728 x 90

مجاهدین خلق و قدرت سیاسی

اشرف۳ ـ عکس از آرشیو
اشرف۳ ـ عکس از آرشیو

پرسش‌ها در آینه‌ٔ تاریخ

آیا از سال۱۳۴۴ خورشیدی تاکنون مجاهدین خلق فقط به پیروزی و رسیدن به قدرت به هر قیمت فکر می‌کرده‌اند و می‌کنند؟

آیا نبرد مجاهدین با خمینی و وارثانش به‌خاطر کسب قدرت یا راه ندادن مجاهدین به عرصه‌ٔ حاکمیت و قدرت سیاسی بوده است؟

مجاهدین خلق از چه اصول و برنامه‌یی کوتاه آمدند که به قدرت برسند؟

با کدام حاکم یا نیروی برتر، بند و بست کردند که به قدرت برسند؟

از کدام حاکمی خواستار تقسیم قدرت شدند؟

با کی سازش کردند که به قدرت برسند؟

به کی یا کدام نیرویی پشت پا زدند که به قدرت برسند؟

به کی و کدام نیرویی پول دادند که به قدرت برسانندشان؟

به کی و کدام مردمی وعده داده‌اند که به قدرت برسند؟

از چه افشاگری، روشنگری، مقاومت و پایداری در مقابل محمدرضا شاه و خمینی و خامنه‌ای کوتاه آمدند که به قدرت برسند؟

مجاهدین در قیامهای ۸۸ تا ۱۴۰۱ چه سهمی برای خودشان قائل شده یا کنار گذاشته‌اند و چه ادعایی را در این رابطه‌ها داشته‌اند؟

مجاهدین در مبارزه‌ٔ ۴۴ ساله‌ٔ حرفه‌یی و تمام وقت‌شان با خمینی و وارثانش، از کدام گروه یا جریان سیاسیِ اصولی باید حمایت می‌کردند و نکردند تا فقط خودشان مطرح باشند؟

مجاهدین کدام اصل و محور منافع ملی ایران را زیر پا گذاشته یا نقض کردند تا به قدرت برسند؟

در پاسخ به این پرسش‌ها، اگر حتا یک سند از مواضع و رویکرد قدرت‌طلبی مجاهدین وجود دارد، ارائه شود.

 

بهترین سند محک واقعیت

یکی از بهترین سند‌های تاریخی برای محک واقعیت، سال‌های ۱۳۵۸ تا بهار۱۳۶۰ است؛ سال‌هایی که بهترین فرصت برای هر گروه سیاسی ایرانی بود تا با تأیید ولایت فقیه و قانون اساسی و رهبری «امام خمینی» به نان و نوا و کرسی و صدارت و قدرت برسد. آن فرصت برای مجاهدین با آن اعتبار مبارزاتیِ ملی و سیاسی و اجتماعی بین دانشگاهیان و روشنفکران و بازاریان و نسل جوان، کاملاً مهیا و دم دست بود. اعتبار و وجهه‌یی که تمام آخوندهای ایران و در رأسشان بهشتی و رفسنجانی در مقابل‌اش اصلاً به‌حساب نمی‌آمدند.

مجاهدین اما از همان اسفند ۱۳۵۷ ــ که کادر حرفه‌ییِ تشکیلاتی‌شان حدود ۳۰۰نفر بود ــ با تقدم دانستن آزادی بر هر عقیده و موقعیت و جایگاهی، به ارتجاع دزد انقلاب و حاکم‌شده، به ولایت فقیه و قانون اساسیِ دست‌پخت خمینی «نه» گفتند؛ یعنی نخواستند دامن اعتبار سیاسی و مبارزاتی و تاریخی‌شان را به ننگ ارتجاع قرون‌وسطایی مسلط بر سریر و قدرت فرعونی آلوده کنند.

تمام بهای خونین و سنگین این ۴۴سال از جانب مجاهدین خلق در پای محبوب آزادی، فقط و فقط به‌دلیل همان «نه» اولیه در اسفند ۱۳۵۷ به خمینی بوده است. در حالی که همان موقع که هنوز ماهیت هیچ نیرویی ــ حتا خمینی ــ روشن و آشکار نبود، مجاهدین می‌توانستند از اصول، مواضع، تاریخچه، شهدا، آرمان، آزادیخواهی و پرنسیب سازمانی‌شان کوتاه بیایند و قدرتی مدارها بالاتر از نظر کرده‌ترین‌ها نزد ارتجاع حاکم داشته باشند.

 

جامعه‌شناسیِ «قدرت» و اهدف مبارزات و مطالبات سیاسی

به‌جاست ببینیم معنای خواست و مطالبه‌ٔ قدرت در حیطه‌ٔ مناسبات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مدنی چیست. یک مثال دم دست و تجربه‌ٔ مشترک: تظاهر کنندگان قیامهای ۸۸، ۹۶ و ۹۸ و ۹۹ و ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱چه خواسته‌یی داشته‌اند و برای چه به خیابان آمدند، خون دادند، جان نثار کردند، زندانی شدند، زندگی‌شان از هم پاشید و بسیاری هم آواره شدند؟ آیا فقط برای این‌که در راه خدا تظاهراتی کرده باشند و بعد بروند خانه و سر کارشان؟

قیام‌کنندگان به خیابان آمدند که چیزی را تغییر دهند و چیزی را جایگزین کنند. آمدند که ارزشی پلید را بردارند و ارزشی ستودنی را جایش بگذارند. آمدند که قدرتی اهریمنی و استبدادی و استثماری را نفی کنند و براندازند و قدرتی دموکراتیک و عدالت‌گرا را بنشانند. آمدند نظمی کهنه و ارتجاعی را برهم بزنند و نظمی نوین و مترقی را سامان بخشند.

نتیجه: هر کنش اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و مدنی، در ذات و نهفت خود خواستار تغییر و جایگزینی است. تلاش بشری برای دموکراسی، در ذات خود خواستار قدرتی جامع‌الاطراف و انسان‌شمول است تا ثمره و نصیبش به همگان برسد.

پس تمام تلاش بشری در امر آزادی و دموکراسی، تکاپویی برای جایگزینی بهتر است. تمام زندانیان سیاسی کنونی ایران به این دلیل محکوم شده‌اند که خواستار حاکمیتی [قدرتی] دموکراتیک به‌جای قدرتی استبدادی و توتالیتر تحت عنوان ولی‌فقیه هستند.

نگاهی به تاریخ پشت سر هم بکنیم، در یک رویکرد منطقی، می‌بینیم انقلاب‌های بزرگ سیاسی و اجتماعی در دو سه قرن گذشته، همگی تلاش کرده‌اند جایگزین[قدرت و حاکمیت] بهتر را محقق کنند.

این سیر تاریخی ــ اجتماعی که نسل‌های پیاپی وارث آن هستند، کماکان ادامه دارد تا جایی که آگاهی و شعور اجتماعی و فرهنگ بشری به بی‌نیازی از دولت و حاکمیت برسد.

 

همه‌عمر صلیب بر دوش به‌خاطر قدرت؟!

تاریخ ۵۸سال گذشته گواهی می‌دهد که مجاهدین خلق در مسیر تحقق حاکمیت مردمی با اولویت آزادی و دموکراسی، فقط قیمت خونین و سخت و سنگین داده‌اند. اگر این جرم است و به تعبیر مدعیان برای رسیدن به قدرت، یک قلم ده‌ها هزار جان گرامی را داده‌اند، علت قیمت دادنش را بروند از محمدرضا شاه، از خمینی و از خامنه‌ای بپرسند که چرا این قیمت سنگین را از مجاهدین خلق و دیگر مبارزان راه آزادی گرفته‌اند؟ چرا این قیمت را از دگراندیشان و روشنفکران در قتل‌های زنجیره‌یی و از قیام‌کنندگان ۸۸ تا ۱۴۰۱ گرفته‌اند؟

مجاهدین خلق طی ۴۴سال گذشته بارها و بارها گفته‌اند که در راه وفای به پیمان با آرمان تاریخی مردم ایران و با آرمان ستارخان و میرزا کوچک‌خان و مصدق، برای جایگزینی آزادی و دموکراسی به‌جای دیکتاتوری ولایت فقیهی، هر بهایی که لازم باشد می‌پردازند؛ چه پیروز بشوند و چه همه‌شان قتل‌عام بشوند. مجاهدین خلق ۴۲سال است که صلیب بر دوش دارند و این بها را پرداخته‌اند و می‌پردازند.

بنابراین درک و برداشت از تعریف قدرت و بهای لازم آن، بین یک منطق اصولی و حقوقی با آنچه مدعیان به مجاهدین نسبت می‌دهند، تفاوت از زمین تا آسمان است.

 

پیوند با آزادی؛ مادر هوشیاری سیاسی و پادزهر اعوجاج و قدرت‌طلبی

لازم است مثالی مهم از هوشیاری سیاسی مجاهدین و دل نبستن‌شان به قدرت به هر قیمت را یادآور شویم.

خرداد ۱۳۷۶ گویی باند اصلاح‌طلبی بسان یک منجی از درون بن‌بست و تضادهای رژیم آخوندها پس از شکست در جنگ و انزوای جهانی، بیرون زده بود. آن فضا، تقریباً بیشتر گروه‌های سیاسی خارج کشور و اکثریت فعالان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی داخل کشور را با خود برده و از لب و لوچه‌ٔ خیلی‌ها آب راه افتاده بود که بالاخره محمد‌آباد هم شهری شد!

در بین تمام نیروهای داخل و خارج کشور، تنها ــ تأکید می‌شود تنها ــ مجاهدین و طیف سیاسیِ همراه‌شان در این دام بزرگ رنگینک و شنگینک نیفتادند. از قضا دوستانی هم از روی خیرخواهی به مجاهدین اصرار می‌کردند که فضا را از دست می‌دهید!

مسعود رجوی در سوم خرداد ۱۳۷۶ اطلاعیه داد که «افعی، کبوتر نمی‌زاید». جوهر حرف این بود که با وجود افعی ولی‌فقیه، هیچ کبوتر اصلاحاتی در این رژیم متصور نیست و این کارها شیادی و شامورتی‌بازی سیاسی آخوندها برای استمرار نظام‌شان است.

پس از ۸سال، ایران و جهان دید که ماجرای خاتمی درست شبیه گوساله‌ٔ سامری عهد موسی بود که تنها ناهوشیاران سیاسی و له‌له‌زنندگان تشنه‌ٔ قدرت، به‌دنبالش و به دامش افتادند و عمر نظام ولایت فقیه را استمرار بخشیدند.

ایران و دنیا دید که تمامی تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌های مجاهدین درست از آب درآمد. باز هم اثبات شد که آنها و طیف ایرانیانی که با آخوندها مرز سرخ آزادی داشته‌اند، هوشیارترین نیروهای سیاسی ایران بودند. در آن ماجرا اگر مجاهدین غفلت می‌کردند و با آن موج می‌رفتند، تمامیت نظام آخوندی، مجاهدین را یک‌طرف می‌گذاشت و تمام حامیان و مؤیدان خاتمی را یک طرف. ولی هوشیاری مجاهدین و شورای ملی مقاومت، تقدم آزادی بر ارتجاع و قدرت‌طلبی را کماکان صورت مسأله‌ٔ ایران باقی گذاشت. روند رویدادها از ۱۳۷۶ تا همین الآن در بهار ۱۴۰۲، صحت هوشیاری سیاسی مجاهدین خلق، وفاداریِ تاریخی‌شان به آرمان آزادی، مرزبندی قاطع‌شان با هر گونه دیکتاتوری و نفی هر گونه قدرت‌طلبی و سهم‌خواهی را اثبات کرد.

 

میعاد با دولت یار

تاریخ ۵۸ ساله‌ٔ مجاهدین خلق بر این واقعیات تجربه‌شده تأکید می‌کند: استقلال سیاسی، شرافت سیاسی با انتخاب مستمر پرداخت بهای آزادی به‌دور از هر گونه هیاهوی سیاسی و معامله و مغازله با دیکتاتورها و ملازمان و هم‌سویان و آلودگان‌شان.

«دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن

در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن» ــ حافظ

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/d49fdea2-d166-43f9-a3c8-3306961368f5"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات