728 x 90

چنین کنند با علم و ثروت و منزلت بزرگان

علم-بهتر-است-یا-ثروت
علم-بهتر-است-یا-ثروت

«برای انهدام یک تمدن، سه چیز را باید منهدم کرد:

اول خانواده

دوم نظام آموزشی

سوم الگوها.

برای اولی، منزلت زن را باید شکست

برای دومی، منزلت معلم

و برای سومی، منزلت بزرگان و اسطوره‌ها».

(جبران خلیل جبران شاعر، فیلسوف و نویسنده لبنانی)

***

هم علم بهتر است هم ثروت!

حجم وارونه شدن مفاهیم و ارزش‌ها در نظام آخوندی با شاخصهای استثمار و غارت فوق تصور، چپاول‌های نجومی، لاکچری شدن نهادهای وابسته به حکومت و دروغهای تنزه‌طلبانه برای پوشاندن این ابتذال، به‌جایی رسیده است که دانش‌آموزان ایران دست به ساختن طنزهایی در توصیف انشای «علم بهتر است یا ثروت» زده‌اند. این طنزها و نمونه‌های مشابه، همگی ریشه در واقعیت‌های زندگی خانوادگی و اجتماعی مردم ایران دارند.

واقعیت این است که آخوندها با زعامت ولی‌فقیه، هم علم را بهتر می‌دانند، هم ثروت را! اما آن علمی را بهتر می‌دانند که با ترکیب و اتحادش با ثروت، بتوان شیرهٔ جان ملتی را کشید، کان و معدن و کاریز و جنگل و سد و طبیعت ایران را به یغمای حکومتی مبتلا کرد، دانش و علوم اکتسابی عالمان و دانشگاهیان مملکت را به ابزار سیاسی و نظامی برای حفظ حکومت اختصاص داد تا سلطه و حاکمیت بر یکی از پهناورترین کشورهای دنیا را قبضه نمود.

 

هدف از تمرکز علم و ثروت

در حاکمیت آخوندهای زالوزی و پول‌سالار، اگر تمرکزی روی علم باشد، برای توانمند کردن یک دستگاه عریض و طویل سرکوب است. از این رو این علم در خدمت ثروتی است که به حساب سپاه پاسداران سرریز شود، به حساب تقویت دستگاههای جاسوسی، به حساب بالا بردن کیفیت شکنجه، به حساب به‌بند کشیدن یک جامعه و به حساب نیابتیِ صدور مرگ و ترور به دیگر کشورها.

 

«صد سال اگر درس بخوانی»...

وقتی علم و ثروت مملکتی چنین مدیریت طبقاتی و سمت‌وسوی حکومتی دارد، صاحبان علوم و دانش‌ پژوهان خارج از مدار حکومت آخوندی یا باید مغزشان را فراری داده و از این مملکت بروند و یا به خیل بیکاران دهها میلیونی در ایران بپیوندند. با چنین مدیریت طبقاتی و سمت‌وسوی حکومتی بوده است که «نسیم شمال» شاعر آزادیخواه دوران مشروطیت، رابطه دیکتاتوری حاکم را با علم و دانش خارج از مدار حکومتی، چنین وصف می‌کند:

«علم و هنر و فضل بزرگان، نپسندند.

صد سال اگر درس بخوانی، همه هیچ است

در مدرسه یک عمر بمانی، همه هیچ است

خود را به حقیقت برسانی، همه هیچ است».

 

از انتفاع خارج شدن علم، آگاهی، فرهنگ

آخوندها با مفهوم علم و جایگاه ارزش‌ها چنین کرده‌اند که یکی از سه عنصر تمدن انسانی و اجتماعی یعنی «نگاه داشتن منزلت و شأن بزرگان» را ملکوک و مخدوش کرده و به حرمت آن تجاوزها نموده‌اند. در این زمره‌اند دانشگاهیان و فارغ‌التحصیلان غیرحکومتی. همینان که رسانهٔ خود حکومت از قول مرکز آمار ایران گزارش می‌دهد «۴۰ درصدشان بیکار هستند». در جامعه‌یی که ۴۰درصد فارغ‌التحصیلان دانشگاهی‌اش بیکار باشند، پس جایگاه علم و آگاهی و فرهنگ آینده آن کشور و جامعه کجاست و چه می‌شود؟ به این گزارش تلخ و اسفناک دقت کنید:

«مطابق گزارشهای مرکز آمار در پاییز ۹۹، سهم جمعیت بیکار فارغ‌التحصیل آموزش عالی از کل بیکاران، ۴۰درصد بوده است. این سهم در بین زنان نسبت به مردان و نقاط شهری نسبت به نقاط روستایی بیشتر بوده است... در پاییز ۹۹سهم جمعیت شاغل فارغ‌التحصیلان آموزش عالی از کل شاغلان ۲۵درصد بوده است» (روزنامه حکومتی حمایت، ۲۴دی ۹۹).

 

علم حکومتی! تولید حکومتی!

در چنین وضعیتی از بیکاری اهل علم و تحقیق و نیروی کارآفرین، باید توجه داشت که مابه‌ازای چنین سطحی از بیکاری، پس چه نوع شغل‌هایی در کشور دایر هستند؟ پس نیروی کار و اشتغال، به‌ناچار به کدام سمت‌وسو روانه می‌شود که پاسخ مایحتاجش را بدهد؟ پاسخ را در ادامهٔ همین گزارش، چنین می‌خوانیم:

«در پاییز ۹۹، بخش خدمات با ۴۹درصد، بیش‌ترین سهم اشتغال را به خود اختصاص داده است. در رتبه‌های بعدی بخش‌های صنعت با ۳۴درصد و کشاورزی با حدود ۱۷درصد قرار دارند» (همان منبع).

مشاهده می‌شود که حدود ۵۰درصد جمعیت شاغل در ایران، به خدمات‌رسانی روی آورده است. یعنی تقریباً معادل مجموع بخش‌های صنعت و کشاورزی. حاصل آن این می‌شود که تولید به‌شدت افت می‌کند و نیروی کارآفرین، اهل علم، تحقیق و دانشگاهی از دایرهٔ اشتغال، کارآیی و رشد و پیشرفت خارج می‌شود. بدین‌گونه خود علم و هدف از تولید هم فقط جنبهٔ پاسخ به نیاز حکومت را پیدا می‌کند.

 

علت عقب‌نشینی مدار به مدار اشتغال

بنابراین در چنین روندی، هر سال بخش‌هایی از نیروی کار از مدار اول اشتغال به مدار دوم و سپس سوم و در نهایت به مدار بیکاری منتقل می‌شوند. این است رمز و راز بازار پررونق کارخانهٔ بیکاری‌زایی در جمهوری اسلامی آخوندی.

این است علت نازل شدن شأن علم و دانش و فارغ‌التحصیل دانشگاهی و رشد تصاعدی فرار مغزها از ایران اشغال شده و آخوندزده.

چنین مسیر طی شده مبنی بر رشد بیکاری سالانه را در ادامهٔ گزارش رسانهٔ حکومتی، چنین می‌خوانیم:

«جمعیت شاغلین ۱۵ساله و بیشتر در پاییز ۹۸، ۲۳میلیون و ۴۱۳هزار نفر بوده که نسبت به فصل مشابه سال قبل (۹۷) بیش از یک میلیون و سی وسه هزار نفر کاهش داشته است».

 

مابه‌ازای سقوط منزلت علم و عالم و فرهنگ چیست؟

در کشوری که از «۲۳ میلیون جمعیت شاغل آن، سالانه یک میلیون و سی‌وسه هزار نفر بیکار می‌شوند»،

در کشوری که «۴۰ درصد فارغ‌التحصیلان دانشگاهی‌اش بیکار هستند»،

در کشوری که «سالانه بین ۱۵۳ تا ۱۸۰هزار فرار مغزها وجود دارد»،

مابه‌ازای چنین سقوط علم و تولید و فرهنگ ناشی از آن‌ها، چه عواملی رشد می‌کنند تا حکومت بتواند با آنها توازن سلطه‌اش را حفظ کند؟

آیا جز گرانی و اختلاس و چپاول بیشتر؟

آیا جز اختصاص دادن بیشترین سهم بودجهٔ سالانهٔ مملکت به نظامی‌گری و به نهادهای مفتخور مذهبی و حکومتی؟

آیا جز صدور سرمایه و دارایی ایران به مخازن ترور و تجاوز در ممالک دیگر؟

آیا جز مجهز شدن به ابزار و آلات حداکثر سرکوب و بگیر و ببند و اعدام؟

آیا جز فرصت کردن کرونا برای مهار خشم ناشی از چنین افتی از علم و کار و فرهنگ و حیات؟

آیا جز توسل به بهانه‌های ضدبشری برای نخریدن واکسن کرونا؟

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/4084ac12-e935-438f-889f-537320c0d369"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات