728 x 90

ناگفته‌های فریدون عباسی درباره پروژه اتمی رژیم!

فریدون عباسی رئیس سابق سازمان انرژی اتمی رژیم
فریدون عباسی رئیس سابق سازمان انرژی اتمی رژیم

فریدون عباسی رئیس سابق سازمان انرژی اتمی رژیم

و عضو کنونی مجلس ارتجاع:

این اولین بار است بیان می‌شود که آن زمان در مقابل صدام فعالیت می‌کردیم

و می‌دانستیم حتماً به سلاح هسته‌یی هم دست پیدا می‌کند

حالا کاری که ما می‌کردیم این بود که باید سلاح را می‌شناختیم

کاری که ما می‌کردیم این بود که باید سلاح (اتمی) را می‌شناختیم

برای خرید دستگاهها، من مأمور خرید بودم فخری‌زاده را

برای این مسأله می‌خواستم

فخری‌زاده مدیریت را شروع کرد و بحث نقشه راه هسته‌یی را مطرح کرد

اینهایی که ترور شدند حداقل ۴نفر در تهیه نقشه راه نقش داشتند

آدمهایی بودند که ارزش فخری‌زاده را می‌دانستند. تیم ترور جدی برای او سال۸۷ آمد

همان زمان تیم ترور برای من هم بود. سه نفر را همزمان می‌خواستند ترور کنند

یکبار دیگر هم تماس گرفتند... دفتردار گفت مجاهدین!

گفتم وصل کردند

اسم خودش را هم گفت از من بیوگرافی را خواست

ما با این پدیده از سال‌ها پیش مواجه بودیم و هنوز هم ادامه دارد

فریدون عباسی عضو مجلس ارتجاع و رئیس سابق سازمان انرژی اتمی رژیم:

مجری: آب سنگین اراک که سرنوشت آن مشخص شد ولی گفتند با چینی‌ها می‌خواهند کار ویژه‌یی کنند و آب سنگین دیگری تأسیس کنند. این کار شد؟

عباسی: ببینید، در مجموع اجحافی که به رآکتور اراک شد، این بود که همش را سیاسی کردند! یعنی به غلط گفتند اینجا پلوتونیوم تولید می‌کند و برای پلوتونیوم است و به غلط گفتند در اینجا حادثه ایجاد می‌شود و مثل چرنوبیل می‌شود. در حالی که اصلاً ربطی به هم نداشت.

مجری: یعنی الآن اراک به نوعی بلااستفاده مانده است؟

عباسی: ببینید، اراک جنجالی بود که برجام را توجیه کنند و بگویند برجام را توافق کردیم ۶کشور مهم می‌خواهند برای اراک به ما کمک کنند. یکی طراحی می‌کند، یکی سوخت می‌دهد، یکی محاسبات را انجام می‌دهد، یکی ساختمان را می‌سازد. سال بعد گفتند اینها نیامدند و همان شرکتهای داخلی کار می‌کنند.

اینها جماعتی هستند که هی توی سر فکر ایرانی می‌زنند. جامعه را می‌ترسانند. همش از چرنوبیل صحبت می‌کردند. من هم در مجلس سؤال کردم و گفتم من می‌روم و خانواده خود را می‌برم و در رآکتور می‌نشینم و می‌گویم رآکتور را روشن کنید.

عجیب مخالفت می‌کردند که نباید بشود، چون رآکتور آلوده می‌شود، به پلوتونیوم آلوده می‌شود.

مجری: مسئول تنظیم نقشه راه هسته‌یی کشور بود در دهه۶۰؟

عباسی: بله. البته در اوایل دهه۷۰ بود. چون من سال۶۸ یک استعلامی از مرحوم هاشمی رفسنجانی کردم. خدمت ایشان فرستادم که باید چه کنیم؟ ادامه دهیم یا خیر؟ جنگ تمام شده و این ساختار وجود دارد و الآن باید چه کنیم؟ گفتند شما باید بمانید، ادامه دهید، مملکت با شما کار دارد. باید بمانید از صنعت هسته‌یی کشور پشتیبانی کنید.

مجری: این نامه از سوی یک جمعی بود که در حوزه هسته‌یی کار می‌کردید؟

عباسی: بله؛ از همان بخش پدافندی بود. این اولین بار است که این بیان می‌شود، برای این‌که مردم بدانند. آن زمان در مقابل رژیم صدام فعالیت می‌کردیم و می‌دانستیم او به سمت سلاح می‌رود. همین طور که سلاح میکروبی و شیمیایی را دست یافت و علیه ما استفاده کرد، اگر به سلاح هسته‌یی دست پیدا می‌کرد که حتماً هم دست پیدا می‌کرد، مطمئناً علیه ما به‌عنوان ابزار قدرت استفاده می‌کرد، تا ما را شکست دهد.

حالا کاری که ما می‌کردیم این بود که باید سلاح را می‌شناختیم، آثار آن را شناسایی می‌کردیم، مکانیسم و سازوکار عملکرد آن را می‌شناختیم و بعد می‌گفتیم چطور باید پدافند کنیم. برای خرید این دستگاهها، آن زمان باید با شرکتهای خارجی خوب و شناخته شده در این زمینه تماس می‌گرفتیم. این را خرید کردیم. من مأمور خرید این وسایل بودم که برای مذاکره بروم، بخرم، بیاورم و راه‌اندازی کنم.

آقای فخری‌زاده را برای این مسأله می‌خواستم. بعداً آقای فخری‌زاده بعد از این‌که در دانشگاه امام حسین (ع) کنار رفتم و مأمور به وزارت علوم شدم، ایشان مدیریت را شروع کرد و بحث نقشه راه هسته‌یی را مطرح کرد. چیزی که خواسته شد این بود که شبکه زیاد آدم‌هایی که به ما وصل بود؛ بنشینند فکر کنند اگر بخواهیم صنعت هسته‌یی را متحول کنیم باید چه اقداماتی انجام دهیم.

یعنی اینهایی که ترور شدند حداقل ۴نفر در تهیه نقشه راه که کار فکری بود نقش داشتند. یعنی صنایع کشور را بشناسیم، آموزش‌ها را ببینیم، کجاها کمبود داریم. به سال۷۶ خورد و دولت آقای هاشمی تمام شد، دولت آقای خاتمی شروع شد. و بعد از این ۸سال آقای احمدی‌نژاد که آمد، جهش بعدی را شروع کردند چون مثل دوره قبل نبود. آقای احمدی‌نژاد باعث شد پول خوبی تزریق در رآکتور شد، بخش‌های دولتی پای کار آورده شدند، این امر باعث جهش انرژی اتمی و دست‌آوردهایی شد که ما رسیدیم. آدمهای فهیمی در یکی از مراکز علمی ما بودند و ارزش آقای فخری‌زاده را می‌دانستند. تیم ترور جدی برای ایشان سال۸۷ آمد و از آن سال ایشان محافظ را پذیرفت؛ قبل از آن نمی‌پذیرفت. در سال۸۷ دقیق مشخص بود کدام مسیر و کجا می‌خواهند ایشان را بزنند. همان زمان تیم ترور برای من هم بود و برای یک نفر دیگری هم بود. سه نفر را همزمان می‌خواستند ترور کنند.

در طول این چند سال بعد از شهادت شهید علی‌محمدی، شاید اگر بگویم یک نفر که مسئول‌تر از بقیه در حفظ جان متخصصان کشور کار کرد، او آقای فخری‌زاده بود. بسیار هم سختی کشید تا بتواند پول پیدا کند، تجهیزات بگیرد، ماشین تهیه کند.

مجری: گفته بودید از سال۸۲ شما را تخلیه تلفنی می‌کردند. درست است؟

عباسی: بله. برای ما عادی بود؛ یکبار دیگر هم تماس گرفتند، در دانشگاه امام حسین (ع) به دفترم زنگ زدند و آن زمان من مدیر گروه فیزیک بودم. دفتردار من از این جهت توجیه بود. آمد گفت منافقین! گفتم وصل کردند و گفتم بفرمائید؟ گفتند شما؟ گفتم حسنی هستم! گفتند برای آقای دکتر عباسی سخنرانی گذاشتیم و از مؤسسه آموزش و تحقیقات وزرات دفاع هستم و اسم خودش را هم گفت و خیلی چرب زبان هم بود. از من بیوگرافی را خواست. گفتم شما سخنرانی گذاشتید می‌دانید تخصص ایشان چیست. اسم آقای فخری‌زاده را هم بیان کرد. گفتم این طور کار نکنید. شما وزارت علوم بروید و بیوگرافی همه اساتید وجود دارد و تماس رسمی بگیرید و به شما اطلاعات را می‌دهند. این‌که به اینور و آنور زنگ بزنید فایده ندارد. تشکر کرد.

بعد گفتم من یک چیزی به شما بگویم. خجالت نمی‌کشید از این کارها که انجام می‌دهید؟ گفت چطور؟ گفتم این روش‌ها قدیمی شده است. این روش‌ها را جمع کنید، کاری نمی‌توانید انجام دهید. یکی که تماس را هدایت می‌کرد گفت قطع کنید. ما با این پدیده از سال‌ها پیش مواجه بودیم و هنوز هم ادامه دارد. هنوز هم برخی از افراد می‌گویند به ما زنگ زدند و این‌طور گفتند.

مجری: از روز ترور بسیار صحبت کردید. خلاصه این است که حرکت می‌کردید و بمب را می‌چسبانند و متوجه می‌شوید.

بله. موتوری بمب را چسباند و صدای کمی آمد.

مجری: ولی شما هوشیار بودید.

عباسی: دست او هم به آئینه خورد. برگشت که به من بگوید ببخشید دستم خورد. من فریب نخوردم. به جای این‌که به او نگاه کنم، به شیشه نگاه کردم و بمب را دیدم که چسبیده است. آنجا من دو کار می‌توانستم انجام دهم که یکی افزایش سرعتم بود تا به او برسم و بزنم. تصمیمی که گرفتم این نبود که فکری کردم؛ بالاخره روی ترمز زدم و فریاد زدم که خانمم پیاده شود. هشدار دادم که از ماشین پایین بیاید. در ذهنم بود که به او گفتم بمب است، ولی ایشان می‌گفت نگفتی. خوب شد من نگفته بودم وگرنه کپ می‌کرد من چه کار می‌کردم! بیرون پریدم و گفتم منفجر هم شود باید تلاش خودم را بکنم. همه اینها در یکی دو ثانیه اتفاق افتاد.

مجری: گفته بودید آقای فخری‌زاده جلوی دسترسی بازرسان آژانس را به نیروهای مسلح گرفت.

عباسی: نه، به این صراحت نبود. آقای فخری‌زاده چون در حوزه نیروهای مسلح بود و من هم یک پیام می‌دادم. یعنی من به آقای آمانو در آژانس گفتم، وقتی که خداحافظی می‌کردیم، گفتم ایران بیایید و جاهای قشنگی دارد و اصفهان و شیراز را ببینید یعنی همش توی این پرونده‌ها نروید. بیایید و ببینید ایرانیها آدمهای دیگری هستند و تمدنی اینجا بوده است؛ گفت: «و پارچین»!

گفتم پارچین هم شما را می‌برم ولی شرط دارد که اول به‌عنوان متخصص به من ثابت کنید کار هسته‌یی در پارچین بوده است. اگر توانستید من را قانع کنی، نظامیان ما متفکر و معقولی هستند، من آنها را راضی می‌کنم که به شما نشان دهند.

آقای فخری‌زاده هم مسئولیت داشت و اطلاعات درست را به کشور می‌داد. وقتی در جایی کاری انجام نشده، آنها باید ثابت کنند و این درست هم بود. به‌هرحال مسئولان نظامی ما که عهده‌دار پارچین و سایر مراکز نظامی بودند از ما می‌پرسیدند. من به‌عنوان رئیس انرژی اتمی آن زمان می‌گفتم و بعد به‌عنوان یک متخصص دانشگاهی می‌گفتم که زیر بار نشان دادن این مراکز نروید، چون آژانس این‌طور عمل می‌کند، یعنی طریقه عمل کردن آژانس را به آنها گفتم.

گفتم کافی است یک جا را نشان دهید، قلاب اینها گیر کند دیگر رها نمی‌کنند.

مجری: استاکس‌نت در زمان شما بود؟

عباسی: زمان ما هم بود ولی از قبل کارش را کرده بود و شناسایی کرده بود و زمان ما هم ادامه داشت.

مجری: گفته بودید در گیج‌های شرکت ادوارد انگلیس است.

عباسی: آن گیج‌های ادوارد در آنها یک دستکاری کرده بودند و لوله وسطی که به لوله‌کشی سانتریفوژ برمی‌گردد با ماشین‌تراش ماشین‌کاری کرده بودند و نازک شده بود. دیواره را خیلی نازک کردند. فرض کنیم اگر نیم سانت بود، به یک میل یا نیم میل رساندند. بعد ماده‌ای مانند ماده منفجره سنتکس را آنجا گذاشته بودند. سیمی می‌آمد، بردی اضافه کرده بودند و در سوکت ۱۶پینی که آخرش می‌خورد که سیگنال را بدهد و تغذیه شود، در آن هم یک مدار الکترونیک خیلی کوچکی قرار دادند که تعدادی از اینها در سیستم ما وصل شده بود. در اثر غفلت یا اطمینانی که مدیر وقت کرده بود که اینها ۹ماه آنجا وصل بودند. (تلویزیون شبکه پنج (رژیم) ۲۱ آذر۹۹)

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/ec6898df-fe37-4c33-ab85-8384d9d85125"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات