فرار مغزها یکی از معضلات یا به عبارت بهتر یکی از نتایج حاکمیت دیکتاتوری است. هر قدر دیکتاتوری شدیدتر و محدودیتهای سیاسی ـ اجتماعی بیشتر، مهاجرت، بهخصوص مهاجرت تحصیلکردگان و نخبهها هم بیشتر است؛ بیجهت نیست که ایران تحت حاکمیت استبداد قرونوسطایی ولایتفقیه، در زمینه فرار مغزها، دارای رتبه اول در جهان است. تلویزیون رژیم چند روز پیش برنامهیی در این باره پخش کرد، که در آن ضمن تلاش بر سرپوش گذاشتن بر علت اصلی پدیده مهاجرت نخبگان، اما اجباراً نکات و واقعیتهای قابل توجهی را در این خصوص برملا کرد. به گوشههایی از این برنامه که در زیر میآید توجه کنید:
«به نظر شما مهمترین عامل مهاجرت نخبگان چیست؟
- نبود بازار کار مناسب در ایران
- استفاده بیشتر از علم و تکنولوژی روز جهان
- تغییر سبک زندگی
ملاحظه میشود که این سؤال و جواب فریبکارانه که در آن هیچ اشارهیی به عامل سیاسی که همانا، حاکمیت دیکتاتوری و فقدان آزادی است نمیشود، سمت و سوی فریبکارانه این برنامه را نشان میدهد، با این همه گوشههایی از این واقعیت از زیر قبای دجالیت و سانسور بیرون میزند. ابتدا نگاهی بهصورت مسأله و ابعاد آن از دید همین برنامه:
«ما خيال ميکنيم که صاحب دانشگاه شدهايم، اما دانشگاه ما ارتباطي با کشور ما ندارد؛ دانشگاههاي ما شعباتي از دانشگاههاي اروپا و آمريکا هستند، اما شعبههايي بد! ما در زمين خودمان ميکاريم، اما زمين بالاي تپه و به عبارت صحيحتر و دقيقتر در زمين آنها. حدود 25 درصد کل ایرانیان تحصیلکرده هماکنون در کشورهای توسعه یافته زندگی میکنند. صندوق بینالمللی پول مقام اول مهاجرت نخبگان را به ایران داده است. سالانه دهها هزار ایرانی تحصیلکرده از کشور خارج میشوند به این امید که زندگی و شغل بهتری پیدا کنند. به گفته وزیر سابق علوم این مهاجرتها سالانه 150میلیارد دلار ضرر به کشور وارد میکند و ثمره سالها سرمایهگذاری و هزینه نصیب کشورهای توسعه یافته میشود» .
در این برنامه اظهارات چند تن از دانشجویان بهاصطلاح نخبه هم منعکس شده است، قسمتهایی از حرفهای آنها را میخوانیم:
- «در کشور ما، از آنجا که نخبگان قدرت یا نخبگان اجرایی بر نخبگان علمي يا فکري ما متکي نيستند، اين نخبگان فکري که صاحب قدرت نيستند، نميتوانند بر صاحبان قدرت چندان اثري بگذارند، در نتيجه خروج از اين ساختار را ترجيح ميدهند، چون هر چقدر دست و پا ميزند و سرش را به در و دیوار میکوبد میبیند فایده ندارد…».
- «شما نمیتوانید مشکلات نخبگان را و اینکه چرا در کشور نمیمانند و چرا این جا کارشان را نمیکنند؟ از مشکلات بقیه مردم جدا بکنید به تبع آن راه حلها را هم نميتوانيد از هم جدا کنيد. خيلي از راه حلهايي که ما براي بخش نخبگان ارائه ميدهيم، شامل همة مردم ميشود».
- «این قدر تبعیض و تفاوتها وجود دارد که کسی که تخصص دارد نميتواند راحت وارد وادی فرصت بشود» .
« توليد کنندههاي ما الان به مشکل برخورد کردهاند، پس ما چطور ميتوانيم انتظار داشته باشيم که فارغالتحصيلانمان بروند توليدکننده بشوند، در حالي که همين الان ما داريم توليدکنندههايمان را از دست ميدهيم؟»
- «اقتصادي که نفتي شد، رانتير ميشود و ديگر نيازي به فکر و انديشه و خلاقيت ندارد و مهم اين است که در کشور ما اقتصاد هم رانتير است و هم از طرفي فئودالي و زمين ارزش دارد، دلالی ارزش پیدا میکنه، نه تولید».
تلويزيون رژيم اظهارات اين نخبگان دستچين شده را چنين جمعبندي کرد:
- افزايش فاصلة طبقاتي
- محدوديت آزاديهاي اجتماعي
- فرهنگ کار ناکارآمد
- بهروز نبودن صنعت و تکنولوژي در ايران
- بوروکراسي اداري
- کمبود مراکز و امکانات تحقيقاتي
- عدم تعادل درآمد و هزينه تا 26.30 =
به اين ترتيب اين رسانة حکومتي تلاش کرده علت اصلي فرار مغزها را که همان ديکتاتوري و فقدان آزادي است با عبارت «محدوديت آزاديهاي اجتماعي» کمرنگ کرده و سپس آن را ميان ساير عوامل گم و گور کند. اما ببينيم در اين برنامه 3تن از کارشناسان رژيم در بارة علل و عوامل فرار مغزها چه ميگويند:
- «فرار مغزها» يک بار سياسي و خاص دارد که اکثريت قاطع مهاجرتهاي سياسي که صورت ميگيرد، از اين جنس نيست. من هم به نظرم 2درصد شايد هم کمتر از آن ما فرار مغزها به آن صورت داريم.
تناقض را در اظهارات اين کارشناس دستاموز حکومتي ميبينيد؟ او بنا به فرموده، علت سياسي فرار مغزها را که خود آن را «مهاجرتهاي سياسي» مينامد انکار ميکند و مدعي است که انگيزههاي سياسي براي فرار نخبگان دو سه درصد بيشتر نيست، بدون آن که هيچ مرجع يا استدلالي براي اين ادعاي خود ارائه کند.
اما کارشناس دوم ميگويد: «يک نکتة کليدي اين است که مشکل اقتصاد ما، ساختاري است. مشکل اين ساختار (معيوب) فقط اين نيست که به اندازه کافي فرصتهاي شغلي ايجاد نميکند؛ بلکه اين ساختار رانتي و ساختار دلالي، آدمهاي خودش را ميخواهد و به آدمهاي خودش پاداش ميدهد. در اين ساختار توليد و مولد بودن اصلا اهميتي ندارد. تنها واردات آن هم از نوع قاچاق، مهم است. همچنين ارتباط نه در معناي مثبتش، بلکه در معناي منفياش مهم است، پاداش تنها به آنها تعلق ميگيرد. بنابراين تا اين ساختار اقتصادي برقرار است، هيچ اتفاق اساسي نميافتد.
اين کارشناس حکومتي که فساد اقتصادي مبتني بر چپاول افسارگسيخته با استفاده از «رانت» يعني امکانات حکومتي را، علت اصلي فرار مغزها ميداند، در ادامه به ناکارآمدي سيستم آموزشي که محصول همان ساختار فاسد اقتصادي است، اشاره ميکند و ميافزايد:
«ما در دانشگاههايمان افراد دانا بار ميآوريم، اما افراد توانا بار نميآوريم. ما در دانشگاههايمان بيشتر «ضايعه نخاعي» تربيت ميکنيم؛ آن هم ضايعه نخاعي از گردن که حتي در آب خوردن هم وابسته به ديگران است؛ ما فردي را با تخصص دکترا فارغ التحصيل ميکنيم که فقط نگاهش به استخدام است، هيچ کاري بلد نيست، خودش ظرفيت ندارد که حتي خودش را اداره کند، چه رسد به اين که مولد شود و اشتغال ايجاد کند».
کارشناس ديگر که از جذب نخبگاني که به خارج گريختهاند، نااميد است، پيشنهاد ميکند ترتيباتي داده شود که بعضي از متخصصان و نخبگان سالي يکي دو بار به ايران بيايند و مهارتهاي خود را به متخصصان داخلي منتقل کنند. لابد براي اين که مسير فرار و مهاجرت متخصصان داخل به خارج کشور هموارتر شود! جالب است که خود همين فرد در جمله بعد اعتراف ميکند که همين باصطلاح راه حل اصلاحي هم در قدم اول با مانع «عدة معدودي» روبرو ميشود. «عدة معدودي» که از قضا حاکم هم هستند!
کارشناس ديگر اولاً، «اصلاح ساختار اقتصاد در سطح کلان» و ثانياً «حقوق شهروندي، يعني حرمتي را که شهروندان بايد احساس کنند» را پيشنهاد ميکند.
روشن است که «حقوق شهروندي»! اسم جايگزين کلمة ممنوعة «آزادي» و دموکراسي است! جالب است که اين کارشناس همان است که در ابتداي برنامه، دلايل سياسي فرار مغزها را انکار کرد و و در انتها بعد مجبور شده اعتراف کند که براي مقابله با فرار مغزها اول بايد حقوق شهروندي حرمت پيدا کند، يعني نفي ديکتاتوري!
بگذريم که اصلاح ساختار معيوب اقتصادي در اظهارات او هم اشارهيي به فساد سيستمي است که آن هم زاده و معلول ديکتاتوري است.
«به نظر شما مهمترین عامل مهاجرت نخبگان چیست؟
- نبود بازار کار مناسب در ایران
- استفاده بیشتر از علم و تکنولوژی روز جهان
- تغییر سبک زندگی
ملاحظه میشود که این سؤال و جواب فریبکارانه که در آن هیچ اشارهیی به عامل سیاسی که همانا، حاکمیت دیکتاتوری و فقدان آزادی است نمیشود، سمت و سوی فریبکارانه این برنامه را نشان میدهد، با این همه گوشههایی از این واقعیت از زیر قبای دجالیت و سانسور بیرون میزند. ابتدا نگاهی بهصورت مسأله و ابعاد آن از دید همین برنامه:
«ما خيال ميکنيم که صاحب دانشگاه شدهايم، اما دانشگاه ما ارتباطي با کشور ما ندارد؛ دانشگاههاي ما شعباتي از دانشگاههاي اروپا و آمريکا هستند، اما شعبههايي بد! ما در زمين خودمان ميکاريم، اما زمين بالاي تپه و به عبارت صحيحتر و دقيقتر در زمين آنها. حدود 25 درصد کل ایرانیان تحصیلکرده هماکنون در کشورهای توسعه یافته زندگی میکنند. صندوق بینالمللی پول مقام اول مهاجرت نخبگان را به ایران داده است. سالانه دهها هزار ایرانی تحصیلکرده از کشور خارج میشوند به این امید که زندگی و شغل بهتری پیدا کنند. به گفته وزیر سابق علوم این مهاجرتها سالانه 150میلیارد دلار ضرر به کشور وارد میکند و ثمره سالها سرمایهگذاری و هزینه نصیب کشورهای توسعه یافته میشود» .
در این برنامه اظهارات چند تن از دانشجویان بهاصطلاح نخبه هم منعکس شده است، قسمتهایی از حرفهای آنها را میخوانیم:
- «در کشور ما، از آنجا که نخبگان قدرت یا نخبگان اجرایی بر نخبگان علمي يا فکري ما متکي نيستند، اين نخبگان فکري که صاحب قدرت نيستند، نميتوانند بر صاحبان قدرت چندان اثري بگذارند، در نتيجه خروج از اين ساختار را ترجيح ميدهند، چون هر چقدر دست و پا ميزند و سرش را به در و دیوار میکوبد میبیند فایده ندارد…».
- «شما نمیتوانید مشکلات نخبگان را و اینکه چرا در کشور نمیمانند و چرا این جا کارشان را نمیکنند؟ از مشکلات بقیه مردم جدا بکنید به تبع آن راه حلها را هم نميتوانيد از هم جدا کنيد. خيلي از راه حلهايي که ما براي بخش نخبگان ارائه ميدهيم، شامل همة مردم ميشود».
- «این قدر تبعیض و تفاوتها وجود دارد که کسی که تخصص دارد نميتواند راحت وارد وادی فرصت بشود» .
« توليد کنندههاي ما الان به مشکل برخورد کردهاند، پس ما چطور ميتوانيم انتظار داشته باشيم که فارغالتحصيلانمان بروند توليدکننده بشوند، در حالي که همين الان ما داريم توليدکنندههايمان را از دست ميدهيم؟»
- «اقتصادي که نفتي شد، رانتير ميشود و ديگر نيازي به فکر و انديشه و خلاقيت ندارد و مهم اين است که در کشور ما اقتصاد هم رانتير است و هم از طرفي فئودالي و زمين ارزش دارد، دلالی ارزش پیدا میکنه، نه تولید».
تلويزيون رژيم اظهارات اين نخبگان دستچين شده را چنين جمعبندي کرد:
- افزايش فاصلة طبقاتي
- محدوديت آزاديهاي اجتماعي
- فرهنگ کار ناکارآمد
- بهروز نبودن صنعت و تکنولوژي در ايران
- بوروکراسي اداري
- کمبود مراکز و امکانات تحقيقاتي
- عدم تعادل درآمد و هزينه تا 26.30 =
به اين ترتيب اين رسانة حکومتي تلاش کرده علت اصلي فرار مغزها را که همان ديکتاتوري و فقدان آزادي است با عبارت «محدوديت آزاديهاي اجتماعي» کمرنگ کرده و سپس آن را ميان ساير عوامل گم و گور کند. اما ببينيم در اين برنامه 3تن از کارشناسان رژيم در بارة علل و عوامل فرار مغزها چه ميگويند:
- «فرار مغزها» يک بار سياسي و خاص دارد که اکثريت قاطع مهاجرتهاي سياسي که صورت ميگيرد، از اين جنس نيست. من هم به نظرم 2درصد شايد هم کمتر از آن ما فرار مغزها به آن صورت داريم.
تناقض را در اظهارات اين کارشناس دستاموز حکومتي ميبينيد؟ او بنا به فرموده، علت سياسي فرار مغزها را که خود آن را «مهاجرتهاي سياسي» مينامد انکار ميکند و مدعي است که انگيزههاي سياسي براي فرار نخبگان دو سه درصد بيشتر نيست، بدون آن که هيچ مرجع يا استدلالي براي اين ادعاي خود ارائه کند.
اما کارشناس دوم ميگويد: «يک نکتة کليدي اين است که مشکل اقتصاد ما، ساختاري است. مشکل اين ساختار (معيوب) فقط اين نيست که به اندازه کافي فرصتهاي شغلي ايجاد نميکند؛ بلکه اين ساختار رانتي و ساختار دلالي، آدمهاي خودش را ميخواهد و به آدمهاي خودش پاداش ميدهد. در اين ساختار توليد و مولد بودن اصلا اهميتي ندارد. تنها واردات آن هم از نوع قاچاق، مهم است. همچنين ارتباط نه در معناي مثبتش، بلکه در معناي منفياش مهم است، پاداش تنها به آنها تعلق ميگيرد. بنابراين تا اين ساختار اقتصادي برقرار است، هيچ اتفاق اساسي نميافتد.
اين کارشناس حکومتي که فساد اقتصادي مبتني بر چپاول افسارگسيخته با استفاده از «رانت» يعني امکانات حکومتي را، علت اصلي فرار مغزها ميداند، در ادامه به ناکارآمدي سيستم آموزشي که محصول همان ساختار فاسد اقتصادي است، اشاره ميکند و ميافزايد:
«ما در دانشگاههايمان افراد دانا بار ميآوريم، اما افراد توانا بار نميآوريم. ما در دانشگاههايمان بيشتر «ضايعه نخاعي» تربيت ميکنيم؛ آن هم ضايعه نخاعي از گردن که حتي در آب خوردن هم وابسته به ديگران است؛ ما فردي را با تخصص دکترا فارغ التحصيل ميکنيم که فقط نگاهش به استخدام است، هيچ کاري بلد نيست، خودش ظرفيت ندارد که حتي خودش را اداره کند، چه رسد به اين که مولد شود و اشتغال ايجاد کند».
کارشناس ديگر که از جذب نخبگاني که به خارج گريختهاند، نااميد است، پيشنهاد ميکند ترتيباتي داده شود که بعضي از متخصصان و نخبگان سالي يکي دو بار به ايران بيايند و مهارتهاي خود را به متخصصان داخلي منتقل کنند. لابد براي اين که مسير فرار و مهاجرت متخصصان داخل به خارج کشور هموارتر شود! جالب است که خود همين فرد در جمله بعد اعتراف ميکند که همين باصطلاح راه حل اصلاحي هم در قدم اول با مانع «عدة معدودي» روبرو ميشود. «عدة معدودي» که از قضا حاکم هم هستند!
کارشناس ديگر اولاً، «اصلاح ساختار اقتصاد در سطح کلان» و ثانياً «حقوق شهروندي، يعني حرمتي را که شهروندان بايد احساس کنند» را پيشنهاد ميکند.
روشن است که «حقوق شهروندي»! اسم جايگزين کلمة ممنوعة «آزادي» و دموکراسي است! جالب است که اين کارشناس همان است که در ابتداي برنامه، دلايل سياسي فرار مغزها را انکار کرد و و در انتها بعد مجبور شده اعتراف کند که براي مقابله با فرار مغزها اول بايد حقوق شهروندي حرمت پيدا کند، يعني نفي ديکتاتوري!
بگذريم که اصلاح ساختار معيوب اقتصادي در اظهارات او هم اشارهيي به فساد سيستمي است که آن هم زاده و معلول ديکتاتوري است.