728 x 90

سرنوشت نسل‌ها را انتخاب‌هایشان تعیین می‌کند

تبارشناسی نسل انقلاب ۱۳۵۷ (۵)

تبارشناسی نسل انقلاب ۱۳۵۷ قسمت پنجم
تبارشناسی نسل انقلاب ۱۳۵۷ قسمت پنجم

چرا مردمان بی‌سخنگو می‌شوند؟

انقلاب در حالی به پیروزی رسید که اقشار مردم و گرایش‌های سیاسی، هیچ نماینده‌ٔ صنفی و سیاسی از خود نداشتند. علت واضح است؛ دیکتاتور‌ها نمی‌گذارند اتحادیه‌ها، سندیکاها، سازمانها، احزاب و تشکل‌ها برپا بمانند تا مردم برای بیان و رسیدگی به خواسته‌هایشان نماینده و سخنگو داشته باشند. دیکتاتورها این ارگانهای صنفی و سیاسی را رقیب و مزاحم می‌دانند؛ لذا یا آنها را به کنترل و فرمان و عامل خود درمی‌آورند و یا با سرکوب و کشتار، مانع شکل‌گیری و ارتباط‌شان با اقشار مردم می‌شوند.

همان‌طور که در پایان قسمت چهارم اشاره شد، در آن اوضاع بعد از ۲۲بهمن که ملتی و نسلی جوان با بیشترین انگیزه و انرژی‌ِ آزاد شده، از آن انقلاب برآمده بود، دنبال نقطه‌ٔ امید، ظرف یا تشکلی بود که پتانسیل خواسته‌ها و انرژی‌هایش را پاسخ بدهد. در این‌جا سخن ما از نسلی است پرجوش و خروش و امیدوار که نبرد با دیکتاتوری را در همان ۵ ـ ۶ماه تجربه کرد و سلطنت را برانداخت.

 

صف‌بندی طیف‌های سیاسی بعد از پیروزی

پیدا بود که بعد از پیروزی، فصل آشکار شدن صف‌بندی نیروهاست. در پایان قسمت چهارم، طیف‌های فکری نیروها را گفتیم. اکنون می‌رسیم به نمایندگان آن طیف‌های فکری در صف‌بندی سیاسی.

بعد از پیروزی، دسته‌ها و گروهها و انجمنهای زیادی در عرصه‌ٔ سیاسیِ ایران ظهور کردند؛ اما نمایندگان طیف‌های اصلی که می‌شد به آنها «جریان فکری و سیاسی» گفت، این‌ها بودند:

یک طیف خود خمینی بود با آخوندها و نیروهای مذهبی ــ حوزوی دور و برش که اصل حاکمیت بودند.

یک طیف ملی‌گرایان لیبرال بود که نماینده‌اش را می‌شد در مهندس بازرگان دید که نخست‌وزیر هم بود.

یک طیف سازمان مجاهدین خلق ایران با همراهان و متحدان سیاسی‌اش بود.

یک طیف سازمان چریک‌های فدای خلق ایران بود.

یک طیف حزب توده ایران بود.

 

طیف خمینی و ملی‌گرایان تا حدود ۹ماه بعد از پیروزی، در حاکمیت مشترک سیاسی با زعامت خمینی دسته‌بندی می‌شدند. حزب توده هم از اساس متحد سیاسی طیف خمینی بود.

سازمانهای مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق از اساس با سه طیف دیگر متفاوت بودند. جوهر این تفاوت در نگرش ایدئولوژیک و تاریخی و سیاسیِ بسامتضاد این دو جریان با طیف خمینی بود. مثلاً طبقه‌ٔ مذهبیِ حاکم‌شده یا همان شبکه‌ٔ آخوندی، خمینی را نایب امام زمان و رهبر مسلمین جهان معرفی می‌کرد و قصد تلقین آن را به کل ایران داشت، اما مجاهدین خلق از اساس منکر آن بودند و آن‌را انحصارطلبیِ ارتجاعی عنوان می‌کردند. شبکه‌ٔ آخوندی با صحنه‌گردانی‌ها تلاش می‌کرد همه‌ٔ شخصیتها و مردم عادی را به دست‌بوسی و چاکرمنشی خمینی ببرد، اما مجاهدین خلق حتی در ملاقات با خمینی هم مغلوب این جوسازیهای تبلیغاتی و قدسی‌مآبی نشدند و بیشتر از تفاوت ایدئولوژی‌شان با افکار خمینی سخن گفتند و بر اولویت آزادی تأکید کردند.

 

اولین دوراهی انتخاب

نخستین میدان سیاسی که این تفاوتها را بارز کرد، برگزاری رفراندوم در ۱۲فروردین ۱۳۵۸ بود. خمینی فقط انتخاب آری به جمهوری اسلامی یا نه به آن را جلو مردم گذاشت. یعنی هیچ نوع دیگری از حکومت وجود ندارد؛ یا جمهوری اسلامی یا هیچ‌چی! در حالی که مردم اصلاً برای جمهوری اسلامی یا حکومت دینی، انقلاب نکرده بودند. اما آن موقع خمینی را در ماه نشانده بودند و سوار شدن او بر باور مذهبیِ اکثریت مردم ایران، یک تعادل‌قوای مذهبی ــ سیاسی ایجاد کرده بود که از قضا یک هوشیاری فوق‌العاده سیاسی را می‌طلبید تا آن انرژی‌های آزاد شده در انقلاب ۵۷ به جیب خمینی و طیف ارتجاع حاکم نریزد. اساس تمام آزمایشات پس از آن و انشعاب آن نسل جوان، از این‌جا شروع شد.

برخی چهره‌ها و گروه‌های غیرمذهبی و مارکسیستی، رفراندوم را تحریم کردند. سازمان مجاهدین ضمن انتقاد به شیوهٔ رفراندوم که مردم را تنها در قبال یک انتخاب قرار می‌دهد، یک متن مشروح را که حاوی محتوا و مضمون دموکراتیک و انقلابی انتظارات و اعتقادات مجاهدین بود و به‌ویژه بر اصل آزادی و حق حاکمیت مردم و احقاق حقوق تمامی طبقات و اقشار خلق تأکید داشت، منتشر و اعلام کرد که انتظار ما از چیزی به‌نام جمهوری اسلامی، تحقق این محتوا و برنامه است و با این شرط، در رفراندوم شرکت کرد و به این برنامه رأی داد و نه به جمهوری اسلامی خمینی.

 

انشعاب بزرگ

آن نسل جوانی که حکایت‌اش را تا این‌جا پی گرفتیم، از فردای ۲۲بهمن دچار چندین انشعاب شد. در این انشعاب، دو موج بزرگ از دانش‌آموزان و دانشجویان به سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک‌های فدایی خلق پیوستند. انشعاب اول در ماجرای «حجاب اجباری» بود که در ۱۷اسفند ۵۷ رخ داد. مجاهدین و چریک‌های فدایی و هواداران‌شان آن را محکوم کردند و از تظاهرات اعتراضی زنان به حجاب اجباری حمایت نمودند. دومین انشعاب در رفراندوم ۱۲فروردین ۵۸ بود.

طبیعی هم بود که در یک روند تکاملی، انسان‌هایی با ساختار طبقاتی متفاوت، با انگیزه‌های اعتقادی ناهمگون، با جاذبه‌ها و دافعه‌های متفاوت نسبت به تضادهای که مواجه می‌شوند، با خودآگاهی متفاوت و با برداشت‌های متفاوت از موضوعاتی مثل فلسفه، ایدئولوژی، تاریخ و سیاست، وقتی از مرحله‌ٔ مبارزه با دشمن مشترک عبور می‌کنند، به مرحله‌ٔ بروز انتخاب‌هایی دیگر یا چالش در آغاز مسیر آینده برسند.

آن نسل با کمیت‌های متفاوت به طیف‌های نامبرده پیوست. از آن پس بروز چالشها و کیفیت موضع‌گیریها در قبال آنها بود که آزمایش عمق اصالت هر طیف را و میزان انطباقش با سمت درست تاریخ را آشکار می‌نمود.

 

میزان انطباق طیف‌ها با سمت درست تاریخ

در قسمت‌های قبلی چندین جا اشاره کردیم که از مشروطیت به این سو، اصلی‌ترین و فوری‌ترین مسأله‌ٔ ایران، تقدم «آزادی» بر هر موضوعی دیگر اعم از دین و مذهب و قومیت و حتی اقتصاد است. آن طیف‌های سیاسی با نسل جوانی که به آنها پیوسته بود، باید همگی در نوع تنظیم رابطه‌شان با تقدم «آزادی»، آزمایش منطبق بودن یا نبودن بر سمت درست تاریخ را پس می‌دادند.

طیف خمینی اسلام و مذهب و حاکمیت روحانیت را اولویت اصلی ایران اعلام کردند. آنها انسان‌ها را برای قرائت خودشان از اسلام می‌خواستند نه دین و مذهب را در خدمت انسان. در سیاست خارجی هم گفتند که استکبار جهانی تهدید اصلی ایران اسلامی است. در سیاست منطقه‌یی هم گفتند که باید انقلاب اسلامی به کشورهای منطقه صادر شود و همه بیایند تحت رهبری خمینی. عراق را اولین کشور برای صدور انقلاب اسلامی انتخاب کردند.

ملی‌گرایان راه میانه‌یی بین سیاست خمینی و آزادی‌ها را پیشه کردند.

حزب توده، آزادی را اولویت ایران ندانست بلکه ملی‌گرایان و لیبرال‌ها و امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا را تهدید و تضاد اصلی ایران اعلام کرد و خمینی را رهبر جبهه‌ٔ ضد لیبرالی و ضدامپریالیستی توصیف کرد و او را برگزید.

سازمان مجاهدین خلق از همان اول فروردین ۵۸ شعار اولویت آزادی را سرلوحه‌ٔ موضع‌گیریها و فعالیت‌هایش گذاشت. ادبیات سیاسی‌اش هم در اطلاعیه‌ها و سخنرانی‌ها، اساساً متمرکز بر تهدید ارتجاع مذهبی علیه آزادی‌ها شد.

 

سازمان چریک‌های فدایی از تابستان ۵۸ دچار اعوجاج در مواضع سیاسی خود بین اولویت آزادی و گرایش‌های اپورتونیستی به جانب مواضع حزب توده در هم‌سویی با حاکمیت ارتجاع شد.

 

مشاهده می‌شود که آن نسل جوان برآمده از انقلاب ۵۷، به هر طیفی که پیوست، دارای هویت آرمانی، سیاسی و تشکیلاتی همان طیف شد. از بهار ۱۳۵۸ به بعد هم زندگی و فعالیت طیف‌های نام‌برده، معرف مواضع او هستند. بنابراین از آن پس هر موضع‌گیری و فعالیتی در صحنه‌ٔ سیاسی ایران، آشکار می‌کند که هر طیف یا جریانی چقدر با سمت درست تاریخ منطبق است و آیا روی خط منافع ملی ایران حرکت می‌کند یا خلاف آن؟

 

سرنوشت مسیرها و نسل‌ها را انتخاب‌ها تعیین می‌کنند

بدون آن‌که بخواهیم جزئیات پرپیچ‌وخم یک مسیر ۴۴ساله را شرح دهیم، باید تأکید کنیم که هر چه در این سالیان در ایران و در بین این طیف‌ها رخ داد، مصاف بین وفاداری بر اولویت آزادی با اولویتی دیگر بود. با چند مثال، به نتیجه‌ٔ این مصاف و سرنوشت هر طیفی از آن نسل می‌رسیم. دقت کنیم در جامعه‌یی که بیش از ۱۲۰سال درگیر انواع «استبداد» است و هیچ اولویت دیگری جز «آزادی» نمی‌تواند نجاتش دهد، وقتی این اولویت اشتباه تشخیص داده می‌شود یا اسیر منافع شخصی و مذهبی و گروهی می‌گردد، چه بر سر راهیانش می‌آورد. در این مثال‌ها ــ که بارها هم تکرار شده ولی هنوز آینه‌ٔ عبرت تاریخ‌اند ــ شاهد دو سرنوشت متفاوت و حیرت‌انگیز در انتخاب اولویتها هستیم. این نمونه‌ها می‌گویند انسان یا گروه انسانی هر چقدر هم که شناخت و آگاهی داشته باشد، در نهایت، این انتخاب‌هایش هستند که سرنوشت‌اش را تعیین می‌کنند. این نمونه‌ها را فقط از منظر وفاداری به اصل «آزادی» و انتخاب اولویت آزادی یا نقض آن و نتیجه‌ٔ نهایی هر کدام، دنبال کنید.

۱ــ خمینی در قانون اساسی، تاج ولایت مطلقه‌ٔ فقیه را روی سر خودش گذاشت. ملی‌گرایان و حزب توده به قانون اساسی رأی مثبت دادند. مجاهدین و چریک‌های فدایی رفراندوم قانون اساسی را تحریم کردند.

۲ــ خمینی از فردای ۲۲بهمن مدام هیزم به تنور صدور انقلاب اسلامی به عراق و سپس منطقه می‌ریخت. ملی‌گرایان گاهی به نعل می‌زدند و گاهی به میخ و موضع صریح در مقابل خمینی نمی‌گرفتند. حزب توده سخت حامی مواضع ضداستکباری امام خمینی بود. مجاهدین نسبت به این دخالتها در کشورهای دیگر و عواقب سنگین‌شان علیه منافع ملی ایران هشدار می‌دادند.

۳ــ با بالا‌گرفتن جریان چماقداری و حاکم شدن آن بر سیاست جاری خمینی علیه آزادی‌ها، مجاهدین متمرکز شدند بر حق آزادی و مقابله و افشاگری علیه سیاست چماقداری و قمه‌کشی. سازمان چریک‌های فدایی از پاییز ۵۸ گاه‌گاهی مواضعی می‌گرفت که اولویت آزادی را کمرنگ می‌کرد. از آن مواضع که در لابه‌لای مقاله‌های نشریه «کار» بیرون می‌زد، تمایل به مواضع حزب توده احساس می‌شد. این موارد آن‌قدر ادامه پیدا کرد که نشریه «کار» به مجاهدین بر سر اصرارشان علیه چماقداری و تأکید مدام بر حق آزادی، ایراد می‌گرفتند. مجاهدین در یک بیانیه‌ٔ مفصل تحلیلی، ضمن تشریح شرایط سیاسی و تعادل‌قوای نیروها و حاکمیت، به نویسندگان نشریه «کار» هشدار دادند که در دام اپورتونیست راست متحد ارتجاع ــ که منظور حزب توده بود ــ نیفتند.

در اردیبهشت ۱۳۵۹ حین ملاقات نماینده سازمان چریک‌های فدایی با محمدحسین بهشتی، تغییر مواضع این سازمان اعلام شد. انشعاب در این سازمان منجر به تشکیل دو گروه اکثریت و اقلیت شد. اکثریت همراه حزب توده و حزب جمهوری اسلامی شد و «امام خمینی» را «ضد امپریالیست» نامید!

۴ ــ شعله‌ٔ جنگ در اواخر شهریور ۱۳۵۹ بالا گرفت. بالاخره تحریکات و دخالت مستمر خمینی در عراق، منجر به حمله‌ٔ پیش‌دستانه‌ٔ دولت عراق شد. همه علیه این تهاجم موضع گرفتند و به مقابله با ارتش عراق رفتند.

۵ ــ جریان چماقداری و کتاب و نشریه‌سوزانی و دستگیری و کشتن مجاهدین حین فروش نشریه، از اواخر ۵۸ تا خرداد ۵۹ آن‌قدر شدید شده بود که مسعود رجوی در گردهمایی ۲۲خرداد در امجدیه، از مجلس و دولت خواست که این اوضاع را تعیین‌تکلیف کنند و از آنها پرسید «چه باید کرد؟». خمینی روز ۴تیر همان سال گفت: «دشمن نه آمریکا است، نه شوروی، نه اسرائیل. دشمن همین‌جا زیر گوش خودمان است». و حکم مذهبی داد که «منافقین از کفار بدترند»! مجاهدین نیمه‌مخفی شدند و تمام دفاتر و مراکز و نشریه‌شان را تعطیل کردند.

۶ ــ از پاییز ۵۹ که مجاهدین دوباره نشریه‌شان را منتشر کردند، دستگیری و کشتارشان ادامه پیدا کرد. از اردیبهشت ۶۰ به بعد دیگر نمی‌شد فعالیت سیاسی داشت و حتی نشریه چاپ کرد. تا آن موقع مجاهدین که در چهارچوب قانونی فعالیت داشتند، بیش از ۵۰ کشته داده بودند. هر چه هم نامه و شکایت رسمی و قانونی می‌نوشتند، هیچ فایده‌یی نداشت و هیچ‌کس پاسخگو نبود.

۷ ــ روز ۳۰خرداد ۶۰ مجاهدین یک تظاهرات اعتراضیِ بزرگ نیم‌ملیونی در تهران برگزار کردند تا شاید خمینی صدایشان را بشنود و به خواسته‌های آنها توجه کند. خمینی اما به پاسداران فرمان تیر و شلیک داد. تظاهرات به خاک و خون کشیده شد و صدها تظاهر کننده دستگیر شدند. همان شب ۱۲ دختر و پسر جوان که هویت‌شان هم اعلام نشده بود، توسط اسدالله لاجوردی و محمدی گیلانی اعدام شدند. مجاهدین از فردای ۳۰خرداد اعلام مبارزه مسلحانه کردند.

حزب توده و اکثریت، تظاهرات ۳۰خرداد را محکوم کردند و در ادامه‌ٔ اعدام مجاهدین و کشتار آنها در خیابان‌ها و زندانها، به لاجوردی و پاسداران تبریک می‌گفتند. آنها در پیشرفت خودسپاری‌شان به امام ضدامپریالیست، با پاسداران در لو دادن و دستگیری مجاهدین همکاری می‌کردند.

۸ ــ روز ۳خرداد ۱۳۶۱ عراق از خرمشهر عقب‌نشینی کرد و خواستار آتش‌بس شد. خمینی گفت: «جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم» و «فتح قدس از طریق کربلا»! ملی‌گرایان باز هم راه میانه را رفتند و ادامه‌ٔ جنگ را با صراحت و واضح محکوم نکردند. مجاهدین ادامه‌ٔ جنگ را ضدمیهنی و تجاوزکارانه دانستند و خواستار آتش‌بس فوری و اجرای قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر شدند. حزب توده و اکثریت، از «جنگ میهنی» و «ضد امپریالیستی» حمایت کردند.

در پناه و سایه‌ٔ این جنگ، کشتار شبانه‌ٔ زندانیان سیاسی بدون وقفه ادامه داشت.

۹ ــ اوایل بهمن ۱۳۶۱ در یک شب، با حمله‌ٔ پاسداران و امنیتی‌های جمهوری اسلامی به خانه‌ها و مراکز حزب توده، تقریباً تمام عناصر اصلی حزب دستگیر و زندانی شدند. مسعود رجوی در پاریس، این حمله و دستگیریها را محکوم کرد و از مجامع بین‌المللی خواستار فشار بر جمهوری اسلامی برای رعایت حقوق این زندانیان شد. با این حمله، رهبران و اعضای بالای اکثریت هم به شوروی و کشورهای همسایه پناه بردند. تشکیلات حزب توده و اکثریت از هم پاشید و متأسفانه بخشی از آن نسل برآمده از انقلاب ۵۷ به بیراهه و سردرگمی و انفعال کشیده شد.

۱۰ ــ خمینی در تابستان ۶۷ فتوای قتل‌عام هزاران زندانیان سیاسیِ دارای حکم را صادر کرد و اجرا کردند. زندانیان سیاسی بین وفاداری بر آرمان «آزادی» یا ندامت از آن، مخیر شده بودند. سیاست جهانی با آن‌که در جریان جزئیات این قتل‌عام قرار گرفت اما چشمانش را بست و از کنار آن به نفع رابطه‌ٔ اقتصادی و سیاسی با جمهوری اسلامی گذشت. مجاهدین خلق از شهریور ۱۳۶۷ به بعد، دادخواهی قتل‌عام‌شدگان ۶۷ در کانون فعالیت حقوق‌بشری و دیپلماسی‌شان قرار گرفت. بسیاری شخصیتها و گروه‌های ایرانی از کنار آن گذشتند. بسیاری از مردم ایران در جریان این قتل‌عام قرار نگرفتند. خبر رسمی‌اش هم از جانب حاکمیت تا مرداد ۱۳۹۵ که نوار منتظری انتشار یافت، مخفی نگه داشته شد.

۱۱ــ با مرگ خمینی و سر کار آمدن رفسنجانی، سیاست جهانی دنبال معامله با او راه افتاد و چشمانش را بر نقض حقوق‌بشر در ایران بست. بسیاری گروه‌های ایرانی در داخل و خارج کشور چشم امید به رفسنجانی بستند. مجاهدین خلق و طیف سیاسی آزادیخواه ایرانیان که مرزبندی قاطع با کلیت نظام ولایت فقیه داشتند، رفسنجانی را یک روباه جنایت‌کار معرفی کردند و هشدار دادند که در دام به‌اصطلاح «رفرم» آن نیفتند. با صدارت رفسنجانی، دوره‌یی از تروریسم بین‌المللی و گروگان‌گیری شروع شد. سیاست جهانی به دادن امتیاز به جمهوری اسلامی روی آورد.

۱۲ ـ مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت ایران به‌همراه طیف ایرانیان دارای مرزبندی با نظام ملایان، از سال۶۰ تا قیام خرداد ۱۳۸۸ تنها هماورد نظام ولایت فقیه در عرصه‌های داخلی، بین‌المللی، حقوقی، دیپلماسی و دادخواهی بودند. از آن طیف‌هایی که در فردای ۲۲بهمن نام بردیم، فقط نبرد تمام‌عیار بین مجاهدین خلق و نظام خمینی ماند. مجاهدین هزاران کشته و اسیر از همان نسل برآمده از انقلاب ۵۷ در وفاداری به اولویت «آزادی» نثار کردند. آنها پس از این ضربه‌ها، به بازسازی و حفظ تشکیلات‌شان پرداختند؛ چرا که از فردای ۲۲بهمن به بعد، دو اصل بودند که رمز موفقیت و ماندگاری مجاهدین شدند: الف ـ وفاداری مشترک بر اولویت «آزادی» تا رهایی ایران از ارتجاع آخوندی. ب ـ داشتن تشکیلات به‌عنوان ظرف ضروری استمرار مبارزه و تلاش جمعی برای حفظ آن.

۱۳ ــ در ۲خرداد ۱۳۷۶ که محمد خاتمی رئیس‌جمهور شد، تقریباً چندان گروه و سلبریتی ایرانی داخل و خارج کشور و دولتها جهانی نمانده نبود که دهانش برای اصلاح شدن جمهوری اسلامی آب

نیفتد! تنها مجاهدین و طیف سیاسی دارای مرزبندی با نظام ملایان بودند که گفتند «افعی ولایت فقیه کبوتر نمی‌زاید».

هشت سال آب در هاون کوبیدن افتادگان پشت سر خاتمی و هشت سال هم پشت سر روحانی لازم بود تا بفهمند که وقتی اولویت «آزادی» را قربانی منافع تا نوک دماغ‌شان می‌کنند، هم آب به آسیاب عمر نظام می‌ریزند، هم از قتل‌های زنجیره‌یی دگراندیشان، هم از گماشتن محمود احمدی‌نژاد و سپس ابراهیم رئیسی و سلطه‌ٔ مطلق ولایت فقیه سر درمی‌آورند. نشانیِ عبرت روزگارش می‌شود هوشیاریِ کم‌نظیر و تاریخیِ مجاهدین خلق در پایداری بی‌تزلزل بر اولویت «آزادی» که راهنما و معیار تشخیص هر مار و مور و دسیسه‌یی در دنیای سیاست است.

۱۴ ــ جا دارد به نقش ویژهٔ مسعود رجوی در وفاداری نسل‌های پیوسته به مجاهدین خلق اشاره شود. او بلافاصله پس از آزادی از زندان در ۳۰دی ۱۳۵۷، در یک سخنرانی کوتاه بر دو نکته‌ٔ مهم تأکید کرد: یکی نواقص انقلاب ۵۷ که نباید از تهدید خودبخودی‌گرایی آن غافل بود و یکی هم پاسخ به ضرورت آزادی.

او همواره در این ۴۴سال، وظایف انسانی و ملی و تاریخیِ تک‌تک مجاهدین را بر وفاداری به آزادی، وفای به پیمان با مردم ایران و استواری بر میثاق با شهیدان راه آزادی تأکید و تکرار کرده است.

واقعیت این است که رهبری مسعود رجوی توانست مجاهدین را از بسیاری پیچ‌وخم‌های سرسخت تاریخی و سیاسی و ابتلائات سنگین و گاه طاقت‌فرسا بر سر راه مجاهدین از دهه‌ٔ ۵۰ در زندانهای شاه تا امروز در آستانه‌ٔ ۲۲بهمن ۱۴۰۱ عبور بدهد.

تصور کنید ظرافت‌های درافتادن با غول مذهبی و سیاسی خمینی در آن زمانها که او را در ماه می‌دیدند، چه توان ذهنی و ایدئولوژیکی و چه دوراندیشی‌های سیاسی و تشکیلاتی لازم داشت که مجاهدین با راهنمایی‌های مسعود رجوی از پس آنها برآمدند. مجاهدینی را تصور کنید که از ۳۰خرداد ۶۰ به بعد در سراسر زندانهای ایران، در کوه‌ها، در جنگل‌ها، در منطقه‌ٔ مرزی و سپس در پنج قاره‌ٔ جهان پخش شدند. یک قلم نگهداری و راهنمایی این تشکیلات پخش‌شده در پنج قاره در ۴۱سال گذشته، بزرگ‌ترین مسؤلیت‌شناسی، عظیم‌ترین رنج انسانی و ارجمندترین هنر مسعود رجوی در تاریخ معاصر ایران است. نمونه‌یی که متأسفانه نظیرش را نه در مشروطیت داریم، نه در قیام میرزای جنگل، نه در نهضت مصدق و نه در مواردی که از ۲۲بهمن تاکنون برشمردیم. این مسؤلیت‌شناسی و رنج‌های انسانی و هنر رهبری مسعود رجوی بود که الگویی برای پایداری تاریخیِ نسل مجاهدین شد.

آنچه که در مصاف طولانی مجاهدین خلق با دیکتاتوری فقاهتی و حوزوی می‌درخشد و در تاریخ ایران و وجدان بیدار جهان ثبت شده است، تعریف و انتخاب نوعی زندگیِ شرافت‌مندانه‌ٔ سیاسی و اجتماعی از جانب نسلی از انسان‌هاست که همواره منطبق بر منافع ملی ایران با شاخص در آغوش گرفتن شاهدان آزادی، عدالت و برابری بوده است.

 

ویژگی‌های تبارنامه‌ٔ یک نسل

۱۶ ـ نسلی که در این ۴۴سال، ساختار تشکیلاتی مجاهدین خلق را تشکیل داد، با چنین ویژگی‌هایی توانست در مبارزه‌ٔ حرفه‌ییِ سیاسی با حاکمیت ولایت فقیه پایدار بماند:

ــ ایدئولوژی و باور و اعتقادش را برای انسان خواست و نه انسان را برای ایدئولوژی.

ــ مشعل اولویت آزادی را در تمام مراحلی که یادآوری شد، در هیچ مرحله‌یی از مبارزه بر زمین نگذاشت.

ــ شاهکار تاریخی این نسل، همواره تشخیص تضاد اصلی ایران یعنی دیکتاتوری بوده است. از این رو هرگز مغلوب و مرعوب بازیهای سیاسی و نمایش‌های اصلاحات و هیاهوهای استحاله نشد.

ــ نسلی که از همان اول بعد از ۲۲بهمن همواره بر سر دوراهی انتخاب بین مبارزه برای آزادی یا منافع فردی، منافع فردی را قربانی کرده است.

ــ این نسل از همان فردای ۲۲بهمن، تضمین استمرار مبارزه‌اش را نظم‌پذیری، سازماندهی‌پذیری و جمع‌پذیری دانسته است.

ــ این نسل در یک مبارزه‌ٔ حرفه‌یی و سرسخت و خون‌بار، خیلی فرصت‌های زندگی، تخصص و آینده‌داریِ شخصی را از دست داد. راهنمایی که همواره مجابش کرد، پایداری بر یک پرنسیپ سیاسی و تاریخی و پرداخت بهای آن در وفاداری به مبارزه‌یی همه‌جانبه است. آری، پرداخت مبارزه‌یی همه‌جانبه که لازمه‌ٔ رهایی ایران از استیلای دیکتاتوریهای موروثی است. ای کاش این مبارزه‌ٔ حرفه‌یی و همه‌جانبه، سرلوحه‌ٔ نسل‌های پیشین مبارز و رزمنده از مشروطیت تاکنون می‌بود تا هرگز سلسلهٔ دیکتاتورها که خمینی و خامنه‌ای واپسین ورثه‌شان بوده و هستند، نمی‌توانستند و نتوانند آرزوها و امیدهای مردمان یک میهن را اسیر مطامع قدرت‌پرستانه، جنسیت‌گرایانه، چپاولگرایانه و استثماری خود کنند.

۱۷ ـ تبارنامه‌ٔ رنج و خون و مبارزه‌ٔ این نسل از دهه‌ٔ ۶۰ به بعد، ذخیره‌ٔ خشم اکثریت مردم ایران و نسل‌های دهه‌ٔ ۷۰ و ۸۰ بوده است تا در قیامهای ۷۸ به بعد بروز میدانی یافت و اکنون در قیام ۱۴۰۱ جریان دارد. تبارنامه‌یی که از اولویت مبارزه با استبداد سلطنتی در سال۱۳۵۷ شکل گرفت، با وفاداری تاریخی به اولویت «آزادی» در مبارزه با خمینی جریان یافت و به ضرورت ملیِ سرنگونی حاکمیت ولایت فقیه در استمرار قیام ۱۴۰۱ رسیده است.

پایان

تبارشناسی نسل انقلاب ۱۳۵۷ قسمت اول

تبارشناسی نسل انقلاب ۱۳۵۷ قسمت دوم

تبارشناسی نسل انقلاب ۱۳۵۷ قسمت سوم

تبارشناسی نسل انقلاب ۱۳۵۷ قسمت چهارم

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/1fd9af61-ec78-4447-904f-c476ff7aae1a"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات