728 x 90

اینک خوانش دانشجو و دانشگاه ایران (۳)

اینک خوانش دانشجو
اینک خوانش دانشجو

نگاهی به دوره‌های پیشین 

تا اینجا شاهد ۴دورهٔ حیات دانشجو و دانشگاه ایران بودیم:

ـ دوره اول از ۱۳۱۳ تا ۱۳۳۰ بود که هدف آن شکل‌گیری دانشگاه و آشنایی دانشجویان با علوم و صنعت دنیا بود. مدرسه دارالفنون، پلی بود بین پیشرفت علوم و صنعت اروپا با ایران دههٔ ‌ دوم و سوم قرن چهاردهم خورشیدی. در این دوره دانشجویان با موانع پیشرفت و علل عقب‌ماندگی ایران آشنا می‌شوند.

ـ دوره دوم از ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۲ بود که به‌دلیل کودتای ۲۸مرداد، دانشگاه در مقطعی تحت تأثیر رعب و حیرت ناشی از آن تحول مهم بود ولی سپس فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی دانشجویی جریان یافت و در ادامهٔ آن به واقعهٔ ۱۶آذر ۱۳۳۲ انجامید که سرفصل جدیدی در زندگی دانشجو و دانشگاه شد. در همین دوره بود که چشم‌انداز جدیدی باید گشوده می‌شد.

ـ دوره سوم از ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ بود که سرفصل‌های اصلی آن یکی تأثیرپذیری جنبش دانشجویی از پیدایش سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق بود، یکی اسارت بسیاری از دانشجویان به‌مثابه «زندانی سیاسی» و دیگری تأثیر دانشگاه بر تحولات روشنفکری و سیاسی ایران که منجر به زمینه‌سازی قیام سال ۵۷ شد.

ـ دوره چهارم از ‍۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ بود که با وجود کوتاه بودن آن، دانشجو و دانشگاه را با ارزش‌ها و خواسته‌های برآمده از قیام ۵۷ پیوند زد. رفتن اندیشهٔ آزادی و دموکراسی به دانشگاه، چالشی آشتی‌ناپذیر با اندیشهٔ حوزوی بود که خمینی قصد تحمیل آن را به دانشگاه داشت. این چالش که مدام بیشتر می‌شد و خمینی نمی‌توانست پاسخ آزادی و دموکراسی را بدهد، منجر به تسخیر نظامی دانشگاه و تغییر ساختار آن شد.

ـ دوره پنجم که می‌خواهیم در این شماره به قسمت اول آن بپردازیم، از پرفراز و نشیب‌ترین مراحل حیات دانشجو و دانشگاه ایران است.

 

تبلیغ اسلامی کردن دانشگاه برای زمینه کودتای فرهنگی

تبلیغ اسلامی کردن دانشگاه برای زمینه کودتای فرهنگی

 

تمهیدات هیولا 

برای بررسی این دوره، اول باید تصویری از آن به‌دست دهیم. نخست باید از تغییر ساختار دانشگاه بگوییم. تغییری که با وقوع کودتای ضدفرهنگی، محتوا و ساختار جدیدی بر دانشگاهها حاکم کرد. باید با آثار و پیامدهای تسخیر نظامی دانشگاهها آشنا شویم تا بتوان موقعیت جدید دانشجو و دانشگاه را شناخت. در آشنایی با این تصویر، قدری تأمل و درنگ می‌کنیم.

همه‌چیز از اواخر سال ۵۸ و با تمهیدات خمینی برای کشاندن حوزه به دانشگاه شروع شد. او در پیام نوروزی سال ۵۹ نوشت: «باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاههای سراسر ایران به‌وجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و غرب‌اند، تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی‌ شود برای تدریس علوم عالی اسلامی».(روزنامه اطلاعات، ۶فروردین ۱۳۵۹)

طبق پیام خمینی، مصطفی میرسلیم، معاون سیاسی وزارت کشور، طی نامه‌ای به وزیر علوم درخواست کرد که «گروه‌های سیاسی به هر عنوان نباید در دانشگاه مراسم و تبلیغات سیاسی داشته باشند»؛ اما زمین چمن دانشگاه را تبدیل به مصلی تهران و محل نماز جمعه و سخنرانی سیاسی و تبلیغی علیه مخالفان و به نفع نظام کردند.

 

بغض و خون دانشگاه بر پرده‌های شب میهن

خمینی توانست با ۳۸کشته و صدها مجروح، دانشگاهها را تسخیر کند. شاه ۳دانشجو را کشت تا نوکری‌اش را به استعمار اثبات نماید. خمینی هم در همان اوان بعد از پیروزی، خون دهها دانشجو را بر زمین ریخت تا استیلای ولایت فقیه را به دانشگاه تحمیل کند. خمینی پس از آن کشتار، دستور داد روز ۱۵خرداد دانشگاهها تعطیل شوند.

جهاد دانشگاهی در مرداد ۵۹ به‌عنوان «بازوی اجرایی انقلاب فرهنگی» به دانشگاهها تحمیل گشت.

با تعیین چند روحانی، محتوای کتاب‌های درسی دانشگاه ـ به‌طور خاص علوم انسانی ـ تغییر یافت؛ کتاب‌ها را با حجاب کردند تا طبق فرمان خمینی در ۲۳خرداد ۵۹ «اسلامی کردن جو دانشگاهها و تغییر برنامه‌های آموزشی دانشگاهها» صورت بپذیرد.

در خرداد ۶۱ اخراج استادان و دانشجویانی که با معیار اسلامی خمینی همگون نبودند، از نمونه‌های سلطه‌گری خمینی بر دانشگاهها بود که در واقع دانشگاه تهران را تبدیل به یکی از مراکز اصلی خط‌دهی سرکوب و دجالیت کرد.

در این مدت که هزاران استاد اخراج و تصفیه شده بودند، بازگشایی دانشگاهها با کمبود جدی استاد همراه بود. در این فاصله «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه با هدف اسلامی کردن دانشگاهها» تشکیل شد.

 

کودتای فرهنگی در دانشگاه

کودتای فرهنگی در دانشگاه

 

پس از تسلط و سیطرهٔ تمام‌عیار ارتجاع بر دانشگاه، در مرداد سال ۶۱ شرایط ورود به دانشگاه تعیین شد. سابقهٔ سیاسی و عقیدتی کلیهٔ دانشجویان توسط «کمیته گزینش» بررسی می‌شد. به بسیاری از دانشجویان که دارای عقاید سیاسی غیرحکومتی بودند، اجازه ثبت‌نام داده نشد!

دانشگاه تهران به‌دلیل موقعیت ویژه و حساسش تا شهریور سال ۶۲ تعطیل بود.

در فاصلهٔ سال‌های تعطیلی دانشگاهها بسیاری از محققان و استادان، ایران را ترک کردند. بسیاری هم که ماندند، به دانشگاه برنگشتند. در همین سال‌های تعطیلی و سپس بازگشایی دانشگاهها، هزاران دانشجو در زندانها اسیر بودند و چندهزارشان هم اعدام و قتل‌عام شدند.

این تصویری از تسخیر نظامی دانشگاه در بهار ۵۹ تا اواخر دهه ۶۰ و پایان جنگ است. تصویری که گویای تخریب زیرساخت‌های آکادمیک در کانون فرهنگ و علوم ایران است. تعبیر دقیق این است که قبیله‌ای وحشی و مادون تمدن به مزارع علوم و تمدن ایران زد و دستاوردهای ۴۸ساله از دارالفنون تا دانشگاه آن زمان را به زیر دست و پای مشتی لمپن و چماقدار بسیجی و آخوندهای بی‌سواد ریخت.

 

خمینی و دانشگاه از نجف و پاریس تا تهران 

اکنون ببینیم آنچه بر سر دانشجو و دانشگاه ایران آمد، بر چه سناریو و دجالیتی سوار بوده است که خمینی برنامه‌ریز و هدایت‌کنندهٔ آن بود. یادآوری می‌شود که خمینی برای رسیدن به قدرت و حکومت، در پاریس وعده‌های دموکراسی و آزادی می‌داد و بساط فریب و تزویر و دروغ پهن می‌کرد؛ و هنگامی که به ولایت فقیهی‌اش رسید، به تمام آن مصاحبه‌ها و وعده‌ها و امیددادنها به مردم ایران خیانت کرد و سودای سانسور و زندان و اختناق و قتل‌عام را پیشه کرد. از این نمونه ریاکاری‌های خمینی در امور دانشگاه هم کم نبوده است. در پاریس که بود، همیشه در ایرادهایی که در امر آموزش و دانشگاه می‌گرفت، تلاش می‌کرد خودش را مصلح و آینده‌نگر جلوه دهد تا دامنهٔ بساط فریبش را گسترده‌تر کند و چشم‌ها را به حیرت وادارد!

اکنون نظرات و حرف‌های خمینی را قبل و بعد از پیروزی قیام ۵۷ می‌خوانیم تا ببینیم سرچشمه کودتا علیه دانشگاههای ایران از کجا آب می‌خورد.

 

حرف‌های خمینی در نجف و پاریس درباره دانشگاههای ایران

  • «اگر دانشگاه ما یک دانشگاه صحیحی بود، جوانها ما را که در دانشگاه می‌خواهند حرف حقی بزنند، خفه نمی‌کردند. دانشگاهی که بر آن حکومت کنند، دانشگاه نمی‌شود. محیط علم باید آزاد باشد».(نجف، ۶مهر ۱۳۵۶)
  • «دانشگاه که مرکز علم و سازنده آینده ملت است، تعطیل است. نمی‌گذارند کارش را بکند. می‌ریزند توی آن، زن و مردش را می‌زنند، زخمی می‌کنند یا می‌گیرند و می‌برند. در حبس‌ها دانشجو را می‌زنند و می‌کشند».(نوفل لوشاتو، ۲۰مهر ۱۳۵۷)
  • «اساتید دانشگاهها نمی‌توانند آن‌طور که می‌خواهند به کار خودشان ادامه دهند. دانشجویان دانشگاهها هم نمی‌توانند به کار خودشان آن‌طور که می‌خواهند ادامه بدهند. دولت برای تحمیل قدرت خودش تشبث می‌کند به یک عده چماق به دست. هر گونه آزادی را از دانشجویان گرفته‌اند.(نوفل لوشاتو، ۲آبان ۱۳۵۷)
  • «مدارس ما غالباً نیمه‌تعطیل هستند یا تعطیل. وقتی هم که اشتغال داشته باشند، دستور این است که آزادی کلام و آزادی اظهار عقیده در آنها وجود نداشته باشند و رجال روشنفکر در آنها فعالیتی نکنند».(مصاحبه با تلویزیون فرانسه، پاریس، ۶آبان ۱۳۵۷)

 

حرف‌های خمینی در قم و تهران درباره دانشگاههای ایران

  • ما هر چه می‌کشیم از این طبقه است که ادعا می‌کنند دانشگاه رفته‌ایم روشنفکریم و حقوقدانیم. هر چه ما می‌کشیم از این‌ها است.(قم، ۱مرداد ۱۳۵۸)
  • منافقین هی می‌گویند مغزها دارند فرار می‌کنند. به جهنم که فرار می‌کنند. این دانشگاه‌رفته‌ها، این‌ها که همه‌اش دم از علم و تمدن غرب می‌زنند، بگذارید بروند. ما این علم و دانش غرب را نمی‌خواهیم. اگر شما هم می‌دانید که در این‌جا جایتان نیست، فرار کنید. راهتان باز است.(جماران، ۸آبان ۱۳۵۸)
  • ریشه تمام مصیبت‌هایی که تاکنون برای بشر پیش آمده از دانشگاهها بوده است. از این تخصص‌های دانشگاهی بوده است... همه مصیبت‌هایی که در دنیا پیدا شده از متفکرین و متخصصان دانشگاهها بوده است. کشور ما را همین دانشگاهها به دامن ابرقدرتها کشاندند. حالا شما می‌نشینید و می‌نویسید که چرا دانشگاه تعطیل است؟ اگر به اسلام علاقه دارید، بدانید که خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه‌ای بالاتر است.(دیدار با دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه، ۲۷آذر ۱۳۵۹)
  • ما دانشگاهی که شعارش این باشد که می‌خواهیم ایران متمدن و آباد داشته باشیم و رو به تمدن بزرگ برویم را نمی‌خواهیم.(دیدار با نمایندگان مجلس، ۶خرداد ۱۳۶۰)

 

اگر تفاوت بارز تکنولوژی و گذشت زمان بین ایران کنونی با قرن هفتم را در نظر بگیریم، حملهٔ مغول‌ها به ایران و نابودی بسیاری آثار فرهنگی و علمی ما، به گرد کاری که خمینی کرد، نمی‌رسد. مغول‌ها انبوهی کتابخانه‌ها و اسناد را از بین بردند، اما خمینی قصد برانداختن تفکر علمی و بنیاد دانشگاه و آزادی اندیشه را داشت.

با دقت در حرف‌های خمینی در پیش و پس از قیام ۵۷، می‌بینیم تمام ایراداتی را که می‌گرفت، بسان نقشه و طرحی جلو چشم خودش بود که عیناً همان کارها را پیش ببرد و همین را هم پیاده کرد.

اما آنچه واقعیتی به‌ظاهر پنهان می‌نمود، این بود که تمام این دسیسه‌ها و زمینه‌چینی‌هایی که خمینی از پاریس تا تهران تدارک دید و پیاده کرد، آغاز فروپاشی همین افکار قرون‌وسطایی در دانشگاههای ایران بود. رضاخان قلدر از سال ۱۳۱۴ خواست دانشگاه را تسخیر کند، شاه خائن دانشجویان را به تخت شکنجه و جوخه‌های اعدام سپرد و خمینی هم از پاریس تا تهران سودای سرکوب دانشگاه را با خودش آورد. اما واقعیت این بود و شد که دانشجو و دانشگاه ایران با تمام فراز و فرودهایی که تا این‌جا آمده است، همیشه در پهنهٔ مبارزات آزادیخواهانه‌اش دسیسه‌های مرتجعین قدیم و جدید را برهم زده است. این فراز و فرود را در حیات توفانی دهه ۶۰ دنبال می‌کنیم...

 

ادامه دارد..

برای مطالعه شماره‌های قبل به لینک‌های زیر مراجعه کنید:

اینک خوانش دانشجو و دانشگاه ایران (۱)

اینک خوانش دانشجو و دانشگاه ایران (۲)

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/20f6f042-d03a-4fd9-8653-2838473fa8f9"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات