728 x 90

لیسه بر تیغ (۶) ـ تشبثات لو رفته

لیسه بر تیغ
لیسه بر تیغ

به‌قلم: س.ج.سبزواری

 

چندی پیش خبری افشا شد که انبوهی سایت و صفحه و حساب توئیتری و فیس‌بوکی و اینستاگرامی رژیم که تحت پوشش کار می‌کردند لو رفته و مسدود شد. ناگفته پیداست که این انبوه فقط نوک کوه یخ است.

آمار این دفعه چقدر بوده؟ توئیتر: ۷۰۰حساب جعلی و یک میلیون و ۱۲۳هزار توئیت. پروژه‌های سفیدنمایی و شیطان‌سازی: ۱۸پروژه. کانالها و روزنامه‌های خارجی: هر چه بخواهید. تنها ۴مورد آن مستند بوده که حق پاسخگویی را مکرراً زیر تشک ملا و خلیفه مخفی کردند. ماجرای اشپیگل را هم که حتماً در سایت مجاهد مورخ پنجم دیماه ۹۷ دیده‌اید و این آخرین افشاگری از سلسله افشاگری‌های تکان‌دهنده از پروژه‌های ذهنیت‌سازی است. لیستی طویل و ملال‌آور از بیلان هزینه‌های نجومی ماشین ذهنیت‌سازی به موازات سایر شعب.

ماجرای خبرنگارهای آمریکایی و فرانسوی و کانادایی که خود افشا کردند به کنار. ماجرای شاهدان کذب دادگاه پاریس. مراودات و مکاتبات و صورت‌حساب‌های یک تعفن متحرک سابقا توده‌ای-رستاخیزی و لاحقا حزب‌اللهی-سفیر-لاقید-جاسوس و ابواب جمعی و حلوا‌حلوای بنگاه استعماری که با ماسک ایده‌پردازی و روشنفکری لاشه دندان‌گیر گشتاپوی آخوندی بود... تلنبار پلشتی و بلاهت و سیاهکاری ملا ـ پاسدار که تلنگری به هر گوشه‌اش منجلاب راه می‌اندازد. تبعیدیان و مهاجران ایرانی که یک "دوست" با چک سفید در لای کتابی برای حق تالیف! حق ویراستاری! حق تصحیح! و پاک‌مردانی که افشا کردند و به ریش ملا خندیدند. با حال بیمار و در گوشه اتاقی کرایه‌ای در تبعید به مراحم دژخیم تف کردند و ساحت مقدس انسان و هنر را جوانمردانه و سرفراز پاس داشتند و جاودانگی گزیدند. درود خدا و خلق بر آنان باد. سلام و رحمت جاودان بر آنان باد. ای رادمردان عرصه انسان و هنر. ای به‌پادارندگان پرچم حریت و یگانگی. شما همیشه زنده‌اید. در من، در ما، در کانون‌های نبرد نابرابر اما پیروز.

هرزه آدمکشی مثل فلاحیان که زمانی تهدید کرده بود اگر قرار باشد عبایش گیر کند همه جنایتکاران قتلهای زنجیره‌ای را لو می‌دهد به زبان اشهد مأموران بدنام در پوش روزنامه‌نگار و غیره را روی دایره گذاشت. این‌گونه لودادن‌ها آن هم توسط شاه‌مهره آدمکش‌های گمنام فقط مختص فاشیسم محتضر است.

 

گند اشپیگل 

گند اخیر اشپیگل آلمان نمی‌دانم به دماغ کسی که فارسی هم حرف می‌زند، دکتر و مفسر سابقه‌دار هم هست و می‌خواست نان برادر شهید هم بخورد؛ به همکاری با این روزنامه هم افتخار می‌کرد و عقبه حرفهای صد من یک غاز و انحرافی و دشمن خلاص کنش را هم به اشپیگل می‌رساند و رسید دوقبضه می‌گرفت خورده یا نه؟ اگر یک جو صداقت دارد یک عذرخواهی ساده کند. او که دوغ اعتبار اشپیگل را خیلی می‌خورد. او که به آدرسهای کج و معوج و انحرافی مهر اشپیگل می‌زد. آخر دستگاه ذهنیت‌ساز شعبه با مسئولیت محدود ندارد. دنبال شرکت با "مشارکت مدنی" است. به سراغ هر جنبنده‌ای که به کارش آید می‌رود. معاویه هم برای هر حدیث و روایت و داستانی قیمت گذاشته بود. همینجا باید گفت که جنود بی‌عسل خدماتشان به فاشیسم گاه به جنود عسل هم می‌چربد. شاید هم آقا اشپیگلی یکی از اینها باشد. حداقل بگوید با عسل است یا بی‌عسل؟ این سؤال از آقای خوش‌نیت دموکرات و بی‌طرف و بی‌حب و بغض توسط کسی است که هم زخم گلوله و بازداشت و محرومیت چشیده و هم در همین تهران در کار سرنگونی است و جز آزادی واقعی چیزی نمی‌جوید. آخر اشپیگل که عذرخواهی کرد. چرا این کبوتر حرمش یاد نمی‌گیرد؟ شاید بگوید چه ربطی به من دارد؟ می‌گویم پس چرا به زهری که در اذهان می‌کاری مهر اشپیگل می‌زدی؟

 

هم‌ریشان 

اما اگر فکر کنیم دستگاه ذهنیت‌ساز فاشیسم ملا پاسدار به همین حوالی ختم می‌شود باز هم سخت در اشتباهیم. این دستگاه سرهای پنهان و پیدای بسیاری دارد. پیمان‌های نانوشته دارد. گفتمان‌سازی دارد. سناریو می‌نویسد. سناریو را فقط برای شکنجه‌شدگان درهم‌شکسته نمی‌نویسد که فیلمش نه فقط از بلندگوی رسمی خودش بلکه از آن طرف آب پخش شود. تا بیننده بی‌اعتماد که به‌دنبال مفری هست از آن طرف گیر بیفتد. آن طرفی‌ها درست است که زبان ملایند اما لحن‌شان متفاوت است. وانگهی معذورات اینها را هم ندارند و پشتشان به قرن‌ها تجربه در سرزمین‌های شرق و جنوب گرم است و می‌دانند چگونه به ریش ملا گره بزنند. وانگهی بودجه دولتی‌شان در جای دیگر حساب می‌شود. وانگهی در بی‌غیرتی و الدنگی به ملا طعنه می‌زنند. وانگهی هرازگاهی می‌شود یک جنگ کوچولوی زرگری هم راه‌انداخت تا پاک پاک شوند. وانگهی انبوهی "آقای دوربینی" و غیردوربینی از همه قماش برای دیده‌شدن له‌له می‌زنند که از پشم‌و‌شیشه معذورند. آنها خبرهای سرنوشت‌ساز را می‌دانند چگونه با تأخیر و از زبان شاید و گمان و منابع غیررسمی و منابع تأییدنشده و بنا‌ به گزارش‌های غیرمعتبر و انواع قیود احتمال و شاید و باید و با اکراه و تأخیر و ماست‌مالی به زبان بیاورند. گویی جان از حلقش بالا می‌آید. تا بی‌طرفی و حرفه‌ای و معتبر! بودنشان لطمه نخورد. خط سکوت و بی‌هزینگی را از زبان کارشناسان "خبره و دلسوز" پیش ببرند تا فاشیسم آدمخوار جان به در ببرد. هر چه حرص و کین و عقده که دارند با زبانی "متمدنانه و منصفانه" از زبان مریض‌های مثل خودشان علیه پیشوای ضداستعماری ملت ایران به زبان بیاورند و بر دهان کثیف‌شان نام وی را بیاورند و بگویند "عادت به تمارض داشت و برخی هم می‌گویند دیکتاتوری کرده و برخی هم می‌گویند کارش وجاهت نداشته" از ترس لورفتن چند تا هم به نعل بزنند. شرح این قصه دراز است و استعمار بیدار. به‌خصوص که پای آخوند آن هم از نوع خمینی‌اش در میان باشد و البته هرازگاهی هم قسم حضرت عباس حرفه‌ای و دوغ بی‌طرفی بخورند و با بودجه مرکزی که فن سرمایه‌گذاری را از هر جنبنده‌ای بهتر می‌داند فی سبیل‌الله "سرویس" بدهند.

اما فشل و فلاکت نظام به حدی است که اینها هم مرهمی نیست. چرا که لو رفته و نیشخندی از همان نوع که به عظما حواله اینها هم می‌شود. یک الدنگ نمک‌گیر شده دستگاه ملا- بدنام که همان حوالی جا خوش کرده و مقام منیع سردبیر گرفته مثل یک لنگه کفش شاه فراری را به وسط معرکه "شکنجه و اعتراف" پرت می‌کند. وقتی هم جواب کوتاه و درخورش را می‌گیرد رسانه جهان آزاد یادش می‌رود که جایی هم برای کامنت گذاشته. اگر حقیقت ضرری برای دوسره خوری نداشت نیازی به بی‌آبرویی برای رسانه‌های "آزاد" نبود. همدستی با فاشیسم عاقبت ندارد. بخت‌برگشتگان قبلی عبرتند. چه گشتاپوی مخفی در هزاران کیلومتری آمریکای لاتین، یا چائوشسکوی مهمان ولایت و یا خبرچین‌های ساواک و واواک. که البته دیده شده به وقت حادثه در نهایت ذلت و زانو زده نه با میکروفون رادیویی بلکه با قمه نیم متری چگونه می‌لرزند. کسانی که ریش به ریش ملا گره بزنند لاجرم مشمول همان عاقبتند. فرقی نمی‌کند که ریش بزی یا پروفسوری و یا داعشی-پاسداری.

 

ورای تصور 

عجبا که این انبوه لشکر ذهنیت‌ساز و دسیسه‌ساز هم افاقه نمی‌کند و از ضعیفان و مردم بی‌پناه و بی‌گناه زائری کشته می‌گیرد که شهر و دیارشان را به عشق اعتقادشان ترک کرده‌اند. اندوخته اندکی فراهم کرده‌اند تا چند روزی هم که شده آرام باشند و از محنتشان بکاهند. دستگاه ذهنیت‌ساز ولایت فقط با مدار و دستگاه خودش قابل سنجش است. حتی در مدار جنایتکاران هم رکوردهای خاص دارد. در حرم امام رضا و حرم سامرا بمب منفجر می‌کند تا با دست‌کاری در ذهن‌ها و وجدان‌ها به خیال خودش دست‌های آلوده شسته و مظاهر شرف و افتخار تاریخی میهن ملوث شوند. حکایتی است که می‌گوید حسودی طاقت رونق و پیشرفت همسایه را نداشت. به هر دری زد و هر دسیسه‌ای که چید جواب معکوس گرفت و همسایه در ثروت و مکنت اوج می‌گرفت و بر درد و سوزش می‌افزود تا این‌که به فکر آخرین چاره افتاد. به نوکرش گفت امشب تو بیا و مرا بکش و فردا به گردن همسایه بیانداز تا از رونق روزافزون بیافتد. من دیگر بیش ازین طاقت این درد بی‌درمان ندارم! حسود به کشتن خودش رضایت داد اما به کشتن همسایه نیاندیشید! اما ولایت خون‌آشام ناتوان از مصاف هماورد به انتقام از مردم می‌اندیشد. آن هم از ضعیف‌ترین مردم. این درندگی، این شیوه مباح ولایت در کدام قاموس پیدا می‌شود؟ آیا چنین چیزی در ظرفیت تصور یک انسان هست؟ جنایت هم ظرفیت می‌خواهد و همه جنایتکاران یک گونه ظرفیت ندارند. این درندگی و بسا مادون حیوانیت همان چیزی است که بر هیچکس متصور و قابل پیش‌بینی نبود. راستی چه کینه و قساوتی لازم است تا به ماوراء تصور برسد؟ حالا کسانی که فاش می‌گویند را بنگرید که نه به حکم اخلاق و فضیلت و تنبه که در نزاع با حریف و سهم‌خواهی به‌عنوان آس برنده رو می‌کنند. حرفشان جمع کردن این بساط نیست بلکه حتی برعکس، از جمع شدن بساط هم می‌ترسانند. حرفشان با شرکای جناح غالب این است که تا حالا پشت فرمان بودید و نتوانستید. حالا فرمان دست ما باشد تا از گردنه‌ها و پرتگاه و انفجارات خشم مردم رها شویم! عجبا که وقتی هم چشمه‌ای از فوق جنایت رو می‌شود دعوت به سکوت و ادامه در خلوت و دور از اغیار و انظار می‌کند. او حق دارد چون شریک است.

 

هزینه غفلت

راستی چه میزان غفلت لازم است که کسانی "با حسن‌نیت!" مرزها را مخدوش و از دریای خون بین جبهه خلق و ضدخلق چشم بپوشند؟ ادامه این حاکمیت در درجه اول چه پیامدهایی دارد و نکبت و سیاهیش در وهله اول دامن چه قشر و طبقه‌ای را می‌گیرد؟ مگر جز این است که علاوه بر آدمکشی و ضعیف‌کشی غارت و وطن‌فروشی هم در همین ظرفیت فوق‌تصور جریان دارد؟ مگر محرومان به‌جان آمده قربانی تاراج و چپاول نیستند؟ مگر محصولات چهل ساله این قوم جز فساد و اعتیاد و بیکاری و سقوط روزانه خانواده‌ها به چنگال فقر و تباهی نیست؟ مگر فراتر از مرزها از جیب همین فقیران مشغول انهدام و مردم‌کشی و کودک‌کشی نیستند؟

بهای این بی‌تفاوتی‌ها را چه کسانی می‌پردازند؟ چه کسی حاضر بوده و هست که به جبران همه سکوت‌ها، همه ترسوها، همه مسأله‌دارها، همه توجیه گرها با جان و مال و هستی و خانمان خصم را عقب براند و نهایتاً شرش را کم کند؟

پس ای صاحبان غفلت و توجیه مرزها را مخدوش نکنید.

 

پاسخ به ابو داعش

وقتی که گفته می‌شود ابو داعش یعنی مادون حیوانیت. کشیش را می‌کشد و مثله می‌کند تا پیشتاز آزادی را متوقف کند. بزرگان ادیان و مذاهب را یا به ترور یا در خفا و یا در حادثه نابود می‌کند و صحنه‌سازی حمله و کشتار بی‌گناه می‌کند تا پروژه یکسان‌سازی را پیش ببرد و در عین‌حال از تله حقوق‌بشر و تروریسم بجهد. در دنباله کودتای فرهنگی و به خاک و خون کشیدن دانشگاه و نهایتاً ناکامی در کمین مترجم و شاعر و نویسنده و دانشمند می‌نشیند یکی‌یکی سربه‌نیست می‌کند و سیر نمی‌شود. از شر همه می‌خواهد اتوبوسی خلاص شود تا عرصه بی‌مزاحم در اختیار ذهنیت سازیش باشد و البته خودی‌ها را جدا می‌کند تا به لندن بفرستد. وعده و وعید و خط هوایی و مساعدت در اشغال عراق و افغانستان می‌دهد تا دشمنش را منزوی و سپس بمباران و کشتار کند. چوب حراج به سرمایه ملی و نفت و گاز می‌زند تا تشکیلات آهنین و منضبط پشتوانه قیام را در لیست بگذارد(سر کرده سابق پاسدار لمپن‌ها گفت میلیاردها سرمایه‌گذاری برای لیست‌گذاری مجاهدین دود شد).

در قعر فاجعه نیاز چیست؟ وظیفه کدام است؟ پاسخ گراز وحشی هالک حرث و نسل گفتگو است یا غیرت؟ نصیحت است یا جسارت؟

راجع به ذهنیت‌سازی در شکنجه و "اعترافات" چه؟ کار درست آدرس اشتباه دادن است یا کانون‌های شورشی؟

 

ادامه دارد...

 

شماره‌های قبل از همین سلسله مقاله:

لیسه بر تیغ (۱) - متن وارونه

لیسه بر تیغ (۲) ـ ذهنیت ساز

لیسه بر تیغ (۳) ـ نگاهی به صفین

لیسه بر تیغ (۴) ـ لشکر با عسل

لیسه بر تیغ (۵) ـ ذهنیت‌ساز خود حاکم است

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/1080b66e-1634-4864-b432-1b30b909ad22"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات