسلکشی است.
میخواهم یادآور آن زندانیان سیاسی باشم. میخواهم به قدرت و عزم شما درود بفرستم و گرامی بدارم همه اعضای مجاهدین و هواداران مجاهدین را.
ما شاهد آن هستیم که جوانان بپا میخیزند با شجاعت و انگیزه بالا و این برای من که سالها در این مسیر هستم میگوید که باید از آنها دفاع کرد بسیاری از آنها جانشان را به خطر میاندازند.
اتحادیه اروپا باید سیاست اش را در قبال ایران باز بینی کند و بداند که رئیسی در قتلعام ۶۷ نقش برجسته داشته. رفتار این دولتها بیان ضعف آنها است. تنها چیزی که دارید می گویید این است که ضعیف هستید چون یک دولت قوی نیازی به چنین قتلعامی ندارد.
باید به رژیم بگویم شما بعضاً میتوانید برخی را فریب بدهید ولی همه را نمیتوانید فریب بدهید از همه زندانیانی که امروز در کنفرانس هستند تشکر میکنم و می گویم که مبارزه در راه عدالت یک دو ماراتن است.
پروفسور اریک داوید - از برجستهترین حقوقدانان بینالمللی، وکیل مجاهدین در اشرف و لیبرتی و دیوان عدالت اروپا
جنایتی که در سال۶۷ انجام گرفت یک جنایت علیه بشریت است و کاملاً همخوانی دارد با جنایت علیه بشریت.
تایید شده که این جنایتها در کادر تعرض عمومی علیه مردم و اعضای سازمان مجاهدین صورت گرفته است.
شکی وجود ندارد که یک جنایت علیه بشریت و حتی یک نسلکشی است چون آنها بهخاطر اعتقاداتشان هم قتلعام شدند و آنها را منافق نامیدند و این قتلعام نسلکشی است.
باید به این سمت حرکت کرد یک دادگاه بینالمللی تشکیل شود و این جنایت را مورد بررسی قرار بگیرد.
دادگاههای کشورها میتوانند این جنایت را مورد بررسی قرار بدهند و اگر یکی از مسئولان قتلعام به یک کشور برود دادگاه آن کشور میتواند او را تحت تعقیب قرار بدهد.
تمامی دولتها باید عاملان این جنایت را تحت تعقیب قرار بدهند.
بهعنوان یک متخصص حقوق جنایی بینالمللی این موضوع را مو رد بررسی قرار دادهام که یک دادگاه بینالمللی هم باید این جنایت را مورد بررسی قرار بدهد و عاملان آنرا مجازات کند.
او درونیوس آزوبالیس - وزیر خارجه لیتوانی (۲۰۱۲)
جنایتی که امروز ازش صحبت میکنیم همچنان مجازات نشده است و همه آنهایی که مسئولش بودند مواضع کلیدی در این رژیم دارند خامنهای ولیفقیه این رژیم که رئیسجمهور آن دوران بود.
رئیسی خودش رئیسجمهور جدید است و آنموقع عضو هیات مرگ بود و با اینحال به ریاستجمهوری ارتقاء پیدا کرد.
خانم گولنارا شاهینیان - گزارشگر ویژه مللمتحد علیه بردهداری (۲۰۱۴)
سال گذشته من جزو کسانی بودم که اعلامیهای صادر کرد و کشتار ۶۷ را محکوم کرد.
تلاشهایی که برخی حکومتها برای تحریف تاریخ میکنند و حق پایهیی عدالت را نادیده میگیرند.
من مادرهایی را میدیدم و خانوادههایی که اعضایشان بهدلیل عقاید مذهبی کشته شده بودند.
برای خانوادههای کسانی که عزیزانشان در گورهای جمعی دفن شدهاند این وضعیت ناگواری است.
بسیاری از گورهای جمعی نابود شدهاند و حتی صحبت درباره آنها در علن جرم محسوب میشود.
یک گور جمعی بهمعنای این است که یک جنایت صورت گرفته است.
رژیم ایران تلاش میکند علایم جنایتش را از بین ببرد و گورهای دستهجمعی را نابود کرده است.
این تازهترین تلاش رژیم برای پوشاندن جنایت قتلعام سال۶۷ است گورهای جمعی ارزش تاریخی زیادی در رابطه با حقوقبشر دارد و باید حفاظت آنها را تضمین کرد.
مهری حاجینژاد - زندانی سیاسی رژیم آخوندی به مدت ۴سال و ۸ماه
خواهران عزیز برادران گرامی و دوستان محترم با سلام و درود به تکتک شما من مهری حاجی نژاد هستم و نزدیک به ۵سال در زندانهای رژیم خمینی بودم. ۴نفر از بستگانم من جمله سه برادرانم احد، صمد و علی حاجینژاد به دست جنایتکاران این رژیم بهشهادت رسیدند. وقتی زندان بودم بازجوها و جنایتکارها تلاش میکردند به ما القا کنند شما تنهایید و بیرون زندان کسی از شما حمایت نمیکند، ولی انسانهای آزادهای مانند شما با تلاشهاشون نگذاشتند این رژیم ضدبشری چنین فریبکاریهایی را پیش ببرد
سپاسگزار همه شما هستم بهخاطر حمایتتان از جنبش دادخواهی قطعاً خانواده هزاران هزار قتلعام شده بیگناه و مردم ایران از تکتک شما قدردانی بابت این تلاشهایتان کردهاند و میکنند. همینجا میخواستم درود بفرستم به خواهر مریم عزیزم که با فراخوانی که برای جنبش دادخواهی در سطح بینالمللی دادند یک حرکت سراسری در وجدان انسانهای آزاده برانگیختند که قطعاً این جنبش خامنهای و رئیسی و سایر عاملان این جنایت بشری را در برابر عدالت قرار خواهد داد ما که در اینجا که خدمت شما هستیم یک تعداد اندکی از زندانیان از بند رسته مجاهدیم که بهعنوان شاهد و شاکی در پرونده دژخیم نوری پذیرفته شدیم. اجازه بدهید که من خواهر ان و برادرانم را معرفی کنم.
خواهر عزیزم مهناز میمنت ۴نفر از خویشاوندانشان از جمله مادر و دو برادرش توسط این رژیم ضدبشری بهشهادت رسیدند برادر قهرمانش محمود میمنت در سال۶۷ در گوهردشت سر بدار شد
خواهر دیگرم خدیجه برهانی ۶برادر و همسر یکی از برادرانش توسط این رژیم ضدبشری بهشهادت رسیدند خانواده برهانی یکی از سندهای نسلکشی این رژیم است آنها محمد مهدی را که از زندانیان زمان شاه بود در سال۶۱ زیر شکنجه بهشهادت رساندند همچنین محمدعلی را در شهریور سال۶۰ در قزوین اعدام کردند. احمد برهانی و محمد حسین برهانی را بعد از شکنجههای زیاد در قتلعام سال۶۷ در گوهردشت سر بدار کردند و همآنموقع مینو محمدی همسر محمدمهدی را در زندان قزوین در سال۶۷ سر بدار کردند
اما برادرانمان
برادر مجاهدم اصغر مهدیزاده که ۱۳سال از سال شصت تا ۷۳ در زندان بود و اصغر تنها کسی است که شاهد صحنه اعدام و حلقآویز مجاهدین و زندانیان بیگناه در سالن مرگ توسط ناصریان همان آخوند مقیسهای و حمید نوری دژخیم و شکنجهگر این رژیم بوده
محمود رویایی ده سال از سال شصت تا سال هفتاد در زندانی بود.
حسین فارسی ۱۲سال از سال۶۰ تا ۷۲ در زندان بود و برادرش حسن فارسی در روز ۷مرداد ۶۷ در زندان اوین بعد از شکنجههای بسیار زیاد سر بدار شد و حسین در ضمن در حمله تروریستی که رژیم در عراق روی قرارگاه حبیب کرد یک چشمش را از دست داد.
محمد زند ۱۱سال از ۶۰ تا ۷۱ زندان بوده و برادرش مجاهدش شهید رضا زند روز ۹مرداد سال۶۷ در زندان گوهردشت سربهدار شد.
مجید صاحب جم ۱۷سال زندان از سال۶۱تا ۷۸ و اکبر صمدی ۱۰سال زندان از ۶۰ تا ۷۰ اکبر در دهه۶۰ شاهد بوده که چگونه وزرای این رژیم در اعدام بچههای مجاهدین شرکت میکردند.
حسن اشرفیان ۱۰سال ۶۱تا ۷۱ در زندان بوده است و حسین سید احمدی که ۴نفر از اعضا خانوادهاش به دست این رژیم جنایتکار بهشهادت رسیدهاند. برادرش محسن سال۵۹ دستگیر و سال۶۷ بعد از شکنجههای بسیار زیاد در روز ۸مرداد در گوهردشت سر بدار شد و برادر دیگرش محمد در مرداد ۶۷ در اوین سر بدار شد و برادر بزرگترش سیدعلی از زندانیان زمان شاه که در قتلعام ۱۰شهریور سال۹۲ در اشرف شهید شد و همچنین فاطمه همسر سیدعلی که سال۶۱ در یک رودررویی نابرابر بهشهادت رسید برادرم سید جعفر میرمحمدی مفید که برادرش مجاهد شهید عقیل میرمحمدی در مرداد ۶۷ در گوهردشت سر بدار شده و ۵نفر دیگر از خویشاوندانش توسط این رژیم بهشهادت رسیدند.
سیما میرزایی از بستگان سربداران مجاهد خلق در قتلعام ۶۷
سلام و هزاران درود بر سی هزار گل سرخ سر بدار
و سلام بر خواهر مریم عزیز و همه یاران مقاومت
من سیما میرزایی هستم ۱۴نفر از عزیزانم توسط رژیم آخوندی اعدام شدند. خواهرم خدیجه در سال۶۰ دستگیر شد. او دو ماه مدام زیر شکنجه بود در یک ملاقات کوتاه به پدرم گفته بود از من انزجار نامهیی علیه مجاهدین و مصاحبه تلویزیونی میخواهند. اما این آرزو را به گور میبرند. خدیجه مثل کوه ایستاد و در زیر شکنجه سرفراز جاودانه شد.
۷نفر از عزیزانم؛ دو برادرم حسین و مصطفی، خواهرم معصومه و همسر برادرم مهناز یوسفی و سه نفر از بستگانم بعد از گذراندن ۷سال زندان و شکنجه در تابستان خونین۶۷ همراه با ۳۰هزار زندانی قهرمان سربهدار شدند. مجاهدانی که هرگز از آرمانشان و اعتقاداتشان کوتاه نیامدند و با فریاد آزادی و درود بر رجوی قهرمانانه بر طناب دار بوسه زدند. زبان من از توصیف شجاعت آنها قاصر است. از اینکه بگویم برادرم حسین چطور نیمی از محکومیت ۷سالهاش را در سلولهای انفرادی در زیر شکنجه گذراند. از اینکه مهناز چطور سر بدار شد دختر کوچکش تا ابد از داشتن آغوش گرم مادر محروم شد. خواهرم معصومه یکسال بود که حکم ۵سالهاش تمام شده بود ولی آزادش نمیکردند. صلواتی جلاد میگفت اگر او را امروز آزاد کنیم فردا در اشرف کنار مسعود رجوی خواهد بود. آنقدر در زندان نگاهش میداریم تا موهایش مثل دندانهایش سفید شود.
همانطور که مجاهد شهید اشرف رجوی گفت جهان خبردار نشد که بر مردم ایران و بر مجاهدین چه گذشت. پدر و مادرم، شبها در تنهایی خودشان ضجه میزدند و گریه میکردند اما مقابل جلادان قدعلم کردند و از اعتقاد فرزندانشان حمایت کردند. آنها همراه با نوههای خردسالشان که پدر و مادراشون زندانی بودند در سرما و گرما برای ملاقات از اوین به قزلحصار و از آنجا به گوهردشت میرفتند. جلادان بیشتر وقتها ملاقات نمیدادند و بچهها گریهکنان به خانه برمیگشتند. لاجوردی جلاد به پدرم میگفت من باید ریشه تو را بسوزانم چون که چند مجاهد خلق تحویل جامعه دادهای.
و حالا بعد از ۳۳سال، ما جوشش خون سربداران۶۷ را در عزم کانونهای شورشی، در قیامهای مردمی و در جنبش دادخواهی میبینیم که خواهر مریم عزیز مان پرچمش را در سراسر جهان برافراشته، جوشش خون آن شهیدان را در نبرد سرنگونی میبینیم و بهروشنی میبینیم که دژخیمان 67 از خامنهای و رئیسی و اژهای تا بقیه جلادان در ایران آزاد شده فردا محاکمه میشوند.
ما هرگز نهمیبخشیم و نه فراموش میکنیم و همصدا با دلاوران۶۷ فریاد میزنیم زنده باد آزادی،، مرگ بر خامنهای- رئیسی و لعنت بر خمینی ملعون.
خون شهیدانمان رنج اسیرانمان در تو گره میخورد رجوی قهرمان
فرانکو فراتینی - وزیر خارجه ایتالیا (۲۰۱۱)
اول میخواهم ادای احترام کنم به خانوادههای شهدا و اعضای مجاهدین و به همه ایرانیان که وفادارند به اصول غیرقابل مذاکره برای آزادی.
در سال۶۷ رئیسی جزء هیأت مرگ بود.
رئیسی با منتسب کردن وزیر خارجه که معاون وزیر خارجه زمان احمدینژاد است نشان داد همان راه را میخواهد برود.
همین وزیر خارجه جدید گفت من در سیاست خارجه مسیری را میروم که مسیر قاسم سلیمانی بود و همه میدانند که دستان او (قاسم سلیمانی) به خون آغشته بود.
نکته دیگر تناقضهای فاحشی است بین ادعاها و اعمال رژیم. بهطور مشخص بر سر قتلعام گسترده ۶۷ من خودم بهعنوان وزیر خارجه ایتالیا از رئیسجمهورهای رژیم ایران در مجمع عمومی ادعای وابستگیشان به حقوق انسان و حقوق مردم را میشنیدم. اما در عمل این رژیم با سلاح حکومت میکند. از ماه سپتامبر ۲۰۲۰ سرانجام از کمیسر حقوقبشر خانم باشله گرامی خواسته شده که سر این قتلعام ۶۷ تحقیقات را شروع کند. عفو بینالملل اعلام کرد که این تحقیقات را باید شروع کرد.
اعتبار مللمتحد زیر آزمایش است باید تیز در این رابطه صحبت کرد رژیم علیه ارزشهای کلیدی مللمتحد نقش دارد در حرف یک چیز میگوید ولی در عمل عکس آن عمل میکند. من بهعنوان بنیانگذار آژانس حقوقبشر اروپا میگویم سازمان ملل وظیفه اخلاقی دارد سازمان ملل باید این پرونده را به دادگاه بینالمللی لاهه ببرد ما به این شهیدان مدیون هستیم این موضوع هرگز قربانیان را برنخواهد برگرداند اما مللمتحد قویاً اعتبارش برخواهد گشت.
گی ور هوفستاد - نخستوزیر بلژیک (۱۹۹۹ تا ۲۰۰۸)
آقای رابینسون و اریک داوید قتلعام سال۶۷ را نسلکشی اعلام کردند و این یک جمعبندی بسیار خوب است.
من هنوز نسبت به واقعه قتلعام شوکه هستم کسانی که بهخاطر فتوای خمینی بازجویی و شکنجه و اعدام میشدند.
قتلعام سال۶۷ یک نسل را هدف قرار داد و آنچه که آن سال اتفاق افتاد از قبل برنامهریزی شده بود.
قتلعام سال۶۷ یک معنای بسیار عمیق دارد و سالگرد قتلعام برای سوگواری نیست بلکه بیانگر این است که چه بهایی برای آزادی داده شده است.
بعد از سه دهه جامعه جهانی شکستخورده در مورد تحت تعقیب قرار ندادن عاملان این جنایت، طوری که یکی از عاملان آن رئیسجمهور رژیم شده است. کسی که میدانیم چه نقشی در اعدامها و قتلعام داشته است.
آنچه دادگاه سوئد انجام میدهد قابل توجه و مهم است و سایر کشورها هم میبایست کسانی مانند حمید نوری را تحت تعقیب قرار بدهند ولو اینکه جنایت آنها در کشورشان اتفاق نیفتاده باشد.
زمان آن فرار سیده که ابعاد جنایت قتلعام روشن شود و اگر ما نتوانیم این کار را انجام بدهیم به در دو رنج خانوادهها بیتفاوتیم.
مورد قتلعام باید توسط سازمان ملل بررسی بشود و باید تحقیقات رسمی آغاز شود همچنانکه در رواندا و یوگسلاوی سابق انجام گرفت.
اتحادیه اروپا نقش ویژهیی در این رابطه دارد و ما باید به وعدههایمان وفادار باشیم.
من ابتکار عملی را به دست میگیرم و اعلام میکنم که ما میخواهیم نامهیی را برای جوزف بورل ارسال کنیم تا به سازمان ملل فراخوان داده شود یک دادگاه تشکیل شود.
وظیفه اتحادیه اروپا این است که یک درخواست رسمی از سازمان ملل کند تا یک دادگاه برای بررسی این جنایت تشکیل شود تابه مصونیت علیه جنایت علیه بشریت پایان داده شود.
جولیو ترتزی وزیر خارجه ایتالیا (۲۰۱۳)
بیش از ۱۰۰۰نفر از زندانیان سیاسی همه از اعضای سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت در این اجلاس هستند. خیلیهایشان شاهدان جنایت علیه بشریت هستند. خاطرات جنایات ۶۷ خیلی زنده است و خیلی از آنها بر بدنهایشان زخم شکنجه دارند. ۹۰درصد از اعدام شدگان از ۳۰هزار اعدام شده در ۶۷ از مجاهدین بودند از آنها نفی وابستگیشان به مجاهدین را میخواستند و میدانستند که چه خطری برایشان دارد ولی ایستادند. این مرا یاد دکتر کاظم رجوی میاندازد. اما این مأموریت که دکتر کاظم در ژنو انجام میداد اکنون صداهای بسیاری به صدای او اضافه میشود.
بگذارید حرفهای نخست وزیر اسلوونی را یادآوری کنم گفت باید در مقابل این جنایت ۶۷ ایستاد و تحقیقات را آزاد کرد. لابیهای رژیم علیه او اقدام کردند. بسیاری از قانونگذاران مثل جان برد، مایکل موکیزی، حرفهای نخست وزیر اسلوونی را مورد تأیید و حمایت قرار دادند. بهعنوان وزیر خارجه پیشین ایتالیا بگویم که حرفهای رئیسجمهور اسلوونی حمایت از حقوقبشر است.
جوزف بورل اعلام کرد که اقدام صورت گرفته سر این موضوع ۶۷ و فراخوان رئیسجمهور اسلوونی موضع اروپا نیست. گزارشگران سازمان ملل متحد از جمله جمعی از مقامات سازمان ملل متحد و مری رابینسون از تحقیقات استقبال کرد. رئیس عفو یادآوری کرد که مصونیت علیه جنایتکاران همچنان ادامه دارد و او از تحقیقات بر سر ۶۷ حمایت کرد. آقای بورل باید تغییر بدهد. او باید همه را تشویق کند که مانند رئیسجمهور اسلوونی صدایشان را علیه جنایات ۶۷ بالا ببرند.
والریوس چوکا - قاضی دادگاه عدالت اتحادیه اروپا (۲۰۱۰)
من والریوس چوکا هستم قاضی عدالت اروپا و الآن استاد دانشگاه.
دادگاههای بینالمللی در قبال جنایتهای قتلعام ۶۷ باید برقرار شود. فراخوانی که از طرف ۱۵۰ کارشناس و مقام پیشین سازمان ملل خطاب به خانم باشله صورت گرفته رژیم باید به همه سؤالات را پاسخ بدهد. کسی که سکوت میکند وقتی متهم است در واقع اذعان میکند به جرمش. این روند تحقیقات باید شروع بشود. این روندها در قبال جنایت علیه حقوقبشر در زمانهای قبل هم باید صورت بگیرد ما اعتقاد داریم باید این تحقیقات در قبال قتلعام ۶۷ صورت بگیرد.
پروین کوهی زندانی سیاسی رژیم خمینی به مدت ۵سال و ۶ماه
با سلام به خواهر مریم عزیز و همچنین به میهمانان گرامی، حضار محترم و همه خواهران و برادران
خواهر مریم میخواستم اول از همه از شما تشکر کنم که پرچمدار جنبش دادخواهی شدید و به ما هم امکان و فرصت این را دادید که در این جنگ مقدس شرکت کنیم تا بتوانیم ذرهیی از دینی که نسبت به ان سربداران به گردنمان هست را ادا کنیم. آن عاشقان شرزه که شب نزیستند
رفتند و شهرخفته ندانست کیستند
فریادشان تموج و شرط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند.
من پروین کوهی هستم از زندانیان دهه۶۰ که در اردیبهشت سال۶۱ دستگیر شدم و به مدت پنج سال و نیم در زندانهای اوین و گوهردشت بودم. حدود یک سالش را در زندان انفرادی گذراندم و شهریور سال۶۶ بعد از اینکه بهم حکم دادند به زندان دستگرد اصفهان منتقل شدم. من در دوران زندان شاهد اعدامهای گستردهیی بودم، شبهایی که مثلا توی سال۶۱ صدای تیرخلاص اعدامها تا ۶۰۰نفر هم بگوش میرسید و این خط خمینی بود چون بقای خودش را در فنای مجاهدین تا آخرین نفر میدانست. همانطور که همه میدانید قتلعام فقط در تهران نبود شهرستانها را هم شامل میشد ولی در این سالیان کمتر از اعدامهای شهرستانها صحبتی به میان آمده. من بهعنوان یکی از شاهدان قتلعام خواهران مجاهد در زندان دستگرد اصفهان میخواستم مشاهداتم را با شما در میان بگذارم. وقتی که همان شهریور ۶۶ وارد زندان اصفهان شدم مدتی توی انفرادی بودم بعد که به بند عمومی متتقل شدم تعداد زندانیان سیاسی زن خیلی کمتر از اوین بود. بچههایی که از قبل آنجا بودند بودند میگفتند عدهیی حکم داشتند که اعدام شدند یک تعدادی هم آزاد شدند. علاوه بر مجاهدین چند نفر هم از سایر گروهها بودند که آنها را تا عید سال۶۷ آزاد کردند و فقط هواداران مجاهدین باقی مانده بودیم. روز هفتم یا هشتم مرداد سال۶۷ ما را تک به تک با چشمبند به یک اتاقی بیرون محوطه بند صدا کردند و چند تا سؤال پرسیدند. وقتی که من به بند برگشتم متوجه شدم که فقط من و یک نفر دیگر هستیم که برگشتیم و بقیه برنگشتند. از زندانبانها بهصورت تلویحی شنیدم که آنها اعدام شدند. این موضوع من را توی شوک و ناباوری زیادی برد و از آنجایی که ملاقاتها قطع شده بود و تمام وسائل ارتباط جمعی از رادیو، تلویزیون، روزنامه همه چیز را گرفته بودند من دقیقاً نمیدانستم چه اتفاقاتی دارد میافتد تا اینکه ۳-۴ ماه بعد که ملاقاتها آزاد شد از طریق خانوادهام متوجه شدم که قتلعام های گستردهیی هم در تهران و هم در شهرستانها بوده و اینکه شهدای زندان اصفهان را تعدادی از آنها را در باغ رضوان دفن کردند. اینجا میخواستم از تعدادی از خواهران مجاهدی که توی آن قتلعام با نام مسعود سربدار شدند ازشان یاد کنم. قدسی هواکشیان که دانشجوی دانشگاه تهران بود او هم از زندان اوین به دستگرد زندان اصفهان منتقل شده بود که از وقتی او را دیدم بسیار سرحال و پر روحیه بود و بارها او را در حال خواندن ترانه من شمعم شمع شبانه بیاد سردار موسی دیده بودم. کبری در پروسه بازجویی بهشدت شکنجه شده بود بهطوریکه حالت راه رفتن طبیعیاش را از دست داده بود، فردوس حبیب اخیاری که بهخاطر تماس با برادرش دستگیر شد و خیلی خیلی به سازمان و برادر مسعود عشق میورزید، فریبا احمدی و خواهرش فرحناز احمدی که فقط بهخاطر یک تماس دستگیر شده بودند برادر دیگرشان محمد با ۱۵سال حکم در همان زندان دستگرد اصفهان در قتلعامها سربدار شد. یک برادر دیگرشان بهنام منصور در ۲۶ سالگی در قتلعام زندان عادلآباد شیراز سربدار شد. کسانی که من ازشان اسم بردم برخی از افرادی بودند که در بند عمومی بودند ممکن است کسانی هم توی بند انفرادی بوده باشند و از آنجا برای اعدام برده باشند که من اطلاعی از آنها ندارم. اینجا می خواستم مجدداً از فریبا احمدی یاد کنم که خیلی روحیه بالایی داشت روی دیوار بند شعار درود بر ارتش آزادیبخش ملی ایران را نوشته بود یکبار دژخیمی به اسم بازجو عبدالله او را صدا کرد تا وضعیتش را ارزیابی کند این جواب را بهش داد این جواب را وقتی برگشته بود توی بند با صدای بلند بین همه ما تعریف کرد و من دیالوگش را کاملاً بهخوبی یادم هست. من عین جملاتش را میگویم گفت: من در جواب بازجو عبدالله گفتم الآن میگویم ده بار دیگر هم بپرسید تکرار میکنم من با تمام وجودم سازمان را قبول دارم مواضعم تغییر نمیکند هر کاری هم خواستید با من بکنید.
درود به همه آن شهدا و آن ستارهها که همه ما به آنها سرفرازیم. و حالا خواهر مریم ما پشت سر شما پرچم جنگ بلند کردیم و تا به محاکمه کشاندن سران رژیم از جمله خامنهای، رئیسی، اژهای و همه عاملان و آمران آن قتلعام خونین دست برنخواهیم داشت من هم برای همین زندهام و نفس میکشم با تشکر از همه شما که به صحبت هایم گوش دادید.
دکتر خدیجه آشتیانی - زندانی سیاسی رژیم آخوندی به مدت ۵سال
من مدت ۵سال در زندان بودم. اوایل در زندان قزلحصار همه ما بدون چشمبند بودیم و دژخیم حمید نوری را به دفعات زیاد دیدهام او همواره در کنار ناصریان یا مقیسهای بود
من امروز به دادخواهی خون شهدایی آمدهام که بخشی از آنها یعنی ۳۰هزار نفر آنها در سال۶۷ قتلعام شدهاند که برادر من نیز یکی از آنها بود که در سن ۱۹ سالگی به جرم هواداری از مجاهدین دستگیر و روانه زندان شد در ۲۷اردیبهشت ۶۷ حمید نوری و ناصریان حدود ۱۲۰نفر را از بندهای مختلف جدا کردند و به زندان اوین فرستادند موقع انتقال آنها را از تونل پاسداران وحشی عبور دادند که تک به تک زندانیان را مورد ضرب و شتم شدید قرار دادند. آنموقع ما شنیدیم که این عده را برای اعدام به اوین منتقل کردهاند ولی نمیخواستیم آن را باور کنیم. در آخرین ملاقات در ۳مرداد علی به مادرم گفته بود، ۲روز است که تلویزیون را از اتاقها بردهاند درب اتاقها بسته است و غذا هم ندادند و به ما گفتند همه شما را اعدام میکنیم نیازی به غذا ندارید. عملیات کبیر فروغ جاویدان هنوز شروع نشده بود که این تصمیم گرفته شده بود، و نشان میداد قتلعام و اعدام زندانیان از قبل طراحی شده بود. پس از ان ملاقاتها قطع شد و ما تا آبان ۶۷ برای پیگیری وضعیت برادرم به جلوی زندان اوین میرفتیم. نهایتاً در ۲۷آبان ۶۷ پاسداری به خانه ما مراجعه کرد و گفت برای گرفتن ساک مهدی به کمیته تهران پارس برویم که متوجه شدیم اعدام شده است.
آن زمان ارتباطات مثل امروز نبود، هر کوچه و خیابان شهیدی داشت و مقاومت خانوادههای شهدا حماسهای بود. آن روز صدای ما به هیچ جا نرسید و دنیا خبردار نشد که بر مجاهدین چه گذشت و بر خانوادههای آنها چه گذشت. اما امروز خوشبختانه با پرچمداری خواهر مریم جنبش دادخواهی جهانی شده است و پشتیبانانی چون شما داریم.
ای کاش همه مادران و پدران شهدا که در ان سالهای سیاه شجاعانه در مقابل رژیم ایستادند و مقاومت کردند امروز بودند و میدیدند که چگونه خواهر مریم پرچم دادخواهی بلند کردند و همه دنیا از خونخواهی شهدا پشتیبانی میکنند و میگویند نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم.
نظام میرمحمدی زندانی سیاسی رژیم آخوندی به مدت ۱.۵سال
با سلام خدمت خواهر مریم
و با سپاس بهخاطر تلاشهایتان در امر جنبش دادخواهی ۳۰هزار سربدار سرموضع. اجازه میخواهم بهعنوان یک حقوقدان و وکیل و به کسی که قضاییه جلادان را از نزدیک تجربه کرده و بهعنوان کسی که بدون هیچ محاکمهای یکسال و نیم در زندانهای اوین و گوهردشت و تحت شکنجه بودهام، چند جمله بگویم.
مطابق ماده ۶ اساسنامه دادگاه جنایی بینالمللی کشتن یا آسیب جدی وارد کردن یا دشوار کردن شرایط زندگی به قصد نابود ساختن کل و یا بخشی از یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی نسلکشی است
و ماده ۷ اساسنامه قتل؛ شکنجه؛ آزار و تعقیب یک گروه یا جمعیت مشخص، به دلایل سیاسی، نژادی، ملی، قومی، فرهنگی، مذهبی، جنسی، جنایت علیه بشریت محسوب میکند.
اگر به ماهیت جنایاتی که رژیم در حق مجاهدین مرتکب شده حتی در فاز سیاسی چه برسد به قتلعام 1367 طبق تعاریف فوق در عداد جنایت علیه بشریت و نسلکشی محسوب میشوند و هرگز مشمول مرور زمان نمیشوند. این قتلعام یک امر سازمانیافته و از پیش طراحی شده بوده و با فتوای شخص خمینی صورت گرفته و سردمداران رژیم مانند رئیس جمهور و رئیس مجلس وقت از آن دفاع کردند.
علی فلاحیان در خرداد ۹۶ میگوید: «در رابطه با مجاهدین و تمام گروههایی که محارب هستند حکمشان اعدام است... امام فرموده... که حکمش اعدام است... امام مرتبأ تأکید داشت که مواظب باشید از دستتان در نروند. »... این دلیل بر نسلکشی به فتوای خمینی است.
نمونه دیگر مصطفی پورمحمدی نماینده وزارت اطلاعات در هیأت مرگ، در شهریور 95 وقتیکه وزیر دادگستری روحانی بود گفت: «افتخار میکنیم که دستور خدا را در رابطه با مجاهدین اجرا کردیم» و بعداً گفت جنگ ما با مجاهدین تمام نشده و هر جا ما مشکلی داریم زیر سر مجاهدین است.
از قتلعام ۶۷ سی و سه سال میگذرد. سردمداران رژیم همه تلاش کردهاند که این جنایت را مخفی نگه دارند و آثار و ادله آنرا از بین ببرند. رژیم حتی با پنهان داشتن محل دفن شهیدان به شکنجه روانی بازماندگان ادامه میدهند که ادامه جنایت علیه بشریت است.
متقابلا بهخاطر ۳دهه پشتکار و پیگیری و تلاشهای مقاومت ایران، و بهطور مشخص تلاشهای گسترده خواهر مریم، دادخواهی شهیدان قتلعام ۶۷ در سطح جهانی مطرح و از جمله به مجمع عمومی مللمتحد راه یافته است.
من بهعنوان یک حقوقدان در پایان با ادای احترام به همه یاران و همبندان شهیدم تعهد میدهم برای دادخواهی شهیدان قتلعام و قرار دادن عاملان و آمران از هیچ تلاشی فرو گذار نکنم و به این وسیله حاضر حاضر میگویم.
آزادعلی حاجیلویی – زندانی سیاسی رژیم آخوندی به مدت ۶سال
من آزادعلی حاجیلویی هستم در سال۶۳ به جرم هواداری از سازمان مجاهدین دستگیر و به شش سال زندان محکوم شدم در زندانهای اوین قزلحصار و گوهردشت بودم.
زمانیکه در راهرو مرگ بودم در ساعت سه بعدازظهر حمید عباسی اسامی سی نفر را خواند که تعدادی از همبندان من هم در آن بودند مثل ابوالقاسم حاج آقای عباس پورساحلی؛ عباس یگانه محمد جنگزاده، محمدرضاجوکار، مسیح قریشی... ... که آنها را به انتهای راهرو بردند که بعدها فهمیدم به سالنی به اسم حسینیه برای اعدام بردند. و شیوه اعدام هم حلق آویزز بود.
در حالیکه اسم من جزو اعدامهایی بود ولی پاسدار به من گفت برو بند، در ۱۹مرداد وقتی ناصریان که اسم اصلی او مقیسهای و دادیار زندان گوهردشت بود وقتی در سلول مرا دید گفت خبیث تو چرا زنده ماندی دیروز باید اعدام میشدی و مرا از سلول به زیرهشت برد؛ و دو برگ بمن داد و گفت در یکی وصیت نامه و در دیگری لوازمی که در زندان داری بنویس و بعد رو به پاسداری کرد و گفت اینرا به انفرادی ببر، تا شنبه تعیینتکلیف شود، این انفرادی معروف شده بود به برزخ. چون زیراعدامیها در آن بودند، من بیست روز در این انفرادی بودم، قبلاًهم شش ماه در انفرادی بودم ولی این بار فرق میکرد چون هر روز تعدادی را برای اعدام میبردند. من تا ۷شهریور در انفرادی بودم که سلولها را باز کردند و ناصریان شروع به برخورد با افراد میکرد و وقتی به سلول من رسید مرا تهدید کرد اگر دست از تشکیلات برنداری تا آخر عمر اینجا نگاهت میدارم وقتی همه زندانیهای گوهردشت را سرجمع کردند دیدم کل زندان گوهردشت فقط ۱۵۰نفر باقی ماندهاند در حالیکه قبل از اعدام همه بندها پر بود.
در سال۶۸ نامهیی به خانواده من داده بودند که در آن گفته شده بود که آزادعلی معدوم شده به اجرای احکام اوین مراجعه کنید تا شماره قبر او را به شما بدهند در حالیکه شماره قبری وجود نداشت چون اعدامیها را دستجمعی دفن کرده بودند.
در پایان باید اضافه کنم من چهار دختر و یک پسر دارم خیلی هم دوستشان داشته و دارم، ولی بعد از قتلعامهایی که من در طول ۶سال حبس و بهویژه در قتلعام مرداد ۶۷ دیده بودم دیگر نمیتوانستم به زندگی عادی ادامه بدهم مثل قبل از زندان رفتنم به زندگی ادامه بدهم و قدم در راه مبارزه گذاشتم. چون من انسانیت و عشق و فدا را از بچههای مجاهدین یاد گرفته بودم که باید جان ناقابل را فدا کرد تا خلق به آزادی برسد. چون آزادی را در سینه نقره به کسی هدیه نمیدهند.
البته پرچم آن قهرمانان دست خواهر مریم است که نمیگذارند هرگز فراموش شود.
جان برد - وزیر خارجهٔ کانادا (۲۰۱۵)
سلام ویژه به ساکنان اشرف۳ و هواداران مقاومت؛ باید بگویم کانادا در طرف شما است.
ما میخواهیم واقعیت جنایت سال۶۷ مشخص بشود و بسیار ضروری است که خواهان اجرای عدالت باشیم.
قتلعام بهخاطر فتوای خمینی انجام شد. ۹۰درصد زندانیان از مجاهدین بودند.
قتلعام کنندگان جنایت علیه بشریت انجام دادند و اکنون دارای مقامات بالا هستند که یکی از آنها ابراهیم رئیسی است.
ناتوانی سازمان ملل در زمینه حسابرسی به این جنایت باید جبران شود.
باید واقعیت را در مورد قتلعام گفت که این قتلعام یک نسلکشی بوده است.
رئیسی باید مورد حسابرسی قرار بگیرد حتی اگر برای شرکت در سازمان ملل بیاید.
زندانیان بهای بزرگی پرداخت کردهاند و ما باید از آنها حمایت کنیم.
به شما خانم مریم رجوی و به شجاعت شما در مبارزه با آخوندها درود میفرستیم.
مردم ایران پس از آزادی میدانند که چه کسانی آنها را آزاد کردهاند.
ما در کانادا در کنار شما هستیم و به همه شما بهخصوص دوستانم در اشرف۳ درود میفرستم.
دکتر جواد احمدی – زندانی سیاسی رژیم آخوندی به مدت ۵سال
من جواد احمدی پزشک و متخصص جراحی کلیه هستم. آشناییام با سازمان از سال۱۳۵۰ بعد از ضربه شهریور و دستگیری کادرهای سازمان از جمله برادر مجاهدم محمود احمدی بود. در سال۱۳۵۳ همراه با برادرم مجاهد شهید احمد توسط ساواک دستگیر شدم و در زندان کمیته مشترک تحت شکنجههای وحشیانه قرار گرفتم و کمی بعد از همان کمیته مشترک آزاد شدم.
از ابتدای انقلاب ضدسلطنتی در ارتباط با سازمان فعالیت خودم را شروع کردم، در ۱۳تیرماه ۱۳۶۰ دستگیر شدم، و چند روز در کمیته مرکزی در سلول بودم، بعد به زندان اوین منتقل شدم. در عاشورای مجاهدین در ۱۹بهمن۱۳۶۰ بهعنوان مجاهد سر موضع پاسداران مرا از بند بیرون بردند و ساعت ها چشم بسته در راهرو بند نگهداشتند. روز بعد برای شکستن روحیه مرا به محلی که جسد مطهر و غرقه بخون شهدای عاشورای مجاهدین بر روی زمین برفی اوین آرمیده بودند بردند، با سردار موسی و اشرف و یارانشان در همانجا تجدید عهد کردم.
بعد از ۱۳ماه از زندان اوین به زندان قزلحصار منتقل شده و در اواخر سال۱۳۶۴ از زندان قزلحصار به زندان اوین منتقل شدم و پس از ۵سال از زندان آزاد شدم.
در زندان اوین با مجاهد شهید وحید ذاکری هم بند بودم، نام وحید را با یاد او دارم تا تعهدی باشد برای پاسداری از خون او و تمامی شهدا و ادامه راه او تا سرنگونی رژیم جنایتکار آخوندی، مجاهد شهید مصطفیپور طباخ برادر خواهر مجاهد بدریپور طباخ همردیف مسئول اول سازمان دیگر مجاهد هم بندیام بود که بسیار شکنجه شده بود و با رسیدگی و مراقبت پزشکی مرهمی بر شکنجههای او بودم. همچنین یاد مجاهدین شهید دکتر صادق اقمشه، دکتر حسن ارفع، دکتر فهیمه احمدی، دکتر فرزین نصرتی را گرامی میدارم، آنها جلوداران پزشکان و از فعالان هوادار سازمان بودند و تحت شکنجههای شدید قرار گرفته بودند.
خواهر مجاهدم اشرف احمدی زندانی و شکنجه شده دو نظام بود، در سال۱۳۵۴ توسط ساواک شاه دستگیر شد و تحت شکنجههای وحشیانه قرار گرفت. اشرف از همان ابتدا در سال۱۳۵۰ نقش فعالی در تشکل مادران مجاهدین و. ارتباط فعالی با مجاهد شهید فاطمه امینی داشت، اشرف با وجود ۴ فرزند از همه چیز گذشت و سازمان مجاهدین و برادر مسعود برایش همه چیز شد، اشرف دفاعیات برادر مجاهد مسعود رجوی را از بیدادگاه به بیرون منتقل میکرد، دست نوشتههای برادر مسعود را از درون زندان تحویل میگرفت و به مجاهد شهید مجید شریف واقفی میرساند. اشرف کمی قبل از انقلاب ضدسلطنتی بهدنبال تظاهرات تودهیی مردم از زندان آزاد شد.
اشرف در مردادماه ۱۳۶۰بار دیگر توسط رژیم دیکتاتوری آخوندی دستگیر شد و تحت شکنجه شدید قرار گرفت، بهعنوان یک زندانی مقاوم و سرموضع، دژخیم لاجوردی نسبت به او خصومت و کینه شدیدی داشت. اشرف در جریان قتلعام ۳۰هزار زندانی در سال۶۷ در زندان اوین سربدار شد.
به یاد آن ۳۰هزار جاودانهفروغ آزادی و قتلعام شده سال۱۳۶۷ مشعلهای فروزان پایداری بر سر آرمان مجاهدین درود میفرستیم و متعهد به استمرار جنبش دادخواهی و محاکمه دژخیمان و جلادان هستیم.
امیر برج خانی - زندانی سیاسی رژیم آخوندی به مدت ۹سال
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود زجان شستیم از برای آزادی
تا مگر بهدست آریم دامن وصالش را
می دویم به پای سر در قفای آزادی
پس از سالها نبردی بیامان و خونبار با دیکتاتوری سلطنتی و حصول آزادی نسلی آرمان خواه با ارادهای پولادین برای کسب آزادی خلقی به گروگانگرفته شده و مظلوم قد برافراشت. نسلی که با بهدست گرفتن رایت شرف در کسوت مبارز و مجاهد برای آزادی تمام قد ایستاد و در یککلام مقاومت بود و مقاومت بود و مقاومت.
در زندانها بهرغم اعدامهای شقاوتباری که شبها تا بیش از ۴۰۰نفر مقاومت ادامه داشت، مقاومت نضج و اوج بیشتری میگرفت تا مقطع قتلعام ۶۷. رژیم طراحی و برنامهریزی قتلعام را از یکسال قبل شروع کرده بود. جابهجایی و طبقهبندی زندانیان بر اساس برنامه مدون وزارت بدنام اطلاعات و سایر ارگانهای سرکوب ارتجاع صورت گرفت. ولی این بار مقاومت از نوع دیگری بود. مقاومتی فراسوی طاقت انسان که زندانیانی چون سید جعفر هاشمی و یاران تبعیدیاش از مشهد سمبلهای درخشان آن بودند. مقاومتی الهام گرفته از انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین که البته توصیف آن، نیازمند فرصتی دگر است.
سید جعفر هاشمی در مقابل سؤال هیأت مرگ خود را سرباز رجوی معرفی کرد. آری مبارزه و ایستادگی سالیان زندان در اوج خود با نام خجسته مسعود عجین شده کما اینکه در این سالیان نبرد با حاکمیت جهل و جور و جنون، حذف رسم مجاهدین و نام مریم و مسعود رجوی از سپهر سیاسی و مبارزاتی میهن امکان ناپذیر است. همچنانکه با اعتلای جنبش دادخواهی نام خواهر مریم عزیز مان بر تارک جنبش میدرخشد.
من خود یکی از بازماندگان آن قتلعام هستم و در روز ۱۲مرداد به نزد هیأت مرگ رفتم و در روز ۱۵مرداد در راهرو بهزعم و جرأت خویش تلاش میکردم خبر دهم که این جماعت هیات مرگاند و این صفها به آمفیتئاتر شقاوت میروند که در آن سمفونی مرگ میزنند برای رقص طوقیان سربدار غافل از آن که اینان دل به دریا افکنانند و به هیات مرگ ریشخند زدهاند و یک دست جام باده عشق و یک دست زلف یار مرگی چنین میانه زندان آرزویشان. همچون محمدرضا شهیر افتخار و غلامرضا کیاکجوری و داریوش حنیفه و یا در اوین همچون مجید طالقانی و مجید و امیرعبدالهی دو برادر ۲۲و ۲۳ساله که با اعتراض و بیان مجدد هویت مجاهدی خود بر طناب دار بوسه زدند.
جا دارد در همین جا به آنها که برای خدمتگذاری به رژیم از قتلعام و جنبش دادخواهی هویتزدایی کرده یا آنرا منحرف میکنند میگویم عرض خود میبری و زحمت ما میداری، همانگونه که این روزها در دادگاه استکهلم میبینیم تلاش دو ساله رژیم و مزدوران و نفوذیهایش برای منحرف کردن جنبش دادخواهی، به ضد خود تبدیل شده بهنحوی که رژیم از غلط کرده خود پشیمان است، اما دیگر کار از کار گذشته و رژیم در دامی افتاده که از طریق مزدور و دژخیم برای مقاومت پهن کرده بود. و مکروا و مکرالله و الله خیرالماکرین
ابوالفضل محزون – زندانی سیاسی رژیم آخوندی به مدت ۸سال
قبل از هر چیز درود میفرستم به شهیدان، مخصوصاً به شهیدان قتلعام۶۷ که به خمینی دجال نه گفتند و تا پای جای بر عهد و پیمانشان استوار ماندند. و با خروش مرگ بر خمینی و درود بر رجوی به خمینی و آل خمینی نه گفتند
من ابوالفضل محزون هستم سال۶۰ توسط پاسداران کمیته دستگیر و روانه شکنجهگاه اوین شدم. در اونجا در یک دادگاه چند دقیقهای به ۱۰سال زندان محکوم و بعد از مدتی به زندان قزلحصار منتقل شدم. سال۶۵ از قزلحصار به زندان گوهردشت و یکسال بعد در زمستان سال۶۶ به زندان چوبیندر قزوین منتقل شدم.
در اواخر سال۶۶ اتفاق غیرمنتظرهای افتاد. یک هیات از تهران به زندان چوبیندر آمده و همه زندانیان سیاسی را به هواخوری برده و بازرسی بدنی کردند. همزمان تعدادی از پاسدارها تمام سلولها را به هم ریخته و وسایل ما را پخش و پلا کرده و بازرسی کردند. آنها با تکتک زندانیان برخورد کرده و اتهام را میپرسیدند و بعد از چند ساعت بازرسی، آنجا را ترک کردند.
پس از رفتن آنها شنیدم که پاسدارها یک رادیو با مقداری دستنوشته که در دیوار یکی از سلولها جاسازی شده بود را پیدا کرده و با خودشان بردهاند.
مجددا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد۶۷ مجدداً هیات دیگری از تهران آمده و همه زندانیان سیاسی را به حسینیه زندان بردند. در آنجا به هر نفر یک ورقه دادند که تعدادی سؤال در آن چاپ شده بود. ابتدا مشخصات بود و سپس سؤالاتی از قبیل اینکه آیا سازمان را محکوم میکنید؟ آیا حاضر به مصاحبه هستید؟ بعدازظهر مجدداً به بند آمده و با تکتک زندانیان برخورد کرده و سؤال میکردند طرفدار چه گروهی هستی؟ چند سال است در زندان هستی؟ آیا مصاحبه میکنی؟ اگر بیرون بروی چکار میکنی؟ آیا سازمان را محکوم میکنی؟
هر کس به این سؤالات جواب نمیداد بهشدت مورد ضرب و شتم قرار میدادند.
پس از چند روز هیاتی به بند ما آمد. این بار لیستی در دست داشتند که اسامی زندانیان در آن نوشته شده بود. آنها همه ما را به هوا خوری برده و شروع به خواندن اسامی کردند و به آنها گفتند وسایلشان را جمع کنند و به بیرون بند بروند. بعد ما فهمیدیم که همه نفراتی که در انفرادی بودند باضافه تعدادی از زندانیان هوادار سازمان را از بازداشتگاه سپاه هم با آنها بردهاند. اینها اساساً کسانی بودند که روی مواضع خودشان پافشاری کرده و سالها در زندان مقاومت کرده بودند. معروف به زندانیان سر موضع
پس از این وقایع ملاقات در زندان چوبیندر قطع شده بود و ما در بیخبری کامل بودیم.
تا اینکه در پاییز سال۶۷ به برخی از زندانیان غیرمذهبی ملاقات دادند. ملاقاتها بسیار کوتاه و تحتنظر پاسدارها انجام شد. از طریق همین ملاقاتها بود که شنیدیم تعداد زیادی از زندانیان سیاسی را قتلعام کردهاند. .
به این ترتیب برایمان روشن شد که آنچه در ماههای اول سال۶۷ گذشته بود و آن سؤال و جوابها و متعاقباً جداسازی و انتقال آن ۲۴ زندانی مقاوم به زندان گوهردشت، تماماً آمادهسازی برای قتلعام بوده است.
اسامی این ۲۴نفر تا جایی که به یادم مانده عبارت است از:
محمد حسین برهانی – احمد برهانی- مهدی جلالیان – هادی جلالیان- علی تاب – فرج نانکلی- یوسف یعقوبی- علی خلج- ابوالفضل هاشمیان – ابوالفضل خدابنده لو- اکبرعلیخانی- امیر صندوقچه ساز- علی گوارایی- فریده نوزعیم – نرگس خانبان- مهران اعتمادی- مصطفی قناعت- علی شهرکی- امیرشیشهگرها.
با آن قهرمانان پاکباز تا آخرین نفس بر عهد و پیمان میپیوندیم تا سرنگونی رژیم آخوندی و اجرای عدالت، برای رهایی مردممان دمی از پا ننشینیم. این معنای واقعی دادخواهی خون آن شهیدان است.
محمد دارآفرین – از بستگان شهیدان سر بدار مجاهد خلق در قتلعام۶۷
من محمد دارآفرین هستم. من هم همراه با هزاران هزار بازمانده دیگر خانواده قربانیان قتلعام۶۷ دادخواه خونهای به ناحق ریخته عموهایم هستند.
من امروز اینجا ایستادهام تا بازگوی گوشهیی از درد و رنج و فشارهایی که بر خانوادهام گذشته برایتان شرح بدهم.
پنج عموی مجاهد من طی سالهای ۶۰ تا ۶۷ به دست رژیم سفاک آخوندی بهشهادت رسیدند. عموی قهرمانم اردشیر، در تهران بهشهادت رسید
عموی دیگرم به نام تقی دارآفرین که یک فرزند شش ماهه داشت بعد از خروج از خانه دستگیر و راهی زندان مالک اشتر لاهیجان شد. به گفته همبندیهاش که صدای فریادهای زیر شکنجه او را میشنیدن، ۱۵روز زیر بیرحمانهترین شکنجهها لب نگشود تا اینکه در روز ۳۰شهریور ۶۳ یعنی تنها پنج روز پس از بهشهادت رسیدن برادر کوچکترش اردشیر، بهشهادت رسید.
عمو سوم من رضا دارآفرین پس از یک دوره حبس طولانی چند ماه بعد از آزادی از زندان، در یک تصادف ساختگی در پیادهرو خیابانی در اطراف شهرمان لاهیجان بهشهادت رسید
اما اردلان و اردکان دارآفرین. با وجود شهادت سه برادرشان، زیر انواع فشارها، هرگز از آرمان مجاهدین دست نکشیدن و در قتلعام ۳۰هزار گل سرخ راه آزادی به برادرانشان و سایر شهدا پیوستند.
بهسختی میشه رنجی رو که رژیم در این سالهای سیاه بر خانواده ما تحمیل کرد شرح داد یا حس کرد. بهخصوص مادر بزرگم که زیر فشار غم سنگین شهادت ۵جگرگوشهاش تنها کارش گریستن بود و گریستن. . من و خواهرم هم که هر دو کوچک بودیم شبها گوشه دیگر اتاق گریه میکردیم و برای آرامش خودمان و مادربزرگمان در آغوشش آرام میگرفتیم.
پدرم فرزند کوچک این خانواده چهها که نکشید. اونو بارها و بارها به بازجوییهای طولانی شکنجه وار میبردند تا در مقابل برادراش بایسته. مغازه شو پلمب کردند و انواع فشارها اما با این وجود پدرم مقابل رژیم سر خم نکرد.
این گوشهیی از سرنوشتی است که رژیم برای خانوادههای هوادار مجاهدین رقم زده، تاکسی جرأت نکند مقابل اون قد علم کند. اما خوشا نسل مسعود رجوی، نسل مجاهدین که مقابل این نسلکشی، نه تنها سر خم نکرد بلکه هر روز بیشتر برای آزادی مردم ایران مبارزه کرد. این شعله هرگز خاموش نمیشود تا به محاکمه کشیدن تکتک این جانیان با هم با خواهر مریم به اجرا در بیاید. .
امروز من اینجا ایستادم دو فرزند دارم به افتخار نامشان اردکان و اردلان است. تا تا به این رژیم بگم ما خانوادههای شهدا لحظهای پا پس نخواهیم کشید و همه ما تا سرنگونی این رژیم با خواهر مریم و برادر مسعود راه آنها را ادامه میهیم.
درود فراوان به شهدای راه آزادی حاضر حاضر حاضر