- حسین قربانی سرتیپ ارتش تحتامر خامنهای: بزرگترین هدف سازمان شورش مسلحانه بود، خیابان انقلاب خیلی پر از مجاهدین بود. در دانشگاههای تهران و شیراز زیاد بودند
- از دهه۴۰ بهعنوان تنها نیروی مسلمان مبارز مسلح وارد عرصه مبارزه با رژیم طاغوت شدند و بعد از اینکه انقلاب پیروز شد حق خودشان میدانستند، هی میگفتند رئیسجمهور رجوی و فلان...
- اتفاقاتی که در سال۶۶ و ۶۷ افتاد شرایطی بهوجود آمد که خمینی و بقیه به این نتیجه رسیدند که قطعنامه ۵۹۸ را بپذیرند.
- سال ۶۷ چند تا عملیات مجاهدین انجام دادند هم از شلمچه، هم از فکه، هم از دهلران تا رسید به عملیات مرصاد.
- ۳ -۴ تا دختر بودند با یک پسر ما اینها را محاصره کردیم، هر چی با ایشان صحبت کردیم که آقا تسلیم بشوید، هیچ خبری نشد، آخرش با نارنجک خودشان را از بین بردند.
تلویزیون شبکه۵ رژیم - حسین قربانی از سرکردگان ارتش تحتامر خامنهای در عملیات فروغ جاویدان ۱۶شهریور۹۹:
حسین قربانی: چندین قطعنامه تا رسیدن به قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل صادر کرده بود که به دلایلی که منافع ایران در آن قطعنامههای قبلی لحاظ نشده بود ایران مخالفتش اعلام میکرد ولی قطعنامه ۵۹۸ که یکسالی قبل از اینکه ایران قبول بکند صادر شده بود خب با توجه به شرایط و اتفاقاتی که در اون سال۶۷ و سال۶۶ افتاد و شرایط طوری بهوجود آمد که هم امام راحل و هم بقیه مسئولان دستاندرکاران جنگ هشت ساله دفاع مقدس به این نتیجه رسیدند که منافع ملی ایران حکم میکند که این قطعنامه را بپذیرند.....
مجری: من میخواهم ببینم تحلیل منافقین چی بود از پایان جنگ ایران و عراق که میآیند بعد از پذیرش قطعنامه دست به چنین کاری میزنند و حالا ۵مرداد سال۶۷ اون اتفاقات میافتد و این عملیات بهقول خودشان فروغ جاویدان حکایتش چی بوده؟
حسین قربانی: …سازمان منافقین یا همان سازمان مجاهدین خلق از بدوی که تشکیل شد دهه۴۰ اینها بهعنوان تنها نیروی بهاصطلاح مسلمان مبارز مسلح وارد عرصه مبارزه با رژیم طاغوت شدند و بعد از اینکه انقلاب پیروز شد حق خودشان میدانستند که ما باید تشکیل دهنده حکومت باشیم بعد از سرنگونی
مجری: یعنی مدعی حکومت بودند؟
قربانی: بله مدعی حکومت بودند اگر یادتان باشد رئیس سرکرده منافقین مسعود رجوی و این پروپاگاندایی که ایجاد کرده بودند رئیسجمهور هی میگفتند رئیسجمهور رجوی و فلان ... . . من دانشجو بودم دانشکده افسری با دوستان آقا گاها بعد از خرداد ۶۰ که اعلام جنگ مسلحانه کردند ما این خیابان ولیعصر را میرفتیم گشت میدادیم بدون اینکه کسی به ما چیزی بگوید چون بسیاری روزنامه فروشیها و دستفروشهایشان مجله مجاهدین را پخش میکردند ما هر کسی را که مشکوک میشدیم با اینکه دوره و چیزی هم ندیده بودیم میرفتیم بازدید بدنی میکردیم.
مجری: در چه شهرهایی بیشتر بودند حضورشان کجاها پررنگتر بود؟
قربانی: بیشتر مثلا خیابان انقلاب خیلی پر بودند.
مجری: در تهران؟
قربانی: تهران، شیراز هم بود شیراز روبهروی مثلا انجمن آن موقع میگفتند انجمن ایران انگلیس و ایران آمریکا و دانشگاه شیراز زیاد بود دانشگاه تهران همین خیابان انقلاب درگیر میشدیم و آخرش هم به بزنبزن میرسید... . .
در آستانه سقوط دولت دوم انقلاب اوضاع سازمان مجاهدین از لحاظ انسجام توان رزمی تعریفی نداشت آنها فقط ظرف سه ماه نخست سال۶۰ فرصت آن را پیدا کرده بودند که نیروهای خود را آموزش دهند و توجیه کنند، حال بزرگترین هدف سازمان شورش مسلحانه بود... . .
مجری: در عملیات مرصاد نقش فرماندهان ارتش یا خود شهید صیاد شیرازی اگر که نکتهیی هست را حتماً به ما بگویید.
قربانی: صیاد شیرازی شهید صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی بود که در سال۶۵ جابهجا شد و امیر افضلی سعدی فرمانده نیرو را به عهده گرفت و ایشان کماکان بهعنوان اینکه پیرو ولایت بود در صحنه نبرد همیشه حضور داشت قبل از ۳۱تیر یا اول مرداد ایشان رفته بود بنا به نام اوامر امام راحل شورای عالی دفاع نماینده امام در شورایعالی دفاع بود رفته بود سرکشی نیروهای در خط برگشته بود تهران به ۲۴ساعت نکشیده بود که سردار شمخانی یا امیر شمخانی زنگ به او میگوید که آقا ما یک عده وارد شدند از محور کرند و سرپل شما بروید بررسی بکنید و این موارد، ایشان مثل یک سرباز حرکت کرد با تعدادی از نفرات آمدند کرمانشاه شب رسیدند کرمانشاه فردا صبح بلافاصله با دو فروند هلیکوپتر کبرا هجومی و یک ۲۱۴ حرکت کردند برای شناسایی منطقه بین حسن آباد و چهار زبر و چون در طی سالهایی که در کردستان مسئولیت داشت و دوران دفاع مقدس با اکثر خلبانهای هوانیروز آشنا بود آشنای رودررو یعنی نه آشنایی که فقط بگوید این فرمانده نیرو است به اسم همدیگر را می شناختند این را وقتی که امیر شمخانی به فرمانده پایگاه میگفت آقا ۲ تا هلیکوپتر بفرست میگفت آقا تو منافق هستی آنطرف میگفت تو منافقی ولی امیر شمخانی گفت جناب صیاد تو صحبت کن اینها من را نمیشناسند ایشان زنگ میزد میگفت فلانی من را یادت میآید فلان جا با هم فلان میگفت چی چی میگی؟ کجا بروم؟ چی کار بکنم؟ گفت آقای مثلا فردا ۵صبح با دو تا هلیکوپتر کبری و یک توفورتین در پایگاه آمادهباش که ما برویم برای شناسایی و گشت تو منطقه که هنوز نمیدانستند کی هستند یعنی نیرو خودیها.
مجری: تو این شرایط هم سخت است نمیدانستند به کی اعتماد کنند.
حسین قربانی: بله نمیدانستند کی هستند آنها همهشان هم لباس داشتند لباس ارتش ایران را پوشیده بودند همه هم فارسی صحبت میکردند.
مجری: منافقین؟
سرتیپ حسین قربانی: بله منافقین لباس عین لباس خاکی ما را پوشیده بودند همه هم فارسی صحبت میکردند شهید صیاد خدا رحمت کند صفر پاییخان یکی از خلبان با این لهجه کرمانشاهیش میگفت جناب صیاد من بزنم اینها فارسی گفت آقا من میگویم بزن اینها را بعد آنها یک تفنگ ۱۰۶ میفرستند این با لهجه میگوید کارت نباشد خودم میزنمشان با هلیکوپتر بلند میشود و یک موشک رها میکند حالا خوش شانسی میخورد به یک تانکر سوخت آنها و ستون بهاصطلاح منهدم میشود و هم هوانیروز و هم نیرو هوایی ۲ تا از سازمانهای اصلی بودند که توانستند جلوی حرکت منافقین را بگیرند... . .
حسین قربانی: خب میدانید بعد از اینکه سال اوایل ۶۷ ما چند تا عملیات منافقین انجام دادند هم از شلمچه هم از فکه هم از دهلران تا رسید بهعملیات مرصاد و باعث شد که وقتیکه متوجه شدند این مردم عادی که یک کم دیگر با توجه به اینکه صدا و سیما اعلام کرده بود ایران با عراق، و خب قطعنامه ۵۹۸ را قبول کرده فشل شده بودند شل شده بودند که آقا اصلاً باید جنگید؟... . .
بچهها تعریف میکردند که رفتیم تو روستا ۴-۵ نفر، ۳-۴ تا دختر بودند با یک پسر، آقا ما اینها را محاصره کردیم هرچی با ایشان صحبت کردیم آقا تسلیم بشوید هیچ خبری نیست که آقا آخرش با نارنجک خودشان را از بین بردند... . .
یک شرکتکننده: و چقدر جای صیاد خالی است توی تلویزیون ما چقدر ما از شهید صیاد فقط یک اتوبان میشناسیم ولی اصلاً نمیدانیم چرا چی باعث شد که این آدم ترور بشود. فکر میکنم شما هم با من هم نظر باشید که ما ضعف داریم توی کار کردن در مورد این قضیه... . .