728 x 90

روزی که مقاومت جهش کرد ـ دکتر بهروز پویان

روزی که مقاومت جهش کرد
روزی که مقاومت جهش کرد

سال ۸۲ را باید یکی از سرفصل‌های تعیین‌کننده و مهم تاریخ مقاومت ایران دانست. به فاصله کوتاهی، نخست، قرارگاه‌های ارتش آزادیبخش ملی ایران توسط دوازده دولت، به سفارش ولی‌فقیه، بمباران می‌شود، سپس برای بستن پرونده مقاومت، هجوم و ایلغار بی‌شرمانه به دفاتر و اعضای شورای ملی مقاومت در پاریس به بهانه تروریسم و بازداشت خانم مریم رجوی، رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت به هدف تحویل دادن ایشان به رژیم فاشیستی و تروریستی ولایت فقیه انجام می‌شود. اقدامی که برای یک ناظر بی‌طرف که به این نمایش و هیاهو نگاه می‌کند چیزی جز مضحکه‌ای تلخ نیست. دوازده دولت به عراق یورش می‌برند، اما قرارگاههای ارتش آزادیبخش ملی ایران را که ربطی به مسأله عراق ندارد هدف قرار می‌دهند، به فاصله کوتاهی کودتای ارتجاعی-استعماری ۱۷ژوئن در پاریس توسط ژاک شیراک رئیس‌جمهور وقت فرانسه، که دولت کشوری چون فرانسه را تا حد کارچاق‌کن معامله برای یک شرکت نفتی با یک رژیم فاشیستی تنزل داد، علیه شورای ملی مقاومت صورت می‌گیرد و باز هم با اتهاماتی بی‌اساس و بی‌پایه که بعداً در دادگاه این بی‌پایگی به اثبات می‌رسد. همه مسأله که محافل استعماری آن همه برای آن هزینه نظامی و قشون کشی و تبلیغات و بی‌آبرویی را تقبل کردند و البته پیامدش گروگان گرفتن سرنوشت مردم ایران از طریق حمایت سرسخت از رژیم فاشیستی ولایت فقیه و نابودی کشور عراق و بعدها به فلاکت کشاندن سوریه و یمن بود، تنها یک چیز بود و آن سد و مانع بزرگی به نام سازمان مجاهدین خلق ایران و به‌طور کلی مقاومت ایران بود. مقاومتی که اساساً از حیث سیاسی مرزهای خود را از روز نخست با خط ارتجاع و استبداد و استعمار روشن و متمایز کرده بود و ارتش آزادیبخش ملی تشکیل داده بود تا نقطه ضعف جنبشهای مقاومت پیشین تاریخ ایران را در مواجهه با این خط و ائتلاف شوم جبران کند. بنابراین تمام آن هجمه و هجوم و بی‌آبرویی برای حذف این بازوی قدرتمند مقاومت مردم ایران بود. این رویداد در تاریخ اقدامات استعماری هم پدیده تازه‌ای به‌شمار می‌آید. طی چند صد سال مداخله استعماری در ایران، هیچگاه دولت یا دولتهای استعماری مسئولیت اقدامات خود را گردن نمی‌گرفتند. هر چند بسیاری از ایرانیان آنرا تشخیص می‌دادند. و البته بعدها همه آن اقدمات از طریق افشای اسناد برملا شد. به‌عنوان مثال در مورد گماشتن رضاخان قزاق توسط استعمار به منصب شاهی هرگز عامل این اقدام به‌طور علنی به آن اذعان نکرد تا جایی‌که حتی خود آن گماشته بی‌مقدار و پسرش به نقش آیرون ساید در به قدرت رساندن قزاق معترف بودند اما خود عامل استعماری دم بر نیاورد. در مورد قدرت‌گیری خمینی نیز هرگز نگفتند که در ماههای منتهی به انقلاب چه قول و قراری با آن دجال ضدبشر توسط محفل استعماری صورت گرفت تا در نهایت بتواند انقلاب مردم ایران را به سرقت ببرد. و این رویه را می‌توان در سال‌های بعد هم دید. به‌عنوان نمونه‌ای دیگر حضور مک فارلین در تهران در بحبوحه‌ٔ جنگ ضدمیهنی و عربده‌های ضداستکباری و ضدامپریالیستی خمینی و اذنابش که توسط برادر داماد منتظری افشا شد و همین افشاگری او را به بالای دار کشاند. اما در سال۸۲ اتحاد ارتجاع و استعمار نه در خفا و پشت پرده، که با هیاهوی رسانه‌ای و علنی از اقدامات مشترک‌المنافع رونمایی کردند و این پدیده‌ای تازه بود. این خودنمایی و رونمایی به‌گونه‌یی بود که گویی با دریدن پرده‌های انکار ولعی دیوانه‌وار برای نابود کردن مجاهدین و مقاومت ایران به‌عنوان سد سدید بر سر راه ارتجاع و استعمار بیرون ریخته است. هجوم و ایلغار دفاتر مقاومت ایران در فرانسه به فاصله کوتاهی پس از اشغال عراق و بمباران ارتش آزادیبخش ملی ایران، جای هیچ تردیدی باقی نگذاشت که هدف اساساً نابودی مجاهدین و ارتش آزادیبخش بوده است و باید گفت قربانی این معامله ارتجاعی استعماری تنها مردم ایران نبودند بلکه همزمان ملت عراق نیز پیش پای این معامله ذبح شد. بی‌شرمی در اعلام علنی این معامله با رژیم فاشیستی ولایت فقیه تا جایی رفت که عامل استعماری دلیل بازداشت خانم مریم رجوی، رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت ایران، را "برهم زدن ژئوپولیتیک منطقه" اعلام کرد. به زبان بی‌پرده منظورش این بود که خانم رجوی و مقاومت تحت رهبری‌اش موازنه قوای استعماری و ارتجاعی را به هم می‌ریزد و مانعی جدی و غیرقابل تحمل بر سر راه اتحاد ارتجاع و استعمار در منطقه است. و این بود تمام مسأله ای که صبر این اتحاد شوم را لبریز کرده بود.

 

جهش مقاومت

بدون اغراق باید گفت آن حمله و هجوم که بر پایه ولعی سیری ناپذیر برای مادام العمر کردن جریان غارت و جنایت علیه مردم ایران و منطقه صورت گرفت و برای آن هزینه‌های گزاف سیاسی و نظامی و تبلیغاتی داده شد، هر دولتی را هر چند مستحکم، به‌طور کامل محو می‌کرد و اثری از آن باقی نمی‌گذاشت. اما شگفتا که مجاهدین و مقاومت ایران نه تنها نابود نشدند که به مداری بسا بالاتر جهش کردند. زمانی مسعود رجوی، فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران و رهبر مقاومت گفته بود"این‌که مجاهدین مانده‌اند جای تعجب است و اگر هفتاد کفن پوسانده بودند تعجبی نداشت". به واقع هم با تمام گردنه‌های سخت و بنیان کنی که مجاهدین گذرانده‌اند که بمباران ارتش آزادیبخش و کودتای ارتجاعی استعماری ۱۷ژوئن تنها دو نمونه از آنهاست، ماندن و بالیدن و صعود مجاهدین از شگفتیهای تاریخ همه جنبشهای مقاومت و رهایی‌بخش است. شگفتی آنجا به نهایت خود می‌رسد که پس از کودتای ۱۷ژوئن، مجاهدین و مقاومت ایران نه تنها منکوب نشدند که اساساً دستخوش یک جهش کیفی و کمی شدند. پس از بازداشت خانم رجوی، موج عظیمی از حمایتها در سراسر اروپا و آمریکا و ایران به راه افتاد. هواداران در مقیاس هزاران هزار به کارزار علیه این توطئه ارتجاعی استعماری پیوستند. از تظاهرات و اعتصاب غذا گرفته تا روشنگری افکار عمومی مردم در اروپا و آمریکا. و در قله همه این کنش‌ها حماسه‌ای تکان‌دهنده که افکار عمومی و رسانه‌های بین‌المللی را میخکوب و توطئه بی‌شرمانه را به اغما برد. حماسه‌ای که باید برای همیشه دست‌آوردهای آنرا در تاریخ مقاومت ایران یادآوری کرد و گرامی داشت. تعدادی از اعضا و هواداران مجاهدین و مقاومت ایران در یک عمل ابتکاری خود را در برابر چشمان همه به"مشعل‌های جاودان مقاومت"و"شمع های فروزان آزادی"تبدیل کردند که از آن میان، صدیقه و ندا"شهدای مقدس"این حماسه شدند. بگذریم از اباطیل شیخک ارتجاع آخوند خاتمی تبهکار که این اقدام را"دستور سازمانی!"خواند و گله مزدوران ارتجاع و شرکای استعماری هم همین اباطیل را تکرار کردند و البته رهبر مقاومت، مسعود رجوی، پاسخ این شیخک تبهکار را همان زمان داد، اما این کنش‌ها و حمایتها و به حرکت درآمدن پتانسیل جنبشی مجاهدین و مقاومت ایران در سراسر جهان و در رأس همه این اقدامات حماسه"مشعل‌های جاودان مقاومت"و"شهدای مقدس" آن حماسه، صدیقه و ندا، چیزی نبود که اتحاد ارتجاع و استعمار مطلقاً آنرا در محاسباتش وارد کرده باشد و چنین شد که در یک شکست رسوا و مفتضحانه در سوم ژوئیه یعنی ۱۷روز پس از آن بی‌آبرویی سیاسی که شیراک در شراکت با ولی‌فقیه ارتجاع به جامعه پرافتخار فرانسه با تاریخی سرشار از ایده‌های آزادی و حقوق‌بشر و فلسفه و علم و هنر، تحمیل کرد. خانم مریم رجوی، رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت ایران، در حالی‌که در اعتصاب غذا به سر می‌برد، پیروزمند و سربلند، بر بستری از حماسه و مقاومت از زندان آزاد شد. پس از این هفده روز، تاریخ مقاومت ایران ورق خورده بود. جهشی که مقاومت طی همین دو هفته کرده بود، آنرا برای اتحاد ارتجاع و استعمار مسأله‌ای بغرنج تر و پیچیده‌تر کرد. از پس این رویداد مقاومت ایران به طرزی خیره کننده، هم به‌لحاظ کمی هم از نظر کیفی جهش‌وار دستخوش گسترش و بسط شد و با شتابی بی‌سابقه بر اعتبار بین‌المللی‌اش و حامیانش افزوده شد. تا جایی که از پس این رویداد که برچیدن کامل مقاومت و مجاهدین را هدف قرار داده بود، در یک روند معکوس و شتابان سایر طرح و توطئه‌های ارتجاعی استعماری هم‌چون لیست‌گذاریهای تروریستی و…فرو ریخت و برخی از کسانی که زمانی در محفل مماشات با رژیم بودند به حامیان مقاومت پیوستند و شجاعانه و شرافتمندانه گذشته را نقد کردند. در مقابل، جبهه گسترده مماشات و اتحاد ارتجاع و استعمار دچار انقباض و تنزل شد و پیوسته ریزش کرد. پرونده اتمی و نقض حقوق‌بشر رژیم روی میز قرار گرفت، مجاهدین اشرف۳ را برپا کردند، استراتژی کانون‌های شورشی کلید خورد و گسترش یافت و به‌گفته فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران، مسعود رجوی، در قیام آبان ۹۸ این استراتژی ظفرنمون محک خورد تا جایی که امروز به‌قول مایک پنس کانون‌های شورشی تبدیل به نقطه امید مردم ایران برای سرنگونی رژیم فاشیستی و تروریستی ولایت فقیه شده‌اند. اما این شگفتی و این جهش پس از آن هجوم بی‌سابقه که نه تنها هیچ جنبش مقاومتی که هیچ دولتی را یارای مقابله با آن نبود، چگونه امکانپذیر می‌شود؟ کجای محاسبه رژیمهای شاه و شیخ و محفل استعماری و به‌طور کلی دشمنان مردم و مجاهدین و مقاومت ایران غلط بوده است که هر بار با هر تهاجمی دفتر مجاهدین و مقاومت ایران را بسته اعلام می‌کردند در حالی‌که بلافاصله ناگزیر بودند دوباره از قدرت آنها بنالند؟

 

مجاهدین در قامت یک فرهنگ

منتظری خطاب به اوباش هیأت مرگ در جریان قتل‌عام ۶۷ گفته بود که مجاهدین "یک سنخ فکر"هستند که با کشتن از بین نمی‌روند. منتظری در فهم مسأله مجاهدین نسبت به اطرافیان خمینی جلوتر بود و درک بهتری از مجاهدین داشت. با این‌حال باید گفت که مجاهدین فراتر از"یک سنخ فکر" در واقع یک فرهنگ هستند. افکار و ایده‌ها می‌توانند بخشی از یک فرهنگ باشند. بسیاری ایده‌ها هیچگاه مجال عینیت و تحقق عملی پیدا نمی‌کنند. برخی معلق می‌مانند تا زمانی که بخشی از آنها محقق شود، برخی در شکلی انتزاعی و غیرقابل تحقق در حال یا آینده باقی می‌مانند و به موزه ایده‌ها سپرده می‌شوند، برخی دیگر به‌دلیل ارتجاعی و عقب مانده بودن در تاریخ دفن می‌شوند. اما برخی ایده‌ها و اندیشه‌ها مبنای شکل‌گیری یک فرهنگ می‌شوند. همان ایده‌هایی که قابلیت تحقق عینی و عملی دارند، می‌توانند محرک انسان برای زیستن بر مبنای آنها شوند، و این زمانیست که آن ایده‌ها در ذهن باقی نمی‌مانند، بلکه با عمل عینی مشخص اجتماعی پیوند می‌خورند و از یک منظر می‌توان گفت دیگر مرزی میان ایده و عمل نیست بلکه ایده همان عمل است. در این حالت چنین ایده‌ای از آنجا که عین عمل انسان است و رابطه او را با خود و انسانهای دیگر و به‌طور کلی با هر آنچه که در دنیای پیرامون انسان قرار دارد تنظیم می‌کند، منظومه‌ای از مفاهیم و تعاریف است که در پیوند با کنشهای افراد، یک فرهنگ را تشکیل می‌دهند. در واقع فرهنگ، تمامی‌رفتار و کنشی است که بر پایه یک ایده مرکزی به‌عنوان دستگاه فکری جهت دهنده و تنظیم کننده شیوه زیست و تعامل با جهان شکل گرفته است. با این توضیح باید گفت شیوه عمل مجاهدین و راه و رسم و منش و کنش آنها در تمامی ساحتهای زیست فردی و اجتماعی، تماماً مبتنی بر یک فرهنگ مشخص و خاص خود آن‌هاست. وقتی ایده‌ای به قامت یک فرهنگ در می‌آید، آنگاه است که دیگر شکنجه و زندان و اعدام و قتل‌عام و نسل‌کشی و توطئه‌های ارتجاعی و استعماری نمی‌تواند آنرا از بین ببرد. به‌ویژه آن که این فرهنگ مبتنی بر یک ایده مرکزی تماماً دینامیک باشد که قابلیت انطباق با اقتضائات و شرایط تازه را تبدیل به ذات آن فرهنگ کرده باشد. در چنین حالتی است که با هر ضربه پتکی که به آن وارد می‌شود به جای خرد شدن مستحکمتر می‌شود، با هر تیشه و تبری که به ریشه‌هایش زده می‌شود، ریشه‌های بیشتر می‌دواند و با هر طوفان و غارتی که بر شاخ و برگش می‌تازد، برگ و بار بیشتری می‌دهد.

وقتی فرهنگی تازه بر ویرانه‌های فرهنگی منسوخ و پوسیده می‌روید در واقع از اساس و بنیان با هر آنچه که به‌عنوان موتور محرک و ایده محوری آن فرهنگ منسوخ شده شناخته می‌شود در تضاد است. از این‌رو هر چقدر فرهنگ منسوخ و پوسیده شاه و شیخ دچار بن‌بست و عدم انطباق با دنیای جدید هستند و با نقب زدن به گذشته، خود را در مناسبات قرون و اعصار گذشته جستجو و تعریف می‌کنند، فرهنگ مجاهدین با دینامیزمی که در تضاد با فرهنگ تاریخ گذشته و ارتجاعی شاه و شیخ است، پیوسته رویان و شکوفاست و هیچ سد و مانع و بن‌بستی را به‌رسمیت نمی‌شناسد. گویی که این فرهنگ هرگز خزان ندارد و علی الدوام حال و هوایش بهاری است. در این فرهنگ بر هر آنچه به‌عنوان ضدانسان در فرهنگ منسوخ شاه و شیخ وجود دارد قیام شده است و در تضاد کامل با آن، انسان را از هر قید و زنجیری رها کرده است که در رأس آنها عناصر فردیت و جنسیت قرار دارند. جهشی که پس از کوتای ارتجاعی استعماری ۱۷ژوئن و به‌ویژه پس از آزادی خانم مریم رجوی سمبل مقاومت و رهایی ایران، در مجاهدین و مقاومت صورت می‌گیرد مبتنی بر چنین فرهنگی است که ایده‌های رهایی‌بخش آن در پیوندی ناگسستنی با عمل و کنش حاملان این فرهنگ قرار دارند. وقتی از صدق و فدا می‌گویند، این تنها یک شعار یا ایده اخلاقی و فلسفی نیست، بلکه می‌توان این ارزش‌ها را در عمل از بنیانگذاران و مرکزیت شهید سازمان مجاهدین خلق در سال۵۰ تا میلیشیا در سال۶۰، از اشرف و موسی تا مجاهدین سر موضع سر به‌دار در قتل‌عام ۶۷، از شهدای فروغ جاویدان تا صدیقه و ندا، از پایداری ۱۴ساله در اشرف و لیبرتی با جاوانه فروغ هایش تا مجاهدین امروز و همه اشرف‌نشانها و کانون‌های شورشی و در رأس همه مسعود و مریم، رهبران این مقاومت سترگ، دید. وقتی از نفی فردیت و جنسیت فروبرنده و رهایی انسان از قیدها و اجبارات بنده ساز می‌گویند، عملاً با چنین ایده‌ای زیست می‌کنند و آنرا در جمع گرایی و رهبری زنان در سازمان مجاهدین و مقاومت ایران به نمایش می‌گذارند و البته که اینها در مغزهای گندیده و فاسد که محل انباشت عناصر ضدانسان و آزادی و انتخاب است امکان ورود و پردازش ندارند. "وصل خورشید به شب پره اعمی نرسد".

بنابراین شگفتی حاصل از جهش مقاومت پس از هر ضربه به‌ویژه پس از کودتای ارتجاعی-استعماری ۱۷ژوئن در بستر ادراک مجاهدین در قالب یک فرهنگ پویا و رویان قابل فهم است. هر صاحب اندیشه‌ای می‌داند که فرهنگی رویان و دینامیک هم‌چون فرهنگ مجاهدین که صدق و فدا از ارکان آن است و به‌عنوان آلترناتیو فرهنگ منسوخ ارتجاعی و استبدادی شاه و شیخ شکل گرفته، از آنجا که پاسخی به ضرورت تاریخ و اقتضائات زمانه و دوران جدید است، اجتناب‌ناپذیر و غیرقابل حذف و انکار می‌باشد. زمانی سردار شهید خلق موسی خیابانی با یقینی کامل گفته بود که فکر مجاهدین "حق است و جای خود را در جامعه و تاریخ باز خواهد کرد". این یک پیش گویی نبود بلکه یک منطق علمی بود که فرمانده موسی به‌عنوان نمود کامل این فرهنگ پویا آنرا اعلام می‌کرد. با اتکا به همین منطق می‌توانم با یقین بگویم که راه و رسم و فرهنگ مجاهدین، از آنجا که ضدهمه عناصر ضدانسان و ضدتاریخ است، بدون تردید آینده تاریخ و بشریت است.


دکتر بهروز پویان کارشناس علوم سیاسی از تهران

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/bdc29f19-1556-4af7-bd28-89256546acd4"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات