728 x 90

برگزاری دادگاه محاکمه حمید نوری از دژخیمان قتل‌عام ۶۷ در دادگاه دورس در آلبانی - شهادت دادن محمد زند

اشرف ۳ - ۱۹آبان۱۴۰۰
اشرف ۳ - ۱۹آبان۱۴۰۰

امروز چهارشنبه ۱۹آبان‌ماه اولین جلسه دادگاه محاکمه دژخیم حمید نوری در دورس با حضور شاکیان و شاهدان مجاهد خلق از اشرف۳ آغاز شد. 

 

مجاهد خلق محمد زند به عنوان یکی از شاکیان پرونده، صحبتهای خودش در دادگاه را شروع کرد.

محمد زند گفت: ۶مرداد سال۶۷ من در طبقه سوم زندان بودم صبح روزنامه‌ها را قطع کردند.
شب بعد از آمارگیری روزانه، داوود لشکری داخل بند آمد و اسم سه نفر به نام‌های غلامحسین اسکندری سید حسین سبحانی و مهران هویدا را خواند.
من و رامین قاسمی و اصغر مسجدی، اصغر محمدی خبازان، مسعود کباری، منصور قهرمانی و یک نفر دیگر در داخل ایران که نمی‌خواهم اسمش را ببرم به ندادن روزنامه اعتراض کردیم.
داوود لشکری ما را بیرون کشید و داخل این راهرو و بعد چشم‌بند زدیم او اتهاممان را پرسید گفتیم هواداری از سازمان مجاهدین، شروع به زدن ما کردند. پاسداری به نام داوود بود که کاراته باز بود با پوتین ضربه‌ای به پای من زد و شصت پایم شکست به مدت یک ساعت ما را زدند.
داوود لشکری دوباره هویت ما را پرسید و ما هم اصرار کردیم هوادار سازمان، او گفت کدام سازمان ما گفتیم هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران. سه نفر گفتند مجاهدین خلق داوود لشکری گفت بروید داخل بند روز پنجشبنه سراغتان می‌آییم.

محمد زند ادامه داد: وقتی به بند برگشتیم حال من خیلی خراب بود برادرم رضا من را دید گفت چرا حالت خراب شده. داشتم می‌افتادم غلامحسین اسکندری و رامین قاسمی زیر بغلم را گرفتند مرا بردند داخل حمام آنجا استفراغ کردم. آن شب با همین درد تلاش کردم تا بخوابم.
روز جمعه ۷مرداد تلویزیون را قطع کردند و هواخوری را قطع کردند برادرم رضا زند با محمود رویایی داشت قدم می‌زد رضا گفت این وضعیت فراتر از اذیت و آزار معمول است و باید اعتراض کرد.
برادرم ۲۱سال و دانشجوی تکنولوژی بود که در شهریور ۱۳۶۰ همراه با دوستش پرویز شریفی دستگیر شد. پرویز به ابد و رضا به ۱۰سال زندان محکوم شدند پرویز هم در سال۶۷ اعدام شد.
رضا تلاش داشت به بچه‌هایی که وضع مالی‌شان خوب نبود کمک کند و به پدرم می‌گفت پول بیشتر بدهد تا به آنها کمک کند. او خیلی مهربان بود.
از رضا پرسیدم چرا می‌گویی وضعیت غیرعادی است گفت مگر یادت نیست که بر سر مسعود مقبلی چه آمد. مسعود مقبلی را فروردین۶۷ به کمیته مشترک برده تا آزادش کنند و از او خواسته بودند مصاحبه کنند، او نپذیرفت به او پیام دادند برو به دوستانت بگو به‌زودی سراغتان می‌آییم.
ضمن این‌که قبل از اعدام رضا ملاقاتی با مادرم داشتیم رضا به مادرم گفت مرا دیگر نخواهی دید و این رژیم نخواهد گذاشت ما آزاد شویم.
محمد زند همچنین گفت: به ۸مرداد رسیدیم پاسدار وارد بند شد و اسامی ۸نفر را خواند من و رضا، محمود رویایی و نصرالله مرندی در یک جا نشسته بودیم. رضا رو به من کرد انگشتر و تسبیحش را به من داد و گفت این را از من یادگاری داشته باشد و من از او نگرفتم به یکی دیگر از بچه‌ها داد. گفت ما رفتیم خداحافظ.

محمد زند شهادت خود را این‌طور ادامه داد:
تقریباً ساعتهای یازده و نزدیکی‌های ظهر بود که حسن اشرفیان از لایه کرکره یک پنجره حسینیه دید داوود لشگری با چند نفر لباس‌شخصی با فرغونی پر از طناب به سمت حسینیه می‌آیند. که من نیز آنرا دیدم
دو سه ساعت بعد از سوله‌ها صدای مرگ بر منافق می‌آمد و عصر پاسدار دم درب آمد، نصرالله مرندی به من گفت برو بگو می‌خواهم برای برادرم رضا لباس بفرستم.
پاسدار گفت نیاز نیست شب داود کاراته باز جلوی درب آمد گفت اسم پدر منصور قهرمانی چه بود و از آنجایی که او از فعل ماضی استفاده کرد ما یقین داشتیم اعدام شده است و به او گفتیم برو از خودش ببرس.
در مرداد۶۷ زندانیان اعدام شدند از جمله هاشمی و دکتر محسن فغفور مغربی که از مشهد آوردند که آنها موضع می‌گرفتند و می‌گفتند ما سربازان مسعود و مریم هستیم و آنها را ۸مرداد اعدام کردند.
کسانی که حاضر به مصاحبه نبودند در ۸مرداد اعدام کردند از جمله جلال لایقی، و مهشید رزاقی عضو تیم هما و عضو تیم ملی ایران بود.
زندانیانی را هم که از کرمانشاه آورده بودند در همان روز اعدام شدند.
روز پنجشنبه ۹مرداد پاسدار آمد و کرجی‌ها را برد از جمله آنها مهرداد صمدزاده، مهرداد اردبیلی، حسین بهری، زین العابدین افشون، محمد فرمانی، علی اوسطی که با من بسیار دوست و نزدیک بود.
اما زین‌العابدین افشون یکی دو ساعت دیگر برگشت و صحبتش راجع به دو کاغذ بود که روی آن مواضع یا وصیتنامه‌هایشان را نوشتند. این مجاهدین را همان زمان اعدام کردند.

روز ۱۴ غلامحسین فیض آبادی را پیش ما آوردند. غلامحسین گفت می‌دانید که اعدامها شروع شده است و من در انفرادی متوجه شده‌ام.
غلامحسین گفت اگر مرا پیش هیأت بردند من از هویت مجاهدی‌ام دفاع می‌کنم و می‌گویم مجاهد خلق هستم غلامحسین روز ۱۵مرداد شب اعدام شد.

نیری گفت می‌خواهی امام به تو عفو بدهد.
گفتم‌: من حکمم تمام می‌شود چرا برادرم را اعدام کرده‌اید سه سال دیگر می‌بایست آزاد می‌شد.
ناصریان گفت: سرجایت بنشین.
محمد زند گفت: مرا به قسمت دیگری بردند که صدای داوود لشکری، حمید عباسی و ناصریان را می‌شنیدم.
داوود لشکری آمد یک سری اسم خواند و به سوی آمفی‌تئاتر و حسینیه برد و حدود ساعت ۱۱ یا ۱۲ بود دیدم حمید نوری با داوود لشکری از سمت حسینیه به سمت ما می‌آیند. وقتی آنها را دیدم فاصله من ۱۰ تا ۱۵ متر بود. دست حمید عباسی یک دسته چشم‌بند وجود داشت، همراه او داوود لشکری بود وقتی نزدیک من رسیدند داوود لشکری گفت من می‌روم و برمی‌گردم و بعد دیدم آنها آمدند و ناصر منصوری را روی برانکارد نزدیک من گذاشتند او مسؤل بند ما بود و حمید عباسی و ناصریان او را زیر فشار گذاشته بودند اطلاعات بند را به آنها بگوید اما او که نمی‌خواست خیانت کند از طبقه سوم خودش را پایین انداخته و فلج شده بود.
حمید عباسی اسم او و پدرش را از او پرسید هم‌چنین اسم علی حق‌وردی و اسم تعداد دیگری را خواند و آنها را به سمت حسینیه و سالن مرگ بردند.
نیم ساعت یا سه ربع بعد محمود زکی را دیدم اول اطراف را نگاه کردم دیدم پاسداری نیست از محمود پرسیدم اتهامت را چه گفتی او گفت مجاهد خلق.
محمود زکی ۱۲مرداد تعدادی از بچه‌ها از جمله مجتبی اخگر و علی حق‌وردی و تعداد دیگری و به او گفت برویم شام بخوریم و به بچه‌ها گفت اعدامها شروع شده وظیفه من دفاع از هویت مجاهدین است. علی حقوردی هم همین‌طور و زمانی که پیش من هم نشسته بود به من گفت گفته‌ام مجاهد خلق هستم.

محمد زند در ادامه صحبت‌هایش گفت: مرا روز ۲۲مرداد به انفرادی و در این روز پیش هیأت مرگ بردند متأسفانه نتوانستم مثل آن بچه‌ها از هویت مجاهدی‌ام دفاع کنم و بگویم مجاهد خلق.
وقتی به مجاهدین پیوستم آنچه را که مشاهده کرده به آنها گفتم و تصمیم گرفتم به مبارزه ادامه بدهم.
روز ۵شهریور یک نفر مورس زد از او پرسیدم چه کسی هستی و متوجه شدم یک نفر از رفقای مارکسیست است. از او پرسیدم از اعدامها خبر داری گفت آری.
از او پرسیدم برای چه تو را به راهرو بردند او گفت از من پرسیدند نماز می‌خوانی گفتم نه.
یک ساعت بعد به من مورس زد و گفت سریع بیا یک جمله‌ای به من گفت که زیاد متوجه نشدم و به من گفت امروز تولیدم، چند بار تکرار کرد من متوجه نشدم گفت بیا پایین،  از زیر در طوری که متوجه شوم پاسدارها آنجا نیستند از او پرسیدم چه می‌گویی او گفت امروز روز تولدم هست. خنده‌ام گرفت و در دل او را تحسین کردم به‌خاطر ایستادگی‌اش یکی دو ساعت دیگر همه آنها را بردند و احتمالاً اعدام کردند.
حدود سه ماه در انفرادی ماندم در اواخر مهر یا اوایل آبان بود که مرا به بند ۳۰۰ منتقل کردند و اولین کسی را که در بند دیدم محمود رویایی بود. از محمود پرسیدم چند نفر دیگر باقی مانده‌اند گفت تا آنجایی که می‌دانم تو آخرین نفری چون در بند ۱۶۰ تا ۱۷۰نفر بودند.
از تمامی زندانیان گوهردشت همان تعداد باقی ماندند.
بعد از ۱۰روز به من ملاقات دادند پدر مادر و خواهرم بودند. از من پرسیدند رضا کجا است؟ گفتم نمی‌دانم بروید از آنها بپرسید. مادر و خواهرم به‌شدت گریه می‌کردند.
آنها رفتند و بعد از چند روز به پدرم تلفن زدند گفتند بیا اوین و شناسنامه رضا را هم با خودت بیاور. پدرم شناسنامه را نمی‌برد ولی خودش به اوین می‌رود.
آنجا یک ساک و یک پیراهن و یک ساعت به او می‌دهند. رضا ساعت را روی ۲ شکسته بود که مشخص شود چه ساعتی اعدام شده است.
پدرم می‌پرسد شناسنامه را برای چه می‌خواهید به او جواب می‌دهند می‌خواهیم نشانی قبر را نشان بدهیم پدرم می‌پرسد چرا پسرم را اعدام کرده‌اید من شناسنامه را به شما نمی‌دهم.
پدرم را چشم‌بند زدند و بردند داخل زندان و برای این‌که او را بترسانند سه بار برای او اعدام مصنوعی ترتیب دادند. پدرم گفت مرا اعدام کنید می‌روم پیش پسرم.
به او می‌گویند نباید برای او مراسم بگیری. پدرم می‌گوید مراسم با شکوهی برای او می‌گیرم و این کار را کرد. پدرم دچار آلزایمر شد و پارسال درگذشت.
۲۹بهمن بود که ما را از گوهردشت به اوین منتقل کردند. در اوین برادرم یک ملاقات حضوری گرفت که در دفتر ناصریان و حمید نوری آنجا بود.
من چشم‌بند نداشتم برادرم، همسر و فرزندش آنجا بودند ناصریان به برادرم گفت اگر برادرت روابط داخل زندان را نگوید اعدام خواهد شد. این ملاقات اسفند ۶۸ یا ۶۹ بود. همسر برادرم به‌شدت گریه می‌کرد.
در سال۶۹ با خاطرات خیلی تلخی از زندان آزاد شدم و به مجاهدین پیوستم تمامی حرفم همین بود.

 

جلسه صبح دادگاه بعد از یک آنتراکت کوتاه شروع شد. در ادامه جلسه دادستان سؤالاتش را از محمد زند شروع کرد.
دادستان: اولین باری که حمید عباسی را در گوهردشت دیدید کی بود.
محمد زند: اوایل زمستان۶۵ آنموقع‌ها بود. من یکبار برای تعویض حکم رفتم برای دادیاری. من را بردند اتاقی که بعدها اتاق هیأت مرگ شد. آنجا اتاق دادیاری بود که همانجا عباسی حکم را داد. من امضا کردم ناصریان هم آنجا نشسته بود. من اینطوری می فهمیدیم که وظیفه‌شان چی است. فهمیدم که ناصریان دادیار است و این حمید هم رئیس دفترش هست.

 

جلسه دادگاه در ساعت۱۲ برای آنتراکت تعطیل شد.

دادگاه پس از یکساعت آنتراکت در ساعت۱۳ ادامه یافت. جلسه بعدازظهر دادگاه به ادامه سوالات دادستان و سپس سوالات وکلای شاکی و متهم از محمد زند اختصاص دارد. 

 

محمد زند در قسمتی از شهادت خود در پاسخ به دادستان گفت: آنها که اعدام شدند همه سر موضع‌شان ایستادند و گفتند مجاهد خلق من نگفتم و ناراحت بودم از برادرم و از همه آنهایی که در آن موقعیت رفتند احساس شرم می‌کنم.
من تا زمانی که به مجاهدین پیوستم هرگز نمی‌توانستم از برادرم دفاع کنم و بگویم دادخواه او هستم.
برای همین همیشه یک حالتی داشتم که سعی می‌کردم تنها باشم و فشارها را روی خانواده خود و روی خانواده‌های اعدام شدگان می‌دیدم.
خانه بهزاد رمزی اسماعیلی رفتم که داور بین‌المللی بدمینتون بود او یک خواهر دوقلو داشت سرش را روی دوش من گذاشت و گریه می‌کرد.
عکس او را روی دیوار خانه‌شان گذاشته بودند و نوار سیاهی دور آن گذاشته بودند و روی او نوشته بودند مجاهد خلق بهزاد رمزی، پدرش بعد از مدتی درگذشت.
پرویز شریفی مانند برادرم بود که بعد از اعدام او مادر و پدرش هرگز لباس سیاه از بدن در نیاوردند. هر بار که من اینها را می‌دیدم و عکس برادرم را می‌دیدم می‌گفتم باید دادخواه آنها باشم. اما فقط یک جا را برای انتقام آنها شایسته می‌دانستم و آن هم سازمان مجاهدین خلق بود.

مجاهد خلق محمد زند در قسمتی دیگر از صحبت‌هایش گوشه‌یی از شکنجه زندانیان سیاسی در زندانهای رژیم آخوندی را تشریح کرد و گفت:
من کابلهایی که برای شکنجه زندانی استفاده می‌شود را به همراه آورده‌ام که عمدتاً از زخیم‌های آن استفاده می‌کردند زندانیان را روی تخت خواب می‌خواباندند. دستهایش را به جلو و پاهایش را به عقب و حتی دو شصت پا را به هم می‌بستند و پاها را روی هم نمی‌گذاشتند که یک پا ضربه بخورد بلکه هر دوپا می‌بایست با هم شکنجه شود.
وقتی زندانی را روی تخت می‌بستند زیر او خالی بود یک نفر روی شکم او می‌نشست و یکی هم دستمال داخل دهان او می‌گذاشت و یک نفر با چنین کابل‌هایی به پاهای او کابل می‌زدند.
از دادستانها، وکلا و قضات می‌خواهم که با این کابل یک ضربه کوچک کف دست بزنند تا بدانند ۱۰۰-۲۰۰ و هزار کابل چقدر درد داشت.
پاهایمان باد می‌کرد و خون می‌آمد و در این حالت به ما می‌گفتند بپر بالا و پایین تا باد کف پاها بخوابد و آنها باز هم بزنند. این شکنجه‌هایی بود که تمامی زندانیانی که در رژیم خمینی بودند دیده‌اند.

 

سخنان  محمد زند در اشرف۳ پس از بازگشت از دادگاه دورس:

 

مصاحبه سیمای آزادی با محمد زند در برابر دادگاه دورس در پایان دادگاه

 

مصاحبه سیمای آزادی با خانم ویتا هودینگ، از وکلای پرونده دژخیم حمید نوری

 

تصاویری از تجمع مجاهدین در اشرف۳:

 اشرف۳ - ۱۹آبان۱۴۰۰ اشرف۳ - ۱۹آبان۱۴۰۰

 

  • مصاحبه با فاتوس کلوسی رئیس پیشین سرویس اطلاعاتی آلبانی مقابل دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی

 

  • در جریان محاکمه دژخیم حمید نوری خبرنگاران مختلفی از رسانه‌های آلبانی برای پوشش این دادگاه حضور داشتند. از جمله فاکس آلبانی، ا. بی. سی آلبانی، ریپورت تی. وی، نیوز ۲۴، سیری تی. وی، آدریانت، اورانیوز، ویژن پلاس، ام.سی.ان تی. وی و... 

 

  • تصاویری از خروج برادر مجاهد محمد زند از دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی

تصویری از خروج برادر مجاهد محمد زند از دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی - 0

تصویری از خروج برادر مجاهد محمد زند از دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی - 1

تصویری از خروج برادر مجاهد محمد زند از دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی - 2

تصویری از خروج برادر مجاهد محمد زند از دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی - 3

تصویری از خروج برادر مجاهد محمد زند از دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی - 4

تصویری از خروج برادر مجاهد محمد زند از دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی - 5

تصویری از خروج برادر مجاهد محمد زند از دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی - 6

 

  • حضور شماری از زندانیان سیاسی شکنجه شده بدست دژخیمان رژیم در برابر دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی

حضور شماری از زندانیان سیاسی شکنجه شده به‌دست دژخیمان رژیم در برابر دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی - 1

حضور شماری از زندانیان سیاسی شکنجه شده به‌دست دژخیمان رژیم در برابر دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی - 2

حضور شماری از زندانیان سیاسی شکنجه شده به‌دست دژخیمان رژیم در برابر دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی - 3

 

  • خواهر مجاهد دامونا تعاونی از بستگان شهدای قتل‌عام۶۷ در حال مصاحبه با خبرنگار ام.سی.ان آلبانی - پدر او در جریان قتل‌عام سال۶۷ به‌شهادت رسیده است.

خواهر مجاهد مونا تعاونی از بستگان شهدای قتل‌عام۶۷ در حال مصاحبه با خبرنگاران خواهر مجاهد مونا تعاونی از بستگان شهدای قتل‌عام۶۷ در حال مصاحبه با خبرنگاران

 

  • خواهر مجاهد مهری حاجی‌نژاد در حال مصاحبه با ام.سی.ان آلبانی.

خواهر مجاهد مهری حاجی‌نژاد در حال مصاحبه با ام.سی.ان آلبانی خواهر مجاهد مهری حاجی‌نژاد در حال مصاحبه با ام.سی.ان آلبانی

 

  • برادر مجاهد محمد شفایی در حال مصاحبه با خبرنگاران در برابر دادگاه دورس

برادر مجاهد محمد شفایی در حال مصاحبه با خبرنگاران در برابر دادگاه دورس برادر مجاهد محمد شفایی در حال مصاحبه با خبرنگاران در برابر دادگاه دورس

 

  • خواهر مجاهد مهری حاجی‌نژاد در حال مصاحبه با خبرنگاران در برابر دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی

خواهر مجاهد مهری حاجی‌نژاد در حال مصاحبه با خبرنگاران در برابر دادگاه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی

 

  • برادر مجاهد جواد اخگر از شاهدان قتل‌عام سال۶۷ در برابر دادگاه دورس آلبانی با خبرنگاران در مورد جزئیات قتل‌عام مصاحبه می‌کند.

جواد اخگر از شاهدان قتل‌عام سال۶۷ در برابر دادگاه دورس آلبانی

 

  • خواهر مجاهد خدیجه برهانی به خبرنگاران حاضر در برابر دادگاه دورس تصاویر اعضای خانواده‌اش که به‌دست پاسداران رژیم به‌شهادت رسیدند را نمایش می‌دهد.

مصاحبه خواهر مجاهد خدیجه برهانی با خبرنگاران حاضر در برابر دادگاه دورس - 0

مصاحبه خواهر مجاهد خدیجه برهانی با خبرنگاران حاضر در برابر دادگاه دورس - 1

مصاحبه خواهر مجاهد خدیجه برهانی با خبرنگاران حاضر در برابر دادگاه دورس - 2

 

  • خواهر مجاهد فریده گودرزی در برابر دادگاه دورس با خبرنگاران حاضر در صحنه مصاحبه می‌کند.

خواهر مجاهد فریده گودرزی در برابر دادگاه دورس با خبرنگاران حاضر در صحنه مصاحبه می‌کند - 0

خواهر مجاهد فریده گودرزی در برابر دادگاه دورس با خبرنگاران حاضر در صحنه مصاحبه می‌کند - 1

خواهر مجاهد فریده گودرزی در برابر دادگاه دورس با خبرنگاران حاضر در صحنه مصاحبه می‌کند - 2

خواهر مجاهد فریده گودرزی در برابر دادگاه دورس با خبرنگاران حاضر در صحنه مصاحبه می‌کند - 3

خواهر مجاهد فریده گودرزی در برابر دادگاه دورس با خبرنگاران حاضر در صحنه مصاحبه می‌کند - 4

خواهر مجاهد فریده گودرزی در برابر دادگاه دورس با خبرنگاران حاضر در صحنه مصاحبه می‌کند - 5

خواهر مجاهد فریده گودرزی در برابر دادگاه دورس با خبرنگاران حاضر در صحنه مصاحبه می‌کند - 6

خواهر مجاهد فریده گودرزی در برابر دادگاه دورس با خبرنگاران حاضر در صحنه مصاحبه می‌کند - 7

 

  • در جریان مراسم گرامی‌داشت شهدای قتل‌عام۶۷ در اشرف۳، رزمندگان آزادی با گذاردن تصاویر شهیدان در میان گلزارها، یاد آنها را گرامی داشته و تصاویر آنها را گلباران کردند.

مراسم گرامی‌داشت شهدای قتل‌عام۶۷ در اشرف۳ - 0

مراسم گرامی‌داشت شهدای قتل‌عام۶۷ در اشرف۳ - 1

مراسم گرامی‌داشت شهدای قتل‌عام۶۷ در اشرف۳ - 2

مراسم گرامی‌داشت شهدای قتل‌عام۶۷ در اشرف۳ - 3

مراسم گرامی‌داشت شهدای قتل‌عام۶۷ در اشرف۳ - 4

 

  • سخنان مجاهد خلق علیرضا بهرامی در تجمع مجاهدین در اشرف۳

 

  • گزارش سیمای آزادی از دادگاه محاکمه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی - ۱۹آبان۱۴۰۰

 

  • تجمع مجاهدین در اشرف۳ - همزمان با اولین جلسه دادگاه محاکمه دژخیم حمید نوری در دورس آلبانی 

 

  • دادگاه دورس در آلبانی

برگزاری دادگاه محاکمه حمید نوری از دژخیمان قتل‌عام ۶۷ در دادگاه دورس در آلبانی برگزاری دادگاه محاکمه حمید نوری از دژخیمان قتل‌عام ۶۷ در دادگاه دورس در آلبانی

هموطنان عزیز،

به اطلاع می‌رسانیم که روزهای چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه ۱۹ تا ۲۱آبان و دوشنبه تا جمعه ۲۴ تا ۲۸آبان ۱۴۰۰ دادگاه محاکمه حمید نوری از دژخیمان قتل‌عام سال۶۷ در دادگاه دورس در آلبانی برگزار می‌شود. در این دادگاه شماری از مجاهدین به‌عنوان شاهد و شاکی شهادت خواهند داد.

 

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات