محاکمه حمید نوری از دژخیمان قتلعام ۶۷ در سوئد
پنجشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۰
ادای شهادت رحمان درکشیده
از شاهدان قتلعام زندانیان سیاسی در گوهردشت
روز پنجشنبه ۷بهمن ۱۴۰۰ محاکمه حمید نوری از دژخیمان قتلعام زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت در دادگاه سوئد ادامه یافت.
در این جلسه رحمان درکشیده از شاهدان قتلعام زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت از سازمان فداییان اقلیت به ادای شهادت پرداخت. وی از آذرماه ۵۹ تا اواخر ۶۷ بهمدت بیش از ۸سال در زندانهای رژیم آخوندی بهسر برده است
رحمان درکشیده که قبل از دستگیری، دژخیم حمید نوری را که همسایه آنها بوده را میشناخته، مشاهداتش از جنایات دژخیمان بهویژه در مقطع قتلعام ۶۷ و نقش دژخیم حمید نوری را برای دادگاه بازگو کرد. وی گفت این دژخیم از سال۵۹ در زندان اوین به جنایت مشغول بوده است.
وی ضمن تشریح اقدامات جنایتکارانه دژخیمان از قبیل ناصریان و حمید نوری علیه خودش و دیگر زندانیان مارکسیست نمونههایی از جنایتهای وحشیانه دژخیمان در حق زندانیان مجاهد را هم بازگو کرد
گزیدهای از سخنان رحمان درکشیده از شاهدان قتلعام، سخنان دادستان، وکلا و مکالمات قاضی-پنجشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۰ – ۲۷ ژانویه ۲۰۲۲
رحمان درکشیده: مدتی آنجا بودیم تو انفرادی نمیدونم دو هفته چقدر یادم نیست دقیقاً هر روز برای صبحانه نهار شام سه بار که در رو باز میکردند ۳۸ تا سلول بود در رو باز میکردند شروع میکردند به زدن بعد لیوان چایی یا غذایی میدادن دستت. البته ماها که چپ بودیم ماها رو نمیزدن عموماً عموماً بچههای مجاهد که بقیه بودن اونارو خیلی بدجوری میزدند خیلی میزدند.
مترجم: مجاهدین را بد جوری می زدن
رحمان درکشیده: بله اونا رو خیلی میزدن یکبار هم شب اومدن یکی یکی سلولها رو بردن که یک طوماری امضا بکنن. خطاب به صدا و سیما در محکومیت مجاهدین.
دادستان (مارتینا وینسلوو) : این چه لیستی بود؟ چه طوماری بود؟ اینو من نفهمیدم طومار چی بود؟
رحمان: طوماری مثلا علیه مجاهدین ولی از ما وقتی فهمیدن اتهام من اقلیته بعد منو برگردوندن سلول.
... ... ... ... ... ... ... ... ... ...
رحمان درکشیده: منو بردن تو دادگاه بهاصطلاح دادگاه همون هیأت مرگ چشمبندم رو برداشتم.
یه تعداد آدم نشسته بودند ولی من چشمهایم زوم شد روی اشراقی و نیری بقیه را نمیشناختم البته اسمهایی گفته شده توی روایتهایی که از زندان آمده در مورد چه کسان دیگهای بودند ولی من این دو تا را قشنگ میشناختم و تمام حواسم به این دو نفر بود. این دوتا بودند که حرف میزدند بهویژه نیری این دو تا را من خوب میشناختم من گفته بودم که ما شنیده بودیم در مورد اعدامها ولی در مورد بچههای مجاهدین اینجوری شنیده بودیم که هر کی میگفت مجاهد یا هوادار یا سازمان همین یک کلمه کافی بود که اینها را اعدام بکنند این چیزی بود که ما شنیده بودیم بنابراین من خودم را آماده کرده بودم که از من بپرسند که مثلا هنوز هوادار اقلیت هستی یا مثلا از این چیزها. ولی برای ماها یه چیز دیگه در واقع اونها تعیین کرده بودند. آن هم مسأله مذهب بود و من نمیدانستیم
از من پرسید اسم اسم فامیل اینجور چیزها متولد چه سالی از این جور چیزها که نرمال بود اول شروع میشدش. بعد گفت مذهب. گفتم ندارم گفت یعنی چی مسلمان نیستی؟ گفتم نه بعد گفت از کی اینجوری شدی؟
... همین موقع ناصریان اومد تو اتاق گفت حاجی این اسمش تازه لو رفته مشخص شده، تا حالا با اسم مستعار تو زندان بود. ولی همونطوری که به شما گفتم ناصریان من را نمیشناخت. نمیدونست که من با اسم مستعار سالها زندان بودم. تازه اومده بودم زندان گوهرشت. اما یک نفر میدونست و اون حمید نوری بود. ولی چون نمیخواست من ببینمش به ناصریان گفته بود و ناصریان اومد تو اتاق. خیلی دوست داشت من اعدام بشم. ولی من نشدم تا امروز اینجا شهادت بدم. بعد ناصریان اینرا گفت به نیری، بعد از ناصریان، که اینرا گفت نیری با یک حالت خشم نگاه کرد گفت بهت وقت میدهم مسلمون بشی وگر نه حکم خدا را در مورد تو اجراء میکنم. من را چشمبند زدن و از اتاق آوردن بیرون، من را سپردند به دست یک پاسدار دیگر و یک نگهبان دیگر، زندانبان دیگر. گفت کجا باید بری؟ گفتم نمیدونم. گفت بهت گفتند مسلمونی یانه؟ تو چی گفتی؟به زندانبان گفتم که من گفتم مسلمان نیستم. من را برد اونجایی که بهنام چپ معروف شده بود. احتمالاً آغاز یک راهروی بلند که بهسمت سالن اعدام میرفت
... ... ... ... ... ... ... ... ... ...
دادستان: یکی از اسمها که اسم بردین عباس رئیسی است توی لیست سی شماره ۱۲ هست اگر درست نوشته باشم این عباس رئیسی کدوم زندان اعدام شد؟
رحمان درکشیده: عباس رئیسی هم با بچههای ملی کش بود. گوهردشت اعدام شد. در اوین در سالن و در بند ۴ با هم بودیم. بند ملی کش ها.
دادستان: بند ۴ کدوم زندان؟
رحمان درکشیده: اوین.
دادستان: از کجا میدونید که عباس رئیسی را بعداً منتقل کردند گوهردشت؟
رحمان درکشیده: خب گفتم که، همه بچههای ملی کش را بردند اونجا، بعد همه اونهایی که زنده مونده بودند آوردند توی بند ۸، از جمله ملی کشهایی که زنده مونده بودن.
دادستان: پس اونجا اگر درست بفهمم حرفتون را، اونجا از هم زندانی هایتون میشنوید که عباس رئیسی اعدام شده؟
رحمان درکشیده: بله.
دادستان: یک اسم دیگه هم میخواستم ازتون بپرسم، منوچهر رضایی. خوب میشناسیدش منوچهر رضایی را؟
رحمان درکشیده: آره خیلی خوب میشناسمش.
دادستان: منوچهر رضایی جزو کدوم سازمان بود.
رحمان درکشیده: منوچهر مجاهد بود.
دادستان: جزو مجاهدین؟
رحمان درکشیده: ولی از ۵۹ با هم تو بند ۳ اوین بودیم.
دادستان: خبر داری منوچهر کجا اعدام شد؟
رحمان درکشیده: گوهردشت.
دادستان: از کجا میدونی تو گوهردشت اعدام شده؟
رحمان درکشیده: بله
دادستان: از کجا میدونی تو گوهردشت اعلام شده؟
رحمان درکشیده: خب ملی کشها همه را آورده بودند گوهردشت دیگه. بر اساس اخباری که من شنیدم و تمام شواهد گواه صحت اونه، از تمام اون بچههایی که توی بند ملی کشها تو گوهردشت بودند فقط سامان رحیمی از بچههای ۵۹ که متولد سال۴۴ بود که زنده موند.
مترجم: یکبار دیگه بگو اصلاً از دستم رفت.
رحمان درکشیده: فقط سامان رحیمی که از بچههای ۵۹ ی بود زنده موند بقیه اعدام شدند.