728 x 90

جایگاه زنان مجاهد در مصاف با دو دیکتاتوری شاه و شیخ

زنان مجاهد خلق در مصاف با دو دیکتاتوری
زنان مجاهد خلق در مصاف با دو دیکتاتوری

«برای سازمان ما مایهٔ افتخار است که مربی نسلی بود که در آن زن

قهرمان ایرانی به درجه‌یی از تکامل و رشد و آگاهی و ایمان ارتقا

یافته که با درک تفاوت عظیم میان تفاله‌ها و پس‌مانده‌های

قرون‌وسطایی که خمینی جلاد به‌نام اسلام و قرآن عرضه می‌دارد

با اسلام انقلابی و توحید ناب، در مقابل او می‌ایستد و در این راه

بار شکنجه و اسارت و شهادت را قهرمانانه می‌پذیرد».

(شهید اشرف رجوی)

 

قیام سراسری مردم ایران علیه دیکتاتوری مذهبی حاکم، در شهریور و مهر و آبان ۱۴۰۱، در مسیر پیشروی ظفرنمون خود، آن‌چنان علیه آخوندهای غارتگر و خونخوار کوبنده و رادیکال شده که نه تنها ریزه‌خواران خارجه‌نشین ولایت را وحشت‌زده کرده، بلکه پس مانده‌های رژیم جنایتکار پهلوی را هم سراسیمه از دخمه‌های خود بیرون کشیده است. آنها با تمام قوا تلاش کرده و می‌کنند تا این قیام عظیم را با برخی اقدامات و دعاوی و طرح مسائل آخوندپسند به انحراف بکشند. این دار و دسته، با رذیلانه‌ترین کلمات، زنان پیشتاز و قهرمان صحنه‌های نبرد با دو دیکتاتوری شیخ و شاه را که شرف و کرامت این خلق را با فدای همه چیز خود، پاس داشته‌اند، مورد هجوم قرار می‌دهند. آنها می‌خواهند نقش بی‌همتای این زنان نقش آفرین را از تاریخ معاصر ایران حذف کنند. وحدت نظر و عمل پس‌مانده‌های رضاخانی و ایادی و جیره‌خواران ارتجاع علیه زنان مجاهد خلق، کاملاً قانونمند است.

 

کینه‌های رضاخانی و ارتجاعی علیه زنان مجاهد خلق

دلیل کینه‌های عمیق و جنایتکارانهٴ رضاخانی و ارتجاعی علیه زنان مجاهد خلق این است که این دو تیره، نابودی ایدئولوژی و منافع طبقاتی خود را در توانمندی و قدرت موجود و رشد روزافزون زنان پیشتاز رهایی در جامعهٔ ایران می‌بینند. این زنان بن‌بست‌شکن، قید و بندهای ارتجاعی و بورژوازی را درهم کوبیده و با محروم‌ترین طبقات و اقشار مردم خود عهد بسته‌اند که برای آزادی و رهایی آنها، به‌ویژه زنان ستمدیده از تحت وحشیانه‌ترین استثمارهای اقتصادی و جنسی و جنسیتی، جان خود را فدا کنند. اینها زنان مجاهد خلق هستند.

این زنان چه در زمان شاه و چه در زمان شیخ، با یک تلاش بسیار گسترده و روشنگر، هم در تئوری و هم در عمل، در تلاش بوده و هستند تا مردم محروم به‌ویژه زنان ستمدیده را به حقوق انسانی و حقهٔ خود آشنا سازند. آنها در ساختار یک جامعهٔ آزاد با عدالت گسترده، در تمامی پهنه‌های سیاسی، قضایی، اقتصادی و اجتماعی، از حقوق مطلقاً مساوی با مردان، برخوردار شوند.

اگر کسی به‌ویژه با ادعای مبارز بودن علیه رژیم آخوندی، این حقیقت ناب، یعنی عشق زنان مجاهد به آزادی و رهایی خلق ستمدیده‌اش را در نیم قرن گذشتهٔ تاریخ میهنمان، آن هم با پرداخت سنگین‌ترین قیمت ندیده باشد، باید دید کدام چشم‌بند را بر روی چشمهای خود بسته است و چرا؟

آخر نقش‌آفرینی‌های خواهران مجاهد، به‌ویژه در مصاف با هارترین ارتجاع استثمارگر و خونخوار، یک واقعیت بسیار برجسته در این برهه از تاریخ میهن ماست. البته چشم‌بندهای رضاخانی یا خمینی و خامنه‌ای این اثر را دارد که با آنها نمی‌توان نقش آفرینی زن انقلابی را دید، بلکه واقعیت او را مطلقاً جعل و قلب می‌کنند ویژگی دو تیرهٔ شاه و شیخ و جیره‌خوارانشان جعل تاریخ و قلب واقعیت است.

جوهر قضیه این است که تیرهٔ شاه و شیخ، خود را «مالک» زن می‌دانند و به همین دلیل با سرکوب و قلدرمآبی، نه تنها آنها را از همهٔ حقوق انسانی سلب می‌کنند، حتی به‌عنوان مالک و قیم زنان برای آنها پوشش تعیین می‌کنند.

اما زنان مجاهد در مبارزه بسیار سهمگین ۵دههٔ گذشته، توی دهان شاه و شیخ زدند و با رساترین صدا فریاد زدند که هر زنی قبل از هر چیز یک انسان است. انسان کالا نیست، شیئ نیست و در نتیجه مطلقاً تملک‌پذیر نیست. ویژگی هر انسانی انتخاب‌گری و تغییر دهندگی است. زنان مجاهد مانند هر زن و مرد انقلابی انتخاب کرده‌اند که مناسبات ایجاد شده توسط دیکتاتوریهای شاه و شیخ در جامعه را به هرقیمتی آن‌چنان تغییر دهند که حق حاکمیت، فقط از آن مردم باشد و نه هیچ ستمگری. یعنی انقلابیون به‌ویژه همین زنان مجاهد، با تمام وجودشان، جان برکف مبارزه می‌کنند تا حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود را از تملک شاه و شیخ در بیاورند کما این‌که اراده کرده‌اند که دسترنج کارگران و زحمتکشان و ثروتها و سرمایه‌های ملی و هم‌چنین حق انتخاب پوشش برای زنان را به نفع مردمشان و برای مردمشان از تملک شیخ و تفاله‌هایی به‌نام سلطنت، خارج کنند.

چشم‌بندهای شاه و شیخ آن‌چنان چشمهای برخی‌ها را پوشانده‌ است حتی روزنهٔ کوچکی هم باقی نگذاشته تا در میانهٔ نبرد رهایی‌بخش خلقمان که زنان مجاهدین بالابلندترین پرچمهای این نبرد را در دست دارند، ببینند و با خاک پاشیدن به چشم توده‌ها با بلاهت و البته با شیادی می‌پرسند «زنان مجاهد کجا ایستاده‌اند؟»

برای نسلهای جدید بسیار ضروریست که بدانند زنان مجاهد چه تضادهای پیچیده‌ای را در این نبرد سهمگین علیه دو دیکتاتوری شاه و شیخ حل کرده و در اثر آن، نسلهای جدید، به‌ویژه زنان و دختران قهرمان به چه مداری از شناخت شاه و شیخ ارتقا یافته و با پیروی از آن الگوها سرفرازانه پیش می‌تازند:

 

یکم-زن انقلابی مجاهد در مصاف با دیکتاتوری شاه

در زمان شاه، متولدین دههٔ ۳۰ و ۴۰ به چشم می‌دیدند که چگونه رژیم دست‌نشانده شاه، جامعهٔ ایران، به‌ویژه دانشگاهها را با شاخصهای مصرف آراسته بود. فرهنگ مصرف، فضای دانشگاه را به سمتی که شاه و ساواک می‌خواست، می‌کشاندند. در این میان تعدادی از دختران و زنان انقلابی در دانشگاهها، چه فدایی و چه مجاهد، استثنا بودند. دهها شیرزن مجاهد و فدایی از میان این دانشجویان به صحنه نبرد انقلابی علیه نظام ستمشاهی شتافتند. قهرمانانی چون اشرف رجوی، فاطمه امینی، مهرنوش ابراهیمی، مرضیه احمدی اسکویی و...

در آن سالهایی که، فرح پهلوی جشنهای مختلفی با هزینه‌های بسیار گزاف از غارت دسترنج زحمتکشان، راه می‌انداخت و با دعوت از برخی «هنرمندان» کشورهای مختلف، ادای روشنفکری در می‌آورد، بسیاری از این زنان انقلابی هم‌چون فاطمه امینی، در سکوت سنگین آریامهری، زیر ضدانسانی‌ترین شکنجه‌ها به‌شهادت رسیدند. البته فرح پهلوی به‌خوبی از این شکنجه‌های ضدانسانی با خبر بوده است و اراجیفی که بعضاً گفته می‌شود او مخالف زندان و شکنجه بوده و یا از این موضوعات خبر نداشته است، هیچ کودکی را نمی‌فریبد. اینها تولید بوقهای تبلیغاتی محافل مشخص است که هدفی جز خاک پاشیدن در چشم توده‌ها ندارند

 

یک نمونه از دفاع یک زن مجاهد از حقوق مردم ستمدیده

فاطمهٔ‌امینی در سال۱۳۴۳ از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. سپس به تدریس در دبیرستانهای مشهد و تهران پرداخت و در سال۱۳۴۹ به عضویت سازمان مجاهدین درآمد.

در اسفند ۱۳۵۳، روزنامه‌های رژیم شاه اعلام کردند: «جسد زن جوانی به نام فاطمه امینی را در ارتفاعات توچال پیدا کرده‌اند. ظاهراً وی در یک سانحه در کوهستان از ارتفاع سقوط کرده و دچار مرگ شده است» در حالی که ساواک فاطمه را دستگیر کرده و زیر شکنجه‌های ضدانسانی قرار داده بود.

دکتر سیمین صالحی در خاطره‌ای با عنوان "زیبای خفته"در کتاب"داد بیداد - نخستین زندان سیاسی زنان"، از"فاطیه امینی" می‌نویسد:

منوچهری (ازغندی) [بازجو] تا مرا دید با لحنی مهربان، امّا با حالتی کلافه گفت: یکی را دستگیر کردیم حرف نمی‌زنه، ما از بالا تحت فشار هستیم. آخه هر کی دستگیر میشه یک چیزی میگه. ولو نشانی یک خانه خالی را میده. این زن اصلاً حرف نمی‌زنه. همه ما را دیونه کرده، ما را مجبور کرده شکنجه‌اش کنیم. باز هم حرف نمی‌زنه. تو دکتری باید خوبش کنی. نصیحتش هم بکن. باید بالاخره، یک چیزی بگه ما باید به بالاترها گزارش کنیم. حاضری زخمهایش رو معالجه کنی؟...

چشمم را در اتاقی باز کردند. دختری لاغر و تکیده، با چشم‌های بسته دراز کشیده بود او فاطمه امینی بود...

هنوز زخم‌هایش را ندیده بودم. فاطی را چرخاندم روی شکم. وقتی باندها را از روی لمبر سوخته‌اش برداشتم، خشکم زد. به زخم‌ها نگاه می‌کردم و تمام بدنم می‌لرزید. خیلی سوختگی دیده بودم؛ دختر پانزده ساله‌ای که خوسوزی کرده بود و از گردن به پایین همه‌جایش سوخته بود، کارگرهایی که در کارخانه می‌سوختند و به بیمارستان سینا می‌آوردند، اما زخم‌های فاطی چیز دیگری بودند، دلخراش بودند. عمیق و قرمز و برشته بودند. سوختگی درجه سه...

قلبم تیر می‌کشید. نمی‌دانم عمقِ سوختگی بود یا عمقِ قساوت که این‌چنین مرا منقلب کرده بود. باورم نمی‌شد انسانی بتواند انسانی دیگر را به عمد این‌چنین بی‌رحمانه بسوزاند؟...

وضع فاطی حکایت دیگری بود؛ تک و تنها، تکیده و ضعیف…

یک مشت آدمِ رذلِ جنون‌زده او را تا سر حد مرگ شکنجه کرده بودند. حالا که در برابر مقاومت فاطی شکست‌خورده بودند می‌خواستند حالش را خوب کنند تا دوباره او را شکنجه کنند...

روز بعد ازش پرسیدم: "با چی تو رو این جور سوزوندن؟"ساده و کوتاه گفت:"زیر تخت آهنی منقل گذاشته بودن. بازجو رفت رو شکمم ایستاد و پشتم به آهنهای داغ چسبید. این جوری سوخت...

به او گفتم: "فاطی جان، طبق قرار سازمانی ما می‌تونیم بعد از ۲۴ساعت نشونی خانهٔ تخلیه‌ شده رو بدیم. این‌که اشکالی ندارد، حتماً بچه‌ها خونه‌رو تخلیه کرده‌ان."اما فاطی نمی‌خواست هیچ‌چیز به دست ساواک بیفتد. می‌گفت: "درخت کهنسالی با شاخه‌های زیبایی در اون خونه هست که نمی‌خوام به دست اینا بیفته... ». (تأکیدات روی جملات، از نویسندهٴ مقاله است)

فاطمه قهرمان، فاتح و سربلند، در حالی که پوزهٔ شاه را به خاک مالیده بود، ۲۵مرداد ۵۴ به‌شهادت رسید.

به یکی از صفحات بازجویی او در شکنجه‌گاه نگاه کنید که چگونه به تنهایی در مقابل سگهای هار ساواک شاه، از ناموس و شرف خلقش با تک‌تک سلولهایش دفاع می‌کند:

«س-هویت خود را بیان نمایید.

ج-من مجاهد خلقم.

س-مشخصات پدر و مادر خود را معرفی کنید.

ج-من فرزند خلقم.

س-محل کار و سکونت پدر و سایر بستگان خود را مشخص کنید.

ج-همان‌طور که گفتم من فرزند خلقم و محل سکونتم نزد خلق است... .

س-شما ملزم به دادن پاسخ صحیح و معرفی خود می‌باشید! اینک مجدداً به شما تذکر داده می‌شود هویت اصلی خود را بیان نمایید.

ج-سکوت

توضیح: بازجویی ساعت ۱۸ آغاز و در ساعت ۲۱ با حضور امضاء کنندگان خاتمه و مشارالیها که هویتش معلوم نمی‌باشد ضمن دادن شعارهای ضد‌ملی و اهانت به مقامات عالیه از دادن پاسخ خودداری می‌نماید. این بازجویی ساعت ۲۱ خاتمه داده شد» تأکیدات روی جملات، از نویسندهٴ مقاله است)

گزارش بازجویی فاطمه امینی

گزارش بازجویی فاطمه امینی

 

یادداشت بازجوها

یادداشت بازجوها

 

آری این زن مجاهد خلق روسری‌دار بود که این‌چنین از حقوق مردمش در زیر شدیدترین شکنجه‌ها دفاع می‌کند.

 

دوم-مصاف زنان مجاهد خلق با دیکتاتوری ولایت مطلقهٔ شیخ

با توجه به این‌که ماهیت رژیم خمینی و نظامی که او آن را بنیانگذاری کرد، ارتجاع انحصارطلب با ویژگی زن‌ستیزی بود، تاریخ ۴۳ سال  مصاف با این مهیب‌ترین نیروی تاریخ، نشان می‌دهد که زنان مجاهد خلق پیشتاز و پیش‌آهنگ این مبارزه بوده و هستند. فداکاریهای این زنان قهرمان برای آزادی خلق‌شان، به‌طور قطع و یقین در تاریخ انقلابات بی‌نظیر است. وقتی در اسفند ۵۷، چماقداران ارتجاع به زنانی که حجاب نداشتند، با شعار «یا روسری یا توسری» حمله‌ور شدند، زنان و دختران مجاهد خلق که روسری داشتند، با شجاعت تمام دور آن زنان حلقه زدند و مزدوران ارتجاع را عقب‌راندند. این اولین اقدام عملی و مهم سیاسی – ایدئولوژیک علیه خمینی، تنها توسط زنان مجاهد خلق صورت گرفت. مجاهدین در اطلاعیهٔ ۲۱اسفند ۵۷ در همین رابطه نوشتند: «انقلاب ما، هیچگونه تردید و انکاری را در آزادی کامل حقوقی و سیاسی و اجتماعی زنان ما، نمی‌پذیرد»

دفاع خواهران مجاهد روسری دار از آزادی پوشش زنان، کینه و غیظ ارتجاع زن‌ستیز را علیه این پیشتازان آزادی و رهایی زنان، هر روز انباشته می‌کرد.

دختران و زنان مجاهد، در آگاه کردن مردم به‌ویژه مردم محروم، در گودنشینها، کارخانه‌ها، محلات مختلف شهرها و حتی روستاهای تمامی استانها، نقش مهمی داشتند. آنها از مرداد ماه ۵۸، در صدها بساط نشریه فروشی، کارکردهای ارتجاع انحصارطلب و متحدان جبههٔ ارتجاع را افشا می‌کردند. خواهران جوان مجاهد در کنار برادرانشان، یک کارزار فشرده و گسترده علیه ارتجاع حاکم و برای احقاق حقوق مردم محروم راه انداخته بودند. روزی نبود که این خواهران، توسط چماقداران هار و وحشی ارتجاع مورد ضرب‌وشتم قرار نگیرند. اما این زنان عاشقان رهایی خلق‌، به رسالت خود برای آزادی مردم محروم بسیار آگاه و متعهد بودند و آن ضرب‌وشتم‌ها و آزار و اذیتهای ایادی لمپن ارتجاع و توهین و تحقیر توده‌یی - اکثریتی‌های خائن را به‌خاطر عشقی که به آزادی مردم‌مان داشتند، با شکیبایی فوق‌العاده انقلابی تحمل می‌کردند. وقتی ارتجاع با چوب و چماق و با شکستن دست و پای آنها و آزار و اذیتها و توهین و تحقیرها نتوانست آن خواهران روسری‌دار شجاع و آهنین عزم را از خیابان‌ها و از بطن جامعه بیرون کند، دست به دشنه و تفنگ برد. روز ۱۵اسفند ۵۹ پاسداران خمینی در لاهیجان خواهر مجاهد، سیما صباغ خوشکار را که به افشاگری علیه ارتجاع هار مشغول بود، از ناحیهٔ سر و گردن مورد هدف قرار دادند و به‌شهادت رساندند. این خواهر مجاهد که در مقابل حمله و هجوم پاسداران خمینی به بساط نشریه فروشی، صحنه را ترک نمی‌کرد در وصیتنامهٔ خود نوشت «من از تهدید نمی‌ترسم و می‌دانم که باید جانم را در راه خدا و خلق بدهم و به جامعهٔ بی‌طبقه توحیدی برسم». هنوز دو هفته از شهادت این خواهر مجاهد در شمال ایران نگذشته بود که خواهر مجاهد دیگری به‌نام صنم قریشی، در بندرعباس در ۲۸اسفند، در حالی که مشغول کار بود، به ضرب گلولهٔ پاسداران ظلمت و تباهی به‌شهادت رسید. دست‌نوشته‌ای که از او باقیمانده، در آن نوشته بود: «مرگ من در مقابل رهایی ملت ازبند اسارت هیچ ارزشی ندارد ای کاش از جانم چیزی بالاتر داشتم که در اختیار خلقم می‌گذاشتم»

اگر به همین دو نوشتهٔ کوتاه این خواهران جوان نگاه کنیم، خواهیم دید که چه شور و اشتیاقی ناشی از آگاهی به وظیفهٔ رها سازی توده‌های مردم ستمدیده، این خواهران مجاهد داشتند.

حدود ۵هفته بعد دو خواهر مجاهد به‌نامهای فاطمه رحیمی و سمیه نقره خواجا، در هجوم وحشیانهٴ پاسداران در قائمشهر به‌شهادت رسیدند... .

 

عبور سرفرازانهٔ زنان مجاهد خلق از شکنجه‌گاههای خمینی

برگ زرینی در دفتر مجاهدت زنان مجاهد خلق است. فرماندهان قهرمانی که در مصاف با وحشی‌ترین پاسداران رژیم با مقاومت شگفت‌انگیز خود مردم ایران را در شهرهای مختلف، به‌ویژه در مناطق مختلف تهران به تحسین واداشتند. نبرد با مهیب‌ترین نیروی تاریخ، با ویژگی زن‌ستیزی، آزمایشی برای بود و نبود زن مجاهد خلق بود. خواهران مجاهد، برای حقوق خلق محبوبشان بی‌باکانه و قهرمانانه جنگیدند و نام پرافتخار زن مجاهد خلق را به‌عنوان پیشتازان نبرد علیه ارتجاع خونخوار و استثمارگر، در تاریخ ایران زمین، ثبت کردند.

 

نمونه‌ای از مقاومت زنان مجاهد در زندانها

در ۸تیر۶۰ اولین سری اعدامها در تبریز، توسط دژخیمان خمینی در این شهر انجام شد. روز دهم تیر ۶۰ روزنامه کیهان «اطلاعیهٔ روابط عمومی دادسرای انقلاب اسلامی تبریز» را منتشر کرد که در آن، اسامی و «جرم» ۱۰نفر از گروه‌های مختلف را که اعدام شده‌اند، نوشته بود. در ردیف ۹ و ۱۰این لیست، مطالب مربوط به دو خواهر مجاهد قهرمان، رقیه موتاب‌پوررضایی و لعیا عنصریان درج شده است. یکی از جرمهای این دو خواهر مجاهد «معرفی ننمودن خود در طول مدت دستگیری و بازداشت و محاکمه» بوده و در انتهای مطلب هر کدام نوشته شده است: «هویت متهمه توسط محققان دادسرای انقلاب اسلامی شناسایی و معلوم گردیده است»

روزنامه کیهان ـ ۱۰تیر ۶۰

روزنامه کیهان ـ ۱۰تیر ۱۳۶۰

 

مقاومت زنان مجاهد در شهرهای مختلف ایران، زیر شدیدترین شکنجه‌های رژیم خمینی، برای خلق‌مان و تاریخ‌مان افتخار آفریده و در تاریخ معاصر ثبت و ماندگار شده است.

 

«قیامتی» در مقاومت زنان مجاهد خلق

دژخیمان خمینی مانند لاجوردی از هیچ وحشیگری و انواع شکنجه‌های خردکننده در حق زندانیان اسیر، فرو گذار نکردند. تعداد زیادی از برادران و خواهران مجاهد و انقلابیون و مبارزینی که زیر شکنجه‌های دژخیمان به‌شهادت رسیدند، عدد قابل توجهی است. اما شکنجه‌های دژخیمان خمینی علیه خواهران مجاهد، مرز شقاوتهای ضدانسانی را درنوردید و هیچ مشابهی از این‌گونه شکنجه‌ها در تاریخ سراغ نداریم. حرف از کشتن زیر شکنجه نیست چرا که در تاریخ اغلب ملتها، چنین وحشی‌گریهایی از طرف دیکتاتورها مانند دیکتاتوری شاه به دست ساواک فراوان انجام شده است. حرف این است که خمینی و دژخیمان او، می‌خواستند خواهران مجاهد را که در نبرد و مقاومت خود، دژخیمان را به زانو درآورده بودند، وادار به تسلیم کنند. شلاق و منقل برقی و بریدن اعضا و قپانی کردن و... کینه‌های ارتجاع هار را تسکین نمی‌داد.

نظام ولایت مطلقهٔ فقیه می‌خواست هویت انسانی زن مجاهد خلق را از بین ببرد. به این دلیل رژیم خمینی سلولهای قبر و واحدهای مسکونی را ایجاد کرده بود.

عرض قفس یا سلولهای قبر ۷۰سانتیمتر بود. دیوارهای جانبی آن از میزهای پینگ پنگ و یا تخته بود. خواهر مجاهد اعظم حاج حیدری که با چشمان بسته به مدت هفت ماه و نیم در این سلولهای قبر، زیر شدیدترین شکجه‌های جسمی و روحی بود در کتاب خاطرات خود به‌نام «بهای انسان بودن» از جمله می‌نویسد:

«در قفس، قانون سکوت مطلق حاکم بود. به‌طور مطلق اجازهٔ حرف زدن نداشتیم. هر کاری داشتیم یا اگر چیزی می‌خواستیم، باید دستمان را بالا می‌بردیم و آن‌قدر بالا نگه می‌داشتیم تا پاسداری و یا خائنی دست را ببیند و خودش سر وقتمان بیاید...

پیش از توزیع غذا یک ضربه توی سرمان می‌زدند. معنی‌اش این بود که غذا!... بخور! اما اکثر اوقات به من غذا نمی‌دادند...

تمام لحظات شبانه روز بیحرکت، بی‌صدا، با چشم‌بند به‌صورت چمباتمه باید می‌نشستیم. حتی نمی‌توانستیم به دیوارهٴ قفس تکیه دهیم. اگر تکیه می‌دادیم، دیواره روی سر زندانی کناری می‌افتاد و کتک و ضربات کابل درپی داشت...

ساعت ۱۲ هرشب به بعد حاجی داوود و معاون مزدورش احمد، کابل به دست به بندهای قفس میآمدند، تا جیرهٔ روزانه کتک را به ما بدهند!...

حاجی داوود وحشیانه مرا می‌زد و مرتب می‌گفت کم می‌خوری! خون منافق حلال شده و تو داری زیادی نفس می‌کشی!. .

فقط با انگیزه مقاومت در برابر دژخیم بود که فشار و گرسنگی مستمر را تاب می‌آوردم، اما به‌لحاظ فیزیکی حالت نیمه فلج پیدا کرده بودم... .

انگار هیچ‌کدام از اعضای بدنم مال خودم نیست. به همین علت، با هر لگد حاجی مثل توپ به این طرف و آنطرف پرتاب می‌شدم. به‌خصوص که چشمم بسته بود و جایی را نمی‌دیدم و هیچ کنترلی روی خودم نداشتم... .

عجیب بود که با وجود درد شدیدی که داشتم و به‌لحاظ جسمی در نقطهٔ صفر بودم، اما در دلم احساس شادی و پیروزی می‌کردم و می‌گفتم دژخیم بزن! خواهیم دید چه کسی درهم می‌شکند و چه کسی پیروز می‌شود؟ من یا تو؟ ولی البته من پیروز می‌شوم، چون مجاهدم!

حاجی داوود اسم آنجا را گذاشته بود قیامت و جای تقاص پس دادن و می‌گفت اگر لحظه‌یی راحت باشید، به فکر مقاومت میافتید...

وضعیت چمباتمه و بی‌تحرکی با چشم بسته، نه یک روز و دو روز... بلکه بیش از ۷ماه مداوم، همراه با کم غذایی و بی‌غذایی مفرط، به تدریج آثار جسمی و فیزیکی توانفرسایش را ظاهر کرده بود. بعد از مدتی عضلاتم مثل چوب سفت و دردناک شد. انگار تمام بدنم زخمی است. به هرجا دست می‌زدم دردناک بود و دیگر راحت نمی‌توانستم آنها را حرکت بدهم. در هفته‌های آخر وقتی مشت و لگد می‌خوردم انگار عضلاتم مثل چوب خشک و استخوانهایم پوک شده وزیر این ضربات خواهد شکست...

آنها همیشه با کینه و حرص به من می‌گفتند بدبخت سرانجام میشکنی! سرانجام خاک می‌شوی! فقط خودت را داری زجر میدهی! و من در دلم می‌گفتم باشد تا ببینیم! بجنگ تا بجنگیم!»

خمینی و دژخیمان او، «واحدهای مسکونی» را برای به زانو درآوردن فقط و فقط زنان مجاهد خلق، ایجاد کرده بودند و هیچ زندانی دیگر را به واحدهای مسکونی نبردند. واحد مسکونی قزل‌حصار در اوایل سال۱۳۶۲ تشکیل و در خرداد۱۳۶۳ به‌دلیل شکست دژخیمان در شکستن مقاومت زنان مجاهد خلق جمع شد. بازجوها بارها این گفته لاجوردی را تکرار کرده بودند که: «آرزوی این را به‌دل شما خواهیم گذاشت که اسطوره مقاومت از این‌جا بیرون بروید». این واحد را به‌عنوان یک‌ الگوی آزمایشگاهی درست کرده بودند تا مقاومت زندانیان را در آن درهم‌بشکنند. کوچکترین تکان خوردن مصادف بود با ساعتها کتک‌خوردن. طوری سر را به‌دیوار می‌کوبیدند که خون از‌ بینی جاری می‌شد. یا با کفش پنجه‌ باریک به‌پهلوی زندانی می‌زدند، این کار را معمولاً حین غذا‌خوردن می‌کردند. اگر ظرف از دست فرد می‌افتاد، کتک شروع می‌شد.

زندانی در هیچ لحظه‌یی در ۲۴ساعت آرامش نداشت. هر بار که بازجو رد می‌شد با یک‌ کابل یا کشیده محکم زندانی را می‌زد. اگر ایستاده بود طوری به پایش می‌زدند که زیر‌ پایش خالی می‌شد و به‌زمین می‌خورد.

خواهر مجاهد هما جابری در خاطراتش به‌نام «مجمع الجزایر رنج»، تصویری از این واحدها به دست می‌دهد او از جمله می‌نویسد:

«در بدو ورود به واحدهای مسکونی به مدت ۷۲ساعت مدام ما را بیدار نگه‌داشتند و کتک زدند. طوری که تلوتلو می‌خوردیم، با ضرب به زمین می‌افتادیم و به سختی و با کتک دوباره بلندمان می‌کردند...

هر لحظهٔ واحد مسکونی، صحنهٴ جنگی بود. جنگ بین رژیم با تمامی زور و امکاناتش و یک زندانی دست و پا بسته که هیچ چیز نداشت جز یک مشت پوست و گوشت و استخوان شکننده اما قلب و اعتماد و ایمانی که می‌توانست شکننده نباشد. آنها پوست و گوشت را می‌دریدند و استخوانها را می‌شکستند همهٔ آنها به‌خاطر این بود که به آن ایمانی که در درون قلب و روح زندانی بود، برسند و آن را در هم بشکنند... .

بعد از ایستادنهای طولانی دو سه شبانه روزه، ما را به محلی بردند که آنجا فقط باید می‌نشستیم. آن‌قدر که پشت پاهایمان زخم شده و به خارش شدید افتاده بود، طوری که از فرط خارش می‌خواستی زمین را بکنی. بعد از این نشستن طولانی گفتند بلند شوید و بایستید!. وقتی خواستم بایستم، مثل این‌که کسی در درونم با چنگک، قلب و اعضای داخلی بدنم را می‌کشد، این درد آن قدر شدید بود که بی‌اختیار افتادم و نشستم که با کتک شدید دوباره ایستادم. حالا نوبت ایستادن و تحمل بی‌خوابی بی‌پایان در حالت ایستاده بود. . ».

 

اینها نمونه‌های بسیار بسیار اندک از خروارها دفاع زنان مجاهد، چه در میدان نبرد و چه در شکنجه‌گاهها از حق آزادی و رهایی خلقشان، بود. چنین بود که برادر مسعود رجوی در ۷بهمن ۱۳۶۳ در تعریف زن مجاهد گفت:

«زن انقلابی و پیشتاز مجاهد خلق به‌طور اخص با گسترش کمی و ارتقای کیفی مبارزات عادلانه‌ٔ خود علیه ارتجاع و به‌رغم تمامی اجبارات و محدودیتها از میان آتش و خون، راه رهایی خلق و میهنش را در می‌نوردد و دقیقاً در همین مسیر پیوسته به درجات بالاتری از رها سازی خویشتن دست می‌یابد». و «پیوسته مکانها و قلل رفیع‌تری را بمثابه یک وجود تاریخی جدید تسخیر می‌کند...».

 

راهبران انقلاب دمکراتیک مردم ایران

زنان مجاهد خلق، هم در تئوری و هم در عمل، شایستگی خود را در مسئولیت‌پذیری برای پیشبرد انقلاب دمکراتیک مردم ایران، چهار دهه است که به اثبات رسانده‌اند. از سال۶۸ تا همین امروز، انتخاب مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران توسط مجاهدین، از میان خواهران مجاهد بوده است. هر کدام از این مسئول اول‌ها برای خود، از میان زنان مجاهد، همردیفان و معاونانی انتخاب کرده‌اند. این خواهران مجاهد، در پهنه‌های سیاسی، نظامی، حقوقی، جنگ سیاسی، آموزشی و... انقلاب دمکراتیک مردم ایران را در این چهار دهه، پیش برده و می‌برند. نبردهای مروارید در اواخر ۶۹ تا اوایل سال۷۰ که منجر به شکست سخت رژیم شد، توسط زنان مجاهد فرماندهی شد. در تحلیل شکست رژیم در عملیات مروارید، هاشمی رفسنجانی که در آن زمان رئیس‌جمهور ارتجاع بود، گفت: «از دیوار بلندتر از قدمان بالا رفتیم»

 

یک نمونه برای ثبت در تاریخ:

چهارده سال «پایداری پرشکوه برای پیروزی» در اشرف و لیبرتی، که از برگهای زرین تاریخ معاصر ایران است، با هدایت و راهبری خواهران مجاهد به پیروزی رسید.

در اوایل اشغال عراق توسط ائتلاف به رهبری آمریکا، در عصر ۱۸اردیبهشت ۱۳۸۲، شهر اشرف توسط تانکها و نفربرهای آمریکایی محاصره و چندین تانک آمریکایی نیز در خیابانهای اشرف مستقر شد و هواپیماها و هلیکوپترهای جنگی، در آسمان اشرف جولان می‌دادند که اگر حرکت نظامی صورت گرفت آنجا را بکوبند. روز ۱۹اردیبهشت ۸۲، فرمانده بزرگترین لشگر پیادهٴ آمریکا با ستاد فرماندهی خودش وارد اشرف شد و در دیدار با هیأت مجاهدین با مسئولیت خواهر مجاهد مژگان پارسایی، در حالی که ژنرال و هیأتش سرپا ایستاده بودند خطاب به خواهر مجاهد مژگان، مسئول هیأت مجاهدین گفت: «من نیامده‌ام با شما مذاکره کنم. آمدم ابلاغ کنم که ارتش آمریکا به شما این افتخار را می‌دهد که خودتان را تسلیم بکنید. . ». خواهر مجاهد مژگان پارسایی با آرامش تمام به او گفت: «شما همین حالا می‌توانید سر همهٔ ما را ببرید و در سینی طلایی به آخوندها تقدیم کنید اما هرگز نه خمینی و نه بزرگتر از خمینی قادر نیست که یک مجاهد خلق را وادار به تسلیم کند». و ادامه داد: شما باید پاسخ بدهید چرا ما را بمباران کردید و تعدادی از خواهران و برادران ما را کشتید؟ مگر ما حتی یک گلوله به شما شلیک کرده‌ایم؟

هیأت دو طرف شاهد بودند و به چشم دیدند که موضع‌گیری خواهر مجاهد مژگان پارسایی، تعادل را آن‌چنان چرخاند که آمریکا مجبور شد در یک پروسهٔ ۱۴ماهه، به تک‌تک مجاهدین برگهٔ «افراد حفاظت‌شده تحت کنوانسیون چهارم ژنو» بدهد.

مجاهدین در این چهارده سال پایداری پرشکوه، در میان دو تیغهٴ یک قیچی، برای انهدام قرار داشتند. یک تیغهٴ قیچی، رژیم و ایادیش در عراق بودند که علاوه بر حمله و هجومهای کوچک نظامی، ۷حملهٔ کشتار جمعی علیه مجاهدین را ترتیب دادند. در کنار این سرکوب و کشتار یک جنگ روانی کثیف با ۳۲۰بلندگو به‌مدت ۶۷۷روز ۲۴ساعته علیه مجاهدین راه انداخته بودند. باید برپایی نمایشگاهها و از طریق ۹کانال تلویزیونی به زبان عربی و چندین روزنامه و مجلهٴ عربی زبان را هم به آن افزود که لحظه‌ای دست از شیطان‌سازی علیه مجاهدین برنداشتند.

تیغهٴ دیگر قیچی، یک جنگ کثیف نرم برای براندن افراد و انهدام تشکیلات مجاهدین توسط آمریکا و چند دولت دیگر به‌ویژه انگلیس به کار گرفته می‌شد و آمریکا رسماً محلی به‌نام «تیف» با وعده‌های تو خالی درست کرده بود و افراد بریده را در آنجا جمع‌می‌کرد. تیف عملاً در خدمت وزارت اطلاعات آخوندها بود.

در سالهای بعد، محوری که این دو تیغه قیچی را بهم وصل می‌کرد و تلاش می‌کرد آنها را بهم برساند، مارتین کوبلر نمایندهٔ ویژهٔ دبیرکل سازمان ملل در عراق بود که نه تنها مستمراً دو تیغهٴ قیچی علیه مجاهدین را تیز می‌کرد، بلکه با توطئه‌ها و زد و بند با رژیم و ایادی آن، مجاهدین را می‌کشید که نزدیکتر به آن تیغه‌ها قرار گرفته و از بین بروند.

زنان مجاهد خلق در چنین شرایط سهمگینی، با هوشیاری و درایت کامل صحنه‌های نظامی، امنیتی، سیاسی (به‌ویژه ملاقاتهای بسیار سخت با طرفهای مختلف) و خنثی کردن شیطان‌سازی ارتجاع و استعمار علیه مقاومت را رهبری می‌کردند. صحنه‌های شکوهمندی که در تاریخ مقاومت ایران ثبت شده است.

خواهران نسل جدید در اشرف در مقابل هجومهای ایادی رژیم، حماسه‌های شکوهمندی آفریدند و همواره سپر برادرانشان بودند. این خواهران در رویارویی با ایادی ارتجاع و استعمار، نوک ستون بودند و مهاجمانه، در هر صحنه‌ای طرف مقابل، از جمله کوبلر را افشا می‌کردند.

در خارج از اشرف نیز، استعمار و ارتجاع در یک همآهنگی معامله‌گرانهٴ کثیف و ضدانسانی، کودتای ننگین ۱۷ژوئن ۲۰۰۳علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران، با هدف استرداد رئیس‌جمهور برگزیدهٴ مقاومت و تعدادی از مسئولان سازمان مجاهدین، راه انداختند. اما مجاهدین خلق به‌ویژه خواهران مجاهد، در حالی که تمامی مسئولان سازمان در زندان بودند، برای دفاع از بالاترین ارزشهای مقاومت و خلق ایران، آن‌چنان آتشی با تنهای خود در کشورهای اروپایی برافروختند که مماشاتگران را وادار به عقب‌نشینی در مقابل عالیترین منافع خلق ایران کردند و موضوع استرداد بالکل منتفی شد و نام دو خواهر مجاهد، صدیقه مجاوری و ندا حسنی، به‌عنوان مشعله‌ای رهایی خلق ایران، در تاریخ انقلاب دمکراتیک مردم ایران جاودانه شد.

هم‌چنین خواهران مجاهد، در راهبری چندین سال نبرد سخت و طولانی و پیچیدهٔ سیاسی-حقوقی، در دادگاههای مختلف کشورهای اروپایی و آمریکایی، فاتحان جنگ حقوقی با کشورهای مماشاتگر بودند و آن‌چنان عرصه را به ارتجاع و استعمار تنگ کردند که برای هر ایرانی در نسلهای آینده نیز افتخار آفریدند. نام سازمان مجاهدین را که در یک سازش کثیف بین ارتجاع و استعمار، ظالمانه در لیستهای ممنوعه برده بودند، مجاهدین در یک نبرد حقوقی در دادگاههای اروپا و آمریکا، تحت رهبری زنان مجاهد، آن نامگذاریها را محکوم و منکوب کردند.

علاوه بر آن، تربیت دهها هزار اشرف‌نشان مبارز، با آموزشهای تئوریک و عملی در پهنه‌های مختلف آن هم در پیچیده‌ترین شرایط سیاسی را زنان مجاهد، با مایه گذاریهای فوق‌العاده راهبری کرده و می‌کنند. یعنی در شرایطی که مماشات با رژیم ضدبشری دیکتاتوری دینی، محور اصلی سیاست کشورهای غربی بود، اشرف‌نشانها هفته‌ها و ماهها شغل و درآمدهای خود را ترک می‌کردند و در سرما و گرما از حفاظت از اشرفی‌ها، لحظه‌ای فروگذار نکردند و در جنگ سیاسی علیه رژیم و مزدوران خارجه نشینش، پیوسته حاضر یراق و پیروز صحنه‌ها بوده و هستند.

لابد محتوا و جوهره‌ای، مقاومتهای نسلهای مختلف زنان مجاهد خلق، از فاطمهٔ امینی تا حمیرا اشراق، لعیا و رقیه، صدیقه و ندا، صبا و آسیه و نسترن و... را بهم پیوند می‌دهد. محتوا و جوهره‌ای که مسئولیت‌پذیری زنان مجاهد را به‌عنوان رهبران پایداری پرشکوه در اشرف تا پیروزیهای افتخارآفرین در مهمترین دادگاههای اروپا و آمریکا را بهم پیوند می‌دهد.

 

تبدیل قیام و انقلاب به دعوا بر سر حجاب

ارتجاع و بورژوازی بسیار تلاش می‌کنند تا قیام و انقلاب دمکراتیک مردم ایران را، تبدیل به دعوا بر سر حجاب بکنند. به دو نمونهٴ زیر نگاه کنید:

۱-نماینده و امام جمعه خامنه‌ای در بندر انزلی آخوند شمس‌الدین می‌گوید: «مجاهدین از سرانشان گرفته تا پایین‌ترین رده‌شان با روسری ظاهر می‌شوند» بعد خطاب به آمریکا می‌گوید «شما که دنبال از بین بردن حجاب هستید آنها را چکار می‌کنید؟» (شبکه باران – رژیم ۱۴آبان ۱۴۰۱)

۲- در مطلبی تحت عنوان «زنان مجاهد کجا ایستاده‌اند؟» که در تاریخ ۴مهر ماه ۱۴۰۱ در سایت آزادی بیان منتشر شده می‌گوید: «زنان مجاهد در کجای تاریخ بیتوته کرده‌اند؟» سپس به زنان مجاهد دستور صادر می‌کند! که «در جلو حتی دستورات تشکیلاتی ضدزن که دستور لچک و پوشش اسلامی را می‌دهد به‌پای خیزند و این حق زنان تشکیلات مجاهدین است که بمردم ستم دیده ایران بپیوندد و خود را تافته جدا بافته‌ای از این زنان زجر کشیده که لچکهای خویش را می‌سوزانند ندانند»

ملاحظه می‌کنید که چگونه نمایندهٔ ارتجاع و سینه‌چاکان روشهای رضاخانی، بیش از چهار دهه مبارزه نفس گیر و شکوهمند مردم و رشیدترین فرزندان آنها برای انقلاب دمکراتیک مردم ایران، با پرچمداری زنان مجاهد خلق را به‌سادگی تبدیل به جنگ دعوا بر سر حجاب می‌کنند؟ در حالی که زنان و مردان بپاخاسته ایران در کف خیابان شعار می‌دهند «چه با حجاب چه بی‌حجاب پیش بسوی انقلاب»

مسعود رجوی در ۲۷فروردین ۱۳۶۵، به خمینی و ارتجاع حاکم گفت: «به تو چه که یکی با حجاب است یکی بی‌حجاب! برو تو هر طور که علاقه و عقیده‌ات هست عمل کن، بگذریم که هیچ عقیده‌ای ندارد، جز سفاکیت». او اضافه کرد: «از سوی این نسل غرقه بخون سوگند می‌خورم، سوگند می‌خورم که با چنگ و ناخن و دندان هم که شده رژیم ضدبشری را در تمامیتش از هم خواهیم درید و پرچم صلح و آزادی و استقلال و حاکمیت مردمی را در خاک میهنمان به اهتزاز درخواهیم آورد. نتیجه‌ٔ این نبرد عادلانه از پیش روشن است. نه به "گذشته"برخواهیم گشت نه در وضعیت"حال"درجا خواهیم زد بلکه"آینده" قطعاً محقق خواهد شد».

باید اضافه کرد که در پیشاپیش این نسل غرقه بخون زنان مجاهد خلق فداکاری کرده و جنگیده‌اند. پس، بی‌دلیل نیست که هم «حال» آخوندی و هم «گذشته» ستم‌شاهی یعنی هر دو دیکتاتوری شاه و شیخ نسبت به مجاهدان راه خدا و خلق با ویژگیهای ضددیکتاتوری و ضداستثماری کینه دارند و زنان مجاهد و روسری و هویت و ماهیت انقلابی آنها را هدف حملات کین توزانه خود قرار می‌دهند. آخر، مبارزه زنان و مردان مجاهد و هر نیروی انقلابی می‌خواهد هر گونه بهره کشی و رویکرد کالایی و تبعیض جنسیتی را ریشه‌کن کند.

آری، زنان مجاهد خلق در مبارزهٔ پنج دههٔ خود، با تکیه به جوهر انسانی هر زنی در جامعه، معاملهٔ ارتجاع و مافیاها با زنان را بر سرشان خراب کرده و می‌کنند. کینهٴ ارتجاع و سینه چاکان روشهای رضاخانی نسبت به زنان مجاهد خلق به این دلیل است.

البته هر کسی حق دارد با دیدگاه فلسفی و ایدئولوژیک و یا مواضع و عملکرد سیاسی مجاهدین و از جمله زنان مجاهد خلق مخالف باشد و آنها را نقادی کند. اما چشم بستن و خاک پاشیدن عمدی روی عملکردهای مبارزاتی زنان مجاهد خلق با دو دیکتاتوری شاه و شیخ، با هر استدلال و دلیلی، جعل تاریخ و خیانت به مردم ایران است. کسانی که در همسویی با ارتجاع و بورژوازی و با فرصت‌طلبی، به حجاب زنان مجاهد گیر می‌دهند، چه بخواهند و چه نخواهند در مقابل این حقیقت ایستاده‌اند که «چه با حجاب چه بی‌حجاب پیش بسوی انقلاب». آنها می‌خواهند هویت زن را به‌عنوان انسان نفی کرده و آن را تبدیل به شیء و کالا کنند.

اما زنان مجاهد خلق، تمام هستی خود را فدا می‌کنند، تا خلق ستمدیده، به‌ویژه زنان را از زیر هزاران باند ریز و درشت نظام آخوندی رها سازند تا آنان با انرژیهای آزاد شده از رهایی قید و بندهای استثمار وحشیانه، در ساختار سیاسی، قضایی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی یک جامعهٔ آزاد با عدالت گسترده در ایران، شرکت فعال داشته باشند.

ز ـ ذاکری

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/90ba96ac-0f80-4c34-bec7-98e59dca486c"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات