728 x 90

تاریخ مشروطه ایران ـ خوانشی نو از انقلاب مشروطه (۴۰) ـ میوه‌چینان بر سفره انقلاب

میوه‌چینان بر سر سفره انقلاب
میوه‌چینان بر سر سفره انقلاب

مجرمان اصلی حکومت استبداد چه شدند؟

نشستگان بر سفرهٔ انقلاب که بودند؟

با سرداران آزادی چه کردند؟

در تاریخ مشروطه خواندیم که در اثر جانبازی‌های مجاهدان و آزادیخواهان تبریز جنبش مشروطه‌خواهی سرانجام سقوط محمدعلیشاه را محقق ساخت. اردوکشی خوانین بختیاری و آزادیخواهان گیلان به تهران، به فتح تهران منجر شد. دولتی جدید تشکیل گردید و محمدعلیشاه به روسیه اخراج شد. حال به شرح سرنوشت بقایای نظام استبدادی و ماجراهای بعد از استقرار حاکمیت جدید مشروطه می‌پردازیم.

پس از استقرار حاکمیت جدید، چند تن از همدستان فعال محمدعلی‌شاه تبعید شدند. یکی از آنان سعدالدوله و دیگری امام‌جمعهٔ تهران بود.

سعدالدوله همان‌ که در آغاز تا روی کارآمدن اتابک(امین‌السلطان) از مشروطه طرفداری می‌کرد و حتی از سوی مردم لقب ابوالمله(یعنی پدر ملت) هم گرفت. اما بعد از بازگشت اتابک مخالف مشروطه‌خواهان شد و مخالفت‌هایش تا پیش از فتح تهران ادامه داشت.

وقتی محمدعلی‌شاه در اثر پیشروی‌های مشروطه‌خواهان و نزدیک‌ شدن سقوط رژیمش مجبور شد حمایت خود را از مشروطه به‌طور کتبی اعلام کند، سعدالدوله هم مشروطه‌خواه شد. سعدالدوله در آخرین کابینه‌ٔ محمد‌علیشاه نخست‌وزیر شد.

در آن هنگام که آزادیخواهان برای تهران گسیل شدند، باز همین سعدالدوله تنها درباری سرشناسی بود که تا به آخر از محمدعلی‌ میرزای جانی مدافعه کرد.

قابل توجه این‌که دولت جدید چند تن از عوامل دست‌چندم رژیم محمدعلی‌شاه را اعدام نمود ولی با عاملان اصلی کاری نداشت.

 

با عاملان اصلی سرکوب آزادیخواهان چه کردند؟ 

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۶۷:

«تنها کسانی گناهکار و شایستهٔ داوری شمرده می‌شدند که کسی را پشتیبانی و نگهداری نداشته باشد. این است عین‌الدوله را که در آغاز مشروطه، آن سیاه‌کاری‌ها را کرده و ۱۱ماه در پیرامون تبریز نشسته و هزاران مرد غیرتمند و جوان دلیر را به‌خون آغشته و بدانسان مردم شهر را دچار گرسنگی ساخته بود گناهکار نمی‌دانستند».

براستی چرا حکومت جدید عین‌الدوله هیچ کاری نداشتند؟ در حالی که از آغاز جنبش تا صدور فرمان مشروطه و در دوره‌ٔ ۱۰ماهه‌ای که علیه آزادیخواهان تبریز می‌جنگید، ۲هزار تن به‌دست وی کشته شدند!

 

رنگ عوض کردن ضدانقلاب

تاریخ هیجده ساله آذربایجان: «کسانی که در باغشاه گرد محمدعلی میرزا را گرفته و در همهٔ کارهای ننگین لیاخوف دست داشتند، این زمان بی‌شرمانه رو به سوی آزادیخواهان آورده بودند، اینها نه تنها بد شمرده نمی‌شدند، بلکه با آغوش باز ایشان را می‌پذیرفتند».

در حقیقت اکثریت و جناح غالب کسانی که به قدرت رسیده بودند یا همان کسانی بودند که تا پیش از این در حاکمیت فئودالی بر مردم حکومت می‌کردند و یا از جنس و پایگاه اجتماعی همانها یعنی اربابان و ملاکان و شاهزادگان بودند. بنابراین طبیعی بود که حاکمیت جدید با شاهزادگان و ملاکان و خوانین گذشته تضادی نداشته باشد. درباریان هم با ساقط شدن سلطنت محمدعلیشاه مجبور بودند که برای به‌دست آوردن قدرت رنگ عوض کنند و تظاهر به پیوستن به مشروطه کنند.

 

مجرمان اصلی به مجازات نرسیدند 

اغلب مجرمان اصلی حکومت استبداد مثل لیاخوف، پالکونیک و عین‌الدوله به مجازات نرسیدند!

لیاخوف، فرمانده‌ٔ قوای قزاق و کسی که مجلس را بمباران کرد و تا آخرین روزهای حکومت محمدعلی‌شاه با آزادیخواهان می‌جنگید، بعد از سقوط محمدعلی‌شاه، با احترام و با درخواست سفیر روس به مجلس برده شد و در آنجا تطهیر گردید و به‌علت این‌که ادامه‌ٔ کارش در ایران سؤال‌برانگیز بود او را روانه‌ٔ قفقاز کردند.

پالکونیک روسی، رئیس حکومت نظامی تهران، بعد از بمباران مجلس، در پست خود ابقاء شد!

قوای قزاق که برای دفاع از منافع روس‌ها در ایران به‌وجود آمده بود، و بارها، به‌ویژه در توپ‌باران مجلس، صدها تن از جوانان آزادیخواه مردم ایران را به خون کشیده بودند و دیگر نیروهای نظامی که ۱۱ماه با مجاهدان تبریز جنگیده بود، بی‌اندکی تغییر بر جای خودش باقی‌ماند.

دولت جدید که در برابر وابستگان به دربار و نوکران دولتهای خارجی روس و انگلیس آن‌قدر سازشکارانه برخورد می‌کردند و از راه نرمش و ملاطفت گامی فراتر نمی‌نهادند در برابر آزادیخواهان و یا افرادی که تن به راه و شیوه و تفکر سیاسی ـ اعتقادی آنها نمی‌دادند به شدیدترین وجه برخورد می‌کردند.

 

انتقام‌کشی ارتجاع از منادیان آزادی

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۶۸:

«سیدحسن، مدیر حبل‌المتین که از پیشروان آزادی به‌شمار می‌رفت، گرفتار زندان گردید. ملایان چندان شوریده بودند که کشتن سیدحسن را می‌خواستند».

ملاها بهانه کردند که سیدحسن مدیر حبل‌المتین در یکی از شمارهٔ شش روزنامه‌اش مطالبی علیه دین نوشته است. او را بعد از محاکمه به ۳سال زندان محکوم کردند در حالی‌که یکی از داوران محکمه‌ٔ او در باغشاه در روزهای اول کودتای محمدعلیشاه هم داور بود.

با اخراج محمدعلی‌ میرزا از ایران، کمیسیون بیست و چند نفره‌ای که برای تعیین وزرا تشکیل شده بود منحل شده و سپهدار را به سمت رئیس‌الوزرا معین کردند. دولت جدید می‌کوشید مجلس شورا را باز کند و از این‌رو روز ۲۴آبان مجلس با هر تعداد نماینده که توانستند جمع شوند باز کردند. جشن پیروزی نیز با آذین بستن شهر تهران برگزار شد.

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۷۵:

«همان روز ۲۴آبان، تلگراف‌های تبریک از دولتهای جهان رسیده بود همه را (در مجلس) خواندند… بدینسان پس از ۱۷ماه(از توپ‌باران مجلس) بار دیگر دارالشورا در ایران باز و رشته کارها به‌دست نمایندگان توده افتاد».

مجلس از جانفشانی‌های آزادیخواهان تبریز قدرشناسی نمود. تقی‌زاده و مستشار‌الدوله(رئیس مجلس) از شهدای راه آزادی سخن گفتند. وثوق‌الدوله درباره‌ٔ جانبازیهای مجاهدین تبریز صحبت کرد و سیدنصرالله تقوی درباره‌ٔ فداکاریهای علمای مشروطه‌خواه نجف مطالبی گفت. سپس سپاسنامه‌ای نوشته شد که برای سردار ملی ستارخان و سالار ملی باقرخان بفرستند.

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۶۸:

سپاسمامه: «مجلس شورای ملی جانبازی‌ها و فداکاریهای جنابان ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی و سایر غیرتمندان تبریز را نخستین علت آزادی و خلاصی ملت ایران از قید اسارت و رِقیّت ارباب ظلم و عدوان می‌داند و از مصائب و شدائدی که آن فرزندان غیور وطن و سایر اهالی غیرتمندان آذربایجان برای سعادت ابدی و نیکنامی ایران تحمل کرده‌اند تشکرات صمیمی عموم ملت ایران را تقدیم می‌نماید».

 

جلوافتادن مرفهان و محرومیت مردم

اما باید دانست که مجلسی که در این دولت جدید بعد از فتح تهران و استقرار دولت جدید گشوده شد، نسبت به مجلس اول در زمان مظفرالدین‌شاه، درصد کمتری از نمایندگان توده‌های مردم را دربرمی‌گرفت و نمایندگان فئودالها و خوانین بزرگ و سران عشایر در آن بیشتر شرکت داشتند.

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۲۶:

«کسانی که رشته کارها را در دست داشتند بیشتر وزیران و کارکنان اداره‌ها و بسیاری از نمایندگان دارالشورا از درباریان پیشین قاجاری و خود کسانی بودند که پدر‌به‌پدر به بندگی خوگرفته و همیشه روس و انگلیس را به کارهای ایران چیره دیده بودند و ایشان را ماندن و نماندن ایران چندان تفاوت نداشت. اما کسانی که از میان آزادیخواهان با ایشان بودند، اینان نیز بیشتر مردمان بی‌ارج ترسویی بودند و در پی آرزوهای دیگر بودند و هر کدام جز پیشرفت دلخواه خود را نمی‌خواستند».

 

توطئه علیه انقلابیون

یک شاخص بسیار روشنگر، طرز برخورد دولت جدید با سران آزادیخواهان تبریز و رهبران مقاومت یعنی ستارخان و باقرخان بود. ببینیم دولت و مجلس جدید با آنها چه رفتاری کردند. پیش از این گفته بودیم که در اثر رفتار قوای روسیه در آذربایجان ستارخان و باقرخان در تنگنا و محاصره قرار گرفته بودند.

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۸۴:

«ستارخان و باقرخان با دسته‌ای از پیشروان آزادی از علی موسیو و دیگران در شهبندری عثمانی بست نشستند و کارکنان سیاسی روس می‌کوشیدند ایشان را از آنجا درآورده از تبریز بیرون کنند. لکن در همان روزها داستان افتادن محمدعلی‌ میرزا رخ داد و از این پیش‌آمد فشار روسیان بر سردار و سالار کمتر گردید و اینان در خانه‌های خود آرام نشستند».

بعد از استقرار دولت جدید که سپهدار تنکابنی ریاست آن را به‌عهده داشت، (مهدی قلی هدایت) معروف به مخبر‌السلطنه والی آذربایجان شد.

 

هدف قراردادن زادگاه انقلاب

مخبرالسلطنه در آغاز قیام تبریز والی آذربایجان بود و بعد از انتخاب عین‌الدوله به جای او، در تیرماه ۱۲۸۷ روانه‌ٔ اروپا شده بود، حالا از طرف دولت جدید به‌عنوان والی آذربایجان تعیین شده بود و از پاریس به ایران برگشت و در دوم شهریور ۱۲۸۸ وارد تبریز شد.

مخبرالسلطنه از همان آغاز ورود به تبریز بنای ناسازگاری با ستارخان و باقرخان را گذاشت.

هیچ‌کس هم انتظار نداشت مخبرالسلطنه که در نخستین ماه قیام تبریز در صف دشمنان ستارخان و مجاهدین می‌جنگید اکنون با آن سردار آزادی کنار بیاید.

روسیه‌ٔ تزاری هم که در دولت جدید نفوذ داشت، ستارخان و باقرخان را نمی‌توانست تحمل کند. چرا که به‌خوبی روشن بود که تا ستارخان در تبریز مستقر هست، امکان شکل گرفتن مقاومت وجود داشت و طبیعی بود که ستارخان و مجاهدان تبریز راه ادامهٔ نفوذ و دخالت در امور ایران و یا بازگرداندن خودکامگی را سد می‌کردند. بنابراین حاکمیت جدید باید فکری می‌کرد که این باروی مقاومت را از هم بپاشد.

توطئه به‌تدریج شکل می‌گیرد. روسیه، انگلیس و وابستگان آنها تصمیم می‌گیرند که ستارخان و باقرخان را از تبریز اخراج کنند منتهی به‌وجهی آبرومند، به‌طوری‌که باعث شور و خروش مردم نشود.

تا هر گاهی که ستارخان و باقرخان در تبریز بودند داغ خون‌هایی که در جنگ با دشمنان آزادی به زمین ریخته بود تازه می‌ماند آنها از قیام دوبارهٔ ستارخان و آزادیخواهان تبریز واهمه داشتند.

فقط ستارخان بود که می‌توانست قیام تازه‌ای را علیه نودولتانی که همه از تیره‌ٔ مستبدان دربار بودند به‌وجود بیاورد. این بود که می‌خواستند به هر شکل شده سردار را از تبریز دور کنند.

 

غفلت انقلابیون از حیله دشمن 

مخبرالسلطنه ابتدا از ستارخان خواست که برای رسیدگی به اختلافاتی که در اردبیل به‌وجود آمده بود به سمت اردبیل حرکت کند.

در اردبیل بین مجاهدان میرزامحمدِ حسین‌زاده که از مجاهدین قفقاز وابسته به کمیته‌ٔ ”ستار” گیلان بود، با چند تن از ملاکان اختلاف رخ داده بود.

میرزا محمد حسین‌زاده را کمیتهٴ ستار گیلان مأمور اردبیل کرده بود تا به کارهای آنجا سامانی بدهد! مجاهدان میرزا محمد، چند تن از ملاکان بدخواه مشروطه را اعدام کرده بودند. در این میان، خادم بارگاه شیخ صفی هم اعدام شده بود. این بود که حالا بین مجاهدان و بدخواهان کشاکش بود.

مخبرالسلطنه اختلاف اردبیل را بهانهٔ خوبی برای دورکردن ستارخان از تبریز یافت. از این‌رو از ستارخان خواست که برای حل مشکل اردبیل به آنجا برود.

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۸۸:

«ستارخان چنان‌که شیوهٔ او بود از در فروتنی درآمده پیشنهاد را با گشاده‌رویی پذیرفت… و روز هجدهم شهریور ۱۲۸۸ با یارمحمدخان کرمانشاهی و حسین‌خان کرمانشاهی و میرزا علیخان یاوراف و آقای میرزا علی‌اکبر خان عطایی و دسته‌ای از مجاهدان ورزیده روی هم رفته هفتاد و اند تن بودند از تبریز روانه گردیدند».

مخبرالسلطنه از سویی می‌خواست مجاهدان پاکبازی چون میرزامحمد حسین‌زاده را از سر راه بردارد و هم خود ستارخان را به‌نحوی نابود کند.

اما سرنخ توطئه در دست روس بود. روس‌ها در اهر با رحیم‌خان چلیپانلو برای حمله به اردبیل به توافق رسیده بودند و طرح این بود که در آذربایجان شورش بپا کنند. چرا که بعد از سقوط محمدعلیشاه، قوای روس باید از خاک ایران بیرون می‌رفت. آنها می‌خواستند با این شورشها، نه تنها قوای خود را بیرون نبرند بلکه قوای بیشتری هم به داخل خاک ایران وارد کنند. بنابراین خوانین مزدور استبداد فئودالی به جنب و جوش افتادند.

 

محاصره انقلابیون با همدستی ارتجاع و استعمار

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۸۹:

«آگاهی رسید همهٔ ایلهای اردبیل و خلخال و قره‌داغ یکی شده‌اند و سران شاهسون و امیر عشایر و دیگران همگی با رحیم‌خان دست به‌هم داده بیرق هواداری از محمدعلی‌ میرزا را بلند کرده‌اند و بر آنند که به اردبیل تاختن بیاورند».

در روزهای میانی مهرماه ۱۲۸۸ رحیمخان چلیپانلو با نیرویی حدود ۲۰هزار نفر که با کمک خانها و فئودال‌های طرفدار محمدعلی‌شاه گردآورده بود در اواسط مهر به اردبیل حمله کرد در حالی که ستارخان بیش از ۱۰۰نفر همراه نداشت.

ستارخان تلگراف کرده خواستار گردید هر چه زودتر سپاه و ابزار جنگ بفرستند. ولی مخبرالسلطنه از کمک به ستارخان طفره رفت.

چند روز بعد از حمله‌ٔ رحیم‌خان و اشرار همدست او به اردبیل به دستور مخبرالسلطنه سیم‌های تلگراف را هم قطع کردند. ستارخان به ناچار در دژ نارین‌قلعه(که مدتی در آن زندانی بود) سنگر گرفت و به دفاع پرداخت.

ستارخان می‌گفت: «من در مقابل ۲۰هزار اشرار شاهسون و قره‌داغ مقاومت می‌کنم در صورتی‌که سوارانم فشنگ برای دفاع ندارند. چندین بار به تهران و تبریز تلگراف کرده‌ام که ۲۰هزار شاهسون و قره‌داغ، اردبیل را محاصره کرده‌اند، قورخانه و کمک لازم است همه به وعده و نوید گذشته است»!

 

چاره‌اندیشی انقلابیون

بعد از یک ماه مقاومت، ذخیره‌ٔ فشنگ، آذوقه و حتی علوفه‌ٔ اسب‌هایشان هم تمام می‌شد. یاران ستارخان تنها راه چاره را عقب‌نشینی می‌بینند اما ستارخان حاضر نمی‌شود.

کار به جایی رسید که یارمحمدخان که هیچگاه با سردار تندی نمی‌نمود، میانهٔ تندی و دلسوزی گفت: «با کدام فشنگ جنگ کنیم.» آنگاه هم که اسب آوردند باز سردار دل نمی‌داد تا یارمحمدخان از دستش گرفته و با زور سوارش گردانید!

بی‌گمان اگر یک روز دیگر می‌ماندیم همگی کشته می‌شدیم.

ستارخان و یارانش جنگ‌کنان از میانهٔ دشمن گذشتند و به سمت تبریز عقب‌نشینی کردند. مردم تبریز سردار خود را با شکوه بسیار استقبال کردند و از این‌که یکبار دیگر او را در میان خود می‌بینند به شادمانی می‌پردازند.

مردم پیشواز با شکوهی کردند و از این‌که ستارخان نافیروزانه بازگشته بود چیزی از پذیرایی نکاستند.

این پیروزی رحیم‌خان مزدور روسیه، اگر چه امیدهایی در دل مزدوران استبداد ایجاد کرد اما امید واهی‌ای بود. چرا که دیگر حتی روسیه هم در پی برگرداندن محمدعلیشاه نبود. بلکه اصل قضیه توطئه‌ای بود تا روسیه بتواند قوای خودش را در ایران نگهدارد، هدف اصلی همین بود که جاپای قوای خود را در آذربایجان محکم کنند و با این توطئه موفق شدند.

 

بهانه روس و ماندن سپاه بیگانه در ایران

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۹۶:

«چون شورش برخاست و شاهسون و قره داغی از هر سوی رو به اردبیل آوردند روزنامه‌های روس به یکباره به آواز در آمدند و از ناتوانی دولت ایران گفتگو به میان آورده بر جان و دارایی بستگان خود در اردبیل نگرانی می‌نمودند که: ...جان قونسول روس و بستگان روس در زیر بیم است! دولت روس با شتاب دسته‌هایی از سپاه قفقاز به آنجا می‌فرستد زیرا که آوردن سپاه از تبریز و یا از قزوین به اردبیل به‌زودی نخواهد بود»!

این که این آشوب یک توطئهٔ روسیه بود و نه شورش خودانگیختهٔ طرفداران محمدعلیشاه، از آنجا معلوم شد که رحیم‌خان و خوانین شاهسون و سایر عوامل استبداد، بعد از غارت اردبیل و درست کردن بهانه برای روسیه که قوای بیشتری به ایران بفرستد، بلافاصله به خانه‌ها و مناطق خودشان برگشتند. وقتی هم که لشکری از تهران برای مقابله با آنها حرکت کرد، روسیه هیچ حمایتی از آنها نکرد.

در نیمه‌های آبانماه ۱۲۸۸ لشکر دولتی از تهران برای جنگ با شورشیان روانه شد و پس از جنگهایی در زنجان و سراب و اهر خوانین شاهسون و شورشیان قره‌داغی را شکست دادند. رحیم‌خان چلیپانلو به خاک روسیه گریخت و ایل چلیپانلو به فرمانبرداری از دولت پرداخت.

 

تمکین ضدانقلاب به تعادل‌قوای جدید

یکی از کسانی که در سپاه دولتی برای سرکوبی خوانین فئودال حرکت کرد و نقش مهمی هم در پیروزی سپاه دولتی بر اشرار داشت، صمدخان مراغه‌ای بود که در نبردهای تبریز علیه ستارخان می‌جنگید.

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۰۸:

«صمدخان با آن که دشمنی‌ها با تبریز کرده و آن‌همه گزند رسانیده بود چون از دیرباز مشروطه‌خواهی می‌نمود و از گذشته پشیمانی نشان می‌داد و این هنگام همراه لشکر فیروز به شهر(تبریز) درآمده و در دم دربارهٔ او نیز چشم از گذشته‌ها پوشیده، نوازش و پذیرایی دریغ نمی‌گفتند».

با فروخوابیدن شورشهای آذربایجان و شکست و فرار رحیم‌خان چلیپانلو، بسیاری از خوانین و دشمنان مشروطه اکنون به خانهٔ سردار پناهنده شده و از مردم گذشت می‌طلبیدند.

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۰۷:

«سامخان ارشد نظام و برادرش ضرغام که دو دست رحیم‌خان بودند در نهان با باقرخان سالار دیدار کرده و از او زینهار خواسته و در جنگ بازپسین پادرمیان نداشتند. (اینک) به تبریز آمده به خانهٔ سردار پناهنده بودند و چون اینان در سال خونین ۱۲۸۷ از دشمنان به‌نام آزادی شمرده می‌شدند و در جنگهایی که با مردم تبریز می‌رفت بیشتر از دیگران دلیری و کوشش نشان می‌دادند این پناهندگی ایشان به خانهٔ سردار، آن روزها را به یاد می‌آورد و آن زبونی ایشان مایهٔ شادمانی مردم می‌شد.

دسته‌ای از لوطیان دوچی و تفنگچیان اسلامیه هم که پس از گریختن از دوچی در لشکرگاه عین‌الدوله زیسته و پس از آن در مراغه به صمدخان پیوسته بودند به امید زینهار و بخشایش در خانهٔ سالار بستی نشسته بودند.

این نیز یادآوری دیگری از پیش‌آمدهای سال ۱۲۸۷ می‌کرد و از هر سو نشانهای فیروزی پدیدار بود. اگر گرفتاری سپاه روس نبود می‌توانستیم گفت که تبریز روزهای بس خوشی را می‌پیمود».

 

اکنون باید بر‌گردیم به رفتاری که دولت در قبال ستارخان و باقرخان در پیش گرفت و توطئه‌یی که با هدایت استعمار روس و انگلیس پیش برده شد. اما آن را به شماره آینده موکول می‌کنیم.

 

ادامه دارد...

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/cbe1e8be-d701-4f57-bc4d-2b7cefa6ee8a"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات